رفتن به محتوای اصلی
شنبه 24 آبان 1404 - Saturday, 15 November 2025

داستان سرگردانی سرهنگان.

داستان سرگردانی سرهنگان.

 

تلفن زنگ می زند .یکی از دوستان سابق است که قبلا سال ها در سازمان فدائیان در کنار هم بودیم .حالا دورسیاست خط کشیده وبا یک جمع کوچک در دفاع از کودکان کار فعالیت می کند.
نمی دانم چراهنوز این همه حساس نسبت به سرنوشت سازمان فدائیان است؟ ودل پری سختی از رهبران گذشته وحال آن که همان افراد گذشته هستند دارد .
می پرسد:" باز چه اتفاقی افتاده که رهبران این بار برای مصاحبه با روزنامه شرق صف کشیده اند ؟ "
می گویم:" خبر ندارم ." 
میگوید:" چطور مگر مسائل سیاسی را دنبال نمی کنی ؟مگر می شود؟بهر حال بخشی از گذشته ماست."
میگویم" ول کن اگر قرار باشد خود را درگیر مسائل این ها بکنم به هیچ کار دیگرم نمی رسم .مگر چه میزان حضورشان درروزنامه شرق که ساخته پرداخته اطاق فکرهای رژیم است ! مهم می باشد؟
شرق با سیاست معینی که سیمای میانه روی گرفته در اوج بزیر سوال رفتن مشروعیت ووجاهت جمهوری اسلامی اجازه مصاحبه با کسانی مانند رهبران فدائی می یابد.فکر می کنی  برای مردم ،بخصوص نسل جوان امروز این مصاحبه ها چقدر مهم است ؟" 
می گوید:"بنظرم هر کلمه ای که در" شرق"  در این هیاهوی جنگ ورفتن خامنه ای به عمق زمین نوشته می شود تلاشی است برای مشروعیت زیر سوال رفته او! بخصوص اگر توام با حمله به دوران پهلوی وشخص رضا پهلوی باشد.
مشروعیت بخشیدن به انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس است که نماینده های پنج در صدی بنام نمایندگان مجلس در آن داد سخن می دهند.مجلسی که رسائی درآن لیدر باشد چه ارزشی دارد؟
چرا جوابم نمی دهی ؟ یا منظورم را نفهمیدی ؟ یاداری سر بسرم می گذاری ؟
جان من بگو برایت این سوال پیش نیامده که چرا حالا  این صف کشی و حمایت از جمهوری اسلامی این چنین بازارش گرم شده که نه تنها شرق بلکه تلویزیون رژیم هم به باز پخش قسمتی از گفته های" فرخ نگهدار" می پردازد؟
آخر چه اتفاقی افتاده که از "مجید عبدالرحیم پور" تا pop"بهروزخلیق " از فتاپور، تاحمیدیان که از" مردان قانونی شورشی شده در زمان شاه" سخن می گوید و حتی طهماسب داد سخن می دهند ؟ 
اخبار روز باز یک قهرمان افسانه ای از حمید اشرف می سازد بی نقص چون یک قدیس ! 
من درک نمی کنم پس آن همه جدال، آن همه روی هم دیگر پنجه کشیدن، نقد جنبش چریکی کردن و بر تاثیر مخربی که این حرکت  برروند نو سازی وتجدد گرائی کشید و درنهایت  به همدست شدن با خمینی برای سرنگونی شاه منجر گردید !برای چه بود ؟
چه شده که باز این سرهنگان بازنشسته رخت انقلابی برتن کرده با نیزه وکلاه دون کیشوتی بار دیگر بمیدان برگشته اند؟
 از افتخارات آن دوره می گویند ؟تلخ تر این که در این کارزاری که از آن مردم نیست !جنگ بین دورژیم تمامیت خواه است! بار دیگر پشت جمهوری اسلامی رفته و آقای نگهدار هر کسی را که مانند او فکر نمی کند ودر پشت سر سیاست های رژیم جمهوری اسلامی نمی ایستد !خائن به ملت خطاب می کند .پس آن تصمیمات گنگره اول چه شد؟"
می گویم:" اصلا چیزعجیبی نیست .فرخ سال هاست که دست اندرکار یافتن راه هائی برای ارتباط گیری و ظاهر شدن در تلویزیون رسمی جمهوری اسلامیست.شاید روزی خبرش بگوشت برسد که فرح مانند بی ،بی،سی در صدا وسیمای جمهوری اسلامی  نیز چنان گروه بندی بهم زده که آنجا هم تعین میکند که خبرنگاران ومصاحبه کنندگان سراغ چه کسی بروند . این قدرت فرخ است !اوسیاست باز است و سیاست را چنین می فهمد وکتمان نمی کند .چرا که هنوز ته دلش با "رهبری است ".امیدوار به تغیر رویه  رهبر .
بعد دین این همه گشتار وسرکوب و اتخاد سیاست های غلط ایران ویران کن خامنه ای ، روح حلول کرده کیانوری هنوز درون او عمل می کند و مانع از این می شود که با قدرت از این همه اعدام های تلخ و مظلومانه جوانان کشور بعنوان جاسوس اسرائیل انتقاد کند ودستگاه امنیتی وخامنه ای را بچالش بکشد.
سیاستی که دیروز رژیم شاه را بخاطر خرید سلاح از امریکا بشدت می کوبید امروز برخرید سلاح از طرف رژیم برای حفظ مرزهای کشور تاکید می کند"
فرخ سال هاست با وجود این که در ظاهراز رهبری کنار نهاده شده ورسما از سیاست گذاری در سازمان دست کشیده .اما خط فکریش همچنان وجه غالب ومسلط بر تتمه سازمان فدائیست . او هیچگاه با وجود امضای قرار های متناوب کنگره های سازمان بخصوص کنگره اول که مشی سیاسی مبارزه مسلحانه را به شدت رد کرد وخواهان سرنگونی جمهوری اسلامی شد.از ته دل راضی نبود وانشعاب حزب چپ نیز ازهمین نوع نگاه به جمهوری اسلامی بود.کشاکشی که تا امروز بعنوان مشغولیت سیاسی ادامه دارد.هنوز اتوریته فرخ وبازی او در پشت صحنه که در ظاهر چیز مهمی نیست  اما عملا بخش زیادی از رهبری سابق را در همان پشت صحنه هدایت می کند ودر زمان لازم درجلو صحنه ظاهر می سازد. 
او با هوش تر از این است که نداند برای رهبری سابق که عمرشان از هفتاد وپنج سال هم عبور کرده قبول آنکه دیگرنقشی ندارند ودر همان محدوده معینی هم که مطرح بودند ! دارند از خاطر می روند! بسیار تلخ است .
اوکاراکتر وزیر وبم این رهبران دیروز وفراموش شدگان امروزراکه روزگاری خود را رهبران یک جنبش چریکی می دانستند  آگاه است.
او با روحیه کسانی که بربخشی از روشنفکران حکم قهرمانانی داشتند که بخاطر مبارزه با رژیم شاه وبرای آزادی از جان خود می گذشتند! خوب آشناهست. می داند که با وجود نقد جنبش چریکی ونتیجه گیری این که راهیشان وعملشان راهی بسیار غلط وضربه زننده به مبارزه سیاسی مردم وجریان های سیاسی معتقد به مبارزسیاسی و مدنی بوده !اما قادر بر چشم بستن بر شخصیت  خود  بزرگ بین خویش که عنوان پر طمطراق  چریک را بدنبال می کشیدند نیستند!
قادر به بستن وآرشیوکردن دفتر مبارزه چریکی که هویت اجتماعی آنها بود وخودرا با مدال های حاصل از سال ها مبارزه با رژیم شاه که بر سینه نصب کرده بودند و از طریق آن خودرا توضیح می دادند نمی باشند."منظورم مدال های خریداری شده در مسکو نیست"
این رهبران که با فروپاشی سیستم شوروی وخروج ناگزیر از کشور شوراها که بعنوان رهبران جنبش کمونیستی آنها را پذیرفته بود و دیدن خود درفضای آزاد غرب که مجبور به پوشیدن لباس کار وگرداندن چرخ زندگی  گردیدندبدون آن که کسی بپرسد که بودید؟ مدال های افتخار ازسینه کنده در صندوق نهادند .دفترچریک های فدائی ،مبارزان سیاسی را بسته  وارد ساده ترین کاری که نه نیازی به تخصص داشت ونه مدرک تحصیلی شدند .تمام فعالیت های سیاسی  آنها محدود به جلسات بحث وگفتگو های بی پایانی شدکه نهایت آن کناره گیری بخش زیادی از رهبری وکادر ها از الباقی سازمان گردید.
راه انداختن چند سایت بی رمق انترنتی ، حاصل کار این همه سال سر وکله هم زدن ،قطعنامه در آوردن شد که دامنه خوانندگان آن فراتر از همان افراد پخش شده از همین سازمان ها نبود.
حال زمان گذشته هر کدام از این رهبران مانند سرهنگ داستان  گارسیا مارکز در کتاب "کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد"از خاطره ها زوده می شوند حال سرهنگان"رهبران" که افتخار سال ها مبارزه مسلحانه که آنرا اوج شهامت ووفدائی گری می دانستند رایدک می کشند.نه تنها جائی در خاطر نسل نو ندارند بلکه از خاطره هم نسلان خود نیز زدوده می شوند. 
چه میزان تلخ است چنین فراموش شدنی .سرهنگانی که مهم ترین برگ های کتاب زندگیشان با مبارزه مسلحانه بر علیه شاه نوشته شده بود ،سرهنگانی که با تمام قوابا حکومت شاه جنگیدند بی آنکه بدانند برای چه ؟بی آن که تصویری روشن از آنچه میخواهد بسازند داشته باشند !رهبرانی که درنهایت در خدمت به ارتجاعی ترین تفکر وجنایت کارترین فردی در آمدند که جز مرگ ،جزکشت وکشتار ،جزویرانی ومرگ بر این وآن ،جزکینه شتری نسبت به خاندان پهلوی بعنوان نمودتجدد خواهی ،جزشکستن قلم ها ومحدود کردن آزادی های اجتماعی ارمغان دیگری برای مردم نداشت.
اما سرهنگان سخت دلبسته شعار های ضد امریکائی او شده بودند .درمسیر خط امام که قرار بود از قدس عبور کرده به کربلا برسد صف بسته،خواهان اعدام های بیشتر ،خواهان مسلح کردن سپاه نوطهور پاسداران به سلاح سنگین شدند. زبان درکام کشیده چشم بر اعدام های روزانه که هنوز ادامه دارد بستند .در مهاجرتشان به اتحاد شوروی سابق نیز از جمله مقربین حکومت بودند وستایشگران آن 
حال بسیار سال ها بر این گروه سرهنگان گذشته، بسیار در سیاست کله ومعلق زده و به اصطلاح خود به نقد راه رفته نشسته اند.ولی در انتهای راه می بینند که جز سایه ای محو که می رود در غبار تاریخ کم رنگتر شود!نام ونشانی از آنها نیست .عجالتا تنها در روزنامه شرق است که بر رویشان گشوده شده فرصتی برای مطرح شدن ودیده شدن .به آنها داده است. چرا که حال نسل جدید نه به میخانه راهشان میدهند "کین خمار خام است"نه "در مسجد که رند است "  

