در حالی که مخالفان و رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی مدام تکرار میکنند که شاهزاده رضا پهلوی «پایگاه مردمی ندارد»، رفتار همانها نشان میدهد که بیش از هر چهره دیگری از او میترسند. از راست تا چپ، از اصلاحطلب تا اصولگرا، از سایبری تا «روشنفکر تبعیدی»، همه شب و روز به تخریب او مشغولاند. پرسش ساده است: اگر او بیاثر است، چرا اینهمه انرژی برای حذفش صرف میشود؟
تناقض آشکار در رفتار مخالفان
مخالفان مدعیاند که رضا پهلوی «رهبر نیست»، «پایگاه ندارد» یا «وابسته به تبلیغات خارجی» است،
اما در عمل، هر حرکت و سخن او را چنان زیر ذرهبین میبرند که گویی رئیسجمهور در تبعید است.
هر توییت او تیتر رسانههای حکومتی میشود؛
هر نشستش باعث آشوب در اردوگاه اپوزیسیون میگردد؛
و هر اشارهاش موجی از حمله، تمسخر و تخریب را بهدنبال دارد.
این تناقض نشان میدهد که در ضمیر خود میدانند او تنها نماد واقعی همبستگی ملی است؛ کسی که اگر اعتماد عمومی بهصورت گسترده پشت او قرار گیرد، توازن قدرت علیه جمهوری اسلامی بهشدت دگرگون خواهد شد.
اما برخی میگویند: «در تجمعات خارج از کشور، فقط چهل یا پنجاه نفر به حمایت از او میآیند.»
این استدلال از اساس نادرست است. در خارج از ایران، میلیونها ایرانی در کشورهای گوناگون زندگی، کار و خانواده دارند و نمیتوان انتظار داشت در یک روز مشخص، از هزاران کیلومتر دورتر برای تظاهرات جمع شوند. تجمعات در تبعید شاخص سیاسی نیست، شاخص لجستیکی است. حمایت واقعی را باید در نظرسنجیها، در شبکههای اجتماعی و در واکنش مردم داخل کشور دید — جایی که نام رضا پهلوی هنوز بزرگترین حساسیت حکومت را برمیانگیزد. اگر محبوبیتی نبود، اینهمه هراس و تخریب معنا نداشت.
ترس مشترک دو طیف — از چپ ایدئولوژیک تا رژیم اسلامی
جالب آن است که دو گروه ظاهراً متضاد — چپهای افراطی و حکومت اسلامی — در دشمنی با رضا پهلوی متحدند.
چرا؟ چون هر دو از یک چیز میترسند: بازگشت مفهوم «ملیت ایرانی» به مرکز سیاست.
چپ ایدئولوژیک از پهلوی میترسد، چون او یادآور ایران پیش از ایدئولوژی است؛
ایرانی با نهاد، قانون، پرچم و غرور ملی، نه با شعار و نفرت.
و حکومت اسلامی از او میترسد، چون تنها شخصیتی است که هنوز میتواند میان ملت و تاریخ پیوند بزند، و از «ایران پیش از جمهوری اسلامی» سخن بگوید، بیآنکه مردم روی برگردانند.
پس دشمنی با او، در واقع دشمنی با ایران بهمثابه یک واحد تاریخی و فرهنگی مستقل است.
چرا رضا پهلوی تهدیدی واقعی است؟
۱. او تنها چهرهای است که میان نسلهای مختلف پیوند برقرار کرده است؛
از بازماندگان نظام پادشاهی تا نسل «زن، زندگی، آزادی»، نام او را میدانند.
۲. هیچ پرونده فساد، خشونت یا تندروی ندارد.
بر خلاف دیگر مدعیان قدرت، او نه دستش آلوده است و نه زبانش خونخواه.
۳. پشتیبانی نمادین و فرهنگی دارد، نه صرفاً سیاسی.
نام «پهلوی» برای میلیونها ایرانی مترادف با نظم، نوسازی و اقتدار ملی است — همان چیزهایی که جمهوری اسلامی و ایدئولوژی چپ طی چهار دهه ویران کردهاند.
