"زن ،زندگی ، آزادی"
دختر کنار پنجره ایستاده هراسناک
چه تاریک شبی
هواپیماها بر فراز آسمان شهر می غرند
بمب های خود رها می کند.
صدای انفجار
صدای فرو ریختن دیوار ها
کجاست ماه ؟
پسر ایستاده در تاریکی شب
بردیوار های فرو ریخته شهر می نگرد
کجاست خورشید ؟
"آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلو گاه پرنده ئی
هیچ کجا دیوار فرو ریخته ای بر جای نمی ماند."
کسی بردریچه های قلبشان می کوبد
ماه وخورشید دست در دست هم
پشت دریچه های قلبشان ایستاده اند
دخترک زیبا !پسرک زیبا!
میخواهید تاریکی هراسناک شب را بشکافید ؟
می خواهید شادمانه بخندید ؟
برقصید ؟
از سهم زندگی خود دفاع کنید؟
بگشائید دریچه های قلب خود بر ما!
جای دهید ما را
درون قلبتان
در پشت پلک های چشمتان
در زیر زبانتان
در مغز استخوانتان
درکاسه سر هایتان
درپشت پیشانی های بلندتان
تا
صبحگاهان خورشید از پیشانی شما طلوع کند
و
شب هنگام ماه در بستر شما بخسبد
پسرک می خندد
دخترک می خندد
دریچه های قلب خود را می گشایند
ماه وخورشید دست در دست هم
بر نهان خانه دل می نشینند
قناری کوچکی در گلو گاهشان شروع به خواندن می کند
آوازش رها می شود در باد
مردی هفتاد وچهار ساله
که درگلوگاهش همیشه پرنده ای کوچک می خواند
به انگشت
نشان از سرا پرده گل می دهد
امیدشان می بخشد
بشوق اشگ در چشمان خود می گرداند
بگذار ماه وخورشید درونشان آرام گیرند.
"وقتی دو جوان هم دیگر را عاشقانه در آغوش می کشند
جهان متولد می شود"
بگذار با بوسه ای در خواب روند
صبحگاهان با بوسه ای از خواب برخیزند.
طلوع کنند
از پشت پلک های روشنشان
از درون دهلیزهای پرخون قلبهای عاشقشان
از رگ ها
از موی رگها
از دهان هایشان
که پرنده ای کوچک در گلو گاه آن می خواند،
ازمیان پیشانی بلندشان
طلوع کند
چونان کوهی از آتش که بسوزاند بنای استبداد
صبحگاهان
دخترک زیبا دست در دست پسرک
ایستاده اند در معبرفلق در مسیر باد
بی هراس
از لشکر حلقه زده شنحه گان بر دور شهر
بی هراس
از تفنگ های نشانه رفته بر قلبشان
آزادی را
فریاد می کشند
رگباری از گلوله بر قلبشان می نشیند.
گلوله دشمن خانگیست
از کاکل خونینشان
از گلو گاه دریده شده
از بدن های مشبک شده شان
آفتاب طلوع می کند
شهر غرق در نور است
حاکم شب گریخته است با صدایش
خواندن نمی تواند.
فرمانروایان جوان مست وغزل خوان
در شهر می گردند.
"زن ،زندگی ،آزادی " را فریاد می زنند
ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
In reply to آری. آنها مارا به خیش بستند. by ناظر
یاداوری
ناظر جان
اب زرشک یادت نره عزیزم.
آری. آنها مارا به خیش بستند.
ابول جان تبریک میگویم. بالاخره استعداد شعری ات نیز در اینجا شکوفا شد. از ایرانگلوبال نیز در این خصوص باید تشکر کرد. زنده یاد شاملو که در اثر فشار رژیم پانفارس پهلوی و در راس آن دیکتاتور محمد رضا شاه پهلوی قازاق زاده، شاه شاهان، بزرگ ارتشداران، ذل الله خدای خدایگان، لشگر شایگان، نوه پر افتخار حضرت کوروش کبیر صلوات الله علیه و صلم، دامش افاضاتو، که از تورک بودن خود شرمسار بود، و خجالت میکشید، در خصوص سردمداران رژیم خونخوار شاهنشاهی و در راس آن شکنجه گر معروف حضرت مستطاب جناب آقای "پرویز ثابتی" اعوض بالله من الشیطان الرجیم، که در زندان به دختران قهرمان خلق تجاوز میکرد، با اتوی برقی پشت قهرمانانی مثل علیرضا نابدل... و یارانش را میسوزاند، و شخصا با اره برقی پای قهرمان خلق زنده یاد بهروز دهقانی را اره کرد.
جنانکه اشاره شد، شاملو در خصوص این جنایت در شعری میگوید:
آری. آنها مارا به خیش بستند.
تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان،
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
نازنینا، روزگار غریی ست!
.ملت عصبانی.
چنگ سایبری تکنیکی ماهواره ای قرن 21 چنان کوتاه بود که ادبیات جنگ نیاز به زبان و فرم دیگری دارد.
احمد محمود درفولی توده ای؛ که نویسنده ادبیات جنگ ایران و عراق است.
هاینریش بول در آلمان معروف به نویسنده ادبیات جنگ مخصوصن معروف به ادبیات خرابه های جنگ است.
در کشور سابق شوراها هم احتمالن دهها نویسنده ادبیات و فیلم پیرامون غول جنگ وجود دارد.
آخوندها در جنگ چند روزه چنان گند زدند که ادبیات جنگ را هم لوث نمودند.