آیا آرزو های ما در خواب هایمان نقش می بندد؟ چیست این دنیای جادوئی خواب وخواب دیدن که گاه سرشار از ترس وگاه سرشار ازشادیت می کند.گاه چون بختگ بر سرت آوار می شود .وحشت زده از خوابت می پراند .گاه غرق در لذتی سکر آور میان ابر ها بپروازت در می آورد .بملاقات عزیزانی می برد که سال هاست از دستشان داده ای .دیداری چنان روشن مانند یک واقعیت . که روحت را نوازش می کند.
خوابی که دیشب دیدم سراسر از شادی بود.گردشی در میان ابرها وسپس فرودی آرام در کنار یک پل که به خیابانی شلوغ منتهی می گردید.برایم عجیب بود! خیابان یک دروازه ورودی داشت طوری که فکر می کردم باید یکی از آن دسته محلات ازبکی باشد با دوازه و سر دری که نام محله بر آن نوشته می شود. اما نه !محله ازبکی نیست. یکی از خیابان های تهران است.
کفش بر پای ندارم. به حسرت ازدروازه ورودی بر آسفالت زمخت خیابان می نگرم. چگونه می شود، پای برهنه روی این آسفالت زمخت راه رفت ؟ نگاه می کنم ! هیچکس کفش برپای ندارد .از دروازه وارد می شوم . نخستین قدم را بر می دارم. زیر پایم آن چنان نرم است که گوئی بر ابرها قدم می زنم .
دروازه ورودی خیابان چهار طاق باز است. تعدادی مانند نگهبان در دو سوی دروازه ایستاده اند. عجیب است همه دوستان اعدام شده من هستند. نزدیک می شوم .دست دراز می کنم "شاهپوراسکندری" است.با چهره ای سفید و چشمان مهربان. به عادت دیرین دستم را به تمامی در دست می گیرد وفشار می دهد. بجای درد لذتی عمیق در تنم می پیچد. همگی لبخند می زنند.یکی که می دانم می شناسم! اما تصویرش چنان محو است که بجایش نمی آورم دستم را می گیرد. با هم وارد خیابان می شویم .
باور کردنی نیست تمامی کسانی که در حرکت هستند را می شناسم حتی به اسم. ده ها نام در ذهنم جاری می شود. در آنی از زمان با ده ها نفر صحبت می کنم. همه با محبت وخنده جوابم می دهند واز کنارم می گذرند. چقدر شبیه هم هستند.
یک طرف خیابان دیواری بلند کشیده شده است، با در چوبی کوتاه .کسی که دستم را گرفته است مقابل در می ایستد می گوید" برو داخل آنطرف باغی بزرگ است پر از میوه نوبت توست که باید وارد شوی و میوه بچینی."
در باز می شود باغی بزرگ و طولانی که در انتهایش سبزه میدان زنجان را می بینم. باغی شبیه باغ عباس خان اعتمادی که نخستین بار وقتی محصل دبیرستان شرف بودم ما را بدیدن این باغ بردند.تمامی درختان ،درختان سیبند. تنها تعدادی درخت گوچه وچند درخت گردو در میان درخت هاست.همراه یک درخت زرد آلوی آشنای محله مان! درخت خانه فاطمه خانم که پر از زرد آلوست.
چنان ذوق زده ام که قابل تصور نیست می خواهم از درخت بالا بروم اما یک آفتاب پرست که بر تنه درخت چسبیده می گوید" نمی توانی باید منتظر شوی تا من بگویم .مگر نمی بینی تمام میوه ها پلاسیده اند" ! بدقت نگاه می کنم براستی نیز چنین است .شادی لحظه قبل جای خود را به اندوه می دهد.
آفتاب پرست بسرعت روی شاخه دیگر می پرد شبیه یک ساعت می شود. صدای تیک تاک ساعت را می شنوم .آفتاب پرست در حال خواندن ترانه عجیبی است.مبهوت در میان باغ ایستاده ام نسیمی می وزد. ساعت از تیک تاک می افتد. آفتاب پرست روی شانه دختری که وسط باغ ایستاده است می پرد .چیزی در گوش دخترک زیبا نجوا می کند .دختر می خندد . تمام درختان شکوفه می زنند. همزمان شکوفه ها تبدیل به سیب های درشت می شوند. باغ غرق در سیب و زرد آلوست .
فاطمه خانم را می بینم که کنار درخت زرد آلو ایستاده با طشتی پر از زرد آلو. می گوید "سهم توست بردار!" بهر درختی نزدیک می شوم تعدادی سیب داخل کیسه ای که نمی دانم از کجا آمده می ریزد. کیسه پر سیب است اما هیچ وزنی احساس نمی کنم .
آفتاب پرست بروی کلید در بسته باغ چسبیده ، باز شبیه یک ساعت گردیده است.شروع به تیک تاک می کند. همزمان ترانه میخواند.
تلاش می کنم صدای خواننده را تشخیص دهم، شبیه همایون شجریان است. صدای تیک تاک تمام می شود. در باغ گشوده می گردد. آفتاب پرست روی کنگره دیوار می پرد .
با کیسه ای از سیب های درشت و طشتی زرد آلو، وسط خیابان ایستاده ام .
هر رهگذری دانه سیبی ، زرد آلوئی بر می دارد لبخندی می زند و می گذرد. اما هنوز کیسه و طشت لبا لب از سیب است وزرد آلو.
سیبی بر می دارم گازی می زنم. دهانم پر از بزاق وشیرینی است .من سرشاراز شادی .لحظاتی که نمی خواهم بپایان برسد.
تایمر تلفنم آلارم میدهد. وقت خوردن نخستین قرص پارکینسونم را اعلام می کند. صبح فرا رسیده باید بیدار شوم . با روحیه سرشار از شادی خواب دوشین بر میخیزم . ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
.رابطه همه چیز با هم!
صاحبنظری در علم تازه تاسیس روانشناسی گفته که: جهان خواب و رویا و ضمیرناخودآگاه، دنیای موازی و پاراللی است که در کنار دنیای واقعی انسان را موقع خواب و استراحت همراهی میکند:
بیگانگی و از خود بیگانگی میتواند یکی از دلایل خواب و رویا و کابوس و توهم باشد. در جوامع انسان ستیز سرمایه داری و جوامع مذهبی قرون وسطایی، احساس بیگانگی شامل تمام افراد، طبقات، و اقشار میشود. از طریق مقوله بیگانگی افراد، ماهیت ضد انسانی جوامع بیمار ظاهر میشود. مالکیت خصوصی ابزار کلان نیز در نظام سرمایه داری موحب بیگانگی انسان و تجزیه جامعه بشکل طبقات متخاصم و آنتاگونیستی میگردد. گرچه استثمار و از خودبیگانگی یکی نیستند،آندو ولی اغلب همراه هم هستند. مارکس از خودبیگانگی انسان را محصول شرایط جامعه سرمایه داری، و بیگانه شدن انسان با کار و محصول کار خود و نتیجه روابط تولید و ابزار تولید در نظام کاپیتالیستی میدانست. او و انگلس مدعی بودند که انسان و کار روزانه تولیدی اش بر اثر از خود بیگانگی تبدیل به کالا و شیئ میشوند.