استراتژی تخریب؛ وقتی نمیتوانی حذف کنی، لکهدار کن
از سالها پیش، سیاست رسانهای حکومت در قبال رضا پهلوی روشن بوده است:
نه حذف فیزیکی، بلکه حذف روانی — از طریق تمسخر، شایعه و حملات مداوم.
اما همین استمرار تخریب نشان میدهد که این پروژه شکست خورده است.
زیرا هر بار که علیه او حمله میشود، مردم بیشتر متوجه جایگاه و اثرگذاریاش میگردند.
هر مقاله خصمانه، در واقع تبلیغی معکوس است.
نتیجهگیری
رضا پهلوی برای آنها خطرناک است نه چون «قدرت دارد»، بلکه چون قدرت میآورد؛
چون میتواند چیزی را زنده کند که حکومت اسلامی از آن بیزار است: «باور جمعی به امکان نجات ایران».
حملههای پیدرپی، از تریبونهای چپنما تا رسانههای رژیم، نشانه ضعف او نیست؛
بلکه نشانه هراس آنها از روزی است که این نام، از خاطره به خیابان بازگردد.
آنها از کسی که مردم دوستش ندارند نمیترسند.
ترسشان از کسی است که مردم هنوز در دل به او امید دارند.
و نام آن امید، چه بخواهند چه نخواهند، رضا پهلوی است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
چه کسانی مورد تحقیر قرار…
چه کسانی مورد تحقیر قرار میگرفتند؟
آن زمان کسی مورد تحقیر قرار نمی گرفت. سیاست های پهلوی ها به انسان ایرانی حس غرور می بخشید. همه بالیدگان در سیستم آموزشی کشور بجز بالیدن به ایرانی بودن شان و تلاش برای خدمت به کشورشان ندیدند و این کجایش تحقیر است؟ اگر شما ها تحقیر شدید.. لیاقت تان تحقیر شدن بود. کسی که در مقابل عظمت ایران بایستد باید تحقیر شود و حتا با پس گردنی از مناصب دولتی اخراج شود و آخر صف بایستد و فقط به لطف شناسنامه ایرانی اش حق زندگی در کشورش را داشته باشد. کسی که ایرانی بودن و برایش افتخار نیست بیجا میکند توقع کند که تحقیر نشود. بمبگذاری و ترور نکند تا تحقیر نشود. عدالت از نگاه امثال قادری چیزی بجز خرابکاری در راه تمدن بزرگ ایرانی نبود و تمسخر ایده تمدن بزرگ شاهنشاه بود. تو باید تحقیر شوی.
كاكو قادري :
كاكو قادري :
⸻
جالبه که میگی از اورمیهای، ولی حرفهات بوی تهرانِ زمانِ سانسور و تحمیل میده.
ایران با پاک کردن تفاوتها «یکپارچه» نمیشه، با احترام به اون تفاوتهاست که معنا پیدا میکنه.
اون «یک ملت با هزار لهجه» که میگی، وقتی ارزش داره که هیچ لهجه و فرهنگی لهجهی «درجهدو» حساب نشه — چیزی که در دوران پهلوی دقیقاً برعکسش اتفاق افتاد.
پهلوی برای تو شاید «غرور ملی» باشه، ولی برای خیلیها نماد تحقیر و خاموش کردن هویتشونه.
غرور ملی با تاج و اسم خانوادگی برنمیگرده، با عدالت، آزادی و برابری برمیگرده.
هیچکس دنبال تکهتکه کردن ایرانه، اما اصرار بر انکار ملتهای درونش هم نوعی بریدنه — بریدن از واقعیت، از مردم، از تاریخ.
ایران با زور و شعار نمیمونه، با آگاهی و عدالت میمونه.
پس قبل از اینکه دیگران رو متهم به تجزیهطلبی کنی، یه نگاهی به طرز فکرت بنداز — چون همون ذهنیت «یکی باید فرمان بده، بقیه اطاعت کنن» دقیقاً ریشهی تجزیه و جداییه.
