رفتن به محتوای اصلی

سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

 

امروز دو تن از بدنام ترین دارندگان عنوان «قاضی»‌ در جمهوری اسلامی،با نام‌های علی رازینی و محمد مقیسه (ناصریان) که از خون آشام ترین حکام شرع آن بودند، در پی عمری کشتار فرزندان این سرزمین، در محلکار خود – دیوان عالی کشور - ترور شدند. دیوانی که برای تولید و تداومارعاب در کشور برپاست تا موجودیت و بقای حکومت قتل و کشتار تامین شود. این دو خونریز بر خاک افتاده، از نشستگان اصلی در پشت فرمان ماشین اعدام و گرفتن جان پرشمار قربانیان بودند. دو سادیست عُمریوضو گرفته در شط خون، که نماد‌ صدور فله‌ای احکام اعدام و حبس‌هایسنگین علیه غیر خودی ‌به شمار می‌آمدند و برای یک لحظه هم طی چهار دهه‌ی گذشته از دگرکشی‌ دست نشستند.

مرگ این قاتلین انسانیت، نه فقط جای تاسف ندارد که بطور غریزی رضایت بر می‌انگیزد. شخص آشنا به کارنامه‌ی این جانیان و فقط همآگاه به گوشه‌هایی از اَعمال آنها، نمی‌تواند خبر از پا درآمدن آنان رابشنود و به لحاظ انسانی در دل خویش آرام نگیرد. به یاد آوردن هزارانپرپر شده به حکم این مرگ آفرینان و مکث بر هر امضای اینان بمنظورفرستادن سرهای بسیار به بالای چوبه‌ی دار، این پیام را می‌دهد که دوجلاد حرفه‌ای به پایان صدور فرمان مرگ رسیدند. چنین احساسی در مردم را با به راه افتادن شایعه‌ی تیرخوردن حسینعلی نیری - اصلی‌ترینعضو «هیئت مرگ» کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 – هم می توان دید که خود نشان دهنده‌ی داوری عمومی نسبت به این بزرگ قاتلان است.

با اینهمه اما، خواست عقلایی سیاسی در قبال سفاک‌هایی چنین، همانا نشاندن آنان در پشت میز دادرسی عادلانه است. «عدالت انتقالی» برای پسا جمهوری اسلامی درست برای همین است تا هر مرتکب جنایت در هر حد و سطحی از آمریت و عاملیت، مجبور به پاسخگویی در باره‌ی اعمالی شود که در طول حیات جمهوری اسلامی مرتکب آنها شده‌ است. دادخواهی گرچه مقدمتاً حق هزاران خانواده‌ی داغ دیده است، اما پرسشگری از هر جنایتکار بخاطر اَعمال او نیاز‌ مردم ایران و بشریت نیز است. زیرا موضوع، فقط محدود به مجازات قانونی این انسان ستیزان نیست، بلکهتاریخ خوانش پشت تصمیمات جنایی و اقدامات مرتکبه را هم لازم دارد. از اینرو، چنین ترورهایی امکان سوزی هم است.

تروریسم به عنوان راهبرد سیاسی نه فقط مردود است که بر روند طبیعی مبارزه‌ی مردم علیه این نظام زور و ظلم تاثیراتی زیانبار نیز می‌نهد. اگر این فرض محرز شود که این ترور از نوع اقدام اپوزیسیونالی بوده است، باید گفت که  قرار نیست دستگاه سرکوب با این یا آن ترور عقب بنشیند، بلکه مبارزه مردم با مشکلات اضافی مواجه می‌شود. البته در وضعیت کنونی بحران بقای جمهوری اسلامی که موریانه‌ی ترس بر جان این نظام افتاده و آن را از درون می‌خورد، همین ترور چه بسا دل سیاه پرونده‌سازانی از نهادهای امنیتی، صادر کننده‌هایی از احکام اعدام و مجریانی از فرامین مرگ را بلرزاند. اما شک نباید داشت که تشدید خشونت در پی خواهد آورد و گردونه‌ی اعدام تندتر خواهد شد.

گرچه پشت پرده‌ی ترور امروز، و انگیزه‌ی عامل یا عوامل آن هنوز هم روشن نیست و در شرایط ملتهب کشوری و درون رژیمی فعلی هر احتمالی مطرح است، با اینهمه آنچه قطعی می‎‌نماید بهره برداری سیاسی نظام از این واقعه است. طوری که از همان ساعات اول واقعه، بگیر و ببند برای کشف چیستی و کیستی ترور راه افتاده است. پزشکیان نیز به پیروی از شیوه‌یسلف خود خاتمی که بعد ترور لاجوردی جلاد به ستایش از خدمات او به نظام برخاست، در تمجید از سوابق‌ این دو جلاد در محافظت‌شان از نظامسخن گفت. بهرحال فضا نشان از انتقامجویی‌ دارد و مهم برای نظام، اقدام به انتقام بمنظور تولید ارعاب است. شک هم نباید داشت که در وهله‌یاول منتظران حکم اعدام را بخواهد بلاگردان کند.

در این لحظات خطیر، هیچ چیز مهم تر و نیازین تر از تشدید مبارزه برای جلوگیری از اعدام‌ها نیست و هم از اینرو برای نجات جان زندانیان دارای حکم اعدام نباید از هیچ تلاش و کوششی بازماند. باید از نهادهای بین المللی دفاع از حقوق بشر، خواست که همین حالا بر فشار موثر و عملیخود به جمهوری اسلامی در شکل ابراز مخالفت با اجرای احکام اعدام از قبل صادر شده و نیز صدور احکام اعدام محتمل توسط این نظام بیفزایند. پخشان عزیزی و وریشه مرادی‌ها را فراموش نکنیم. نگذاریم این جان نگران‌ها تنها بمانند. این لحظه از مبارزه با جمهوری اسلامی بیش از هر وقت دیگر در مخالفت با اعدام معنی می‌پذیرد. این را لازم است در وظیفه‌یانسانی و عمل سیاسی معنی کرد.

بهزاد کریمی 29 دی ماه 1403 برابر با 18 ژانویه 2025              

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

ناشناس

به بیدین :
آخوندها اعلان کردند 11 هزار نفر ارتش سایبری میان سلطنت طلبان دارند. شاید شما" بیدین" یکی از آنها باشید. حوصله نداشتم یک جمله از ترا اینجا بخوانم.
لابد ضرب المثل : آی دزد. آی دزد> را بگیرید. میشناسی؟
از این به بعد زیر نظر هستی در اینجا، در لباس سلطنتی یا در لباس سایبری. یونجه و شبدر هم سفارش داده شده!

پ., 23.01.2025 - 21:35 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

من اطمینان دارم که آقای توکلی پس از اینهمه سال اداره سایت میتواند بخوبی حدس بزند که ممد نمیدانم چی؟ از ارتش سایبری ج. ا. ارزن و جو دریافت میکند یانه!

پ., 23.01.2025 - 12:24 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
.

! ..... خودتی !
این ادیب قلابی شباهت هایش را هر روز بیشتر به آخوند نشان میدهد که میگوید خود را نشان دهید مملک آزاد است حتی انتقاد از رهبر و پرخاش به رهبر آزاد است !
شاه و ساواک و ساواما هم از فعالان می خواستند که خودشان را آشکار کنند تا رذالت و خباثت شان را در سر گردنه نشان دهند.
…..به حقوق فردی ،رعایت حق دیگران را در هیچ موردی نمیکند.
از اینکه علنی بودن را افتخار میداند نشانه آنست که با حاکمتن و با شاه و شیخ و رئیس ایل و صاحب گله و کدخدای محل،هیچگاه مشکلی نداشته و حالا در قلب اروپا و درمهد آزادی و در این سایت مجانی، از آخوندهای جنایتکار؛ با منطق ساده لوحانه و تقلیدی دفاع می نماید.
ایکاش توکلی میگذاشت ……. و مسئولیت هایش را ،در نظام آخوندی اینجا افشا میکرد، تا کاربران بدانند، بقول هگل :وحدت اضداد غیرممکن است و باید به آن شک کرد!
امریکا بهانه است! دشمن همین جاست !

پ., 23.01.2025 - 10:26 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
گماشتگان قدرتپرستان بی لیاقت

درووود!
اشاره ای گذرا.
بعد از اینهمه فجایعی که در طول نیم قرن اخیر بر سر ایران و ایرانیان رفت و همچنان میرود، امروزه روز هر ایرانی – مهم نیست در کجا جهان پهناور مقیم باشد - به ذات خودش مُحق و مُجاز است که نمیگویم زندگی خصوصی؛ بلکه بی چون و چرا با نام واقعی و تصویر انسانهایی آگاه و آشنا بشود که مدّعی «نجات ایران و ایرانی» از دست مثلا حکومتگران ناحقّ یا غارتگران و غیره و ذالک هستند. ایرانیان به اشباح و سایه های استعاری هیچ اعتمادی ندارند. کسانی که بر اساس اغراضات شخصی و گروهی و فرقه ای و سازمانی و حزبی و قومی و تشکیلاتی در تحت «نامهای مستعار و مضحک و متفرعن» در سایتهای مختلف اینترنتی به نام «آزادی بیان» به لجنپراکنیهای هدفمند در پای مقالات دیگران مشغولند؛ ولو مقالاتی سطحی و بی مورد باشند، همه بدون استثنا از گماشتگان و مزدوران تشکیلات مخوف قدرتپرست و اقتدارگرا هستند از دایره ولایت فقاهتی گرفته تا مخالفان عجیب و غریب سیستم فقاهتی. اینگونه اشباح فقط مترصد فرصت نشسته اند تا بتوانند بالفور به کاربست اغراض و اهداف و نیّات خودشان اقدام کنند.