ریشه یونانی واژه از خود بیگلنگی به معنی: بی ریشه، مسخ، زباله، اسیر دیگران شدن، بدست بیگانه افتادن، واگذاری نتایج و محصول کار به دیگری، معدوم شدن، و خلع هویت گردیدن است. پاره ای از این معانی اکنون وارد فرهنگ سیاسی کشورها شده. فویر باخ، فیلسوف آلمانی پیش از مارکس، دلیل از خود بیگانگی را در دین و خرافات فرهنگی میدید. نقد دین توسط او در چهارچوب یک روشنگری آگاهانه بود. در جوامع عادلانه هومانیستی آینده، هدف، کنارزدن تمام اشکال استثمار، فشار و سلطه بیگانگی یا از خودبیگانگی است. یکی از اهداف نظام سوسیالیستی و کمونیستی آینده و انقلاب فرهنگی ناشی از آن، حذف و نابودی عوارض احساس بیگانگی و از خودبیگانگی است. پروسه تاریخی-اجتماعی بیگانگی ممکن است به اشکال: کالاپرستی اقتصادی، بیگانگی سیاسی، بیگانگی ایدئولوزیک و دینی، ظاهر گردد. بخشی از ایدئولوژی های بورژوایی، مذهبی، راست سوسیالیستی، و رویزیونیستی، از مفهوم بیگانگی برای جعل مارکسیسم و اشاعه آنتی کمونیسم استفاده میکنند و با خردگریزی ایده الیستی، به مقوله بیگانگی می پردازند تا آنرا مانند یک مقوله ابدی تعریف و تفسیر کنند.
مفهوم بیگانگی ایده آلیستی هگل اساس آنالیز ماتریالیستی فویرباخ شد که مورد استفاده علمی مارکس و انگلس بشکل نهایی ماتریالیستی-دیالکتیکی قرار گرفت. کمونیست ها مدعی شدند که در مبارزه طبقاتی، پرولتاریا نه تنها علیه استثمار بلکه علیه عارضه از خودبیگانگی و بیگانگی سیاسی و انواع بیگانگی ایدئولوژیک و مذهبی نیز خواهد جنگید. مارکس و انگلس در آثار گوناگون خود مانند: خانواده مقدس، نقد اقتصاد سیاسی، ایدئولوژی آلمانی، کتاب سرمایه، و نوشتجات فلسفی اقتصادی، به آنالیز مفهوم بیگانگی پرداختند. آندو خلاف فویرباخ، در نقد هگل، تحقیقی واقعی و مشخص از پدیده بیگانگی با تکیه بر هومانیسم عمیق شان نشان دادند و به ماسک زدایی دلایل اجتماعی پرداختند و نقش روابط اقتصادی و علل مادی فلسفی تاریخی اجتماعی را در پروسه آنتاگونیسم و تخاصم اجتماعی و از خودبیگانگی انسانها نشان دادند.
مارکس و انگلس مفهوم از خودبیگانگی را از هگل و فویرباخ گرفتند و ثابت نمودند که آن، یک ریشه اجتماعی دارد. این دو ریشه انواع بیگانگی را بدلیل اقتصادی دانسته و ثابت نمودند که در نظام طبقاتی سرمایه داری، کارگر با محصول کار خود یعنی کالا احساس بیگانگی میکند چون کالایی که او تولید میکند بشکل غیرمرعی و ناشناخته برای خریدار و بازار ارسال میشود. هگل در کتاب "فنومنولوگی روح" از خود بیگانگی را یک مقوله مهم در چهارچوب کوشش و نمایش عام دیالکتیکی در پروسه تاریخی میدانست که میتواند موجب شناخت "ایده مطلق" گردد. او آنرا به معنی مسخ، دفرمه، و معلول شدن هم بکار میبرد چون اصالت خود را از دست داده است. وی میگفت ممکن است احساس بیگانگی با طبیعت و تاریخ موجب استقلال و خودشناسی گردد. نظریه شیئی شدن انسان در تئوری فویرباخ پیرامون نظریه تاریخ، متکی به مقوله از خودبیگانگی دینی است. روسو در قرن 18 میلادی میگفت: حمل و نقل تمام حقوق شهروندان طبق "قرارداد اجتماعی" روی شانه دولت و حاکم وقت است که نباید بگذارند انسانها دچار از خود بیگانگی گردند چون بر اساس حقوق طبیعی انسان، آنها مسئول وضعیت روانی و جسمی شهروندان هستند.
طبق تئوری مکتب فلسفی پوزیویتیسم، رفتار انسان از خودبیگانه، غیرقابل پیش بینی، ناشناخته و بدون ارتباط اجتماعی-تاریخی است. به این دلیل در جوامع گوناگون، انواع بیگانگی و از خودبیگانگی میان انسانها وجود دارد. انسان از خود بیگانه، احساس پوچی، ناتوانی، و نیهلیسم میکند. او ایزوله، طرد شده، و بدون نرم و اصول و تکیه گاه و اعتماد به نفس است. اقتصاد دان های انگلیسی در جامعه شناسی صنعتی عصر جدید مدعی بودند که تقسیم کار کاپیتالیستی در تولید موجب شده که کارگر محصول نهایی کار خود را نبیند و با نتیجه زحمت خود و با وسایل تولید ارتباطی نداشته باشد، چون او فقط دز یک سیستم مزدی قرار دارد ،و ارباب خانه خود هم نیست. گروه دیگری اشاره میکنند که بررسی پدیده از خودبیگانگی حتی به زمان قرون وسطی و الهیات مسیحی میرسد. از خودبیگانگی پیش از سرمایه داری هم بدلیل تولید و مبادله کالا و روابط وابستگی خصوصی وجود داشته. در بین مهاجرین و تبعیدیان نیز بدلیل درد دوری از وطن و اختلاف فرهنگی و نوستالژی دیدار وطن، یا به سبب جانیفتادن در جامعه و فرهنگ کشور میزبان، عده ای از انسانها دچار بیماری بیگانگی و از خود بیگانگی میگردند. فشار ایدئولوژیک بورژوازی و تهدیدهای مخوف روحانیون خرده بورژوای قرون وسطایی نیز ممکن است احساس از خود بیگانگی را تشدید کند.
روابط اجتماعی که انسانها در آن از: تولید، شرایط تولید، روابط تولید، سازمانها و ایدهها، دور بشوند، و این سازمانها و روابط بر انسانها حاکم باشند، دچار بیگانگی میکنند. یکی از تعاریف از خودبیگانگی؛ یعنی انسان در رابطه با طبیعت و استقلال شخصی دچار بیگانگی روانی مبشود و هویت خود را بدلیل گمنامی از دست میدهند. در این پروسه است که روابط فرد با جامعه، و انسان با انسان، دچار تضاد و تناقض میشود.
از خودبیگانگی، مقوله ای فلسفی، اجتماعی، جامعه شناسانه در شرایط تاریخی است که در آن روابط میان انسانها، در لباس کالاپرستی، مانند روابط میان اشیاء میشود. در این وضعیت افراد با خود و با ماهیت انسانی خود، دچار بیگانگی میشوند و تضادهای هستی شناسانه بشکل نابودی وحدت انسان با انسانهای دیگر، من با تو، فرد با جامعه، ظاهر میشوند. بیگانگی شخصیت ممکن است به دلیل مغزشویی و دستکاری سازمانها و نیروهای فرهنگی اجتماعی سرمایه داری حاکم نیز روی دهد.
مارکس خلاف هگل، بجای کار اندیشه بعنوان موتور تاریخ، کار خلاق اجتماعی را اصل پویا و دینامیک دیالکتیک و نجات از بیگانگی قرار داد. او میگفت بیگانگی بدلیل بیگانگی انسان در جریان پروسه کار در شرایط کاپیتالیستی است که بشکل جبری و دشمنانه فقط برای ارضای نیازهای ابتدایی برای ادامه زندگی انجام میگیرد. مالکیت خصوصی و روابط تولید کاپیتالیستی نیز موجب تخریب روابط انسانها با همدیگر میگردند. از خودبیگانگی دلیل اصلی و عینی زوال و دکادنس هنر، ادبیات، و فرهنگ در پایان دوره بورژوازی نیز است؛ چون موجب تخریب ارزشهای هومانیستی و دلیل فرار انسان از هنر، و دفرمه شدن محتوای آن میگردد. طرفداران سوسیالیسم امیدوارند با اشتراکی نمودن وسایل تولید کلان و انجام انقلاب فرهنگی هومانیتی در ادامه آن، زمینه نابودی عوارض مزاحم احساس بیگانگی و از خود بیگانگی انسان را در آینده فراهم سازند.
افزودن دیدگاه جدید