پاسخ به کاکو قادری
آقای قادری،
من بچه آذربایجانم، از اورمیه. اما پیش از هر چیز ایرانیام.
برای من، ایران از مرز و قوم فراتر است — از آذربایجان تا بلوچستان، از خوزستان تا خراسان، از گیلان تا سیستان، همهاش وطن من است.
ما «ملتهای مختلف» نیستیم؛ ما یک ملتیم با هزار رنگ و لهجه و دل، اما با یک ریشه: ایران.
این حرفهایی که میزنید، تکرار همان سمّی است که جمهوری اسلامی سالها در ذهن مردم ریخته تا کشور را از درون بشکند.
نه «ملت فارس» داریم و نه «ملت غیرفارس» — ما یک ملت داریم: ملت ایران.
هیچ ایرانی واقعی از نام رضا پهلوی نمیترسد؛ فقط کسانی میترسند که از بازگشت نظم، قانون و غرور ملی وحشت دارند، چون میدانند دوران هرجومرج فکری و بازی با هویت ملی رو به پایان است.
من بهعنوان یک آذربایجانی میگویم:
پهلوی برای ما فقط یک نام نیست، نماد یک ایران قدرتمند و سربلند است.
همان ایرانی که دشمنان داخلی و خارجی با هزار نیرنگ میخواهند تکهتکهاش کنند و اسمش را بگذارند «چندملیتی».
نه برادر من، ایران یک پیکر است، نه پازلی از ملتها.
اگر ایران فروبپاشد، نه تو کردستانی خواهی داشت و نه من آذربایجانی. همهچیزمان میسوزد، از خاک تا نام.
پس لطفاً از این تقسیمبندیهای پوسیده نگو.
ما زیر یک آسمانیم، با یک پرچم، با یک قلب.
پهلوی برای من تاج نیست؛ غرور ملی است.
و من، آذربایجانی، تا آخرین نفس در دفاع از ایرانِ یکپارچه خواهم ایستاد.
دوستان گرامی،
درود بر تک تک شما چه مخالف و چه موافق
از همهٔ شما — چه آنها که با شور از شاهزاده رضا پهلوی دفاع کردند، چه آنها که از سرِ تردید، انتقاد یا خشم نوشتند — سپاسگزارم. همین گفتوگوهاست که نشان میدهد ایران هنوز زنده است و در رگهایش خون اندیشه و احساس جریان دارد.
اما اجازه بدهید نکتهای را با صراحت بگویم:
بحث امروز، نه دربارهٔ یک شخص است و نه یک خانواده. بحث دربارهٔ ایدهٔ ایرانِ واحد، قانونمحور و آزاد است؛ ایرانی که ۴۵ سال است قربانی شعار، تعصب و خودخواهیِ سیاسی شده است. هر کس که از بازگشت نظم، عزت و ملیگرایی بترسد، در عمل آب به آسیاب جمهوری اسلامی میریزد، حتی اگر نیتش خیر باشد.
آنهایی که میگویند «پهلوی نماد استبداد بود»، تاریخ را وارونه میخوانند؛ همانهایی که روزی با شعار عدالت، آزادی را به دار کشیدند و امروز هم از تکرار آن اشتباه دفاع میکنند.
و آنان که هنوز از «دیکتاتوری پرولتاریا» یا «قومگرایی» حرف میزنند، فراموش کردهاند که میهن بدون ستون مشترک، فرو میپاشد.
آزادی، عدالت و حقوق اقوام تنها در سایهی ایرانِ نیرومند و متحد معنا دارد، نه در کشوری پارهپاره و بیهویت.
رضا پهلوی نماد یک اصل است: بازگشت اعتماد به نفس ملی.
او نه دیکتاتور است، نه منجی؛ بلکه صدایی است که میگوید «میتوان دوباره کشور ساخت» — و همین جمله برای دشمنان ایران خطرناکتر از هر سلاحی است.
جمهوری اسلامی و چپ افراطی هر دو از همین ایده میترسند: بازگشت مفهوم ملیت ایرانی به سیاست.
من همهٔ نقدها را میپذیرم، اما یک حقیقت را نمیتوان انکار کرد:
تا وقتی در اپوزیسیون، حسادت، برچسبزنی و خودبرتربینی حاکم است، ایران نجات نخواهد یافت.
راه نجات از دل اتحاد، گفتوگوی سالم و احترام به واقعیتها میگذرد — نه از نفرتپراکنی و دشمنی کور.
بیایید صادق باشیم:
اگر هدف همه ما «پایان جمهوری اسلامی» است، پس دشمن اصلی را بشناسیم و بر سر منافع ملی یکی شویم.
نه آمریکا، نه اسرائیل، نه عربستان و نه هیچ قدرت خارجی قرار نیست ایران را بسازد — این ما هستیم که باید خودمان را بسازیم.
و این کار فقط با اعتماد، صداقت و ایمان به ایران ممکن است.
و اما خطاب به آن دسته از هممیهنان که هنوز با ذهنیتی پوسیده، اتهام و تحریف را جای گفتوگو نشاندهاند:
ما دیگر با شما بحثی نداریم.
شما سالهاست در توهمات تبلیغاتی جمهوری اسلامی زندگی میکنید و هر حقیقتی را با فریاد و برچسب میپوشانید.
ملت ایران دیگر نیازی به قانع کردنِ شما ندارد؛ تاریخ قضاوت خواهد کرد.
ما راه خودمان را میرویم — راه نجات، آگاهی و بازسازی ایران.
زمان پاسخ دادن به جاهلان گذشته است؛ امروز باید با خرد، ایران را پس گرفت.
Maryam Khazaiکسانی کہ…
Maryam Khazai
کسانی کہ شاھزادہ را تنھا آلترناتیو نمیدانند یا خودشان را بہ کری زدہ اند یا در مقابل ملت ایستادہ اند کہ بی تردید در خدمت ح جمھوری اسلامی قرار گرفتہ اند حال یا نمی فھمند یا ھمانطور کہ ذکر کردم خودشان را بہ کری زدہ اند چون در فکرشان وطن در اولویت نیست و ملیگرایے را بر نمی تابند
Behzad Dolatabadiاصلا جای…
Behzad Dolatabadi
اصلا جای جر و بحث نیست. نه دیکتاتوری ولی فقیه و نه "دیکتاتوری پهلوی"، فقط دیکتاتوری پرولتاریا. 🙃 ضمنا تصور نمی کنم افغانی ها صلاحیت ابراز نظر در مورد پست آقای توکلی گرامی را داشته باشند!
Shahla Hirsaiاین بدبخت ها…
Shahla Hirsai
این بدبخت ها الان خاک بر سرشان شده دیگر نمی تونند برای فلسطین از ثروت ایرانی بدزدندو به فلسطین بفرستند .نابود باد جمهوری اسلامی و تمام ایران فروشان .تف به شرفتان .
Kako Ghaderi
Kako Ghaderi
ترس یا حساسیت نسبت به یک فرد، بهمعنای محبوبیت او نیست.
گاهی جامعه یا حکومت نسبت به کسی واکنش نشان میدهد، نه چون او قدرت دارد، بلکه چون بعضی گروهها از بازگشت نمادهای استبداد و سلطنت نگراناند.
مردم از رضا پهلوی نمیترسند؛ مردم از تکرار گذشتهای میترسند که در آن آزادی، برابری و حق ملتها نادیده گرفته میشد.
ترس واقعی از بازگشت دیکتاتوری است، نه از یک شخص بیقدرت در تبعید.
رضا پهلوی نه تنها نمایندهی ملتهای غیرفارس ایران نیست، بلکه در میان بسیاری از خودِ فارسها هم جایگاهی ندارد. او تلاش میکند با نام خانوادهاش خود را نماد ایران جا بزند، در حالیکه ایرانِ امروز کشوری چندملیتی است، نه یک پادشاهیِ موروثی.
