آموزش هزينه دارد و همه میپذیرند که برای کسب دانش باید پول پرداخت کرد ,این یک امر کاملا بدیهی است ، يادگيري هم از طريق آكادميك ميسر است وهم تجربي ولی کسب دانش از روی تجربه هم هزينه بیشتری دارد و هم زمان بيشتري مصرف میکند . از سال 57 تا كنون كشور ما در حال آموزش دمكراسي و رنسانس است و چون کلاس آن تجربي است ، هم هزينه سنگین مالي را ميپردازيم و هم متاسفانه هزينه جاني بابت آن میپردازیم .همه میدانیم که اوضاع كشور بسيار وخيم است ، تورم ، فساد ...... اما اتفاقات خوبي هم روی داده که نبايد از آن چشم پوشيد , وقایعی که نشان میدهد این 28 سال بی فایده هم نبوده است .كشور در حال دگرريسي است ، پیله دگرریسی تاریک و تنگ و کثیف است اما پرواز شوق دیگری دارد. اشتباهات , خرافات , ساده انگاری , احساس گرائی و خلاصه هر خصلت اجتماعی بد که کشور را بدینجا کشانده در حال زدوده شدن است , ایرانی طلائی دارد که باید در این اسید بسوزد تا ناب و آشکار شود. ما مجبور به تحمل این تیزآب هستیم تا دیگر شعبان بی مخ ها نتوانند با هوچی گری و شارلاتان بازی مجری کودتای 28 مرداد شوند , تا با تهییج احساسات پاک مذهبی از روی منبر نتوانند مدیری لایق مثل مصدق و فاطمی تنها بماند. اينكه مردم از جريانات خارج از كشور حمايت نميكنند نشانه كم آگاهي نيست ، برعكس نشانه كسب دانشي است كه اگر سال 57 داشتند امروز وضع ديگري داشتيم . اینکه مردم هنوز به پای صندوق رای این رژیم میروند فقط به دلیل فریب خوردگی و ترس نیست , بلکه دانشی است اگر سال 57 داشتیم با آمدن بختیار انقلاب متوقف میشد , ما به این باور رسیده ایم که اصلاحات هر چند که راه طولانی تری نسبت به انقلاب برای کسب آزادی است ولی از آمدن بدتر جلوگیری میکند , جنبش اصلاح طلبی را چیزی برخواسته از درون حکومت ندانید , جنبش اصلاح طلبی از درون ملت بیرون آمده , ولی متاسفانه دستمایه حکومت شد . مردم این رژیم را نمیخواهند ولی در وحله اول میخواهند این رژیم خودش استعفاء دهد یا آرام کنار برود تا کشورگرفتار هرج و مرج و نا امنی نشود. آتشی شعله نکشد تا "تر" ها کنار خشک بسوزند. ملت متوجه ارزش انسانهای فداکار و فرهیخته را فهمیده اند و راضی نمیشوند آنان را به راحتی از دست بدهند , مگر یک ملت چند گلسرخی دارد ؟ چقدر باید صبر کرد تا مصدق دیگری متولد شود , رشد کند , مجرب شود و به حکومت برسد ؟ چقدر باید عزای سرهنگ روزبه را به دل کشید ؟ چند خلاق و مبتکر مانند جزنی , حنیف باید داد تا مثلا حکومتی مردمی حاکم شود؟ مگر اینها فرزندان و سرمایه های ملت نیستند؟ به نظر من حکومت اسلامی هزینه ای است که این ملت برای درک و کسب دمکراسی میپردازد و متاسفانه سنگین ترین هزینه را , اما آنچه بدست آورده شالوده حکومتی دمکراتیک است .
امروز :
ملت ایران آگاه ترین , باتجربه ترین و مدرن ترین فرهنگ و دانش را در منطقه دارد , ملت ایران دارای پتانسیل حکومت لیبرال و ارتجاع ستیزی شده و آمادگی شروع یک تحول را دارد , این اتفاق در هیچیک از کشورهای اطراف ایران , علی رغم حکومت آنها , نیافتاده .
ایرانی , گفتگو را مناسب ترین راه برای ابراز عقیده میداند , کسانی که با چماق و زنجیر به خیابان می آیند , اراذل و اوباشی هستند که با سودای پول و قدرت توسط حکومت اجیر شده اند .
مردم متوجه شدند کشته شدگان در انقلاب حتما به هدف نمی رسند و میوه چینانی نیز وجود دارند !!!
جوانان نظر و ديدگاه روشن تري نسبت به مذهب یافته اند ، جوانان امروز خرافه زدائي را شروع كرده اند. این نسل عكس امام را در ماه نمیبیند , همانطور كه هاله نور احمدی نژاد مسخره جوانان و موضوع جوك شد. جوانان سوال میکنند آیا واقعا حق با امام حسین بود؟ آیا یزید جلوی حکومت دینی شبیه امروز را گرفته ؟ آیا اصلا دعوای حسین و یزید موضوع حق و عدالت بود؟ این سوالها در ذهن نسل من یک گناه و خود سانسوری شدید بر آن حاکم بود .
مردم در يك همفكري عمومي از حكومت مذهبي متنفر شده اند . دروغهائی مانند وعده بهشت ، ظهور منجي اعظم ، روياي حكومت عدل علي و امثالهم از ذهنيت مردم در حال كنار رفتن است.
آزادي !!! بحدي افزايش يافته كه ميتوان مطمئن و بدون واهمه در اتوبوس واحد فرياد زد بر پدر خامنه اي لعنت و یا جوك جديدي از احمدي نژاد را با صداي بلند گفت و مطمئن بود كه همه تبسم میکنند وهيچكس تو را لو نميدهد.
جداشدن دين از سياست براي غالب جا افتاده و همه متوجه شده اند كه اگر به مقدسات و ارزش ها لباس قدرت بپوشانند همه قدرت طلبان به ظاهر تقدس در مي آيند و تشخيص قديس از گناهكار قابل تشخيص نيست .
بحث هاي سياسي از محيط هاي دانشگاهي به سطوح پائين جامعه گسترش يافته ، تاكسي ها ، صف نانوائي و هر جا كه مردم عادي هستند ، صحبت ها و تحليل هاي کلان سياسي شنيده ميشود.
اگر زمانی پدرها از پسرها میترسید ند اکنون دیگر ترسی از مامور مخفی وجود ندارد , اطلاعاتی ها از عرصه های عمومی جامعه خارج شده اند و به سنگرهای امن خزیده اند , سطح عمومی جامعه در دست مردم آزادیخواه است . فقط رعب و وحشت حکومت در جامعه باقی است.
مردم نشان داده اند كه ديگر به راحتي فريب هر شعاري را نميخورند و حتي اوضاع فعلي را در مقابل وعده هاي نا مشخص خارج نشينان از دست نميدهند . بطور مشخص ، اگر براي ملت هدف و صداقت سخنران ثابت نشود ، حمايت مردم را نخواهد داشت .
جامعه به سطحي ازآگاهي رسيده كه در رویدادها بسیاردقيقتر و سريعتر ازروشنفكران تحليل و نتيجه گيري ميكنند به نحوي كه امروز روشنفكران پرچم را از دست داده , پشت سر مردم مي آيند و اين نشانه ضعف در طبقه روشنفکر جامعه است , گویا روشنفکران نتوانستند مانند مردم از این کلاس ناخواسته کسب دانش کنند و هنوز درسهای 100 سال قبل را مرور میکنند . متاسفانه عملكرد نيروهاي مترقي طوري است كه بايد به آنها گفت " از مردم بياموزيد ".
روشنفكران بايد تلاش مضاعف كنند تا هم عقب ماندگي خود را جبران كنند و هم اعتماد مردم را جلب كنند تا بتوانند پرچم مبارزه را بدست بگيرند . نيروهاي مترقي و روشنفكر ، از زندان اشتباهات خارج شويد ، گذشته ، گذشته است و هيچ دليلي ندارد براي دفاع از تفكر امروز خود سعي در توجيه عملکرد گذشته كنيد ، مشروطه دلم را سوزاند ، 28 مرداد کمرم را شکست وبهمن 57 چشمانم راکور کرد اما چرا ما هنوز داريم دنبال مقصر ميگرديم ، مشكل ما دنبال مقصر گشتن ها است؟ فقط ريشه يابي وقايع كافي است تا تجربه جلوي تكرار اشتباه را بگيرد ، اگر سازمان نظامی حزب توده به مقابله با کودتای 28 مرداد برنخواست , امروز گروه و حزب دیگری که منتقد حزب توده است , ممکن است همان اشتباه را بکند.
جنبش اصلاح طلبی شروع شده ونیازبه درایت و رهبری دارد , بهوش باشیم این جنبش به شکست نکشد .
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید