
در پشت دیوارهای بتنی لویزان، در دل پناهگاهی که گویی قرار بود گور خاموش استبداد باشد، سایهی خامنهای دیگر روشن نیست. او رفته؛ نه از خاک، که از قدرت. عمامهای که روزی بر سرش سنگینی میکرد، حالا معلق است میان آیندهای مبهم و کودتایی خزنده.
قدرت، بیصدا منتقل شده است. نه به مردم، نه به قانون، بلکه به دستان سرد و آهنین سپاه. نه با شلیک، که با امضا. نه با انتخابات، که با تسلیم. اینک جمهوری اسلامی نه جمهوریست، نه اسلامی. تنها چیزی که مانده، استبدادِ نو است در لباس نجات.
مردم اما بیدارند. خیابانهای ایران، از تبریز تا تهران، از شیراز تا سنندج، در تپشاند. فریاد «ایران را پس میگیریم» در دل شب طنین انداخته و هر گام معترضی بر آسفالت، تَرَک دیگریست بر دیوار دژخیمان.
سه راه در پیش است:
یا نظامیان، این آخرین فرصت را درمییابند و با دعوت از شاهزاده رضا پهلوی و انتقال قدرت به نمایندگان مردم مسیر آشتی ملی و نجات وطن را در پیش میگیرند.
یا در دام وسوسهی قدرت میمانند و با چکمههای خود، بر خرابههای جمهوری اسلامی تاجی تازه میگذارند.
یا در نیرنگی دوگانه، به جهانیان لبخند صلح میزنند، اما در پستوهای شکنجهگاهها، همان جنایت دیرین را تکرار میکنند.

مردم اما کلید همهچیزند. اگر در صحنه بمانند، هیچ کودتایی، هیچ معاملهای، هیچ عمامهای، نمیتواند آینده ایران را مصادره کند.
آری، هنوز تصمیم نهایی گرفته نشده… اما در خیابانها، صدای تاریخ شنیده میشود.
ایران، در آستانه تولدی دیگر است. یا از دل انفجار، یا با ارادهی ملتی که دیگر زانو نمیزند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
عدم درک از سیاست
سیاست هنر ممکنات است.
سیاست هنر ممکنات است. ممکنات برای رسیدن به قول بنتام «بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردم». هدف از سیاست دمکراسی صرف نیست! دمکراسی صرف اگر نتیجه ای بجز هرج و مرج نداشته باشد (15 سال پس از انقلاب مشروطه) آیا یک دیکتاتوری مثبت حکومت 16 ساله رضاشاه) بر آن ترجیح ندارد؟ اگر این این امکان باشد که از راه دمکراسی به ان بخش از دستاوردهای رضاشاه رسید که آرزوی پدران مشروطه بود البته که هرگز نباید سراغ رضاخان ها رفت. اما اگر سیاست را کج فهمیده باشیم و هدف از سیاست را ندانیم، گرفتار یک سری تابوها از جنس آقای اسماعیل مرادی میشویم. برای این گونه کسان دمکراسی جنبه تقدس پیدا می کند حتا اگر به فاجعه بیانجامد. دمکراسی آلمان هیتلر را به آلمان و جهان عرضه کرد. این سخن نه از این روی آوردم که هدف نهفته در انتقاد آقای مرادی را بخواهم توجیح کنم که «اشکالی ندارد اگر رضاپهلوی بشود دیکتاتور ایران»! نه.. هدف این نیست و ابله است کسی که بپندارد رضاپهلوی چه به لحاظ تفکر و چه به لحاظ امکانات در ایران فردا توان براه انداختن بساط دیکتاتوری را دارد. مسعود رجوی چنین تفکری را دارد اما شاهزاده چنین نیستند و باز تاکید می کنم امکانش نیست. اما اگر امکانش هم فراهم شود شاهزاده آدم این کار نیست اما مسعود رجوی و فرخ نگهدار و امثال آنها هستند. فرخ نگهداری که هم امروز پشتیبان رژیم ددمنش است در او چنین استعدادی برای اعمال دیکتاتوری هست چرا که برایش توجیح دارد.
راستش سراسر نوشته تان ایراد است و تلاشی برای بقای خامنه ای. اما من به بخشهایی از آن بسنده می کنم. نوشته اید: ایران است.
شما از «دعوت شاهزاده» و «آشتی ملی» مینویسید، گویی راهحل ایران، بازگشت به چهرهای آشنا و چک سفید امضای نظامیان است. آقای مرادی آیا در تاریخ چنین صحنه هایی کم تکرار شده که به خوشبختی مردمان یک دیار منجر شده؟ میدانم که نمیدانید لذا به شما درس مجانی تاریخ میدهم خوب است فرا بگیرید:
پرنس سیهانوک در کامبوج حاصل چنین مقدمات و روندی بود
خوان کارلوس پادشاه اسپانیا با چک سفید فرانکو توانست اسپانیا را از هرج و مرج و واپسماندگی برهاند بدون آن که نه سیهانوک و نه خوان کارلوس دیکتاتور شوند. مشکل شما بیشتر روانی و دشمنی شخصی با پهلوی است. یک کاری در جوانی کرده اید شجاعت آن را ندارید که اقرار کنید اشتباه بود و به هر طناب بی بنیانی می آویزید که توجیح کنید. در زیر شما چنین انفجار توهم زده اید و بی مهابا اسب قلم را در میدان توهم رهانیده اید که:
و بالاخره، مردم ایران سزاوار آیندهای هستند که نه از دل فرمان نظامی، بلکه از ارادهی آزاد و متکثر خودشان زاده شود. ما به فردی که بیاید و نجاتمان دهد نیاز نداریم؛ به گفتوگویی صادقانه میان نیروهایی نیاز داریم که به دموکراسی، تنوع، و مسئولیت تاریخی این لحظه باور دارند.
اولا کدام فرمان نظامی؟ سپاهی کتلت شده و در انتظار کتلت شدن کدام قدرت را دارد که «فرمان نظامی» بدهند؟ کشورتان را قدرت های بیگانه در هم کوبیده اند و آن «نیروهای متنوع» که از آن دم میزنید بجز سمی که یکدیگر را در این 47 سال جویده اند نیستند از چه کسانی حرف میزنید؟ اصلا جمله «نیروهای متنوع» خود تضاد با امر جانشینی یک نیروی جانشین که عقلانی است با نیروی حاکم دارد. اگر آلزایمر اجازه بدهد شاید بیاد بیاورید که آخرین نمونه بسیار محتاطانه نشست یورک تاون نشان داد که خانه «نیروهای متنوع» تا کجا از پایبست ویران است. و این که نوشته اید: به گفتوگویی صادقانه میان نیروهایی نیاز داریم که به دموکراسی، تنوع، و مسئولیت تاریخی این لحظه باور دارند... چنین نیروهایی آقای مرادی.. فقط در ذهن متوهم و ساده اندیش شما وجود دارد اگر نه همانها که قبلا مدعی بودند که جزو چنین نیروهایی هستند امروز به ساده اندیشی سابق خود می خندند.
In reply to عدم درک از سیاست by محسن کردی
پاسخ به نقد جناب کردی جناب…
پاسخ به نقد جناب کردی
جناب کردی گرامی،
نوشتهی شما بیش از آنکه پاسخی به نقد من بر متن جناب فرخی باشد، مجموعهای از سوءبرداشتها، تعمیمهای نادرست، و حملاتی شخصی است که متأسفانه جای گفتوگوی فکری را گرفته است.
نخست آنکه در نقد من، هیچجا مخالفتی با ممکنات سیاست یا نقد واقعگرایی سیاسی وجود نداشت. نقد من دقیقاً در همین چارچوب شکل گرفت: دفاع از سیاستی ممکن، که در آن ارادهی مردم و مشارکت نیروهای گوناگون، جایگزین راهحلهای فردمحور و توافقات پشتپرده با نیروهای نظامی شود. هیچجا نه «دموکراسی صرف» را تقدیس کردم، نه دعوت از «هرج و مرج» کردم، و نه نفی تجربیات گذارهای موفق تاریخی را.
مثالهایی چون پرنس سیهانوک یا خوان کارلوس، که برای مشروعیت دادن به راهحل «دعوت شاهزاده» و «چک سفید نظامی» آوردهاید، نه تنها با ساختار اجتماعی و سیاسی ایران امروز همخوانی ندارند، بلکه خود در بسترهایی معنا یافتند که نه شما تحلیلش کردهاید و نه ربطی به متن من دارند. نقد من نه از سر «دشمنی با پهلوی» بود و نه ستایش از نیروی خاص، بلکه دفاع از اصل تنوع، گفتوگو و اجماع دموکراتیک در روند گذار است.
از سوی دیگر، اشارهی شما به نشست یورکتاون یا نیروهای متنوعی که به زعم شما «یکدیگر را جویدهاند»، نه تنها گفتوگو را بیمعنا نمیکند، بلکه ضرورت آن را برجستهتر میسازد. حتی اگر این نیروها پراکنده، ضعیف یا پرمسأله باشند، پاسخ آن بازگشت به نجاتگر فردی یا سادهسازی وضعیت نیست، بلکه تلاش برای سازماندهی عقلانیتر و صادقانهتر است.
توهینهایی چون «توهم»، «آلزایمر»، «سادهلوحی» و حملات شخصی، نه جای استدلال را میگیرند و نه گرهی از بحران ایران باز میکنند. نقد من دعوتی بود به عبور از استبداد، نه جایگزینی یک اقتدار با اقتداری دیگر؛ دعوتی بود به گفتوگو، نه حذف؛ به تنوع، نه تحقیر.