امّا انسانهایی که اهل استدلال و منطق باشند، خیلی راستمنشانه و گشوده فکر با دلاوری و آگاهی به میدان همآوردی گام میگذارند تا مردم ببینند و بفهمند که مدّعیان «آزادی»، چقدر لولهنگشان آب برمیدارد و چقدر و تا چه اندازه مسئولیّت حرفهایی را که میزنند به عهده میگیرند و پاسخور گفتارها و رفتارهای خودشان هستند. این گوی و این میدان. دلاوران رادمنش: عجل علی ظهورا.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

پ., 23.01.2025 - 10:08 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
مظلوم نمایی احمقان به تقصیر و خودخواسته

درووود!
مختصر و تعجیلی.
جواب ابلهان، خاموشیست. آنانی که باید بفهمند، میفهمند و آنانی که احمق به تقصیر و خودخواسته هستند تا ابد احمق میمانند؛ ولو هزاران هزار متفکّر و فیلسوف و دانشمند و استاد به بیدار کردن مغز خفته آنها بخواهند تلاشها کنند. احمق خودخواسته و مغرض با اغراض ماسیده برای حفظ حماقتهای خودخواسته اش در صدها نقاب و چادر چاقچور به دفاع از بلاهتهای خودخواسته اش و مظلوم نماییهای ترحمی بیشرمی میکند. کسی که شعور سخن گفتن داشته باشد فقط با استدلال و منطق قویمایه به دگراندیشان از در گفتگوی منطقی برمیآید. ولی هوچیگران که عمرا آ را از ب، تمییز و تشخیص نمیدهند به ریختن فاضلاب وجودشان در پای مقالات دیگران تقلّا میکنند تا نه تنها مباحث کلیدی و اساسی را لوث کنند؛ بلکه برای رسیدن به مقاصد کثیف و قدرت طلبیها و عقده های فردی و گروهی با خزیدن به زیر نقاب انواع اسامی استعاری، به هر گونه لیچاربافیهای تهوّع آور چنگ اندازند و خود را مدام مظلوم و حقّ به جانب در انظار دیگران نمایش دهند. اینگونه ابلهان اگر ریگی به کفششان نبود با نام واقعی و تصویر خودشان حرف میزدند.
شاد زیید و دیر زیید.
فرامرز حیدری

پ., 23.01.2025 - 08:31 پیوند ثابت
ع.ب.تورک اوغلی

In reply to by فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
استفاده ازکلمات بی معنی

سالام
لعنت برفاشیسم که موسیلینی پایه گذارش بود،
لعنت بر راسیسم که هیتلر آنرا رواج داد،
لعنت به تفکراتی که کمپانی هندشرقی انگلیس
درایران توسط ماسونهایی همچون فروغی،
آشتیانی پورداود،وو،،،آنرا فرهنگسازی کرد،
این آقای ……. انگار تازه از غارکهف
بیرون آمده ومیخواهد این تفکرات را بخورد
مردم ایران بدهد!
نگاه کنید،در اول هرنوشته ایی کلمه ای
با دروووود
شروع وفکرمیکند اختراع تازه ایی کرده ومردم
نمی دانند،
منظورش چیست،
قول می‌دهم حتی نمی تواند،این
کلمه را معنی کند،
همه میدانند که هر کلمه ایی باید ریشه داشته
باشد،
به آن وجه تسمیه میگویند .اگر این آفا معنی
دروووود را توانست ،بکند،
من ازاین سایت میروم،
باستانگرایی فقط نوچه گری برای استعمارگران
غربی است
این آقا فکرمیکند،درحکومت آینده، باید ازکیسه
بیت المال حق بگیرد،
بهمین دلیل و تفکر فکرمیکند،
دوباره حکومتی مثل پالانی ها درایران حاکم
وایشان هم سهم خواهدگرف،
زکی خیال باطل.

جمعه, 24.01.2025 - 14:28 پیوند ثابت
ممد نخشب

عنوان مقاله
/هی نگید امریکاست.

کامنت های این ……نشان میدهند که او میتواندسابقا یک بسیجی دهن گشاد همقطار آخوندهای کاخ دادگستری بوده باشد.
ایشان حداقل خودش را اینجا برای جناب بیدین و توکلی نشان داد ؛ که در این سایت چه اهدافی مانند "ماموریت برای وطن "را دنبال میکند.!
کسیکه بتواند اینگونه کمنت و متن را در این صفحه خودسرانه و بدون کنترل درج و منتشر کند،قادر است قبلا در ایران، تیر خلاص زن بوده باشد ،یا یک بسیجی فالانژ ؛که پونز به پیشانی بی حجابان یا چاقو به شکم میلیشیاگران، زده باشد!
این گونه ادیبان ضد بشر، هنوز وفادار به جنایت های رژیم آخوندی هستند؛ گرچه خود را به دریای اپوزیسیون رسانده اند، و در خانه قربانیان رژیم،ژست مقاله نویسی چارعروضی میدهند.

پ., 23.01.2025 - 07:30 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
همچنان هشدار میدهم به بیداران و مسئولان.

همچنان هشدار به بیدارفهمان فرهیخته و دانا!
پسگردنی آبدار به ناشناس مطلق بی شعور و نفهم و عقده ای!

ای احمقی که هنوز شعور نداشته ات به اندازه خردلی شکل نگرفته است. ای عقده ای که نمیفهمی «حقوق بشر» را چگونه مینویسند و هیجی میکنند. ای احمقی که نمیفهمی «غرب» اگر «غرب شد» به دلیل پایبندی و تلاش با شعوران و فهمیدگان و بزرگان و متفکّران و هنرمندان و بیدارانش برای نگاهبانی از «کرامت و عزّت و ارجمندی و شرافت و حقوق بشری» بود که غرب شد نه با تند و تیز کردن گیوتینهای کشتاری بر حلقوم مردم. ای عقده ای مجنون خونریزی و مصدر گیوتین شدن، بفهم و بدان و گوش کن که چه میگویم.

اگر ذرّه ای درک درستی داشتی ولی با زر مفت زدنت ثابت کرده ای که عمرا نداشته ای تا بتوانی بفهمی که تاکیدهای مکرّر من بر «ارجمندی گوهر آدمی» بر شالوده کدام پرنسیپهای بسیار ژرفاندیشیده استوار هستند و ریشه میگیرند، بدان و اکنون بفهم که دفاع از کرامت و شرافت و عزّت آدمی به معنای چشم پوشی از خطاها و جرمهای آدمی نیست هرگز و هیچگاه. احمق بی شعور که خایه نداری حتّا به نام و تصویر خودت سخن بگویی. ای بی شعور دلباخته خونریزی و کثافتکاری، بدان و بفهم که آخوند جماعت هنوز که هنوز است، مصدر گیوتین و کشتار و خونریزی است و اگر کوچکترین خطری را برای جان و زندگی خودش و اقاربش تشخیص دهد، هم اکنون که در قدرت است و توانمند به کشتار و خونریزی، اگر بخواهد قتل عام کند، نه تنها پست فطرت بی همه کس عقده ای امثال تو و بیشعورانی عقده ای تر از تو، جلوگیر آنها نخواهند بود؛ بلکه هیچ نیرویی نخواهد توانست جلودار جنگ و خونریزی آنها علیه انسانهای بیگناه شود. بی همه کس عقده ای که در تمام عمرت حتّا الفبای فارسی را نیز نیاموخته ای، گه میخوری که سرخود بخواهی ادای مدّعی العموم و قاضی القضاتی را در بیاوری. برو بمیر خاک عالم تو سرت کنند ای بیشعور نفهم. برو بمیر خوار و زار پست و بی شرف رذل. برو بمیر که مُردنت بیشتر به آزادی مردم ایران کمک میکند تا حماقتهای عقده ای ات. بمیر ابله. بمیر.
تف به وجود بی معرفت و بی شعورت ای عقده ای تشنه خونریزی.
فرامرز حیدریان

چ., 22.01.2025 - 16:16 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

جناب توکلی گرامی،
بجاست که پیش از هرچیز از شما و آقای حیدریان که موجب گشایش اینگونه کلنجارهای تفکر برانگیز میشوید تشکر کنم و سپاسمند باشیم. چونکه این مقوله دارای بار سیاسی، اجتماعی هست و اکنون بیش از گذشته جوانان را به پرسش از خود وادارکرده، از شما خواهش دارم گفتگویی را که بتازگی آقای فرج سرکوهی زیر عنوان:قتل سیاسی در در YouTube پخش کرده، روی سایت بگذارید تا بتواند راه گشای سنجشهای تازه ای شود.
بادرود فراوان

چ., 22.01.2025 - 14:24 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
yanki go home

مدافعان آخوندهای خونخوار جنایتکار، حق اسفاده از قانون حقوق بشر ، و اقامت در اروپا را ندارند، و باید به ولایت و دیار خود نزد حامیانشان برگردند.
استفاده از آخور و تربه در جهان متمدن غرب و در قرن 21 ممنوع است .
حتی جوجه پرندگان از لانه خود بعنوان توالت و مستراح استفاده نمیکنند( ضرب المثل فرنگی)، که افراد فرصت طلب و منافق های بدوم مرام، این سوء استفاده را بکار میبرند.

چ., 22.01.2025 - 13:19 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
هشدار به بیدار فهمان و با شعوران!

هشدار به وجدانهای بیدار و مسئول!
اندکی رزم آزمایی بدون رفتن به نخجیرگاه ژرفاندیشی.
«پسندی و همداستانی کنی ............. که جان داری و جانستانی کنی؟»
میازار موری که دانه کش است ........ که جان دارد و جان شیرین، خوش است».
این صحبت مختصری که میکنم خطاب به تمام آنانیست که خونریزی و جانستانی را میپسندند و با جانستانان و خونریزان همداستان میشوند و همآواز. کسانی که با انسانهای خونریز به هر بهانه و اتّهام و دلیل و غیره و ذالک که میخواهد باشد، همدست و همسو و همخوان میشوند، بی چون و چرا اثبات میکنند که به ذات خودشان خونریز و جانستان هستند و مستحق مجازاتند و هرگز و هیچگاه و اصلا و ابدا از مسئله ای به نام «دادگزاری»، نه تنها هیچ بویی نبرده اند؛ بلکه با شدّت تمام به تداوم خونریزی و قتل و کشتار، شهوت جنون آمیز دارند به امراض و کمپلکسهای روانی مبتلایند. هیچکس نمیتواند با تایید و تصدیق ترور جنایتکاران یا اعدام آنها ادّعا کند که به خونخواهی و دادگزاری در حقّ انسانهایی اقدام کرده است که به ناحقّ کشته شده اند.

اقدامهایی که در حقّ مجرمین میشود و به ترور یا اعدام یا ابعاد شنیع دیگر آلوده باشند، نه تنها پروسه دادگزاری قربانیان را تامین و تضمین نمیکنند؛ بلکه تلاشهای آن عزیزان از دست رفته را برای آفرینش باهمستانی صلح آمیز و جامعه ای متشکّل از انسانهای فرهنگیده و آگاه و مسئول و بیدارفهم که حتّا جانشان را برای ایجاد و دوامش در دایره خطر گذاشتند، در لجنزاری از دور باطل کشتارگری مدفون و سر به نیست میکنند.
شعور و فهم فرهیخته میخواهد تا دریابد که جامعه را نمیتوان با استقرار کردن چوبه دار در هر گوشه اش و ریختن ممتد خون مُجرمان، چفت و بست آن را حفظ کرد و به دوامش امیدوار بود. اگر روزی روزگاری، طیف آخوند جماعت از دامنه اقتدار و قدرت، عزل و خلع شدند، تمام آنانی که به مصادر جدید اجرایی منسوب میشوند، باید ششدانگ حواسشان را جمع کنند تا قطره خونی از دماغ هیچ فردی نریزد؛ وگر نه با تمام جنایتکاران حاکم در گذشته و پس از خلع آخوند جماعت، بی هیچ چون و چرایی، اینهمانی دارند و تبهکارند. رسیدن به جرایم آدمیان نباید با کشتن آنها، پاسخ داده شود. هر گونه کشتاری که از طرف حکومتگران و تحت ارگانهای ذیربط اجرا شود، مسئولیّتش دامن نه تنها حکومتگران را باید بگیرد؛ بلکه دادخواهانی که تقاضای «قصاص و مقابله به مثل» نیز میکنند در زمره جنایتکاران و تبهکاران محسوب میشوند.
رسیدگی به جرایم مُجرمین باید به عهده انسانهای صالح و فرزانه و بی طرف که دانشی عمیق از «حقوق و آدمیگری و شناخت ژرف غرائز و سوائق آدمی» داشته باشند، محوّل شود؛ در غیر اینصورت رودخانه خونریزی و کشتار در جامعه ایرانیان به شکلهای مختلف تکرار خواهد شد و تداوم مصیبتهای تاریخ مردم ایران، هرگز پایانی نخواهد پیدا کرد. هرگز.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

چ., 22.01.2025 - 13:08 پیوند ثابت
ناشناس

عنوان مقاله
دهکده جهانی.

یک قلمه از بحق بودن ترور انقلابی 2 قاضی آخوند درنده خوی ، یادبود قتلهای زنجیره ایست که فاشیسم دینی در مورد بهترین فرزندان جامعه فرهنگی ایران انجام داد.
لینک زیر:
https://www.youtube.com/watch?v=mmGqZNKqqvs

چ., 22.01.2025 - 10:22 پیوند ثابت
شازده اسدالله میرزا

نظر جناب آسپیرال غیاث‌آبادی در مور ترور دو قاضی...(آسپیرال)... به هر شکلی که و از هر زاویه به ترور دو قاضی جنایت کار نگاه میکنم یاد سرنگونی هلیکوپترِ ابراهیم و دانه درشت ها را در ادامهٔ بمباران ساختمان جعلی کنسولگری در سوریه میبینم که اوباشان دانه درشت نظامی رژیم را به بخار تبدیل کردند.
آن ساختمان ماهها بود که زیرِ نظر بود و حتی کلاهکهایِ جنگی موشکها نیز چنان تهیّه شده بود که فقط آن ساختمان را ویران کنند و یا فرد ترور کننده (آبدارچی) در واقع سلول خفته چریکی بود که فقط منتظرِ زمان مناسب بودند

س., 21.01.2025 - 19:18 پیوند ثابت
مسعود خیابانی

خلاف نظر سازشکاران و منفعلین و مفعولین و التقاطیون و فرصت طلبان،
-هرگاه آخوندهای جنایتکار رعایت : قانون و حرمت انسانی، و حق آدم، و رحم و ترحم و مراعات صبر سیاسی، نمودند،- باید از اپوزیسیون و انقلابیون و داغدیگان جور و ظلم این بیشرفها، انتظار داشت، که مراعات فرهنگ و تمدن و انسانیت و قانون، کنند !

س., 21.01.2025 - 11:24 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
کورمالی در تاریکیها

دروود بر بیدین گرامی!
توضیحی مختصر.
آن کتاب آقای «نیرومند» را من حدود بیست و پنج سال پیش خوانده بودم و همینجا در لابلای کتابهایم تلنبار است [Leben mit den Deutschen]. داستان اون مثال دانشجوها که در کتابش آورده است، حکایت تفاوتهای فرهنگی را ساده و صریح نشان داده است .ساده نشان داده است که نقش و تاثیر فرهنگ کشورهای مختلف بر رفتار دانشجویان ایرانی چگونه بوده است. سئوال شما امّا در باره نکته ای است که «تفاوت ظریف رفتار انسان را در تحت شرایط متفاوت» با «گوهر ارجمند انسان» میخواهد اینمهمانی بدهد. و این کاملا غلطه. چرا؟. مثالی ساده و سلیس و گویا. وقتی که انسانی دزدی میکند از آفتابه دزدی بگیر تا سرقت کلان. دست و مغز و پا و کلا استعداد آدمی در خدمت «انسان خاطی» است. سئوال اکنون اینه که آیا با دستگیری سارق باید دستها و پاها وارگانهایش را که در خدمت ارتکاب جُرم بودند، مجازات کرد یا خود سارق را در رفتارهایش؟. کدامیک؟.

این یک مثال ساده تصوّرپذیر و عینی و ملموس است که در جهاننگری اسلامی از آن با شور و ولوله، استقبال میکنند با این گرایش فاجعه بار که ابزارها مقصرند؛ نه انسان!!؟ به همین دلیلم با تحکّم غضب گونه به قطع دست و پا و چشم در آوردن و مقابله به مثل کردن مصرّند و اقدامات خود را اجرای تمام و کمال عدالت مینامند. امّا برغم اینهمه کثافتکاری و جنایت، هرگز و هیچگاه، «واقعه سرقت و دزدی» را عمرا از جامعه بشری نمیتوانند ریشه کن کنند؟. چرا؟. زیرا آن که سرقت میکند، دستها و پاها و ارگانهای آدمی نیستند؛ بلکه خود انسان است که دستها و پاها را در خدمت نیّات و مقاصد و سوائق و غرائزش و اهدافش به کار میگمارد.
بحث مجازات خاطی، سوای خدشه و لکه دار کردن ارجمندی انسان است. بله. آخوند جماعت را باید مجازات کرد. ولی نه با کُشتن و ریختن خون او. اگر خونریزی و قصاصخواهی و انتقامگیری میتوانست پاسخگوی مسائل و مُعضلات باشد، آنگاه باید «خصومت اعراب و اسرائیل» در همان خاتمه جنگ شش روزه «ناصر با اسرائیل» برای همیشه و ابد، رخت از خاور میانه برمیبست و میرفت. ولی میبینیم که خونریزی و انتقام بر چرخه معضلات و فلاکتها صد چندان می افزاید به جای آنکه خردلی از بار سنگین آنها را بکاهد. تمام تاکید من بر این است که نفرت از آخوند جماعت نباید به کشتارگاه آخوندکشی مختوم شود؛ زیرا عین جنایت است و مهم نیز نیست که خاطیان کشتار و ترور و دار زدن آخوند جماعت به طیف متضرّرین تعلّق داشته باشند یا به طیف غالبین و اقتدارگرایان.
بحث در باره چند و چون مسائل حقوقی، مباحثی بسیار عمیق و ظریف و سنگین هستند که با صد لغت و هزار لغت نمیتوان پاسخ نهایی را به چنگ آورد. پروسه ای ممتد و حلزونیه. معمولا متفکّران و فیلسوفان، وقتی که در باره «چیستی» مسئله ای می اندیشند، هیچگاه پاسخ حاضر و آماده در جیبشان ندارند که بخواهند به پرسنده تحویل بدهند؛ بلکه تلاش میکنند ریشه ای به سوی کشف پاسخی درخور و بفهمی نفهمی رضایت بخش دست یابند. مسئله «ارجمندی گوهر آدمی»، مسئله آناتومی بدن نیست که بتوان آن را زیر میکرسکپ گذاشت و جیک و واجیکش را به عیان توضیح داد. کلا مباحث فلسفی در باره چیستی «روح و روان» انسان، مباحث «کورمالی در تاریکیها» هستند؛ زیرا موضوع از لحاظ کالبدی در اختیار هیچ متفکّر و فیلسوفی نیست؛ سوای نشانه هایی که در مخیله متفکّر و فیلسوف، متصوّر میشوند و سپس به کمک اندیشیدن بر آنست شکل به آنها بدهد تا بتواند معنایی را استنباط کند. رفتن من از دامنه پرسش شما به دامنه «تراژدی رستم و اسفندیار» دقیقا نگرشی و یادآوریست عمیق به ریشه ها و علّت یابی «فاجعه قتل و خونریزی و انتقامخواهی و قصاصدهی و دلایل تداوم آن در تاریخ ایران».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 20.01.2025 - 21:27 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

جناب حیدریان گرامی،
چند دهه پیش کتابی را بزبان آلمانی میخواندم بنام (زندگی با آلمانیها) که آقای بهمن نیرومند نوشته بود. آقای نیرومند در جوانی و دانشجویی فعالیت سیاسی داشت و در کشورهای فرانسه، ایتالیا و آلمان با دانشجویان ایرانی در این کشورها تماس و گفتگو داشته. او مینویسد که دانشجویان ایرانی این کشورها، رفتار، اخلاق و منش این کشورها را در خود حل کرده بودند. دانشجویان ایرانی در ایتالیا پرحرف، سرسری و کمتر روی مسائل طرح شده تمرکز میکردند. و دانشجویان در فرانسه بیشتر خوشصحبت و دور مسئله طرح شده چیزی میگفتند. اما در آلمان دانشجویان در مورد طرح یک چالش بسیار جدیت داشتند و راست و پوسکنده به آن میپراختند و دست آخر نتیجه گیری میکردند تا بتوانند آن نتیجه را عملی سازند. من در اینجا خود و شما را در یک داستان شسته رفته گذاشتم تا شاید شما نکات طرح شده را دانه دانه برایمان در (هزار واژه) ممکن تجزیه و تحلیل کنید. اما شوربختانه، شما داستان اسفندیار و رستم و سهراب را یادآور شدید.
با درود

د., 20.01.2025 - 20:15 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
انسان در وضعیّت گوهری اش و انسان در دامنه کنشها و واکنشهای مشروطش

دروود بر بیدین گرامی!
توضیحی نه جندان کوتاه؛ ولی تا اندازه ای رسا.
قبل از اینکه به پاسخ شما بپردازم، لازم میدانم مقدمه ای کوتاه را تحریر کنم. وقتی که از لحاظ تئوریک بخواهیم در باره «حقوق انسانی» صحبت کنیم؛ آنگاه «تصویر انسان» در مرکز تامّلات قرار میگیرد. انسان، چه تصویر ایده آلی از خودش دارد؟. تصویر ایده آلی انسان در فرهنگهای مختلف از یکدیگر متفاوتند. اندیشیدن در باره تصویر انسان در ابعاد مختلف امکانپذیر است. از لحاظ بیولوژیکی و غرایز گرفته تا دامنه سوائق و غیره و ذالک. وقتی که صحبت از کرامت/ارجمندی/دیگنیتی انسان میشود، دقیقا محور مسئله به گرداگرد «پرنسیپ زندگی و جان» و معنایی زوم میکند که انسان از هستی خودش در مقام انسان در کنار دیگر همنوعان و موجودات دیگر دارد. بحث در باره ارجمندی انسان با اندیشیدن در باره وضعیّت بیولوژیکی و غرائز و سوائق آدمی از یکدیگر متفاوت هستند.

به همین سبب، طرح و گستره این مسئله از لحاظ تئوریک از قدیم الایّام در فرهنگهای مختلف به شیوه های خاصّ تجربیات مردم هر کشوری در زبان متفکّران و شاعران و فیلسوفان و فرزانگان و بزرگان و خردمندان و کشورداران عبارتبندی شده است و در طول تاریخ تفکّر از کهن ترین ایّام تا همین امروز در باره آن، بحثها و سنجشگریها و نظرات گوناگونی از چشم اندازهای متنوّع ابراز شده است و همچنان با حرارت و تاب و طپش در جریان است و فعلا از پرداختن به جزئیات چگونگی آن، صرف نظر میکنم؛ زیرا نمیخواهم وارد عرصه های فنّی و موشکافیهای ظریف شوم.
و امّا سئوال شما. اگر فرض را بر این بگذاریم که ما در جامعه ای میزییم که تقریبا شبیه جوامع اروپایی باشد، آنگاه پاسخ به پرسش شما به «شرایط» منوط است. منظور این است که انسان در شرایط مختلف و تحت اوضاع حادث شده، رفتارهای متفاوتی از خودش بروز میدهد و چه بسا کنشها و واکنشهای آدمی، سیصد و شصت درجه در تحت «شرایط حادث شده»، خلاف کنشها و واکنشهای آدمی در تحت شرایط عادی و معمولی باشند. دُرُست مثل قتلی که ناشی از دفاع کردن خود در برابر مهاجمی غارتگر و جنایتکار اتّفاق می افتد بدون آنکه شما قاتل بوده باشید یا با قصد و نیّت و برنامه قبلی خواسته باشید که به قتل دیگری، اقدام کنید. بنابر این، بررسی و تحقیق در باره ارتکاب قتل در تحت «شرایط حادث و ایجاد شده» است که میتواند مُجرم بودن یا بیگناه بودن شخص را اثبات کند. در اینگونه مواقع که به «شرایط حادث یا ایجاد شده» منوط هستند، هیچکس از «ارجمندی» انسان در شرایط حادث شده، سخن نمیگوید؛ بلکه از «عمل انسانی در وضعیّت ایجاد شده» سخن میگوید. به این معنا که مُجرم را حسب «عمل ارتکاب جُرم» بر شالوده ارجگزاری به «ارجمندی انسانی اش» در پای میز محاکمه می نشانند و استنطاق میکنند و در باره دلایل رفتارش توضیح میخواهند تا بتوان نسبت به کنشها و واکنشهای مشارالیه در وضعیّت و شرایط حادث شده اندیشید و مشاوره کرد و مُجازات قانونی را در حقّش روا داشت و مُجازات نیز هیچگاه به ارجمندی ذاتی انسانها در مقام انسان، خدشه نمیزند؛ بلکه انسان را مستحق مجازاتی میداند که مسئولیّت ارتکاب آن را به حیث انسان بالغ و عاقل باید گردن خود بگیرد. حالا بگذریم از جزئیات ریز و دُرشت این موضوع که مربوط به وضعیّت روانی و تحت تاثیر مواد مخدّر و غیره و ذالک بودن است.
عمل مجرمانه هر انسانی – خواه فردی عادی باشد، خواه عنصری و کارگزاری در ارگانهای کشوری- هیچگاه دلیل بر این نیست که دیگران بخواهند نتیجه بگیرند برای پاسخ متقابل دادن به مُجرم، به همان روشی باید اقدام کنند که مُجرم و خاطی اقدام کرده و متوسّل شده است. کرامت و عزّت و شرافت و ارجمندی انسانی، فراتر از کنشها و واکنشهای رفتاری آدمیست که به شرایط و محیطها و اوضاع و احوال جورواجور منوط و ملزم هستند. مثلا شما در گرمای سوزان قاره آفریقا، هیچوقت با پالتو پوست به خیابان نمی آیید. همینطور در سرمای هفتاد درجه یخبندان مناطق قطبی، برهنه در جایی وارد نمیشوید. در خصوص مثال شما باید عرض کنم که ما با «شرایط عادی» روبرو نیستیم تا بخواهیم حُکم کنیم که آیا رفتار حیدریان نامی، مُجرمانه بوده است یا در حالت ناگزیری و ناچاری و علایق خانوادگی و غیره و ذالک. همینطور در شرایط جنگی نمیتوان به ضرس قاطع، حکم صادر کرد. بحث «ارجمندی انسان»، بحث در باره گوهر وجودی و معنایی اوست که مستقل از کنشها و واکنشهای او در تحت شرایط مختلف، شایسته ارجگزاری است و این به معنای نادیده گرفتن مجازات در خصوص رفتارهای ضدّ انسانی و تبهکاریها و آزردن زندگی و جانستانگیری اش در حقّ همنوعان نیست؛ بلکه دقیقا به معنای دادگزاری و نگاهبانی و مراقبت از حقوق ذاتی و انسانی آنانیست که قربانی شده اند یا متضرّر. ما باید بتوانیم تفاوت انسان را در کرامت و شرافت و گوهر شاهنشاهی و خدایی اش با نتایج کنشها و واکنشهایش در تحت شرایط و موقعیتهای متفاوت از یکدیگر تمییز و تشخیص دهیم تا بتوانیم انسانهایی «دادگزار و دادخواه» باشیم بدون آنکه قضاوتهایمان به «جان آزاری و جانستانی» از مجرم مختوم شوند.
هدف از پرداختن به «پُرسمان/فلسفه حقوق» به معنای اندیشیدن در باره تصویر ایده آلی انسان برای سنجشگری واقعیّت انسان در کنشها و واکنشهایش در گستره اجتماع و کشورداری و به طور کلّی باهمستان است از بهر ترغیب و تشویق کردن انسان برای بالاندن گوهر وجودی خودش به سوی فرزانگی و خردمندی بدون هیچ اجبار و اکراهی. هدف از قانون و قانونگزاری، برقراری دیکتاتوری احکام جبری نیست؛ بلکه انگیزاندن انسانها برای هوشیار و بیدار ماندن در سمت و سوی مراقبت و احترام گزاردن به کرانمندی دامنه آزادیهای شخصی و جمع و مهمتر از همه، احترام به ارجمندی وجود منحصر به فرد همدیگر.
مختصر و بگویم. فرق است بین انسان در ارجمندی وجودی اش با انسان در نتایج کنشها و واکنشهایش در موقعیّتهای متفاوت. مسئله کیفرداد با انسانها در وضعیّت نتایج حاصل از کنشها و واکنشهایشان سر و کار دارد و مسئله «ارجمندی انسان» به انسان در دامنه گوهر جاندار و منحصر به فرد و هرگز تکرار ناپذیرش میپردازد که در بند سوائق و غرائز افسارگسیخته به تبهکاری و جنایت بدون اندیشیدن در باره عواقب رفتارش یا تسلیم میشود یا آگاهانه متمایل میشود. تشخیص این موضوعات، کار متخصّصان حقوقی است که مسئول رسیدگی به رفتارهای مجرمین هستند. کار متفکّر و فیلسوف و شاعر و نویسنده و هنرمند این است که انسان را در فرزانه پروردن «ارجمندی گوهرش» بیدار و هوشیار و فرمانفرما بپرورانند و بال و پر بدهند.
در این باره میتوان همواره بحث و صحبت کرد. ولی تاکید کنم که انسان را باید فقط در باره اعمال و گفتارهایش قضاوت کرد؛ نه در باره «جان و زندگی اش» که ارجمندی آن، رازیست کیهانی و هیچ بنی بشری محقّ و مُجاز نیست که به آن خدشه ای برساند. مُجازات حسب قانون، آری، امّا جانستانی و خونریزی، نه و هرگز. وضعیّت حکومت فقاهتی و اعمال و رفتارهایی که کارگزاران آن در فاصله تقریبا نیم قرن در حقّ مردم ایران روا داشته اند؛ برغم پیچیدگیهای هولناکی که از نتایج اعمال حکومتگران در واقعیّتهای جامعه تا امروز نفوذ و توسعه و سیطره پیدا کرده اند، باید دقیقا تمام انسانهای بیدار و فهیم را به خود آورد و متوجّه خطرات به غایت هولناک وضعیّت فاجعه بار ایران در لحظات غافلگیرانه بکند. قبل از اینکه خونریزیها و اعدامها «در پشت مدرسه علویها» در اقصاء نقاط ایران تکرار شوند؛ باید آموخت که چگونه میتوان در شرایط رودخانه «پُر تنش و کشمکشهای هولناک و مملوّ از خطرات غافلگیرانه» بر قایق خویشتن فرمانروا بود و مسلّط. من همچنان تاکید میکنم که دست اندرکاران حکومت فقاهتی مُجرم هستند و مسئولند که در روز خلع و معزول شدن، پاسخگوی جُرمهای خودشان باشند. برغم اینکه در تبهکاری مُجرمان و رذالت رفتاری آنها هیچ شکّی ندارم، ولی حاضر نیستم به «ارجمندی گوهر انسانی آنها»، کوچکترین خدشه ای بزنم. داستان «رستم و اسفندیار»، یکی از غم انگیزترین تراژدیهای تاریخ و فرهنگ ایران است که ما میتوانیم آن را در وضعیّت امروزی به عیان ببینیم. «اسفندیار که مدافع حکومت زرتشتی» است و سمبل همان طیف آخوندها و اعوان و انصارشان باشد در کینه توزی هیستوریک به «خانواده رستم» که سمبل «مردم ایران در جامعیّت وجودی» باشنددست به هر جنایتی میزند تا رگ و ریشه خانواده رستم را براندازد و بسوزاند و حکومت خانواده گشتاسب را [بخوانید آخوندها و اعوان و انصارشان را] بر مردم ایران، ابدیّت بدهد . ولی دقیقا در لحظه سقوط و شکست و به زانو افتادن و جان باختن است که در اثر اصابت تیر گز که همانا نماد «موضع راستمنشی و خردمندانه مخالفان حکومت فقاهتی» باشد به خود می آید و میفهمد که تمام عمرش، قربانی و ملعبه سوائق و غرایز افسارگسیخته بوده است. پیکار «رستم و اسفندیار»، داستان واقعیّتهای تلخ «مردم ایران با حکومتگران» از کهنترین ایّام تا امروز بوده است؛ آنهم فقط به یک دلیل واضح و آشکار. مردم ایران میخواسته اند و آرزو میکرده اند که حکومتگران بر شالوده «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم»، فرمانفرمایی کنند، ولی حکومتگران میخواسته اند که بر شالوده غرائز و سوابق و جاه طلبیها و منافع و امتیازها و برتریهای انحصاری خود بر مردم، حکومت آمری داشته باشند. تنش و تضادی که از این دو دامنه برخاست، تاریخ ایران را به میدان تراژدیهای اسف انگیز تبدیل کرد متاسفانه. امروزه روز اگر ما به راستی درسی و عبرتی از تاریخ و فرهنگ خودمان گرفته باشیم، باید هنر وفاداری و ایستادن راستمناشنه و مقاوم را بر «پرنسیپهای فرهنگ باهمستانمان» به محک بزنیم؛ چنانچه بر آنیم یک بار برای همیشه به اینهمه فاجعه قرون در میهنمان خط پایانی بگذاریم و راه نوی را در کنار یکدیگر آغاز کنیم. این گوی و این میدان.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 20.01.2025 - 18:54 پیوند ثابت
خوانساری

عنوان مقاله
فرصت طلبان باستانگرا.

