
خواندن یادداشت آقای مهرزاد وطنآبادی با ادبیات ایران شهری و شوونیستی درسایت ( ایران گلوبال) نه بهخاطر عمق تحلیلی یا تازگی دیدگاه، بلکه صرفاً از سرِ ضرورت پاسخ دادن به انبوهی از اتهام پراکنیهای بیپایه، تحریفهای تاریخی تکراری و زنگ زده ، و سوء برداشتهای عامدانه نسبت به جریانهای اصیل سیاسی،منطقه ایی و ملی در ایران، و از این منظر در خصوص حزب تضامن دمکراتیک اهواز، قابل توجه است.
جدا از متنی که از هر نظر آشفته و ناپخته است، از ساختار گرفته تا زبان، و از نگارش تا حتی املایی—آنچه بیش از همه جلب نظر میکند، تکرار بیچون وچرای همان ادبیاتیست که سالهاست مطبوعات وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران علیه حزب تضامن اهواز و دیگر ملیتهای غیرفارس به کار میبرند.
نویسنده مقاله، بدون کمترین تلاش برای تحقیق، و یا پلمیک، یا حتی درک دقیق مواضع طرف مقابل، به داوریهای قطعی و زبانی تخریبی شناخته شده روی آورده، که نه نشانی از نقد سیاسی دارد و نه کوچک ترین نسبتی با فضای گفتوگوی مسئولانه و سالم میان جریانهای منتقد در صحنه اپوزیسین ایران.
من، بهعنوان یک شهروند و فعال سیاسی عرب اهوازی، ناگزیرم نسبت به این نوشته واکنشی روشن داشته باشم؛ چرا که این نوشته، فراتر از حمله به یک حزب، بازتاب دهندهی همان نگاه خشک و تحقیرگرایانهایست که دهههاست در گفتمان مسلط باستان پرستان و تمامیت خواهان نسبت به اقوام، ملیتها و دگراندیشان سیاسی جا خوش کرده است.
در آغاز باید تأکید کرد که ضدیت با سیستم چون علمی و دمکراتیک فدرالیسم، اگر از موضع استدلالی، مستند و بر پایهی مسائل علمی باشد، محترم است. اما آنچه اقای وطنآبادی عرضه کرده، نه نقد، که مجموعهای از اتهامات کهنه، تحقیر و ترس پراکنی است.
او، بیهیچ سند تاریخی و اجتماعی و بی توجه به زمینههای تاریخی، اجتماعی و سیاسی شکلگیری چنین احزاب منطقه ایی، حزب تضامن دمکراتیک اهواز (تاسیس 2033 و نه انچه نویسنده مقاله ادعا میکند تازه بدنیا امده) را در یک زمان “چند نفره”، و “وابسته انگلیس، و “تجزیهطلب”، و در عین حال “فاقد اراده در برابر جمهوری اسلامی ایران” معرفی میکند! این میزان تناقض و بی اطلاعی و تنفر، نه از درک سیاسی، بلکه از ذهنیتی ناشی میشود که بوضوح نشان میدهد از درک واقعیت مسائل ایران و مردمان ان عاجز است.
چند نمونه از این تناقض گویی ها
۱. نویسنده مغرض مقاله ، حزب تضامن دمکراتیک اهواز را “گروه چند نفره” معرفی میکند، (نمیدانم از حزب تضامن اهوازو نیروها و برنامه سیاسی و فعالیتهای 13 ساله ان چه میداند!) و در عین حال آن را بخشی از پروژهی بینالمللی برای تجزیه ایران معرفی میکند! اگر این حزب صرفاً گروهکی بیپشتوانه و منفعل است، چرا چنین جایگاه ویژهای در تخیلات توطئه باور نویسنده دارد؟ مگر نه اینکه منطق اقتضا میکند پدیدهای که تا این اندازه ضعیف است، نیازی به این حجم از هجمه نباید نداشته باشد؟ این تناقض نشان میدهد که برخلاف ظاهر حرفهای نویسنده، حزب تضامن دمکراتیک اهوازو احزاب قومی ملی مانند آن، در عمل آن قدر اثرگذار هستند که ناگزیر، حتی مخالفان نیز نمیتوانند از کنارشان بیتفاوت عبور کنند.
۲. در بخشی از نوشته، پیام تبریک حزب تضامن دمکراتیک اهواز به کنگره حزب چپ ایران مورد حمله قرار گرفته و از آن بهعنوان سمی یاد میکند که در صفوف اپوزیسیون رخنه کرده است. این نگاه از اساس متناقض با ادعای دموکراسیخواهی وعدالت پروری است که حتما نویسنده مقاله دایم فریاد میکشد.. ایا مگر دموکراسی صرفاً برای گروها و اشخاص مورد تایید شماست!؟ مگر نه اینکه هر جریان سیاسی، حق دارد که با فعالیت مسالمتآمیز، مدنی ، فرهنگی و سیاسی ، حق دارد در میدان سیاسی مشارکت کند و نمایندهی دیدگاه مردم و یا جامعه خود باشد؟ اتفاقاً حضور چنین احزاب و جریانهایی در اپوزیسیون، نشانهی تکثر و غنای آن است، نه ضعف آن. اما ظاهرا اقای وطن ابادی، دمکراسی و عدالت را (ان هم از نوع خاص وطن ابادی) فقط برای جماعت خود میخواهد و نه اکثریت قریب به اتفاق مردمان ایران.
۳. ایشان با نگاهی بسیار سطحی، نظام فدرال را «اسم رمز تجزیه» نامیده است؛ بیآنکه حتی برای لحظهای به تجربهی کشورهای فدرال موفق نگاه کند. آیا سوییس،بلژیک،افریقای جنوبی، آلمان و هند و بسیاری دیگر کشورها، تجزیه شدهاند؟ ایا او کشوری فدرال و دمکراتیک را میشناسد که تجزیه شده باد؟ آیا ایالات متحده آمریکا به خاطر ساختار فدرال دچار فروپاشی شده است؟ اگر نه، پس چگونه مدلی که در کشورهای توسعه یافته باعث ثبات، توسعه و عدالت شده، در ایران به ناگاه تبدیل به تهدید میشود؟! پاسخ روشن است: چون در ذهنیت مرکزگرا، هرگونه تقسیم قدرت سیاسی و پارلمان محلی، تهدید است؛ البته نه برای مردم ایران ، بلکه برای افرادی با تفکر تمامیت خواهانه و شونیسم یا ملیتی خاص که از انحصار قدرت سود همه سویه میبرد.
۴. یکی از محورهای عجیب در مقاله ، تکرار اتهاماتی است که بهصورت منظم توسط نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران علیه حزب تضامن دمکراتیک اهواز و دیگر احزاب ملیتها منتشر میشود. و ان وابستگی به بیگانه، حمایت مالی از دولتهای عربی، ارتباط با بریتانیا، تبلیغ خشونت، و تلاش برای تحریک مردم! .
بهراستی، اگر قرار است یک منتقد جمهوری اسلامی ایران، برای تخریب یک جریان اپوزیسیون، همان کلمات وزارت اطلاعات را عیناً تکرار کند، چه تفاوتی میان دشمن ملت و «منتقد دلسوز» باقی میماند؟ چنین نویسندگانی، خود را نه در صف مخالفان جمهوری اسلامی ایران، بلکه در حاشیهی امنترین گفتمان امنیتی نظام تعریف کردهاند.