کسانی که میخواهند همه چیز را دوباره زیر پرچم یک «شاه» جمع کنند، همان ذهنیت استبدادی را ادامه میدهند که مردم ایران دهههاست از آن رهایی میخواهند.
هیچکس حق ندارد نام ملت ایران را به نفع یک شخص یا یک خانواده مصادره کند. آیندهی ایران به مردم تعلق دارد , به همهی ملتها و فرهنگهایی که در این سرزمین زندگی میکنند، نه به نوادگان سلطنت
Manouchehr Hakimianتودهایها…
Manouchehr Hakimian
تودهایها مجاهدین وچپها بطور کل حاضرند ایران نابود شود ایران پاره پاره شود ملیونها بمیرندولی رضا پهلوی برنگردد
Mani Alemzadehاگر ایشون…
Mani Alemzadeh
اگر ایشون پایگاه مردمی داشت در جنگ دوازده روزه وقتی بارها فراخوان داد و مردم رو به خیابان ها دعوت کرد یک نفر به خیابون میومد. وقتی حتی یک نفر هم توجهی نمیکنه معلومه چقدر پایگاه مردمی داره. اما بله هراس از ایشون وجود داره ایشون داره مزدوری برای بیگانگان رو عادی سازی میکنه و همین باعت هراس شده نه چون پایگاه مردمی داره چون صدای بلندی داره و شنیده میشه.
Vida Noorashan
Vida Noorashan
قطعا که در دل و جان مردم جا داره که کف خیابان اسم ایشون و پدر و پدربزرگش رو میارن.دقیقا درست تحلیل کردید اگر کسی قدرتی نداشته باشد هیچکس به او توجهی نمیکند چون پیش خودش فکر میکنه خطری نداره ،وقتی هجمه ها به سویی جمع میشه یعنی احساس خطر کردن.ایشون و خاندانشون با هیچ چیزو هیچکس خراب نمیشه چون کارنامه ی درست و روشنی دارن ،یادمون باشه باد با چراغهای خاموش کاری نداره و طوفان جمهوری اسهالی و چپ و تجزیه طلبها درست احساس خطر کردن.پاینده ایران جاویدشاه 💚🤍❤
Bahman Ayegh
Bahman Ayegh
آنهایی که پیش از انقلاب را بیاد دارند می دانند که چگونه شاه آخوندا را حمایت می کرد و از خمینی حرومزاده بت ساخت.این شاه بود که سازمان اوقاف را به ملایان سپرده بود و در مدارس تعلیمات دینی و فقه عربی را تدریس می کرد.در زمان شاه بود که آخوندا در تمام امور مردم از تولد تا مرگ دخالت داشتند و در زمان او بود که مساجد و ماه محرم رونق گرفتند . درحکومت شاه بود که همچو امروز روشنفکران و غیرمذهبی ها را به جوخه اعدام سپرده شدند و او بود خود را کمربسته امام رضا و سایه خدا می نامید. او بود که زیارتگاهها را آباد و آثار تمدن ایرانیان را در بیابانها رها ساخته بود. تمام مصیبتهای امروز ایرانیان را باید در دوران شاه و تمدن بزرگش جستجو کرد. شاهی که با کمک با دست بیگانگان مانند انگلیس و آمریکا حکمفرما شد و در شرایط بحرانی با اشاره بیگانگان از ایران فرار و مملکت را دو دستی تقدیم آخوندهای جنایت کار کرد. اگر این انقلاب به به اهداف خود که همانا آزادی و استقلال و عدالت نرسید دلیلش این بود که شاه نگذاشت مردم به آگاهی سیاسی برسند و شناخت از جریانهای سیاسی پیدا کنند.
چپ ايران ( مجموعه چپ ) در…
چپ ايران ( مجموعه چپ ) در سال 57 اگر چه شناخت كافي از جريان خميني ( إسلام سياسي ) — به دليل نبود فهمي از دمكراسي— نداشت ، عملا در كنار خميني قرار گرفت ، اماً امروز پس از ٤٧ سال به دليل پاره اي انتقادات (به حق ) از طرفدران افراطي رضا پهلوي ، رژيم اخوندي را «رها» كرده و بجاي آن رضا پهلوي را هدف اصلي مبارزه خود انتخاب كرد ه اند ، در حالي كه در ايران هيج الترناتيوي بجز پهلوي وجود ندارد، لطفا با خانواده هايتان در ايران در باره ميزان نفوذ رضا پهلوي در ايران سوال كنيد
Habib Bahreman
Habib Bahreman
همواره گزاره در پستهای شما به غلط مطرح و برای رسیدن به اهداف انحرافی مغلطه صورت میگیرد.
اولا الان موضوع گزارش و افشاگری هاارتس است که مستند است، پس اینکه از طرف اسراییل تلاش شده آقای رضا پهلوی بولد گردد محرز است.
بخشی از نیرویی هم که به این فرد امید بسته به یمن رسانه هایی چون من و تو و ایران اینترناسیونال با بودجه های قدرتها برای پیشبرد اهدافشان آقای رضا پهلوی را بولد کردن و تصور سازی کردند که ایران عصر پهلوی گل و بلبل بوده.
سوم آقای رضا پهلوی الان کاملا در خدمت سیاستهای رژیم است و خروجی تلاشهای ایشان به نفع رژیم است. رژیم هم تلاش میکند تنها آلترناتیو را رضا پهلوی معرفی کند و با سوزاندن رضا پهلوی جنبش را از رهبری تهی و خلع و پاسیو ایجاد نماید.
شما بفرمایید این شازده چه خدمتی به جنبش سیاسی کرده؟ حداقل شفاف سازی کند پولهایی که گرفته چکار کرده؟ در شورای ملی ایرانیان، در ققنوس، پولهایی که از عربستان گرفته و ...
Hoshang Asadiنیروی سوم در…
Hoshang Asadi
نیروی سوم در میانِ تخریبکنندگان عمداً نادیده گرفته شده است. این نیرو در واقع گروههایی قومگرای چپ اندیش هستند که با اندیشهای سکتاریستی و قبیلهای، سدّی بزرگ در برابر شکلگیری ایرانِ همبسته پدید خواهند آورد. رهبران این گروهها برخلاف برخی چهرههای غوغاگرِ چپِ جمهوریخواه مستقیماً وارد میدانِ تخریب نمیشوند؛ اما پشتوانهٔ سیاسیشان بسیار مخرب است و به ترویج نفرت و خشونت دامن میزنند. آنها با ایران به عنوان یک ملتِ تاریخی- فرهنگی همبسته مشکل داشته و دارند، جدایی یا تجزیه را اگر چه ا
بهانه تراشی آنانی که میدان نیستند
دروود بر آقای آذری گرامی،
مختصر اشاره هایی برای همچنان اندیشیدن و بیدار ماندن.
نمیدانم کتاب «برادران کارامازوف»، اثر داستایفسکی را خوانده اید یانه؟. در این کتاب، صحبتی هست که نقل به مضمون میگوید اگر به انسانی گفته شود که فراسوی سیّاره عطارد، یه تخته سنگی هست که شفا دهنده دردهای آدمیست، بشر خاکی حاضر است تمام دار و ندارش را بدهد تا به آن سنگ شفابخش برسد. بردارید یه نگاهی هم به کتاب «خاطرات آیت الله زنجانی» بیندازید
تا میزان فاجعه و فقر و بدبختی مردم میهن خود را در اواخر قاجار و اوایل دوره مشروطیّت تصوّر کنید که برای رفتن به «عتبات و زیارات قبور»، رنج چه مصیبتها و خفّتهایی را بر خویشتن هموار میکرده اند. منظور من از ذکر این دو مثال، گفتن این حرف است که اگر کسانی بخواهند به چیزی برسند، صد در صد در بدترین شرایط نیز، تلاشهای خودشان را برای رسیدن به اهدافشان خواهند کرد. امّا اگر نخواهند دست به کاری بزنند، مطمئن باشید که صدها بهانه برای تراشیدن و توجیه کردن رفتار خودشان خواهند داشت حتّا اگر عالیترین امکانها و تجهیزات را نیز در اختیارشان بگذارید. مشکل، شخص رضا پهلوی نیست و حتّا هزاران بار از او در باره تصمیمها و وقایع دوران پدرش و پدر بزرگش پرسیده شده و هزاران بار نیز پاسخ داده است که تاریخ در باره اعمال پدر بزرگ و پدرم قضاوت خواهد کرد. مشکل تمام آنانی که مخالف سیستم فقاهتی هستند و حاضر نیستند با شاهزاده همکاری کنند، مشکل سلیقه و اختلاف عقیده نیست. من بارها و بارها از ابعاد مختلف با استدلالهای متّقنی که هیچگاه تا این ثانیه نیز نقض نشده اند، گفته ام و نوشته ام که دوام حکومت فقاهتی با «رفتار و گفتار و کردار مخالفانش» پیوندی اساسی دارد و زمانی حکومت فقاهتی ساقط و آخوند جماعت خلع خواهد شد که مدّعیان اپوزیسیون بتوانند وزنه کفه ترازو را تغییر دهند و تا زمانی که مخالفان فقاهتی به حفظ تعادل شاهین ترازو - خواسته و ناخواسته – تقلّاها میکنند، دوام و سیطره آخوندی اجتناب ناپذیر است. تمام تشکیلاتهایی که خود را سیاسی و سیاسی کار میدانند، حرفشان و شعارشان همواره یه چیز است و تکرار کلّیاتی مقبول عموم و ایده آلهایی و آرزوهایی بدون هیچ مسئولیّتی در قبال واقعیّت پذیر کردن حدّاقل یک سوم آن ایده آلها و آرزوها. گرایشها بدون استثناء فقط تمامیّت را خواهانند و هرگز نمیپذیرند که بخشی و جزئی و فقط پیچی و واشری و مهره ای از دم و دستگاه آیین کشورداری هستند. اصلا و ابدا. مثلا مجاهدین خلق، عمرا نمیتوانند بپذیرند که سوای رهبر محبوب خودشون، شخص دیگری نیز در دم و دستگاه حکومتی دخیل و سهیم میتواند باشد. عمرا و هرگز. دیگران نیز همین داستان را دارند. مصدّقیها، لیبرالها، چپهای ایدئولوژیکی، مذهبیون، جمهوریخواهان و الی آخر. تا زمانی که تشکیلاتهای سیاسی نتوانند و نخواهند و نکوشند که «ایران و مردمش» را فراتر از عقاید و علایق و امیال فردی و تشکیلاتی به رسمیّت بشناسند و با جان و دل فقط برای میهن و مردمش تلاش کنند، مطمئن باشید که درب کشمکشها و نفرتها و خونخواهیها و انتقامگریها و پدرکشتگیها و مادر قحبگیهای حرفه ای و بساط انواع و اقسام تهمتها و لجنمالی کردنها از تمام بازارهای بورس جهانی حتّا «وال استریت» نیز داغتر و داغتر خواهد ماند. حقیقت تلخ و بسیار گزنده و ناامید کننده این است که مدّعیان تشکیلات گوناگون سیاسی، نه ایران را دوست دارند، نه مردمش را؛ بلکه فقط و فقط و فقط تشکیلات و عقاید فردی و فرقه ای خودشان را. به همین دلیلم، هیچکدام به همدیگر نمیرسند و راه به هیچ دهکوره متروکه و درب و داغانی نیز نمیبرند. آنها وظیفه خود میدانند که از صبح تا شب در پشت تریبونهای خود به فحّاشیگری و لجنمالی همدیگر با احترامات فوق العاده مدرن و مدرنیته ای تلاشهای سکولاری، حقوق بشری، لائیسیته ای و امثال این چرتیات رایج و شایع با تمام توش و توانی که دارند پیش ببرند و از گفتن شعار الله اکبر و اجرای تکالیف شرعی خود هرگز غفلت نکنند؛ زیرا ترک عادت، موجب مرض است. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان