دو نیروی عمده در تقابل با هم کمپین خود را شروع کرده اند که در جناح راست لیبرال پادشاهی خواهان قرار دارند و جناح چپ "سوسیال دموکرات" جمهوری خواهان.
این فی نفسه اشکالی ندارد که این دو جناح تشکیلاتی عمل کرده و خواسته های خود را در عمل و بالفعل به پیش میرانند.
چند سال پیش جمهوری خواهان اشاره ای ضمنی به تاریخ جمهوریت از دوران سقراطیان داشته و جمهوریت را خود دموکراسی قلمداد کرده اند.
یک نظر سرسری که تلاش شده بود با یک تیر به دو هدف بزند. انحصاری کردن دموکراسی به عنوان محتوای جمهوریت که این اشتباه است و همزمان فرار از واقعیتی سخت تر, آن هم سوال این که آیا "جمهوری خواهی" متراتب است با "دموکراسی خواهی"؟
پرماسیدن به مقوله ی دموکراسی در جناح راست لیبرال هم بی شباهت به سر و هم کردن شلخته وار این مهم نیست. آنان هم هر از چند گاهی با اشاره به مرغوب ترین دموکراسی ها سراغ پادشاهی های اروپا و آسیا (ژاپن) رفته که این ادعا هم درست است اما پادشاهی خواهی هم با دموکراسی خواهی متراتبنیست.
مستند "جمهوریت" از نوشته های افلاتون است که بعد ها در روم سیسرو ژرف تر بدان پرداخته بود, نه افلاتون و نه سیسرو اشاره ای به دموکراسی نکردند.
ارسطو خیلی کوتاه و مختصر مینویسد: هیچ فرقی بین پادشاهی و جمهوریت نیست. و بر خلاف افلاتونکه برای آرمان شهریان آتلانتیس تعیین تکلیف میکرد ارسطو به ۳ امر "نیک زیستی" (خوشبختی) شهروند, اخلاق و منطق میپردازد.
ایده ی دموکراسی به فلسفه ی کلیستنس برمیگردد که به پرنسیپ های مشورت و قدرت پرداخت و ایشان معروف شد به "پدر دموکراسی", دیری نپایید که در آتن منجر به دموکراسی (مستقیم) شد.
***
در دوران روشنگری دوم توماس پیین در نوشته های کوتاه اولین بار به دموکراسی اشاره میکند ایشان تمام سیستم های سیاسی دوران خودش را مورد نکوهش قرار داده اما از انقلاب فرانسه و آمریکا حمایت میکند.
ژان ژاک روسو در کتاب قرارداد اجتماعی در باب مشروعیت نظام یا قدرت مینویسد و ایشان با اشاره به دموکراسی مشروعیت را به خواست توده ها و مردم رفرانس میدهد که تنها منشاء مشروعیت تمام انواع قدرت باید خود مردم باشند.
جان استوارت میل: در «ملاحظات مربوط به دولت نماینده»، میل اهمیت نمایندگی دموکراتیک و حقوق فردی را مورد بحث قرار داد و برای یک نظام سیاسی فراگیرتر و مشارکتی تر بحث کرد.
بعد از این سه شخصیت ذکر شده مقوله ی دموکراسی در گفتمان غربی فراگیر شده و هنوز هم یکی از مهم ترین موضوعیت گفتمانی در سراسر جهان است.
***
آیا نیروهای چپ صادق هستند؟ تا زمان فروپاشی دیوار برلین این نیروها عمدتن چپ رادیکال و ایدولوژیک محسوب میشدند. بعد از فروپاشی است که اینجا و آنجا به تحلیل چرایی های فروپاشی بهشت سوسیالیسم شوروی پرداخته شد. که مهم ترین نظریه این بود که علت پوسیدن شوروی سوسیالیستی فاصله گرفتن آنها از دموکراسی بوده است.
همین نیروهای چپ ایرانی که امروز خود را "یواش یواشکی" سوسیال دموکرات میخوانند هم از توبره میخورند و هم از آخور. یک پا در سفارت های جمهوری اسلامی دارند که به انتصابات حکومت فقیهان رای بدهند و یک پای دیگر امکان شانسی است که شاید ورق را برگردانده قدرت را نصیب آنها کند, جمهوری خواه شدند و تمام تحرکات سیاسیشان چنان دقیق تنظیم شده است که مبادا ملت پادشاهی را انتخاب کند.
چیزی که چپ ایرانی باید به درک عمیق برسد این است که بافت ذهنی مردم و دموگرافی کشور تعیین کننده است و آن این است که: فرهنگ اگر سابجکتیو نباشد در مقایسه عقب میماند
آیا پادشاهی ایرانیت را سابجکتیو میکند یا جمهوریت؟
و در اردوی جناح راست
چندی پیش با مشارکت شاهزاده رضا پهلوی, شیرین عبادی, حامد اسماعیلیون, عبدلله معتدی, نازنین بنیادی و مسیح علینژاد یک همایشی برای اتحاد برای دموکراسی انجام شد. قبل از شروع کار حامد اسماعیلیون از گروه استعفا داد و در چند مصاحبه به مشکلاتی اشاره میکند که شاهزاده را نشانه ی این اتهامات قرار میدهد. شاهزاده هنوز در حدودی که میدانم هیچ پاسخی به این موضوع نداده است.
این اجلاس در سطح یک بیانیه خاموش شده و دیگر صدایی از آنها بگوش نمیرسد.
در تلویزیون با دیدن شاهزاده در جمع حسی در من جوشید که شاید بهتر آن بود که شاهزاده حضور مستقیم در چنین کمیته ای نداشته باشد, بلکه از دفتر خود نمایندگی بفرستد.
این شامل رهبران و دبیران احزاب هم میشود, آنان هم بهتر است به جای فرستادن دبیر اول یا رهبر یا رییس خود نمایندگی به "کمیته" بفرستند.
اما شخصیت هایی مثل شیرین عبادی, نازنین بنیادی, مسیح علینژاد و دیگرانی که جزو متنفذین انفرادی باشند میتوانند هم مشارکت مستقیم و هم در شورای رهبری حضور فعال داشته باشند.
در جناح چپ هم مشکل بی در و پیکر بودن تشکیلاتشان است. از جایی فرخ نگهدار همه کاره ی سازمان اکثریت است و جایی دیگر میگوید من کاره ای نیستم من "رفیق" بیش نیستم.
در حدود اطلاعات من به جز عبدلله معتدی جریانات چپ یا جمهوری خواهان به این کمیته دعوت نشده بودند.
***
در نتیجه سوالی بجا که از هر دو جناح پادشاهی خواه و جمهوری خواه پرسید که آیا دموکراسی خواهی است که ارجحیت دارد یا شکل سیستم سیاسی کشور؟
اگر دمکراسی خواهی اولویت نباشد تأکید و تمرکز بر ایدئولوژیهای سیاسی خاص - خواه چپگرا، پادشاهی خواهی یا سکولار - هدف گسترده تر ایجاد یک دموکراسی واقعی را تحت الشعاع قرار میدهد.
عدم اتحاد جناحهای مختلف اپوزیسیون، مانند سوسیال دموکراتها، پادشاهی خواهان سکولار که اغلب دیدگاههای متناقضی دارند تشکیل یک جبهه متحد را به چالش میکشد. این چندپارگی می تواند اثربخشی آنها را کاهش داده و هم نیرو هدر داده و هم اتلاف وقت .
تأکید بر نظام های سیاسی خاص (مانند پادشاهی یا جمهوری) می تواند توجه را از نیاز اساسی به اصول دموکراتیک منحرف کند. تمرکز بر دموکراسی - تضمین نمایندگی، حقوق بشر و آزادی های مدنی - باید در خط مقدم جنبش باشد
بیانیه شروع کار است اعلام واضح و روشن که ماموریت تعهد به دموکراسی را بیان کرده و اصول اساسی هدایت جنبش را مشخص میکند.
ساختار سازمانی: تشکیل کمیته یا شورایی که مسئول تصمیم گیری، توسعه استراتژی و هماهنگی فعالیت ها است. این نهاد باید نمایندگانی از هر جناح داشته باشد.
ایجاد یک سازمان مؤثر برای یک جنبش دموکراسی، به ویژه در میان اپوزیسیون پراکنده, مستلزم بررسی دقیق ساختار، فراگیری و نمایندگی است.
تشکیل تیم یا کمیته ای که بتواند به طور مؤثر از دموکراسی دفاع کند, نمایندگی متنوع کمیته: شامل صداهایی فراگیر از جناح ها، پیشینه ها و جمعیت های مختلف باشد که این تنوع بتواند به پر کردن شکافها بین ایدئولوژیهای سیاسی مختلف و ایجاد رویکردی منسجم تر کمک کند.
تعیین روشن اهداف و ارزش های کمیته: چشم انداز مشترک یک کارگاه تا اهداف و ارزش های مشترک را تعریف کرده و این می تواند شامل بحث هایی در مورد حقوق بشر، عدالت اجتماعی، آزادی بیان و سایر اصول دموکراتیک باشد که در میان جناح ها و مردم طنین انداز شود
کمیته های فرعی: تشکیل کمیته های فرعی با تمرکز بر حوزه های خاص مانند اطلاع رسانی، حمایت، روابط عمومی و تحقیق. این تقسیم کار می تواند کارایی را افزایش داده و به اعضا اجازه دهد تا با توجه به نقاط قوت خود مشارکت کنند.
ایجاد استراتژی ارتباط ها, ارتباطات داخلی: برای اطمینان از اطلاع و مشارکت همه اعضا، ایجاد کانال های ارتباط داخلی موثر. جلسات منظم، خبرنامه ها و پلتفرم های مشترک می توانند این امر را تسهیل کنند.
اپوزیسیون می تواند از حمایت بین المللی که ارزش های دموکراتیک را بر چارچوب های سیاسی خاص اولویت می دهند بهره مند شود. این حمایت می تواند به تقویت مشروعیت آنها کمک کرده و منابعی را برای سازماندهی مردمی (هم ایرانی هم جهانی) فراهم کند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
مومنت مومنت
سانفرانسیسکو today
خاموشی سراسری در جمهوری سوسياليستی کوبا ... کشور در تاریکی فرو رفت
رفیق وزارت انرژی کوبا روز جمعه ۲۷ مهر اعلام کرد که با از کار افتادن یکی از نیروگاههای اصلی و تعطیلی شبکه برق ملی سراسر کشور در خاموشی فرو رفته است.
رفقای دولت کمونیستی کوبا پیشتر مدارس و صنایع غیرضروری را تعطیل کرده و اکثر کارگران دولتی را در آخرین تلاش برای روشن نگه داشتن چراغها در اوج بحران کمبود شدید برق به خانه فرستاد دولت کوبا و رفقای کمیته مرکزی حزب ما همچنین تحریمهای اعمال شده از سوی دولت امپریالیستی آمریکا از جمله تحریمهایی را که در دوران ریاست جمهوری راست افراطی دونالد ترامپ وضع شدند عامل مشکلات در دستیابی به سوخت و قطعات یدکی برای بهره برداری از نیروگاههای نفتی خود میداند.
سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید در پاسخ به این اظهارات گفت: ..ایالات متحده مقصر خاموشی امروز یا وضعیت کلی انرژی در کوبا سوسیالیستی نیست
ونزوئلا روسیه و مکزیک، اصلیتریرن تامینکنندگان نفت کوبا صادرات نفت به این کشور را بهشدت کاهش دادهاند.
این دو فرم حکومت درکشورهای دمکرات فرقی نمیکنند.
ولی نه برای کشورهای عقب مانده و دیکتاتور پرور خاورمیانه. ملت ایران ذاتا دیکتاتور پرور هستند. یعنی چوب خشک را ببری بگذاری فرماندار آمل بعد از چند سال ملت آنقدر مجیزش را میگن تا چوب خشک هم تبدیل به دیکتاتوری خوانخوار میشه. این را چون بچشم خود تجربه کردم مثال آوردم.
اوایل انقلاب یک پسر دهاتی را از تهران فرستادن که روی صندلی فرماندار بنشیند. طرف اینقدر بچه و سست وجود بود که میترسید روی صندلی فرماندار بنشیند. روی یکی از صندلی های دور میز جلسه ی اطاق فرماندار مینشست و هرکس از در وارد میشد باحترام برمیخواست. همین آدم 5 سال بعد که حکم انتقال به پستی دیگر برایش از تهران صادرشد تبدیل شده بود به خدای روی زمین. از بس که ملت رفتند و مجیزش را گفتند و بادش کردن. ما ملت ایران مشکل اساسی داریم. این ما هستیم که دیکتاتور را بوجود میاوریم. دمکرات ترین رهبر جهان چه کسی است؟ آن شخص را بیاورند ایران رئیس دولت بکنند بعد از چند سال برای خودش یک دیکتاتور شش دانگ میشه.
برعکس خامنه ای را ببرند پادشاه نروژ بکنند دست از پا خطا نمیکنه.
ما ملت ایران مشکل تربیتی داریم. مشکلی اساسی داریم. وتا زمانیکه تربیت دمکراتیک نبینیم درست بشو نیستیم. واقعیت تلخه.
In reply to این دو فرم حکومت درکشورهای دمکرات فرقی نمیکنند. by سیامک نوریزاد
همین فرار یا پرهیز اپوزوسیون…
همین فرار یا پرهیز اپوزوسیون از "دموکراسی خواهی" که باید ارجحیت و اصل جنبش باشد به شکلی متاسفانه با استدلال شما انطباق دارد. اما باید خواسته ی خود را با شجاعت بیان کنیم و به ملت هم بیاموزیم که راه این است.
افزودن دیدگاه جدید