اگر در این مسیر اختلافنظر داریم، بسیار خوب. اما لااقل گفتوگو را به سطحی نگاهداریم که بر شرافت قلم و احترام متقابل استوار باشد، نه بر تحقیر و تحریف.
با احترام، مرادی
فرا خوان به ایجاد دیکتاتوری تازه نفس
بهرام آقا! با سلام، رژیم پانفارس آخوندی پس از 46 سال ترور و سرکوب به آخر خط رسیده است. میفرمائید؛ تنها راه نجات امت شهید پرور، دیکتاتوری جدید شاه الهی ست، در این خصوص باید بشما آفرین گفت و جایزه قرن حاضر را به نبوغ شما اهدا کرد.
باور بفرما، سالهاست دل ما برای دیدار تمدن بزرگ دروازه های حصیر آباد و حلبی آباد و دورقوز آباد لک زده است.
مخصوصا امت شهید پرور سالهاست دلش به دیدار چهره نورانی آقای" ثابتی" شکنجه گر معروف میتپد. خصوصا مردم برای پذیرائی از دستگاه اطلاعاتی سازمان امنت (ساواک) که هزاران فرزندان قهرمان این سرزمین به جوخه های اعدام سپردست، لحظه شماری میکنند. زیرا قسر در رفتند.
بهرام آقا! اگر فکر میکنی، امت شهید پرور به دیکتاتوری تازه نفس شاه الهی نیازمندند، پس لطف کنید بر سر ما منت نهاده، در معیت شاهزاده رضا پهلوی، ذل الله، شاه شاهان، بزرگ ارتشدارن، نایب برحق امام زمان (عج تعالی فرجه و شریف) را بگیرید، و بجای پوسیدن در انزوای فرنگ، به جهنم ایران تشریف بیارید. تا با منت گذاشتن بر سر امت شهید پرور، با شادی و هلهله، همه را خوشبخت نماید. بهرام آقا! با دسته گل سرخ، در فرودگاه منتظریم.
جناب فرخی گرامی، نوشتهتان،…
جناب فرخی گرامی،
نوشتهتان، با نثری پرشور و تصویری، بازتاب دغدغهای صادقانه برای عبور از وضعیت تلخ کنونی است. اما آنچه در متن شما نگرانکننده مینماید، نگاه شخصمحور و سادهسازی پیچیدگی ساختار قدرت در ایران است.
شما از «دعوت شاهزاده» و «آشتی ملی» مینویسید، گویی راهحل ایران، بازگشت به چهرهای آشنا و چک سفید امضای نظامیان است. این نگاه، حتی اگر از سر نیت خیر باشد، ما را دوباره به همان چرخهی نجاتطلبی و قیممآبی بازمیگرداند که سالهاست فرصت دموکراسی را از مردم گرفته است. آینده ایران نه در «انتقال قدرت از بالا»، که در بازسازی اعتماد و همبستگی از پایین شکل میگیرد، در میدان حضور مردم، در گفتوگو و مشارکت همه نیروهای دموکراسیخواه، از هر طیف و تبار.
نقش سپاه را هم، هرچند بهدرستی به انتقال خزنده قدرت اشاره کردهاید، نمیتوان صرفاً به امضا و تسلیم تقلیل داد. ما با نهادی سروکار داریم که در سیاست، اقتصاد، رسانه و فرهنگ ریشه دارد. گذار از چنین وضعیتی، بدون نگاهی عمیق و تاریخی، به توهمِ «کودتای خوب» و معامله پشت پرده منجر میشود.
و بالاخره، مردم ایران سزاوار آیندهای هستند که نه از دل فرمان نظامی، بلکه از ارادهی آزاد و متکثر خودشان زاده شود. ما به فردی که بیاید و نجاتمان دهد نیاز نداریم؛ به گفتوگویی صادقانه میان نیروهایی نیاز داریم که به دموکراسی، تنوع، و مسئولیت تاریخی این لحظه باور دارند.
با احترام، مرادی
مومنت مومنت
طرح سپاه پاسداران برای کشتار ایرانیان با ایجاد دوباره فاجعه سینما رکس آبادان در تهران برای بد نام کردن اسراییل
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قصد دارد که تعداد زیادی از کودکان ... زنان و سالمندان را در ساختمانی در تهران محبوس و سپس ساختمان را منهدم و با ایجاد این کشتار یک شوک خبری ایجاد و از آن برای بد نام کردن اسراییل و تهییج احساسات ضد اسراییلی در جهان و ایران استفاده کند مراجع تقلید قم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای ایجاد دوباره فاجعه سینما رکس آبادان که برای حفظ نظام لازم میدانند مجوز شرعی داده... ان الحیاه عقیده والجهاد...
افزودن دیدگاه جدید