باید پرسید : چرا مدافعان آخوندی و اصلاحگرایان شرمگین ،به غرب پناه آورده اند و همانجا نزد بابا نیستند ، و پول سوسیال و تامین اجتماعی؛ که میتوانست هزینه افراد مبارز دیگری باشد، را بیشرمانه بالا بکشند و به تخریب جریانات اپوزیسیون ،و فرهنگ و اندیشه غربی بپردازند ! ؟

د., 20.01.2025 - 16:58 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

جناب حیدریان ارجمند،
در دادگاهی، جوانی که هیچگونه قتلی انجام نداده اما او از طریق انجمن و یا سندیکایشان برای حقوق اولیه اشان رهبری یک همایش را بردوش داشته . او دستگیر میشود و پس از یک محاکمه ده دقیفه ای به اعدام محکوم میشود و از دادگاه تجدید نظر نیز خبری نیست. در این دادگاه اما پسر عمه اش که نام دیگری دارد و کسی هم از همخونیشان آگاهی ندارد، بشکلی در آن محیط دادگاه مشغول است و از بی عدالتی که بسر پسر دائیش میآید و باید شاهد مرگش شود آگاه است. این شخص که بهرشکلی در دادگاه کارمیکند ، نامش حیدریان است. حالا این آقای حیدریان دو راه پیش رویش است:
نخست اینکه او بروی خودش نیآورد و روند دادگاه را قبول کند و شاید هم مجبور شود پسر دائیش را خود اعدام کند.
دوم اما بنظرش راه حلی میرسد و آن این است که با اسلحه اش دادستان را گروگان بگیرد و پسر عمه اش را از دادگاه بیرون ببرد. و او را از مرگ نجات دهد.
در این گیرو دار اما او باعث مرگ یک نگهبان میشود. آیا این آقای حیدریان کرامت انسانی را زیرپا گذاشته و یا فداکاری کرده؟ اگر او کرامت انسانی زیر پا قرار نداده آنگاه پاسخ شما چیست ؟
با درود فراوان

د., 20.01.2025 - 14:24 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
آن که با خونریزی موافقت میکند، قاتل بالقوّه است.

درووود!
نگاهی برق آسا!
مشکل بزرگ و خانه خراب کن جامعه ایرانی در این است که اشخاصی مصدر حکم صادر کنی و حقّ به جانبی و مدعی العموم و قاضی القضاتی شده اند که در تمام عمرشون یک جزوه دبیرستانی در باره «فلسفه حقوق و پایبندی به ارجمندی آدمی»، عمرا نخوانده اند و حتّا یک دقیقه نیز در باره «انسان و سوائق و غرائزش» با مغز خودشان نیندیشیده ان و مدام زر زیادی میزنند در شبکه های اجتماعی. اینگونه اشخاص، نه تنها مستعد برای هر نوع جنایتی هستند؛ بلکه در توجیه و تفسیر جنایتهای خودشان و دیگرانی امثال خودشان نیز، بی شرم و وقیحند. اگر قرار باشد که قتل را با قتل پاسخ بدهند، آنگاه هیچ تفاوتی بین آنکه حاکم است و کشتار میکند با آنکه مخالف است و هارت و پورت میکند، اصلا و ابدا وجود ندارد.

کسانی که از ترور و قتل و خونریزی و کشتار به هر بهانه ای که میخواهد باشد، استقبال کنند، پتانسیل وجودیشان برای اجرای هر نوع تبهکاری و جنایتی در فرصت مناسب و مصدر اجرایی شدن، مستعد و آماده است. وای بر ملّتی که مدّعیان آزادی اش با حاکمان جنایتکارش، اینهمانی کاراکتری و رفتاری و وجودی و عقیدتی داشته باشند. با وجود اینگونه ابلهان به تقصیر، حمام خونریزی در جامعه ایرانی، هرگز پایانی نخواهد داشت.
در خانه اگر تنابنده ای با شعور وجود داشته باشد، همین یک کلام کافیه.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

د., 20.01.2025 - 12:28 پیوند ثابت
مسعود خیابانی

درود بر " آتش به اختیارهای ضد آخوندی" و خودی، که بسوی سران رژیم آتش شلیک میکنند !
خامنه ای حالا می فهمد وقتی دستور و اجازه "آتش به اختیار" میدهد، یعنی چی !
درود ! سرود ! ورود !
آتش ! آتش! آتش !

د., 20.01.2025 - 11:55 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
چرا قضاوت در باره جان و زندگی، دشوار است؟

درود بر بیدین گرامی!
اشاره های برای اندیشیدن پیگیر و تامّلات عمیق.

در باره پاسخ به نکته ای که مطرح کرده اید، لازم میدانم اندکی گام را فراتر بگذارم و بگویم اگر دوستان و رفقای صمیمی «لنین» به هشدارش در باره کاراکتر «استالین»، توجّه کرده بودند و یه جورایی سر استالین را قبل از به قدرت رسیدن زیر آب کرده بودند، آیا مردم شوروی سابق به آنهمه جنایاتی که استالین مرتکب شد، اسیر و ذلیل میشدند؟. همچنین اگر «سرلشگر پاکروان» پا در میانی نمیکرد و حکم اعدام «خمینی» تصویب میشد، آیا تاریخ ایران، طور دیگری رقم میخورد؟. اگر سوءقصد «سنجانی و ارگانی» به «محمدّ رضا شاه،» موفّقیت آمیز میشد، آیا چهره ایران و وضعیّت خاور میانه، به گونه ای دیگر از آب در می آمد؟. اگر «اسحاق رابین» از طرف یهودی افراطی و به تحریک سازمان اطّلاعات اسرائیل و رقیبان رابین، کشته نمیشد، آیا ممکن بود که صلح اساسی و کلیدی در «فلسطین و اسرائیل» قطعی شود؟.

از اینگونه اگرها و امکانها میتوان بسیار برشمارید. من امّا «اگرها و امکانها» را به حیث «فرضیه» در نظر میگیرم و چندان به خیالاتم بال و پرهای آنچنانی نمیدهم؛ بلکه میکوشم پروسه رویدادها را بر شالوده شناخت جزئی ترین تا پیچیده ترین تار و پودهای جامعه و همچنین نقش و تاثیر و نفوذ فاکتورهای گوناگون اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و تاریخی و غیره و ذالک را در نظر بگیرم.
مسئله «قتل و کشتار» را اگر بخواهیم، جهان را به کناری بگذاریم و فقط به تاریخ و فرهنگ خودمان توجّه کنیم، اصل موضوع در تجربیات پیشینیان ایرانیان، مطرح شده و ذهنیّت آنها را شدیدا درگیر تامّلات عمیق کرده بود که تا امروز، همچنان موضوعی حادّ و بنیانی است و چگونگی طرح پرسش و پاسخ به آن، حسب روایتها و نقلهای سینه به سینه در «شاهنامه فردوسی»، از نو، باز آفرینی و بازسُرایی شده است. سئوال این است: با انسانی/انسانهایی که «جانستانی و خونریزی» میکنند، چگونه باید برخورد کرد؟. این یکی از عمیق ترین پرسشهایی است که پاسخ به آن میتواند شالوده مناسبات اجتماعی و کشورداری را رقم بزند و متعیّن کند.
سی و پنج سال پیش که عضو یک ویدئوتک بودم و فیلمهایی را برای مشاهده قرض میکردم، یه روز به تصادف یک مجموعه ویدئویی را دیدم با عنوان «چهره های مرگ» که هفت ویدئو بودند و هر کدامشان دو ساعت و نیم. من از سر کنجکاوی آن را قرض کردم و آمدم نشستم تمام آنها را تماشا کردم. ماجرای این ویدئوها، اعدام مستند انسانها در سراسر دنیا بود. نمیدانم کدام شیر پاک خورده ای، اینها را به دست آورده و مجموعه ای از آنها را اینگونه منتشر کرده بود بدون هیچ سانسوری. البته بعد از اینکه من، ویدئوها را به ویدئوتک پس دادم، شش ماه بعدش گویا آنها را از سراسر ویدئوتکها جمع آوری و توقیف و سر به نیست کرده بودند. اینکه من چه دیدم و چه بعدها بر سرم رفت از شوک و وحشت و ناآرامی که در وجودم افتاده بود و ماهها از لحاظ روانی و فکری درگیر آن بودم، بحثی مجزّاست. کتابخانه من، مملوّ از آثاریست که در باره «شرّ و قتل و اعدام و انواع مجازاتها و شکنجه ها و شرارتهای دیگر» نوشته و منتشر شده اند. محتویات آنها شوکه کننده و فاجعه بارند. تصوّر اینهمه جنایت؛ آنهم به دست انسانها، اگر ناممکن نباشه، ممکن بودنش به افسردگی مزمن مختوم خواهد شد؛ چنانچه انسان نخواهد و نتواند عمیق در باره این «معضل کشتن و خونریزی» بیندیشد و راهگشاییهای عملی و اجرایی پیدا کند.
بحث من در باره تجربه ایرانی بود و اینکه چگونه میتوان و باید زیست؛ طوری که نه تنها جانستان و جان آزار نباشیم؛ بلکه از هر گونه جان آزاری و جانستانی ممانعت کنیم؟. از یک طرف، «بحث گزند ناپذیری جان و زندگی» و از طرف دیگر، «بحث دادگزاری»، دو مقوله ای هستند که در تقابل با همدیگرند و یکی از بزرگترین بُغرنجهای روانی و فکری ایرانیان بوده است تا همین امروز. پیشینیان در تامّلات خود به این نتیجه رسیده بودند که انسان خونریز را تا جایی باید مجازات و مکافات کرد که «جان و زندگی» او صدمه نبیند؛ بلکه پادآفره جُرمی که مرتکب شده است، راه را برای تکرار هر نوع جنایت و جانستانی، نه تنها بر مُجرم ببندد؛ بلکه هیچکس در جامعه به فکر این نیفتد که برای دادگزاری و دادخواهی به ریختن خون مُجرم، غرّه و مُصر و خودقاضی شود.
من قبلا در پاره -اندیشه های مختلفم و همچنین در یکی از مقالاتم در باره «جُرم و مجازات»، بحث کوتاهی کرده ام و در سایت ایران گلوبال نیز قابل دسترسی است. علنا نوشته ام برای آنکه کسانی بخواهند «انسان و ریشه های اخلاق امریّه ای - زورچپانی رایج و حاکم بر جوامع» را بشناسند و پایه های سیستم کشورداری خردمندانه را بریزند، نیک است در ابتدا، نگاهی عمیق به کتاب «قوانین جزایی» در هر مملکتی بیفکنند و سپس به پایه ریزی آیین کشورداری تلاش کنند. قضاوت کردن، کار بسیار دشواریست؛ بویژه در جامعه ای که «مبانی و نصوص ایدئولوژی/مذهب کتابی و امثالهم» مصدر تعیین کننده قیراطی «خیر و شرّ» باشند و ملاک قضاوتها بر اصول و نصوص مذهب/دین کتابی و ایدئولوژی متّکی باشند. در اینگونه جوامع، آنچه که مجازات را در حقّ انسانها، رقم میزند، تخلّف از قوانینی نیست که محصول باهماندیشی و رایزنی انسانهاست،؛ بلکه تخلّف و خلاف آمد متّهم در تقابل با اصول و نصوص حاکم بر ذهنیّت کارگزاران کشوری است که مُجازات را تعیین و اجرا میکنند.
به همین دلیل نمیتوان بدون اندیشیدن در باره چرایی شکلگیری پروسه قتل از فرد واحد گرفته تا گروه گروه انسانها به سادگی قضاوت و حُکم نهایی صادر کرد. مثلا در ماجرای کشتار جمعی سال 1367، اگر حافظه ام به خطا نرود، آقای «مهدی اصلانی» در کتاب «کلاغ و گل سرخ» به نکته ای اساسی اشاره کرده اند که من تا کنون در جایی ندیده و نخوانده ام که کسانی متوجّه این نکته اساسی و بسیار مهم در سخنهای آقای اصلانی شده باشند. وی میگوید در ماجرای قتل عام زندانیان، شخص «منتظری» بی خبر بوده و مخالف کشتار، ولی شخص «خامنه ای»، دقیقا مطّلع و آگاه بوده و در دیداری که با منتظری داشته است جهت اطمینان خاطر به او یه دستی میزنه تا مطمئن بشه که آیا منتظری از امریّه خمینی برای قتل عام زندانیان خبر دارد یا نه که بلافاصله متوجه میشود که بی خبره.
اکنون باید پرسید که چه شرایطی و تحوّلاتی در جامعه ایجاد میشود؛ طوری که امکانهای قتل و کشتار از افراد واحد به گروه گروه انسانها متمایل میشود؟. به نظر من، بدون در نظر گرفتن تبلیغات و زمینه چینیهای قبلی از هر لحاظ که تصوّر کنید تربیتی، اعتقادی، و غیره و ذالک، محال است که گروهی حاکم بتوانند در کوتاهترین فرصت ممکن به قتل عامهای گروهی مردم کامیاب شوند و پایه های قدرت و اقتدار خود را مستحکم کنند. «آدورنو و هورکهایمر»، قبل از به قدرت رسیدن «هیتلر»، در تحقیق وسیعی که در باره شیوه های آموزش و پرورش در خانواده های آلمانی کرده بودند، متوجّه میشوند که آخر و عاقبت نوع و اصول «تعلیم و تربیت خانواده های آلمانی» به حاکم شدن استبداد و دیکتاتوری فاجعه بار مختوم خواهد شد.
پیشگو کننده حکومت استالینی در جامعه روسیه، هیچکس دیگری نبود سوای «داستایوفسکی» در رمان بسیار خواندنی و تکان دهنده «تسخیرشدگان/جن زدگان». به قدرت رسیدن هیتلر را با مطالعه کتاب «فلسفه حقوق هگل» و مواعظ و خطبه های «مارتین لوتر» و کثیری امثال اینان میتوان ریشه یابی کرد. به قدرت رسیدن خمینی را باید در تاریخ تحوّلات فرهنگی و تاریخی ایران از عهد ساسانیان تا حاکم شدن ولایت فقیه، ردیابی کرد. اجرای کشتار و قتل عام جمعی بدون سبقه های ذهنی و ریشه های ناپیدا و نامرئی در روح و روان انسانها، محال ممکن است که وقوع پیدا کنند.
همینطور مسئله قتل عام یهودیان از موضوعات حادّی است که باید دقیقا به تاریخ قوم یهود و تحوّلات عظیم فرهنگی و آوارگی که داشته است و همچنین محتویات بسیار اساسی وشایان تامّل را باید در عهد عتیق و تورات و شرایع یهودیّت در نظر گرفت تا بتوان دلایل تسلیم شدن آنها را به مرگ و پاسیو بودنشان را در مقابل نازیستها فهمید و دریافت؛ یعنی دقیقا نکته ای که «هانا آرنت» بعد از برگزاری دادگاه و حضور در محاکمه «آیشمن» در کتابهایش در باره «شرّ » و محاکمه آیشمن مطرح کرد و باعث شد که کثیری از یهودیان به او حمله کنند و حتا در صدد کشتن او بر آیند.
من این اشاره ها را که میتوانم صدها مورد همسان آنها را ذکر کنم فقط برای این آوردم تا بر یک نکته کلیدی تاکید مبرم کنم. قضاوت کردن؛ آنهم در باره «جان و زندگی» انسانها؛ ولو جنایتکار و آدمکش و خونریز باشند، کاریست بسیار دشوار و شایسته تامّلات عمیق و راهگشاینده. بر این عقیده ام که انسانهای فرزانه و بیدار و با شعور و دانا باید تا میتوانند به گونه ای بیندیشند و سنجشگری و عمل کنند؛ طوری که جوامع بشری و در اینجا ایران خودمان در مناسبات اجتماعی و کشوری از خونریزی و قتل عام؛ آنهم تحت نامهای مذهبی و دینی و ایدئولوژیکی بکاهند و بکاهند و بکاهند. من هر وقت که یاد فیلم «میخواهم زنده بمانم» با بازی بسیار درخشان «سوزان هیوارد» و همچنین فیلم «جاده سبزه زارها/The Green Mile» با بازی بسیار درخشان «تام هنکس» میافتم، از خودم میپرسم که مسئولیّت من در برابر «جان و زندگی» چیست و مُجرم را چگونه باید مجازات کرد؛ طوری که جان و زندگی اش، صدمه نبیند؟. هنوز وقتی که به چهره خندان آن جوان ایرانی در زیر چوبه دار مینگرم و همچنین به دستهای رو به آسمان آن زنی که در زیر چوبه دار ایستاده است، خیره میشوم، از خودم میپرسم که من کیستم و در مقام یک ایرانی، چگونه باید زیست که هیچگاه و هرگز در سرزمینم، شاهد چنین جنایتهایی نباشم؟. از خودم میپرسم، چرا «سیمرغ» در لحظات «درد و بیچارگی» بر «رستم» پدیدار میشد؟. میکوشم تا پیوند آن را با دستهای زنی دریابم و بفهمم که رو به آسمان بلند است و مردم با حالتی پاسیو با چشمانی شهوانی، نظاره گر وقوع حادثه اند. مردمانی که هر کدامشان به ذات خودشان «سیمرغند» و نمیدانند که سیمرغ در لحظات درد بر انسان پدیدار میشود و با مهرورزی به گزندناپذیری جان و زندگی موجودات هشدار میدهد. سیمرغ، هر کدام از ماییم که وقتی در لحظات درد ملت خودمان حاضر نیستیم دست به دست همدیگر بدهیم و همبستگی خود را سیمرغ وار بر ملّت دردمند پدیدار کنیم، خواه ناخواه حوادث مرگبار از طرف حاکمان جلّاد بر انسانهای دردمند، آوار خواهند شد. سیمرغ، تک تک ما هستیم که نیم قرن است فقط نظاره گر اینهمه «جان آزاری و قتل و کشتار» بوده ایم؛ آنهم به دلیل وابستگی و اسیر و ذلیل عقاید سخیف خود بودن. عقایدی و ایدئولوژیهایی که طنابی به دست و پایمایمان بسته اند وتوانمند به هیچ اقدام کلیدی نیستیم؛ طوری که بتوانیم همبسته شویم و سیمرغ رهاننده از درد.
امیدوارم این اشاره ها بتوانند تا اندازه ای برای شما و دیگران، انگیزنده باشند؛ مخصوصا برای کسانی که میخواهند در باره مسئله «مُجرم و مجازات»، حرفی بزنند یا تصمیماتی و مواضعی و دیدگاههایی را اتّخاذ کنند. من همچنان تاکید میکنم که عمل به «قصاص و انتقامگیری»، هرگز راهگشایی برای معضلات و مسائل فاجعه باری مثل خونریزی و قتل عام و کشتار نیستند و راه به هیچ مقصود شایان ستایشی نمیبرند و همواره با هر قتلی و اعدامی که خبرش را میشنوم، یاد این جمله «جلّاد پاریس در کتاب خاطراتش» می افتم که بعد از مرگش به همّت دخترش منتشر شد و گفته بود: «من به نامِ آزادی، گردن خیلی از انسانها را قطع کردم. ولی آخرش نفهمیدم که آزادی چیست؟».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 20.01.2025 - 01:16 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

جناب حیدریان گرامی،
من چندی پیش فیلمی از زندانی در سوریه دیدم که شکنجه گرانن، جوانی بیست ساله ای را باندازه ای سیلی و لگد زدند که جوان بیحال روی زمین افتاد. اما شگنجه گر دست از سر او بر نداشت و دوپایی رو پشتش رفت و آنقدر روی قفسه سینه اش فشار آورد تا جوان جان داد. در دوران حکومت بشار اسد حدود دویست هزار انسان به همین منوال در زندان کشته شدند. اگر کسی میتوانست بشار اسد را ده سال پیش از میان ببرد و از کشتن دویست هزار نفر بدست او جلوگیری کند، باز هم میتوانیم از کرامت انسانی بشار اسد سخن بگوئیم؟ البته اکنون که او در مسکو هستش، من مخالف قتلش میباشم چرا که کشتنش هیچ بهره ای ندارد.
امیدوارم دلایل من را با مورچه ها همسان نبینید!
با درود

ی., 19.01.2025 - 20:03 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
عاقبت اندیشی فرزانه وار

دروود بر بیدین گرامی!
توضیحی مختصر.
شاید شما داستان «شیخ زنگوله پا» را شنیده باشید که از او پرسیدند برای چی زنگوله به پا کرده ای؟. جواب داد: «به این دلیل، زنگوله به پا کردم تا مورچه ها را فراری بدهم و زیر پای من، له نشوند!».
بالطّبع، وقتی که ما چنین داستان و حکایت و لطیفه ای را میشنویم از خنده روده بر میشویم و به ساده لوحی حکایت کنان قهقهه میزنیم. امّا در این حکایت، نکته ای بسیار کلیدی نهفته است که نیندیشیدن در باره آن، خبطی هرگز نابخشودنیست. مثالی دیگر بزنم. «اعلامیه جهانی حقوق بشر» با آنهمه پسزمینه تاریخ کشمکشها و خونریزیها و کشتارها و جنایتهایی که انسانها در حقّ یکدیگر کردند، فقط برای «حدّاقل» رعایت جان و زندگی انسانها به تصویب رسید و تقی لقی تا اندازه ای رعایت میشود؛ وگر نه آدمها، همدیگر را از صبح تا شب، فقط میدریدند و تکه پاره میکردند.
من نه تنها در باره ماجرای «اشتائوفنبرگ»، مطالعه کرده ام [فیلمی نیز از زندگی او با بازیگری درخشان تام کروز ساخته شده است]؛ بلکه کلّا ماجراهایی از این دست را در تواریخ جوامع مختلف بررسی و مطالعه عمیق کرده ام.