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
ايرانگوبال

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

اصغر جیلو
اصغر جیلو

جیلو:

در مورد دلايل اين مصاحبه ها، ما هيچ توضيحي از زبان وبه قلم اين دوستان در دست نداريم و چاره اي جز اين نيست كه به گمانه زنيهايي متوسل شد.
به سختي ميتوان پذيرفت كه اين مصاحبه ها از سوي روزنامه شرق بدون چراغ سبز و رضايت نهادهاي ويژه اي باشد كه تخصص اشان مهندسي مناسبات بخشهاي مختلف اپوزيسيون با يكديگر از يكسو و با خود حكومت از سوي ديگر است. همه بده و بستانها در اين مسير نيز منطبق با نيات سياسي مشترك حكومت و مصاحبه گران، خصوصا در شرايط موجود بوده است. ظاهرا مهمترين هدف عده اي در هر دوطرف در اين مرحله سد كردن گسترش نفوذ رضا پهلوي در درون كشور است و نبايد اجازه داد حاميان او تقويت شده و احيانا موقعيتي برتر را براي كسب احتمالي قدرت با پشتيباني غرب در ايران بدست آورند.
در خارج نيز بعضي از اين دوستان به همكاري با شهرام همايون پرداخته و پاي مصاحبه هاي محمد منظر پور و غيره ، به اركستر جلب حمايت ضمني از جمهوري ا سلامي و همسويي با آن، پيوسته و تبديل به اپوزيسيون "اوريجينال" مطلوب و محبوب برخي از سخنگويان حكومتي شده اند.

ی., 12.10.2025 - 21:21 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
ذلیل شدگان حکومت فقاهتی

مجدّد درود بر ابوالفضل عزیز،
ذکر خاطره ای و ربطش به حکومت فقاهتی.

زمانی که پدرم در قید حیات بدد، یه شب مهتابی که در ایوان خونه نشسته بودیم، پدرم حکایتی را نقل کرد که هر وقت یادم می آید از خنده روده بر میشم. پدرم گفت: «من و کل حسین» دوستم میخواستیم بریم یکی از دوستانمون را در بین لرها ببینیم که گله دار بودند و در درّه ها و اعماق کوههای زاگرس زندگی میکردند.

گفت وسیله نقلیه که وجود نداشت اون روزها، مردم با پای پیاده یا اسب و الاغ، این ور و اونور میرفتن. گفت من و کل حسین، صبح زود راه افتادیم و طرفای شب رسیدیم به منزل خشت و سنگی دوستمون. گفت نشستیم و چپقی چاق کردیم و در زیر نور چراخ مرکبی گپ میزدیم که من یه دفعه دیدم یک نمدی که تقریبا یک متر در یه متر میشد، تکون خورد. گفت برگشتم به کل حسین گفتم، انگاری این نمده تکون خورد. کل حسن به من جواب داد. گمون کنم خسته ای و چشات دارن تار میبینن. گفت من چند لحظه ای دوباره به صحبتم ادامه میدادم که باز متوجه شدم، نمد تکون خورد. این باز گفتم کل حسین به جان عزیزت، نمده داره راه میره!.
کل حسین بلند شد چراغ مرکبی را آورد نزدیک نمد و یه دفعه به عقب پرید و گفت ای خونه ات آباااااد!. این نمده پر از شیپیشه! پدرم گفت که من فوری رفتم بیل را ورداشتم انداختم زیر نمد و اون را انداختم از خونه بیرون و فوری آتیشش زدم.
حالا حکایت جمهوری اسلامی آخوندها و اعوان انصارشون است. این حکومت، میلیمتر به میلیمترش شپشو شده و آنهایی که در صدد نجات آن هستند، همه به همون لشگر شپشوها تعلق دارند. این حکومت، نمدی شپشوست که باید فقط آتیشش زد و نابودش کرد. احمق و ابله آنانی هستند که تصور میکنند بر روی نمد غرق در شپش میشه خوابید و آسایش داشت.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ی., 12.10.2025 - 16:17 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
نکبت حقارتهای فردی و جمعی

ولی حضرات به دلیل اینکه هیچ شناختی از تاریخ و فرهنگ ایران عمرا نداشتند و اسیر ذهنیتی اماله ای بودند و سفت و سخت در بند و اسیر جاه طلبیهای کرمکی و دیگر اینکه بعد از فاجعه 1357 تا همین امروز، هیچ وجهه ای نداشتند و تمام آنچه را که داشتند در یک چشم بر هم زدن به دلیل رکابداری و متعگی برای حکومت آخوندی از دست دادند و هرگز ککشان نیز نگزید برای بلاهتی که مرتکب شدند، در نتیجه از فرصت استفاده کرده و خواستن که خودشان را رسوای تمام عیار کنن و آخوندها نیز از این فرصت با کمال توفیقات الهی استقبال کردند.

آن بی شخصیّت بی همه چیز به نام «فرّخ نگهدار» که کلا تجسّم تمام عیار بلاهت و حماقت محض است، تکلیفش برای همگان روشن است. در کنار او، ابلهانی دیگر نیز هستند که دست کمی از خودش ندارند [فانی یزدی، ملیحه محمدی و دیگر خز و خیلهای عرصه سیّاسیگری]. ابلهی مثل «نقی حمیدیان» که از روز اول، بالهایش شکسته بود با توهم پرواز؛ آنهم با بالهای شکسته نه تنها نتوانست به آرزوهایش برسد؛ بلکه از سر جهالت در اسراتگاه «روزنامه شرق» سقوط کرد. حضرت «بهزاد کریمی» نیز بعد از اینهمه مارپیچ رفتنهای شتر عصّارخانه ای خواست که رو دست رفقا بلند شود و بگوید که منم سری هستم تو سرها؛ ولی خبر نداشت که با چنین کاری، سرش را نیز بر باد داد. ایشون اگر فرصتی هنوز دارند، باید بنشینند – اگر سوادش را داشته باشد که من جدّا شک دارم باور کن - یک دستور زبان ترکی برای کودکان آذربایجان بنویسد تا حدّاقل مردم بگویند، تمام عمرش تونست فقط به اندازه یک بال پشه، کاری بکند و دستور زبانی تحریر کرد. این سه نفر که روزگارانی میخواستند با اسلحه و سیانور زیر لب، آفتاب را در جنگلهای ایران بکارند، نه تنها هیچ آفتابی نکاشتند، بلکه جنگل را نیز سوزاندند و خاکستر کردند و با تبهکاران و جنایتکاران، نرد عشق باختند در نابودی ایران و مردمش، بزم چریکی-الهی گرفتند. ای خاک عالم بر سر همشون باد که هیچگاه اشکهای کودکان و رنج انسانها و غم جانسوز مادران داغدار و حسرت انباشته در چشمهای منتظر دختران زیبای میهن را و رویاهای زیبا و دلآرای جوانان و نوجوانانان وطن را هرگز نفهمیدند که نفهمیدند. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ی., 12.10.2025 - 11:18 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله:
نکبت حقارتهای فردی و جمعی

درووود بر ابواالفضل عزیز،
اندکی تامّلات نکوهشی حسب حضور در جلسات مکتب ملعون الدّهر پروفسور دکتر. دکتر شیطان رجیم!

ذکر این مثال فقط برای تفهیم اصل قضیه است. «ریمون آرون»، یکی از ژرف اندیشترین متفکّرین فرانسوی است که آراء او هنوز به روز هستند و ارزشمند. وی در دوران خودش بسیار ملعون بود و هیچکس حاضر نبود مقالات او را چاپ کند، مخصوصا که کشته مردگان ایدئولوژی مارکسیسم به هر سویی چنگ انداخته بودند.

تنها نشریه ای که مقالات او را چاپ میکرد، نشریه «فیگارو» بود که وی تقریبا سی سال تمام، «سرمقاله های مهمی» را در آن نشر میداد؛ نه برای اینکه با مواضع و اهداف عقیدتی گردانندگان نشریه فیگارو همآواز بود یا سردبیران و صاحب امتیازان نشریه از آراء ریمون آرون خوششان می آمد؛ بلکه برعکس. آرون تنها امکانی که برای نشر مقالاتش داشت، همان فیگارو بود و گردانندگان فیگارو نیز از شهرت و ملعونیّت آرون به نفع افزایش تیراژ نشریه و مقابله با باتلاق ایدئولوژی مارکسیسم از نشر مقالات او استقبال میکردند. این مسئله را پیش جشم داشته باش تا بروم سراغ حضرات «رفقا و روزنامه شرق».
مهم نیست که کدام نشریه به چه کسانی وابسته است و از چه نحله ای و قدرتمدارانی و امثالهم پدافند میکند. من یادمه سی سال پیش در محفلی دوستانه گفتم که اگر حوزه علمیه قم حاضر باشد مقالات مرا بدون هیچ دخالتی در متن، منتشر کند، من با کمال میل برای آنها مقالاتم را میفرستم؛ زیرا همین آخوندها باید مطالب مرا بخواهند و سعی در فهم آنها داشته باشند. بنابر این، مهم نیست که چه مجله ای به چه طیفی تعلّق دارد و غیره و ذالک. آنچه کار رفقا را «مشمول شماتت» شدید میکند و تف اندازی به وجدان نداشته شان؛ آنهم در این وضعیّتی که آخوند جماعت و سیستم فقاهتی به تار عنکبوتی بند است و رفتنش، رفتنی ابدی در تاریخ ایران و خاورمیانه است، حضرات برای تجدید مطلع نفرتها و بلاهتها و حماقتها و جهالتها و بدتر از همه، ترضیه حسّ جاه طلبیهای هیستوریکی خود به طناب پوسیده حکومتیان فقاهتی آویخته اند.
حضرات میتوانستند اگر به اندازه یه ارزن شعور میداشتند از پیشنهاد روزنامه شرق استقبال کنند و به جای ترّهات بافی در باره خودشان به «ذکر ایده آلها و تلنگرهای انگیزشی برای مبارزه مسلحانه» اشاره میکردند بدون آنکه بخواهند آب به آسیاب حکومت آخوندی بریزند یا مثلا به «عصر پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی» سودی رسانده باشند. منظورم این است که آنها خیلی صمیمانه میتوانستند با صحبتهای خردمندانه نه تنها عصر پهلوی دوم را نقد کنند؛ بلکه با حرفهای فکورانه به طور غیر مستقیم، لبه تیز انتقاد خودشان را متوجه رفتار خصومتی و خونریزانه حکومت آخوندها کنند و ریشه آنها را نیز محکم بزنند. ولی چون بیسواند به چنین کاری توانمند نبودند و افتضاح بالا آوردند. آنها حدّاقل میتوانستند بگویند که ما با تمام هراس و امید و دلهره ای که داشتیم در این آرزو بودیم و همچنان هستیم که در سرزمینمان، انسانها حقوق مساوی داشته باشند. حفاظت و حمایت از جان و زندگی آنها تامین و تضمین شود. تفاوتهای شدید ثروت و فقر، تعدیل شوند. هر انسانی را حسب لیاقت و تخصّص و هنرهای فرردی اش به پست و مقام بگمارند. هیچکس دیگر برای عقیده و نظر و دین و مرام و و انتقادات و امثالهم مشکلی برایش پیش نیاید و به زندان و شکنجه و اعدام محکوم نیز نشود. تفاوتی بین زنان و مردان گذاشته نشود و همینطور الی آخر.
ولی حضرات به دلیل اینکه هیچ شناختی از تاریخ و فرهنگ ایران عمرا نداشتند و اسیر ذهنیتی مالیخولیائی و اماله ای بودند و سفت و سخت در بند و اسیر جاه طلبیهای کرمکی و دیگر اینکه بعد از فاجعه 1357 تا همین امروز، هیچ وجهه ای نداشتند و تمام آنچه را که داشتند در یک چشم بر هم زدن به دلیل رکابداری و متعگی برای حکومت آخوندی از دست دادند و هرگز ککشان نیز نگزید برای بلاهتی که مرتکب شدند، در نتیجه از فرصت استفاده کردند و خواستند که خودشان را رسوای تمام عیار کنند و آخوندها نیز از این فرصت با کمال توفیقات الهی استقبال کردند.

(.... ادامه)

ی., 12.10.2025 - 11:13 پیوند ثابت