۵. در حالیکه نویسنده از «وحدت ملی» دم میزند، هیچ اشارهای به نحوهی شکلگیری این وحدت، ابزار آن، یا رضایت مردم در ساختار فعلی ندارد. وحدت ملی مورد نظر نویسنده، اگر بر پایهی سرکوب مستمر، یکسانسازی فرهنگی، حذف زبانها ، تبعیض اقتصادی و اجتماعی و تغییر بافت جمعیتی باشد، نه وحدت، که بلکه منجر به سلطه خونین و خشن، که امروز شاهد در ایران هستیم، خواهد است. هیچ وحدتی، بدون عدالتی و حقوق شهروندی غیر قابل بازگشت، ثابت نخواهد بود، مگر با تقسیم قدرت سیاسی بر اساس نظام خلاق فدرالیسم.. و ملیتهای تورک اذربایجانی، عرب، کورد، بلوچ، ترکمن و غیره، تنها زمانی بخشی از مردمان ایران بلکه ساختار سیاسی اینده ایران خواهند بود، که با کرامت و حقوق برابر در آن مشارکت خواهند داشت، وما به عنوان حامیان سیستم فدرالیسم که حافظ و ضامن حقوق شهروندی واقعی است، استقرار ان در کشور ایران و با تنوع فرهنگی و چند زبانه، و در عین حال استبدادزده لازم میدانیم.
۶. و مینویسد که حزب تضامن اهواز، پایگاه مردمی ندارد ، این ادعا از سوی دیگر تمامیت خواهان و سلطنت طلبان تکرار شده، اما وقتی که حزب تضامن اهواز اجازه فعالیت علنی در داخل ایران ندارد، و اعضاء و هوادارانش تحت پیگرد و شکنجه و اعدام هستند، و هیچ رسانهای حق انعکاس نظرات و صدای حزب تضامن اهواز را ندارد، میتوان درباره «پایگاه مردمی» سخن گفت؟ این داوری، تنها زمانی اعتبار دارد که شرایط برابر، فضای آزاد سیاسی، و امکان مشارکت علنی فراهم باشد، با این وجود ما ترسی از اینده و پایگاه مردمی خود نداریم و در فردای سرنگونی این نظام منحوس و ضد بشری، خواهیم دید که کی پایگاه مردمی دارد و کی ندارد.
در پایان، آنچه مهم است، نه این مقاله، و نه نویسندهاش، مهم نوع نگاه و تفکراتی است که هنوز بعد از اینهمه بحران و تنوعکشی،و حقیقت مسلم در مورد تبعیض و سرکوب ملبتها، نمیخواهد بپذیرد که ایران کشوری چندملیتی و متنوع است، و تنها با پذیرش این واقعیت، گفتوگوی واقعی ممکن خواهد شد.
واقعیت این است که پروژهی یکسانسازی فرهنگی و مردمی در ایران شکست خورده است. ملیتها به لطف شبکات اجتماعی و تلویزیونهای فضایی بههوش آمدهاند، تاریخ را بازمینویسند، و دیگر قرار نیست قربانی یک روایت تحمیلی باشند. آنهایی که از این بیداری ترسیده و یا میترسند، یا خود بخشی از ساختار سرکوباند، یا با منافع آن درآمیختهاند.
زمان دیگر به نفع انکارگران نیست.
یاسین اهوازی
ژوئن ۲۰۲۵
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
.مغزهای پوک بیگانه پرستی!
ولیک خویه !
- خودت اینرا نوشتی یا کسی برایت نوشته ؟ از نظر زبانی و ادبی یک شاهکار است.
یاسین اهوازی و حزب چند نفره…
یاسین اهوازی و حزب چند نفره به اصطلاح تضامن.قهوه اتان را بخورید و آروغ های سیاسی بزنید.من نه مرکز گرا هستم و نه باستان گرا.از دل منطقه با شما سخن میگویم.جنایات اسلاف شما در جیش التحریر الاحوازیه در دشت عباس هنوزجلوی چشمان ماست.جایی که عربهای منطقه را پانزده سال در اردوگاه حی البعث به زنجیر کشیدید .با کت و شلوار و کلمات دموکراسی شاید غربی ها را گول بزنید اما ما جنایت های شما به همراه بعثیها را فراموش نمیکنیم.در همان غرب بمیرید و اسم عرب را آلوده نکنید.
افزودن دیدگاه جدید