مثلا در همان جامعه خودمان، ماجرای ترور «ناصرالدّین شاه به دست میرزا رضا کرمانی». یا فرض کنیم «کمیته مجازات» و امثالهم. ولی من وقتی می آیم و بر اصل کلیدی پرنسیپ فرهنگ باهمستان مردم ایران که بر شالوده «تجربیاتی بسیار ظریف و ژرف و ریشه دار و تکان دهنده در خصوص مسله جان و زندگی» که در تصویر اسطوره ای «زال و سیمرغ» مصوّر شده است، تاکید مبرم میکنم، بی شک به خطرات بسیاری متوجّه و هوشیار و بیدارم که پُرسمان عواقب «جان آزاری و جانستانی و قتل و خونریزی» میتوانند در جامعه بشری به طور کلّی و جامعه ایرانی بالاخص ایجاد کنند. اگر تمام مقالات و کتابهای مرا از تقریبا سی سال پیش تا همین ثانیه های گذرا مطالعه کرده باشید، من شاید و به جرآت میتوانم بگویم تنها استثناء مابین ایرانیان باشم که حکومت فقاهتی را از لحظه به قدرت رسیدن تا همین ثانیه های گذرا هیچگاه و هرگز به رسمیّت نشناختم و مصدر اقتدار و قدرت بودن آنها را فاقد «حقّانیّت/مشروعیّت/لژیتیماتسیون میدانم. اینکه دست اندرکاران حکومت فقاهتی، مُجرم و جنایتکار هستند، هیچ شکّی نیست. امّا مُجرم بودن آنها به هیچ ایرانی – ولو متضرّر باشد – چنین حقّی را نمیدهد که سر خود به انتقامگیری و ترور متوسّل شود و در مقام «دادستان و قاضی مصدر دادگاه بی طرف» به اجرای حکم اقدام کند. اگر قرار باشد که هر کسی برای «دادخواهی و دادگزاری» به قصاص متقابل اقدام کند، آنگاه پرسش من از شما و کسانی امثال شما این است که «تفاوت خودتان» با آنهایی که مصدر قتل و کشتار هستند، در چیست؟.
خواهش میکنم کژ برداشت نکنید. من به مجازات دست اندرکاران حکومت فقاهتی به همان میزان یقین استوار دارم که تک تک دادخواهان با حسرت در آرزوی رسیدن روز «دادرسی» هستند. ولی همانطور که گفتم، حاضر نیستم برای «مجازات کردن خاطیان» به ریختن خون آنها اقدام کنم یا با خونریزان همآواز شوم. مسئله، خیلی غامض و پیچیده تر از آن است که ما بخواهیم هر از گاهی انقلابی راه بیندازیم و از همدیگر انتقام بگیریم. روزی روزگاری باید برای همیشه بر اینگونه انتقامگیریها خط بطلان کشید و زندگی باهمستان را به گونه ای دیگر رقم زد؛ طوری که «ارجمندی و عزّت و کرامت بشری»، قربانی «سوائق و غرائز و نفرتها» نشود.
بی شک پس از خلع و عزل حکومت فقاهتی، هستند ایرانیان دانا و با شعور و فهمیده که به دادرسی در خصوص تبهکاران و جنایتکاران فقاهتی برسند و دادگزاری را در حقّ اعمال آنها اجرا کنند. ولی تا آن روز نباید از «ترور و سر خود قاضی شدن»، استقبال کرد.؛ زیرا ناخواسته، زمینه های هرج و مرج و خودسریهای تبهکارانه را تایید و تصدیق کرده ایم؛ ولو در زبان و رفتار انکار کنیم.
در این باره ارجاع میدهم شما و دیگران را به واکنش «نلسون ماندلا» در زمانی که به ریاست جمهوری انتخاب شد و سفید پوستان به جلو دفتر او رفتند و گفتند حالا که مصدر قدرت هستی، بیا و در حقّ ما، «آپارتاید» را اجرا کن. ولی ماندلا با خنده و لبخندی دوست داشتنی پاسخ داد که «اگر روزی روزگاری از سر حماقت و جهل و قدرتپرستی و امتیازخواهی، در حق دیگرانی که هموطن شما بودند و هستند، جنایتی شده است، دلیلی نیست که من نیز مقابله به مثل کنم. ما از یک مادر و میهنیم و باید بفهمیم که فرزندان متفاوت هر مادری، برای مادر، فرزندند و جگر گوشه اش؛ ولو بعضی از فرزندان، خطاکار بوده باشند و مُجرم. ما حقّ مقابله به مثل نداریم.
برخورد ماندلا با سفید پوستان را میتوانید در یوتوب سرچ و پیدا کنید.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ی., 19.01.2025 - 19:18 پیوند ثابت
بیدین

عنوان مقاله
سخنی درباره‌ی ترور دو حاکم شرع و هشدار در باره‌یخطر اعدام‌ها

جناب حیدریان گرامی شما بدون شک از شخصی بنام Staufenberg که قصد داشت هیتلر را ترور کند آگاه هستید. و میدانید که در آلمان هرچند سال خاطرش را در آلمان گرامی میدارند. چرا؟ چونکه او از همه ظلمی که در دوران حکومتش روا داشت آگاه بود. آیا او میبایست منتظر روزی میماند تا چنگ پایان بیابد تا بتوان هیتلر را بدادگاه برد؟ من هم مخالف هرگونه اعدام و ترور هستم اما گاهی آن موجه میباشد و آنگه که کسی دستش به سادگی به این مولتی جنایتکاران نمیرسد. اگر روزی تعدادی از این جنایتکاران پس از سرنگونی دولت ظالم جمهوری بدست مردم بیفتند، آنگاه است که به هیچ عنوان و حتی اگر هم قاتل باشند، نباید بقتل برسند.
زنده باشید

ی., 19.01.2025 - 13:48 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
موجودات حقیر و ذلیل

همچنان درودها بر آقای کریمی گرامی!
اندکی چپ اندر قیچی گفتنهای لازم و متنبّه کن!

نمیدانم از شانسهای من بود یا شانسهای طرف. حکایتش اینه که چندین سال پیش با انسانی تحصیل کرده و فرهیخته و مهربان و بسیار خردمند و فرزانه روبرو شدم که از اعضای هیئت تحریره «راه کارگر» بود. البته سالها بود که از آنها جدا شده و راه مستقل خودش را میرفت. در خانواده ای با فرهنگ و آکادمیکر به دنیا آمده و اکثر فک و فامیلش و حتّا خانواده خودش از تحصیل کردگان دانشگاههای آمریکا و ایران و اروپا بودند. انسان بسیار دوست داشتنی که هم در حقّ من، خیلی مهربانیها و کمکها کرد هم دیگران. هم واقعا مصاحبی بسیار فهمیده و با شعور و دانا و هوشیار بود. الان سالهاست از همدیگر هیچ خبری ندارم و او بازنشسته شده است و احتمالا مثل کثیری از ما، درگیر مسائل زندگی و خانواده است. من هیچگاه او را فراموش نکردم و نخواهم کرد.

یه روز که در کنارش بودم، رو به من کرد و گفت: «اگر در زندگیت، صدها فراز و نشیب داشته ای و آزارها دیده ای و غیره و ذالک، در یک مورد امّا، خیلی انسان خوش شانس و بخت بلندی بوده ای؟«. با تعجّب رو به او کردم و پرسیدم ازش که:«چه بختی دوست عزیز؟.». جواب داد: «اینکه مثل من و دیگرانی مثل من در هیچ باتلاقی نیفتادی و قائم به ذات موندی و خودت فکر میکنی و به زبان خودت حرف میزنی». سپس مرا هشدار داد و گفت که «حضرات فرو چلیده در باتلاق ایدئولوژی مارکسیسم، مناسباتشان صد پله بدتر از مافیایست؛ زیرا بی پرنسیپند و به شدّت جاه طلب و آلوده به رقابتهای حسادت آلود. آنها روابط خیلی زیرزمینی با یکدیگر دارند و مدام در حال کنترل یکدیگر هستند.». بعد از لحظه ای تامّل کردن، جوابش دادم احتمالا چون من بچّه روستا هستم و به خیلی رفتارهای مذموم و ناگزیر شهرنشیان و پایتخت نشینان، آلوده نشده ام، تربیت و منش فردی ام طور دیگری بوده است. ولی فراموش نکن که اکثر دوستان من از دامنه حضرات مثلا «چپ» بودند. از سازمان فدائیان اقلیّت و اکثریت گرفته تا رزمندگان و پیکار و سازمان وحدت کمونیستی و تروتسکیستها تا آرمان مستضعفین و جنبش مسلمانان مبازر (امّت) و حتّا حزب الله یهای خوب و بهائیها و بابیها و جهودها و مسیحیان دوست داشتنی. ولی هیچکدام از این گرایشها نتوانستند بر استقلال فکر و قائم به ذات بودن من، موثر باشند؛ زیرا من متوجّه خبط و خطاهای عقیدتی آنها با مراجعه به اصل متون اعتقاداتیشون پی برده بودم و در ضمن میدانستم که من، «ایرانی» هستم و ایرانی اصیل، فراسوی عقاید و مذاهب و ادیان کتابی و ایدئولوژیها و امثالهم است. به همین دلیل نیز حاضر نبودم بر دوستیهایم، خط بطلان بکشم؛ چونکه مثلا دوستانم به چیزی اعتقاد کور و ناسنجیده و نافهمیده و متابعتی داشتند یا کلّا به دلایل شخصی و خانوادگی به چیزهایی معتقد بودند و وابسته. همواره دوستانم را تشویق میکردم که هر پدیده ای را از ابعاد مختلف و چشم اندازهای ضدّ و نقیض و متعارض بررسی کنند و خودشان را اسیر و دربند هیچ عقیده شابلونی نکنن. ولی برای هیچکس تعیین تکلیف نمیکردم؛ زیرا به شعور و عقل سلیم انسانها امیدوار بودم و میدانستم که بالاخره آنها روزی روزگاری به خود خواهند آمد و استقلال فکر و قائم به ذات شدن خویشتن را پیدا خواهند کرد.
من وقتی میبینم جانورانی پیدا میشوند که از «ایرانی بودن خودشان» به شدّت شرمنده اند و عاصی، ناخودآگاه یاد «مایکل جکسون و عملهای جرّاحی اش» می افتم. اینگونه خودباختگان حقیر، تمام تار و و پود خودشان را در باتلاقهای ایدئولوژیکی و عقیدتی و نظریّه های شابلونی، جرّاحی کرده و فروچلانده اند و بی شرمانه به «تاریخ و فرهنگ ایرانیان» توهینها میکنند تا حقارت ذاتی خودشان را استتار کنند، اما خبر ندارند که با چنین بلاهتهایی، خود را در انظار دیگران رسوا میکنند. من جدّا متاسف میشوم. متاسّف میشوم؛ زیرا میبینم ابلهانی که اینقدر حلیم و ذوب شده در ایدئولوژیها و عقاید سخیف خود هستند، هنوز شعور ندارند و رشد نکرده اند تا بتوانند تمییز و تشخیص دهند که برای مثلا «محلّل و ناجی ملّت شدن» باید برای مردم و تاریخ و فرهنگشان، حدّاقل ارزشی صنّار سی شاهی را قائل بود تا مردم، رغبت بکنند به چنان مدّعیان خودپنداشته ناجی، گوشه چشمی کنند؛ اگر نخواهم بگویم که فقط لعن و تف کنند. آنانی که به این توهم خانمانسوز مبتلایند که با «تحقیر تاریخ و فرهنگ مردم میهن خود» میتوانند بر اریکه قدرت و اقتدار، سلطان صاحبقرانی حاکم مطلق شوند، نشان میدهند که به ذات خودشان، ابله و حقیر هستند و سفت و سخت در چنبره عقده های سرکوفته و ذلالتهای ممتد، اسیر و محکوم بوده اند و هنوزم هستند. برای بالغ و خردمند و تاثیر گذار شدن باید آموخت در خاک تاریخ و فرهنگ مردم میهنی ریشه دوانید که پاسخ تمام «مهربانیها و بزرگواریهایشان» تا امروز فقط کشتار و خونریزی و قتل عام و غارت و تجاوز و نابودگری بوده است؛ آنهم از طرف فرزندان ناخلف و احمق به تقصیر خودش. مام وطن را فرزندان بی شعور و نفهمش که داعیه «ناجیگری و رهائیبخشی» داشتند در بازار برده فروشان، رایگان فروختند و به روسپیگری محکومش کردند تا سپس بیایند با ننه من غریبم بازی در آوردن و هارت و پوهای بر ما مگوزید و متابعتی و تمام عمر مفعول و نشخوارگر نظریّه های نافهمیده و ناگواریده و نخوانده و نسنجیده بیگانگان موندن، مدام بیایند در هر کوی و برزنی جار بزنند که ما میخواهیم ناجی مام وطن باشیم. زهی بی شرمی و رذالت وجودی. زهی!.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

ی., 19.01.2025 - 13:47 پیوند ثابت
مراد توانیر

بگو دوست ات کیست تا بگویم تو که هستی و از.........
اگر ادیان هندی باستانی ایرانیان پیام صلح و سعادت بود، ایرانیان با التماس و شوق دیدار به پابوس اعراب و کعبه نمی رفتند !
تنها ابزار باستانگرایان ارتجاعی، نوستالژی فریبکارانه و دروغهای باور نکردنی راسیستی است ؛ چون خود را تبدیل به دلقک خاطرات تاریخی و تمسخر نموده اند.
-- در انقلاب فرهنگی آینده باید از جامعه ایران، اسطوره و افسانه زدایی نمود تا نسل آینده، کتابهای امثال هزار و یکشب و شاهنامه را ، داستان و روایت و سرگرمی و حسرت و آرزو بداند ؛ و نه حقیقت رئالیستی خلقی و توده ای و دهقانی و پرولتری .

ی., 19.01.2025 - 12:09 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
قصاصخواه، دژخیم بالقوه و جنایتکار آینده است.

مجدّدا دروود بر آقای کریمی گرامی!
نکته ای تعجیلی و صریح.

گوهر اصیل داشتن و اصالت ایرانی بودن بر «مدار گزندناپذیری جان و زندگی» میچرخد. هویّت ایرانی از نخستین سپیده دم تاریخ و فرهنگش با ریشه گرفتن و اصالت داشتن و اصیل بودن و ماندن و زیستن در «نگاهبانی و پرستاری از جان و زندگی» همپا بوده است. هر کسی یا کسانی که بیرون از یا علیه پرنسیپ قداست جان و زندگی به قصاصخواهی و خونریزی و انتقامخواهی در گذشته ها اقدام کرده و امروزه روز برخیزند، بی شک از تبار مومنان و فروچلیدگان در باتلاقهای ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها مثل مارکسیسمند که بر ایران و تاریخ و فرهنگش غالب شده اند و باید جلوه های خباثت و عقده ای بودن و خونخواهی مومنان به آنها، مدام سنجشگری و ذهنیّتشان لایروبی اساسی شوند.

بنابر این به خونخواهی و خونریزی بها دادن و تبلیغ خونریزی و قتل و اعدام و کشتار فقط یک چیز را ثابت میکنند و آنهم اینکه شعاردهندگان خونخواهی و خونریزی، موجوداتی هستند که بالقوه میتوانند دژخیمان و جلّادان فردا باشند فقط منتظر موقعیّت مناسب هستند تا ماهیّت خود را هویدا کنند.
برای آنکه بتوان ایرانیان اصیل را از دارندگان شناسنامه ایرانی تمییز و تشخیص داد، فقط یک معیار وجود دارد؛ آنهم معیار «گزندناپذیری جان و زندگی و وفاداری سفت و سخت به پرنسیپهای آن».
نکته آخر. اگر کسانی به راستی به «لشگر سایبری درونمرز و برونمرز» تعلق ندارند و شیپورچی حقیر فرقه ها و سازمانها و احزاب و گروههای «اقتدارگرا و جاه طلب» نیستند و به آنها وابستگی ندارند، با دلاوری می آیند و به نام واقعی با عکس خودشان وارد میدان میشوند. قایم شدن زیر چادر و در صدد توجیهات به تقصیر بر آمدن و بهانه بافیهای ساختگی تحت انواع و اقسام اسمهای لوس و بی مزه استعاری، همه و همه مدارک و اسنادی هستند که ثابت میکنند مدّعیون، مزدورند و دستگماشته دیگرانی که در پس پرده قایم شده اند و منتظر تسخیر و قبضه کردن قدرت از راه پلکان ابلهان مستعاری روزشماری میکنند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

ی., 19.01.2025 - 11:39 پیوند ثابت
قباد

عنوان مقاله
سخنی در باره ترور دو حاکم شرع

ترور خوب وبد ندارد چرا که علیه قانون و آموزگار بدی برای نسل آینده است.
خسرو روزبه از اعضا تروریست حزب توده بود که بنا به دستورحزب چند نفر را ترور کرد عاقبت اعدام شد.
فدائیان با حمله به سیاهگل دست به ترور زدند و جنگ چریگی راه انداختند که هنوز هم از آن اقدام ضد ملی دفاع می‌کنند و آنرا محکوم نکردند وباید روزی دردادگاه پاسخ باشند.
فدائیان فاتح یزدی مرد خدمتکار وطن را ترور کردند و مجاهدین برای عقب نمادن دست به ترور خودی و خارجی زدندکه تاامروز ادامه دآرد. دفاع چپ از ترور واعدام مخالفان در سال 57 از یاد مردم نرفته است. در حقیقت ما در ایران بایک دولت تروریستی و بعضی مخالفان و سازمان‌های تروریستی برون مرزی روبرو هستیم.
دشمنی گروه های مختلف بادمکراسی وحکومت قانون مسبب اصلی ترور درایران است.
ترور چه از سوی چپ ویا دینی ویا هر جریان دیگری مضر و بسود کشورنیست.
پایان این ترورها را امروز در شکل و قالب سازمان مجاهدین و گروه‌های تجزیه طلب گوناگون شاهد هستیم.

ی., 19.01.2025 - 11:31 پیوند ثابت
خوانساری

- جای تاسف است که برای اجرای عدالت در مورد جنایتکاران اسلامی اینجا باید چانه زد !

- آخوندها بارها تکرار کرده اند که 11 هزار نفر ارتش سایبری در میان اپوزیسون دارندکه غالب آنها در لباس هوادار سلطنت، یا در لباس ادیب یا "صاحبنطران ابله" (Fachidiot ) ،فعال هستند، و پارازیت پخش میکنند، و موش می دوانند داخل جلسه رقص و پایکوبی قربانیان نظام آخوندی!.

ی., 19.01.2025 - 10:50 پیوند ثابت
فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
ترور و قتل در هر شکلی و به هر بهانه ای، ارتکاب جنایت در لباسی دیگر است.

دروود بر آقای کریمی گرامی!
مختصر و موجز برای تامّلات پیگیر.

همانطور که نوشته اید، به گونه «غریزی» ممکن است دل خیلی از آدمها از شنیدن خبر مرگ نه تنها «آخوندهای مصدر جنایت»؛ بلکه تمام آخوندها و مُلّاها خوشحال شود؛ ولو به طور گذرا و موقتی. آمّا حقیقت این است که با ترور و حتّا مرگ طبیعی جلّادان و دژخیمان و نابودگران ایران و ایرانی قبل از «دادرسی شدن» بی گمان، بخش مهمّی از تاریخ ایران نیز به گور خواهد رفت.

زندگی و جان بدون هیچ چون و چرایی، «قداست دارند و نگاهبانی و پرستاری از آنها»، از اهمّ خویشکاری انسانهای بیدار و با شعور و فرهیخته و دانای هر ملّتی است. دست اندرکاران سیاستهای اجرایی و کاربردی سیستم مخوف و ترمیناتوری ولایت فقیه از ریزترین پُست و مقامدارش تا بالاترین مصدر اجرائی اش، مُجرم به تقصیر هستند و باید پاسخگوی ملّتی باشند که از دست جنایتهای آنها عاصی شده اند و راهی جز ترور در مقابلشان نمانده است. تایید و تصدیق و ستودن و هورا کشیدن برای ترور و قتل و اعدام حتّا ضحّاک دوران که «سیّد علی خامنه ای» باشد، «جُرم و جنایت» محسوب میشود و خاطیان باید در پشت میز محاکمه بنشینند و پاسخگوی رفتار خود باشند. هیچکس محّق و مُجاز نیست که نقش «عقل کل و اراده مطلق» را ایفا کند و سر خود به جنایت و تبهکاری اقدام کند. مجرمین را باید در «دادگاههای صالحه و به طور علنی در انظار ایرانیان و جهانیان» محاکمه و دادگزاری کرد.
انسانها هر چقدر نیز در رفتارهای خودشان، مصدر خبط و تبهکاری و جنایت باشند، دلیل بر آن نیست که جنایت را با جنایت باید پاسخ داد. کسانی که در چنین دامچاله های انتقامجویی و قصاصخواهی اسیرند، ثابت میکنند که انسان را در «سوائق و غرایز»، عمرا نشناخته اند و نمیشناسند. هر انسان فهیم و با شعور و دانا میکوشد که خردمندانه برای ترضیه «غرایز و سوائق» آدمیان بیندیشد و راهگشا باشد و همزمان برای صف آرایی قوی و ریشه ای در مقابل افسار گسیختگی غرائز و سوائق، راه حلهای کلیدی پیدا کند؛ نه اینکه لبه های انواع و اقسام گیوتینها و شمشیرها را تندتر و تیزتر کند.
خلع ید و معزول کردن کارگزاران سیستم فقاهتی نباید هرگز به خونریزیهای مجدّد مختوم شود؛ بلکه با فروکشیدن آنها از اریکه قدرت باید یک بار برای همیشه، خونریزی و شکنجه و کشتار و قتل از عرصه کشورداری و اجتماعی مردم ایران رخت بر بندد و خاکسپاری شود.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

ی., 19.01.2025 - 10:38 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید