
خری پوست شیری پیدا کرد و آنرا به تن کرده و هر کجا که ظاهر می شد همه فرار می کردند و او به راحتی وهر کجا که میل داشت می چرید وخوش بود. بعد از مدتی زندگی خوش و بی دغدغه با خود گفت برای این که مردم بیشتر حساب ببرند بهتر است عربده ای هم بکشم تا خلق را بیشتر بترسانم. از این رو شروع به عربده کشیدن کرد ، و باعث شد همه فهمیدند خری است در لباس شیر !
لذا کتک مفصلی بهش زده وبه کار حمالی که لایقش بود گماردنش.
اخوند ها هم صدها سال زندگی بی دغدغه وآرامی داشتند ، مورد احترام و پناه مردم بودند ، کسی مورد تمسخر قرارشان نمی داد ویا قصد جانشان را نمی کرد. شاهان مملکت به دست بوسشان میرفتند ،ثروتمندان دو زانو جلویشان نشسته و خمس و زکات و سهم امام را دو دستی تقدیمشان می کردند...
مظفرالدین شاه که به دیدار آخوند ممقانی رفته بود این آخوند به زحمت جواب سلامش را داده و دعوت شاه را هم برای تشریف آوردن به کاخ شاهی نپذیرفته بود ، در عوض شاه از آب حوضی که ممقانی در آن وضو گرفته بود چندین دبه برای تبرک با خود آب برده بود!
محمد رضاشاه به دست بوسی بروجردی می رفت . خلاصه علما در اوج بودند ،
در مورد درسهائی که در حوزه ها تدریس می شد کسی کنجکاوی نکرده بود و موقعی که از کتابخانه آیت الله نجفی صحبت می شد آن را با کتاب خانه آبراهام لینکلن مقایسه می کردند! وما نمی دانستیم که چندین قفسه از کُتب خطی ونفیس این کتاب خانه ، در باره جن است ، ویا نمی دانستیم که شیخ مفید دست خط مهر شده امام زمان را دارد!یعنی به توهمات این هااصلا شک نمی کردیم و چون کتاب هایشان با اسامی قلمبه سلمبه عربی بود فکر می کردیم حتما مهم هستند ، خلاصه مریدانی بودیم کور و کر و لال!
آخوندهاسالها بود که بدنبال قدرت بودند ولی باهوش تر هایشان مثل آخوندخراسانی این را با ذکاوت در یافته بودند که آنان مرد این کار نیستند و در صورت به قدرت رسیدن به کل این بنای پوشالی صدمه وارد می شود به همین خاطر آخوند خراسانی در جواب آخوند نائینی که طرفدار حکومت فقیهان بود ، می نویسد:
اگر ما در حکومت باشیم و حکومت به بن بست برسد این بدان معناست که اسلام به بن بست رسیده است....
خلاصه ایه الله خمینی و آخوندهای تشنه قدرتمند فیضیه قم با تاسی از آخوند مدرس و عدم درک تحولات جامعه جهانی بعد ار رنسانس با این اشتباه محاسبه فاحش و بی عقلی کامل و با پیروی از شیخ فضل الله نوری در مخالفت با مشروطیت ومدرنیسم با شعار سیاست ما عین دیانت ماست پا در عرصه قدرت مطلقه نهادند و دودمان خویش و جامعه روحانیت شیعه رادر ایران بر باد فنا دادند!!!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
اتفاقا همه چیز با آخوند …
اتفاقا همه چیز با آخوند "زرتشت" شروع شده بود.
برای جوانان خام فکر مد میکنند که بهم به جای سلام درود بگن و هی هی آشو زرتشت آشو زرتشت.
حتما مردم گرسنه و بیچاره را یاد آش نذری میندازه این عاشو ماشو.
از "آیت الاهورا" زرتشت تا آیت الله خمینی
ویشتاسپ یا گشتاسپ یک فئودال زاده ی کیانی بوده که حرص قدرت و جانشینی ی پدر در جوانی او را وادار به مهاجرت میکند.
یعنی اگر من قدرت پدر را وارث نباشم اصلا ایران را ترک کرده در کشور دیگر زندگی خواهم کرد. همین هم شد رفت به روم. البته این روایات شاهنامه از ویشتاسپ است نه گاهان زرتشت یا مستند دیگر تاریخی.
زمانی با وساطت برادرش زریر برگشت که به او تضمین داده شد که جا نشین پدر شده و قدرت مال او خواهد بود.
جنگ های متمادی با کنفدراسیون خیونان (Xionites) که متشکل از اتحاد هفت قوم بوده است در مناطق امروزی آسیای مرکزی موجب ضعف قدرت ویشتاسپ شده و از این رو بوده که ویشتاسپ مجبور میشود از زرتشت برای استحکام قدرت خود استفاده کند.
بسیاری از مورخان شاهان کیانی را خود شاهان هخامنشی میدانند. به خاطر شباهت های اسامی تعدادی از شاهان این دو سلسله. تا به امروز مورخین و زبان شناسان موضوع خود را در باب مطالعات ما قبل تاریخ ایران به خاطر فقدان اسناد قانع کننده ی تاریخی در قالب تئوری طرح مطلب کردند.
زرتشت یک "طلبه" ی جادوگری و رمالی (مدل هوکوس پوکوس ستاره شناسی یا اقبال شناسی امروزی) در کالت کلدانیان پیشنهادات و شروطی را تقدیم ویشتاسپ کرد که دقیقا همان نکاتی بوده که خمینی به شاه توصیه میکرد!
در گاهان "گاثا"های زرتشت هیچ جایی نمیبینید که صحبت از گفتار نیک پندار نیک یا کردار نیک باشد بلکه به ویشتاسپ میگوید "پندار, گفتار و رفتارت" باید دقیق منطبق در چهار چوب "دائنا" باشد!
"دائنا" = دین, مذهب
گفتار نیک, پندار نیک, کردار نیک متاثر از آموزه های "عیسی مسیحیت رومی" شعار من در آوردی موبدان (آخوند) های ساسانی بوده است که مثلا گاهان زرتشتی را تفسیر و تعبیر میکردند. اینجا هم "آیت الله کرتیر" چه جنایاتی که نکرده است. نسل کشی پی در پی شاهان ساسانی معمولا با تکفیر و رهنمود های آخوندهای زرتشتی انجام میشد.
آموزه های زرتشت موجب جدایی هند و ایرانیان میشود. همزمان کمی بعد تر دیواری ضخیم فرهنگی بین یونان و ایران ایجاد میشود. این برمیگردد به لاسیدن دین زرتشتی با عبارت "اهورا"!
اهورا در ودا "اسورا" نام داشت که موجودات پلید و شرور بودند. و شباهت ظاهری اهورا به "آشور" یا "آشورا" رئیس خدا یا خدای خدایان آشوریان توجه آشوریان را به زرتشت و زرتشتی جلب میکرده است.
- آشوریان با اضمحلال کلدانیان و فساد آخوندهای کلدانی در منطقه قدرت اول شده بودند.
ایرانیان از همسایگان شمالی, شرقی, جنوب شرقی و غربی کنده شده رویکرد توجه به جنوب غربی یعنی جهان سامیان دو چندان میشود. که تاثیر نظام آخوندی ی بیش از حد فاسد کلدانیان را به ایران اعمال میکرد. آخوندهای کلدانی بسیار ثروتمند مدعی بودند که افکار آنان است که ستارگان را میچرخاند!
- شباهت این موضوع تاریخی را با هزار حدیث من در آوردی آخوندی و سیدهای عراقی و سوری و و و که ساکن ایران هستند میبینید؟
دقیقا همین طرز فکر در گاهان زرتشت هم مشاهده میشود. ظهور پدیده ای به نام "وراثراغنه" (بهرام یا آتش بهرام) که هدیه ی اهورا مزدا به زرتشت بوده. وراثراغنه از ۳ بخش, وراث, ره, اگنا. وراث (Wrath) یعنی خشم, غضب, ره (Re), حرف ربط منسوب علیه, مثل "ی" در سینما "ی" و اگنا (Agni) یعنی آتش.
- وراثراغنه = خشم آتش.
- Wrath به انگلیسی یعنی خشم و غضب و آگنی در سانسکریت یعنی آتش.
آخوندهای زرتشتی به جنگ جویان مؤمن آموزش میدادند که نهایت "خشم و آتش" را علیه دشمنان بکار گیرند که ترس در دلشان رخنه کند. آیا این دقیقا مثل آیه های الله در قران نیست؟
همزمان به شاهان گوشزد میکردند که "اختلافات و اعتراضات" نسل جوان و مردمی را با "آتش خشم" تمام پاسخ بدهند.
شاهان قدرت پرست ساسانی که تعدادشان به نام بهرام (وراثراغنه) زیادند و آتش کده های سراسر امپراتوری را هم "آتش بهرام" میخواندند, شدید ترین مجازات را علیه نسل جوان و مردم معترض یا هر گونه جنبش رفرمیستی بکار میگرفتند و رضایت و حمایت بی دریغ آیت الله ها و آخوند های زرتشتی هم از خشونت و بربریت شاهان جزئی از رضایت اهورا مزدا قلمداد میشد.
پدیده ی (وراثراغنه) یا بهرام به عقیده ی نگارنده در ایران و زندگی ایرانیان فاجعه های فلاکت بار زیادی به وجود آورده است که آن تمرکز بیش از حد به قدرت فیزیکی است!
- همین امروز دقت کنید, آخوندها دموکراسی نمیخواهند, حقوق بشر نمیخواهند, ارتباط صلح آمیز با همسایه ها و جهان نمیخواهند, هیچ چیز خوب نمیخواهند اما فقط به فکر "قدرت اتمی" هستند!
قدرت فیزیکی نیست, بلکه روانی, روان سالم مردم قدرت اصلی است, وگر نه آن همه تمرکز به قدرت فیزیکی و ارتش و سلاح و ابزار حتی در اوج قدرت جهانی ساسانی با فوت یک عرب پاپتی با دو شعار "لا الاه الالله" و "حق طلاق و چهار زن" از هم گسست و بهم پاشید!
تمرکز بیش از حد قدرت فیزیکی ارتش محمد رضا شاه هم در این راستا مورد است که با فوت یک پیر مرد (خمینی) مثل حباب ترکید.
- طبق قانون آخوندهای ساسانی طبقه ی روحانی و اشراف میتوانستند ۳۰۰۰ زن داشته باشند که کودک همسری هم شامل حلال بودن این قانون بوده است. این حق را "دهقان و رعیت" نداشتند که هر دو با آغوش باز اسلام محمد را میپذیرند.
زرتشت با آیه های مربوط به "وراثراغنه" فئودال های کیانی را مجاز میکرد که وحشی ترین روش ها را در جنگ علیه کنفدراسیون "خیون یا خیان" در شمال شرقی ایران امروزی بکار گیرند تا آنان را شکست دهند. راستی چرا فئودال های کیانی و نه شاهان کیانی؟
- شاهان کیانی بعد ها در زبان ایرانیان به آنان اطلاق میشده. در زمان خود "کیانیان؟" به آنها "کوی" گفته میشد که امروز چیزی در رتبه ی "کدخدا" است.
شاهنامه به داستان "کوی" ها یا "کی" ها شاخ و برگ "شهری و شهر نشینی" و اینها داده بود که این متاثر از رقابت دو امپراتوری ساسانی و رومی بوده است که گسترش شهرها و شهرنشینی در هر دو امپراتوری اهمیت اجتماعی داشت.
اضمحلال کیانیان چند قرن ایران را در قرون تاریکی فرو میبرد. که هیچ نشانی از رکورد تاریخی مشاهده نمیشود, حتی شاهان کیانی را هم از حافظه مردمان پاک میکند. این دوره آخوند های زرتشتی به ترویج آیین "زوروانی" میپردازند که خشکه مقدسی و ذهنیت محدود زوروانیان در تاریخ مستند است.
متوانید اینطور بخوانید که زوروانیسم اسلام سنی ها است و زرتشتی اسلام شیعه!
زرتشت نیچه: زرتشت نیچه زرتشت تاریخی نیست بلکه زرتشت ذهن خود نیچه هست که محصول دکترین زرتشت تاریخی را باز بینی میکند.
زرتشت نیچه وقتی میبیند جهان جهاد سالاری و قداره سالاری است فقط یک جاست که از جانب زرتشت تاریخی میگوید:
- شاید اشتباه از من بود که در قالب اخلاقیات دکترین خود را ارائه داده بودم.
یک ایرانی کیف میکرد از اینکه نیچه گفت زرتشت زرتشت. در حالیکه نمیفهمید نگاه نیچه به زرتشت و تاثیر او بر جهان سراسر منفی و انتقادی است. این ارزشمندی های زرتشتی است که نیچه میخواست بنیادن آنها را تخریب و از ذهن و جهان بشر محو کند! تا حدودی در غرب مدرن همین هم شد.
چطور ارائه ی دکترین در قالب اخلاقیات اشتباه زرتشت بوده؟ در کامنت بعدی!
در آخر یادی از شاد روان آرامش دوستدار کرده و فلسفه ی "دین خویی" ایرانیان را در نگاه تیزبین او ستایش کنیم.
زرتشت هیچ جایی نگفت گفتار, کردار, پندار نیک بلکه به ویشتاسپ گفت:
گفتار, کردار و پندار تو باید دقیقا در چارچوب "دائنا" (دین, مذهب) باشد!
همانی که خمینی به شاه میگفت که رفتار و گفتار تو باید در انطباق با چارچوب شریعت دین و اسلام باشد!
افزودن دیدگاه جدید