همه ما در مورد متنی که گفته میشد زنده یاد رضا قطبی به دست شاه داده بود بسیار شنیدیم. اخیرا هم علیرضانوریزاده عزیز و هم استاد امیر طاهری در موردش سخن گفتند. براستی از سال 57 تا امروز چند بار آن متن را خوانده اید؟ تقریبا مطمئن هستم که شما خواننده عزیز حتا یک بار هم آن متن را نگاه نکرده اید و هر برداشت و احساسی که نسبت به آن متن داشته اید حاصل نگاه آن جوان بی تجربه و هیجان زده زمستان سال 1357 است. در پایان این مقال آن سخنرانی را می آورم تا پس از 45 سال نگاهی دوباره به آن بیاندازید. مطمئنم که نگاه تان عوض خواهد شد. ولی اول به فضای عمومی سال 57 بپردازیم.
امیر طاهری در مصاحبه اخیرش با علیرضا میبدی در تلویزیون پارس در یوتوب هم در دقیقه سه به بعد میتوانید ببینید می گوید که متنی که به دست شاه داده شد را بر خلاف نظر عموم رضا قطبی ننگاشته بود بلکه آن نوشته پیشنهاد سید حسین نصر رئیس دفتر شهبانو بود و قبل از پخش آن از تلویزیون توسط شاه، به دست کسان دیگری داده بودند که بخوانند و نظر بدهند. امیر طاهری میگوید که او و رضا قطبی نیز از جمله کسانی بودند که آن متن را خوانده بودند. امیر طاهری نمی گوید که آیا او یا رضا قطبی با خواندن آن پیام از تلویزیون توسط شاه موافق بودند یا مخالف. از شنیده ها چنین بر می آید که دستکم رضاقطبی موافق بوده و اصرار هم میورزیده. امروز موافق و مخالف نوشتن آن متن را اشتباهی هولناک از طرف حکومت و بخصوص شاه فقید به حساب می آورند و نویسندگانش را به ساده لوحی و یا ندانم کاری متهم می کنند. این نگاه را درست نمی دانم. تصمیماتی که سیاستمداران در موارد بحرانی با توجه به شرایط میگیرند را نمیتوان سیاه و سفید کرد.
متنی با توجه به شرایط از سر ناچاری!
به باور من نمیتوان فلسفه ای که پشت نوشتن آن متن بود را بکلی رد کرد. هدف رساندن پیام با ملایمت به مخالفان بود که حکومت، شاه و ارتش پشتیبانش سر جای شان هستند اما حاضر است با معترضین راه بیاید و مطالبات آنها را گردن نهد. اگر امروز خامنه ای چنین متنی را از تلویزیون بخواند همه آن را نشان درایت او خواهند دانست. در مورد سخنرانی شاه نظر مخالفان این بود که هدف حکومت تنها ساکت کردن اعتراضات بود نه عمل کردن به وعده های داده شده در متن. اما در واقع مخالفان که از وقایع آینده هم بی خبر بودند و خطرات را ناچیز می پنداشتند شاه را که به فکر مصلحت کشور بود در گوشه رینگ گیر آورده بودند و برای شان مهم نبود که آیا شاه در گفته خود صادق است یا خیر. برخی از آنها مثل حزب توده نگاه شان ایدئولوژیک بود و حتا با نظام پادشاهی انگلستان یا بلژیک و سوئد نیز موافق نبودند و خواستار براندازی آن نظام ها توسط همگنان شان در آن کشورها به هر قیمتی بودند. هم از این رو بود که در دهه بیست که نظام پادشاهی ایران با پادشاهی اروپایی به لحاظ عملکرد بسیار شبیه بود حزب توده برای یک کودتای نظامی به ارتش رسوخ کرده و کادر افسری و درجه داری قابل توجهی را تشکیل داده بودند. به همین دلیل پیام پادشاه از تلویزیون کوچکترین تاثیری در هدف براندازی آنها نداشت. اما این حقیقت را هم نباید از یاد برد که رهبران این حزب آن زمان در خارج از ایران بودند و عوامل سازمان یافته ای در داخل ایران نداشتند که تاثیر گذار باشند. تنها آخوندهای گوش بفرمان خمینی بودند که در مساجد و خیابان ها و اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی و منفردین که در روزنامه ها تاخت و تاز میکردند. مجاهدین و چریک های فدایی که تار و مار شده و باقی مانده های ناچیزشان در زندان بودند و نزد مردم ناشناس و در نتیجه تاثیری در روند حوادث نداشتند. خمینی به تنهایی اما چیزی برای از دست دادن نداشت و تا جایی که شاه وا میداد جلو می آمد. جبهه ملی و نهضت آزادی و همه نیروهای سیاسی برانداز نیز فاقد یک پیشگوی بزرگ و قدرتمند به اندازه قدرت پیشگویی «خدا» بودند که بتوانند حدس بزنند که عاقبت کار به چه فاجعه ای می انجامد. تصور روزی مانند 22 بهمن در روز 15 بهمن 57 امری محال بنظر میرسید. یک پیشنویس قانون اساسی آماده بود و اطمینان خاطری در میان بود که یک صلح مابین دستگاه حکومتی و مخالفان میشود و زیر نظر رسانه ها و سازمان ملل یک رفراندم یا انتخابات آزاد مجلس موسسان تکلیف آینده کشور روشن میشود. این تصوری بود که آن زمان در میان مردم و اهل سیاست موج میزد. همه از ارتش و تصمیم آخری که شاه بناچار میگرفت هراس داشتند و نمیخواستند «کار به جای باریک بکشد و جوی خون براه بیافتد».
برگردیم به بیانیه ای که اندکی قبل از وقوع انقلاب پادشاه از تلویزیون خطاب به مردم ایران خواند. مطابق عادتم میگویم که نمیتوان با توجه به شرایط تصمیمات سیاسی سیاستمداران را سیاه و سفید کرد و تایید یا رد کرد. حمله آمریکا به عراق و افغانستان را دیدیم به کجا انجامید. آیا اگر آمریکا از عاقبت کار آگاه بود همین راه را میرفت؟ به باور من اگر آمریکا حدس میزد که برداشتن صدام به کجا می انجامد او را بر نمیداشت و اگر میدانست که بیست سال پس از سقوط طالبان دمش را لای پایش میگذارد و از افغانستان میگریزد راه دیگری برای برخورد با طالبان و یافتن اسامه بن لادن انتخاب میکرد. همه بلایی که در سیاست به سر انسان ها می آید همین ناتوانی آنها در پیش بینی یا بهتر بگویم پیشگویی است. و وقتی پیشگو نباشید، و نتوانید آینده را حدس بزنید در موارد بحرانی بناچار تصمیماتی اتخاذ می کنید که نمیتوانید از درستی آن مطمئن باشید و این میتواند بسیار مهلک باشد. در جنگ جهانی دوم هیتلر، موسولینی، و ژاپن همه قربانی همین ناتوانی شدند. کشور ما و سیاستمداران ما نیز انسان هایی هستند مانند بقیه انسان ها و فاقد توان پیشگویی و غیب دانستن.
با توجه به آنچه که رفت شما باید خود را اول در سال 57 و بدون آگاهی از روز 22 بهمن تصور کنید و به جای کسانی بگذارید که آن بیانیه را دست شاه دادند. نمیدانم شما با فرضیه جهان های موازی آشنا هستید یا نه. مطابق این فرضیه میتوان تصور ایرانی را کرد که در یک دنیای موازی با دنیای ما بلافاصله پس از آن بیانیه که شاه خواند، اهل سیاست مثل جبهه ملی کوتاه آمده و مردم را دعوت به آرامش کرده اند و خمینی بناچار کوتاه آمده و صلح شده و یک انتخابات مجلس موسسان و نظام جمهوری ایران با نتایج بسیار درخشان برقرار شده و پیکر شاه همچنان تا امروز در قاهره باقی مانده و نفرت عمومی همچنان در مورد پهلوی ها برقرار است. در این جهان موازی شاید چند ده سال بعد یک قضاوت تاریخی منصفانه در مورد پهلوی ها باعث شود پیکر شاه با احترام به ایران باز گردانده شود. در یک دنیای موازی دیگر، پس از برقراری نظام جمهوری سکولار ایران، چه بسا حزب توده دوباره با رسوخ در ارتش دست به یک کودتای دست چپی زده و خمینی و اهالی جبهه ملی را کنار دیوار قرار میداد و یک دیکتاتوری براه می انداخت که باعث تقویت بلوک شرق میشد و اتحاد شوروی فرو نمیریخت. اینها همه در فرضیه جهان های موازی هم اکنون در حال رخ دادن است!
حال برویم به سال 57 و خود را بجای سید حسین نصر و سایرینی که آن بیانیه را دیدند بگذاریم. این شما هستید و این جهان های موازی پیش روی شما و شما قرار است به شاه مشاوره بدهید. به نظر من نوشتن آن متن تنها راه چاره ای بود که بنظر میرسید مناسب آن زمان باشد. بهرحال باید کاری میکردند! بنظر شما مثل قوام سلطنه باید بیانیه میدادند که «کشتی بان را سیاستی دیگر آمد»؟ آیا مطمئن هستید که آن سیاست نتیجه دلخواه را میداد و مردم میترسیدند و به خانه ها میخزیدند؟ یا همان بلایی که بر سر قوام آمد به سر شاه هم می آمد و آن بیانیه تهدید آمیز به ضد خود تبدیل میشد؟ در یک جهان موازی چه بسا در اثر تهدید حکومت جامعه ما به یک جنگ داخلی در می غلطید. بهرحال نوع تفکر و نگاه و احساسات ایرانی سال 57 با ایرانی امروز تفاوت بسیار دارد. سال 57 صدها هزار نفر آماده فدا کردن هرآنچه که داشتند و بودند در راه آنچه که نمیدانستند چیست بودند و ایرانی سال 1403 که میداند چه میخواهد، برعکس نشان داده که آماده دادن هزینه مانند ایرانی سال 57 نیست. در آن زمستان لعنتی خود من پس از آغاز شورش نیروی هوایی و بدست آوردن تفنگ تصورم بر این بود که در ایران یک کبریت یک جنگ داخلی زده شده واقعا خودم را برای دستکم دو سال جنگ داخلی و آوارگی مردم آماده کرده بودم. با اطمینان کامل میگویم که صدها هزار پیر و جوان دیگر آماده دادن چنین هزینه ای بودند. اینها همان جوانانی بودند که در ادامه در سالهای دهه 60 آن درگیری ها را رقم زدند که اعدام ها بدنبالش آمد. همان مردم بودند که صف اعزام به جبهه شان تا هشت سال پایانی نداشت. سید حسین نصر و شاه هم مثل سایرین سایه جنگ خانگی و نا آرامی و پیامدهای آن را میدیدند که آن متن آشتی جویانه را نوشتند. دستکم ما امروز میتوانیم شاهد باشیم که وقتی که سال 57 شاه از «وحشت بزرگ» سخن میگفت و مورد تمسخر واقع میشد، داستان بهم نمی بافت. به باور من با توجه به شرایط من هم اگر آن زمان مشاور شاه بودم، هرچند با اندکی تردید اما بهترین راه این را در این می دیدم که شاه بیانیه ای آشتی جویانه بدهد تا آنکه تهدیدی کند که چه بسا ارتش هم پشتیبانی نکند یا به جنگ داخلی بیانجامد. لذا.. نه با آگاهی امروز بلکه با آگاهی ایرانی سال 57 که هیچ اطلاعی از 22 بهمن و پیامدهای آن ندارید متن را بخوانید و ببینید آیا نوشتن این متن از جانب حکومت کاملا اشتباه بود؟
متن سخنرانی پادشاه:
« ملت عزیز ایران! در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد می شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد.
متاسفانه در کنار این انقلاب دسیسه و سوء استفاده دیگران از احساسات و خشم شما، آشوب و هرج و مرج و شورش نیز ببار آورد. موج اعتصابها نیز که بسیاری از آنها بر حق بوده اخیرا ماهیت و جهت یافت تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم تلف شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد، قطع گردد، تا عبور و مرور روزانه و تامین مایحتاج زندگی مردم نیز تعطیل شود. ناامنی، اغتشاش و شورش و کشتار در بسیاری از نقاط میهن مان بجایی رسیده است که استقلال مملکت را در خطر انداخته است. وقایع اسفباری که پایتخت را دیروز به آتش کشید، برای مردم و مملکت دیگر قابل ادامه و تحمل نیست. در پی استعفای دولت و برای جلوگیری از اضمحلال مملکت و از بین رفتن وحدت ملی، برای جلوگیری از سقوط و هرج و مرج و آشوب و کشتار، و بمنظور برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام کوشش خود را در تشکیل یک دولت ائتلافی مبذول داشتم و فقط هنگامی که معلوم شد که امکان انجام این ائتلاف نیست، بناچار یک دولت موقت را تعیین کردیم.
من آگاهم که بنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بنام پادشاه شما که سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفويض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی داده اید، تضمین میکنم، که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. در وضع فعلی برقراری نظم و آرامش برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال ایران وظیفه اصلی نیروهای مسلح شاهنشاهی است که همیشه با حفظ ماهیت ملی خود متکی بر ملت ایران و وفادار بسوگندهای خود بوده و هست، باید با همکاری شما هموطنان عزیم این نظم و آرامش هرچه زودتر برقرار شود تا دولت ملی بعدی که استقرار و آزادی ها، اجرای اصلاحات وبخصوص برقراری انتخابات آزاد را بر عهده خواهد داشت در اسرع وقت کار خود را شروع کند. من و شما در این سی چند سال وقایع حساسی راد دیدهایم و خطرات بسیار را پشت سر گذاشته ایم، امیدوارم در این لحظات حساس و خطیر وسرنوشت ساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنایات خو د فرماید، تا بتواینم در کنار هم به هدفهای اصلی که آسایش و رفاه و آزادی و سربلندی و ایران و ایرانی است برسیم.
من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. من از رهبران فکری جوانان میخواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را همورا کنند. من از شما پدران و مادران ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید می خواه که با راهنماییهای آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند، و بخود و به میهنشان لطمه وارد سازند.
من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست، میخواهم تا میهنمان را بخون و آتش نکشید و به امروز و خود و فردای ایران ضرر نزنید.
من از شما رهبران سیاسی جامعه میخواهم تا بدور از اختلافهای عقیدتی و با توجه به موقعیت تاریخی حساس و استثنایی کشورمان، نیروهای خود را برای نجات میهن بکار برید.
من از همه شما کارگران و کارکنان و دهقانان که با کوشش های خود چرخهای اقتصادی کشور را به حرکت در می آوردند می خواهم، تا با فعالیت هر چه بیشتر در حفظ و احیای اقتصادی کشور بکوشید.
من از همه شما هموطنان عزیزم میخواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستها و آرمانهای ملت ایران همراه شما خواهم بود.
امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم، خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره موید و حافظ ملک و ملت ایران باشد. انشاء الله تعالی»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
خیلی به بیراهه میزنید
من طرف صحبتم با اقای کردی نیست و نظری ندارم.
من صحبتم با شازده و دایی جان ناپلیون هست.
این نوشته های شما چه ربطی به این مقاله دارد. !؟؟
دل پری دارید و می فهممتان
بروید کمی در تاریخ و تغییرات سیاسی جهانی تحقیق کنید و خودتان یک مقاله بنویسید.
کومنت های هر دوی شما پر از اشتباهات تاریخی هست.
با تنها چیزی که با شما موافقم انتخاب نام تان هست که با کومنت های غیر کارشناسی تان همخوان هست.
با تشکر
کار کار انگلیساست
دولت چپگرای لولا داسیلوا در برزیل دسترسی به صفحه اجتماعی ایکس در این کشور را پس از آنکه ایلان ماسک از مسدود کردن اکانت کاربران اپوزیسیون دولت استنکاف کرد،سانسور و مسدود کرد.
همه چپها طی یک قرن گذشته در هر کجای جهان و به هر شکلی که به قدرت رسیدهاند نهایتا راهشان به دیکتاتوری ختم شده و جز به زبان زور از قدرت کنار نرفتهاند.چه مثل چین و روسیه و کامبوج و ویتنام و کوبا با انقلاب بر سر کار بیایند، چه مثل اروپای شرقی با جنگ، چه مثل میانمار و عراق و سوریه و لیبی با کودتا و چه مثل ونزوئلاو نیگاراگوئه و برزیل با انتخابات در نهایت همه به یک جا میرسند، دیکتاتوری
مومنت مومنت
پلیس دانمارک برای چند ساعت گرتا تانبرگ «اکتیویست» سوئدی را با یک رکابی بر تن و چفیه ایی مانند خام ننه ایی بر دوش، بازداشت و سپس رها کرد. نام مردم آزاری را گذاشته اند تظاهرات و اعتراض. از همان دوران شانزده سالگی که به نام فعال محیط زیست چهره اش کردند می شد نور جنون را بر تارکش دید.
پرسشی که برایش پاسخی نمی یابم این است: «اینا نونشون رو از کجا پیدا می کنن؟» مگر «اکتیویست» یا «فعال» هم شغل است و می توان با درآمدش چرخ زندگی چرخاند؟ فعال محیط زیست، فعال مدنی، فعال سیاسی، پژوهشگر تاریخ و در جامعه ایرانی از همه بی در و پیکرتر فعال حقوق بشر و البته روزنامه نگار. (به استاد امیر طاهری هم می گویند روزنامه نگار و ایضا به امیرفرشاد ابراهیمی)
اگر در روز هفتم اکتبر، گرتا تانبرگ تصادفا در اسراییل بود و گیر حماسی ها می افتاد چه سرنوشتی پیدا می کرد؟ آدم باید از نظر عقلی کاملا ورشکسته باشد که تاپ بپوشد و چفیه هوا کند.
احمقهای مفید امروز یک معضل جهانی هستند.
دوستان گرامی کامنت گذار که…
دوستان گرامی کامنت گذار که با اسامی مستعار می نویسید ؛ هیج مشکلی نیست اما وقتی نامی که انتخاب می کنید حاوی بار پروپاگانادا علیه یک شخص و یا یک جریان سیاسی باشد ؛ حذف می شود . لطفا از اسامی غیر تبلیغاتی استفاده نمائید
اگر عمه من .... داشت می شد…
اگر عمه من .... داشت می شد عموی من.
سلطنت طلبان همواره در حسرت گذشته. دوهزار و پانصد سال تاریخ شاهنشاهی. هفت هزار سال تمدن کهن.
اما هیچکدام از اینها کمکی به معرفت و فرهنگتان نمی کند. اکثریت قریب به اتفاق شما ............. هستید. اطرافیان رضا پهلوی را بنگرید. از همین حالا متفق القولند که در رژیم آینده آنان حداقل ده سال از دمکراسی و «سوسول بازی» خبری نخواهد بود. شما به تکثر اعتقادی ندارید. انحصارطلب بودید و می مانید. به اشعارتان بنگرید، «مرگ بر سه مفسد ...». به احترام به عقاید دیگران معتقد نیستید و همواره به یک بت نیازمندید. چرا نمی توانید آزاد و آزادمرد باشید؟! چرا همواره باید نوکرصفت و چاکرماآب باشید. خرد جمعی و اقتدارگرایی جمعی پیش چشم شما به پشیزی نمی ارزد. همواره در پی حذف دیگران هستید. اینک که هنوز قدرتی ندارید، چنین می اندیشید و چنین می کنید، اگر سر کار بیایید چه می کنید؟
In reply to اگر عمه من .... داشت می شد… by ناشناس
پادشاه خواهان در حسرت تاریخ کهن خود هستند چون جهان وطنی نیستند.
نظر بنده انست که پادشاه خواهان اگپر در حسرت تاریخ کهن چند هزار ساله هستند چون شناسنامه ایران همان تاریخ شاهنشاهی کهن میباشد باید در حسرت ان باشند زیرا جهان وطنی نیستند قبله انها ایران با همه خوبی ها زشتی ها و خیانت ها ان وطن را دوست دارند نه انحصار طلب هستند و همیشه دشمنان پادشاهی در نقش طرفداران پادشاهی افراطی بخوبی ایفای بازی کردند تا دیگران را بد بین ئ دل زده کنند در صورتیکه شاهزاده که دمکرات ترین شخصیت موجود و روراست در عرصه سیاسی هستند میشود به او اعتماد کرد زیرا اموزش دمکراسی را در غرب اموخته و وطن پرستی را از خانواده ش اموخته پس طرفداران اصیل پادشاه خواهی همگان طرفدار دمکراسی ازادی برای همه هستند بازیگران عوام فریب مخالفین در قالب پادشاه خواهان افراطی تلاش و سعی دارند خودشان راطوری نمایان کنند با حرکتهای زننده توهین ها تا افکار ملت را به خیال خودشان عوض و راه پیروزی را مسدود کنند زهی به این خیال باطل ......... کانال شیروخورشید نیوز اروپا.رامین پیرامون .بتاریخ 3 سپتامبر سال 2024
ویروس ها
ویروس هستید
لاچین و کهکشان هردو ویروس هستند. می آیند برای لودگی و متلک انداختن. دوتا پیرمرد یکی مجاهد و دیگری چپ سابق قزمیت که بجز کینه و نفرت در سینه ندارند. . شماها کل کل میکنید نه بحث. پاسخ تان را نمیدهم.
خیلی اندک و خیلی دیر..
ســـالام دوســـلار..
دوستان... مثالی هست که میگوید (( کسانی که برای آینده برنامه ای ندارند, همیشه در گذشته زندگی میکنند))...
این شاهپرستان و سلطنت طلبان توانای دیدن واقعیت های زمان حال را ندارند و همیشه در گذشته و یا در 2500 ساله گذشته می خواهند در جا بزنند..
از یک سلطنت طلب پرسیدند که دردستور زبان به اصطلاح فارسی چند نوع زمان وجود دارد. جواب داد چهار زمان, (( زمان گذشته , زمان حال, زمان آینده و زمان شاه ))...سیز ساغ, من سالامت..
هیچ امیدی نبود! کینه مردم و…
هیچ امیدی نبود!
کینه مردم و تصمیم امریکا و انگلیس چنان جدی بود که یا باید سرکوب و جنگ داخلی میشد و یا باید سلطنت سرنگون میشد.
شاه در طول حکومت اش چند بار دروغ گفته بود و قول داده بود که به قانون اساسی پایبند خواهد بود و دمکراسی را رعایت خواهد کرد ولی فقط سر مردم را شیره مالید تا بتواند به حکومت و فساد ادامه دهد.
مردم و آخوندها تصمیم خود را گرفته بودند. حتی به سخنرانی بختیار هم توجهی نکردند.
سلطنت طلبان باید شکست و فساد را بپذیرند و دست از خودفریبی بردارند. عمر سلطنت به پایان رسیده بود و عصر جمهوری ها اعلان بود.
مدافعان ثاینی و حراستی و ساواک نمی توانند جنایت نظام شاه و شیخ را توجیه کنند.
یستا ! تامام
افزودن دیدگاه جدید