مصطفی دانشگر
با پایان شمارش آرای دومین مرحله انتخابات ریاست جمهوری ایران پروندۀ چهاردهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری بسته شد و مسعود پزشکیان نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان پیروز شد. اما یکی از عوامل کشیدهشدن انتخابات به دور دوم را میتوان عدم اجماع در اردوگاه اصولگرایان و نرسیدن به کاندیدای واحد دانست.
پیش از برشمردن دلایل عدم اجماع، در وهلۀ نخست باید توجه داشت آنچه امروز از آن به عنوان جریان اصولگرایی یاد میشود طی سالها دچار تحولات گوناگونی شده است که تکوین آن معلول شرایط و حوادث سیاسی از قبیل حادثه دوم خرداد، ظهور احمدی نژاد، انتخابات ۸۸، پدیدۀ ائتلاف اعتدالگرایی و در نهایت پروژهای بوده که به «خالصسازی» مشهور است.
هر یک از این حوادث سیاسی را میتوان بستری دانست که امروز بیش از هر زمان دیگری رسیدن به وفاق و اجماع را در میان اصولگرایان دشوار کرده است. بطور کلی موانع اجماع در میان اصولگرایان را میتوان به دو دسته سیاسی و اعتقادی تقسیم بندی کرد.
اختلافات ایدئولوژیک
آنچه در تحلیل علل ناتوانی اصولگرایان در رسیدن به اجماعهای سرنوشتساز باید مورد توجه قرار گیرد، نگاه به چگونگی تکوین جریان اصولگرایی است. اصولگرایی در حقیقت معلول زلزلهای سیاسی در زمین سیاست ایران بوده است که در تاریخ دوم خرداد ۷۶ بوقوع پیوست. این زلزله سیاسی و حضور منتقدان گفتمانی حکومت اسلامی در ساختار جمهوری اسلامی ایران گسلهای اعتقادی موجود در این جریان را تا حدودی به صورت موقت تحتالشعاع قرار داد.
هرچند آبشخور تمامی این گروه، ایده اسلام سیاسی است، اما خوانش آنان از اسلام به جهانبینی سیاسی آنها هم ریزش کرده است. از آخرالزمانیها و موعودگرایان گرفته، تا ولایتمداران تنوری و بنیادگرایان شیعی قائل به ضرورت تفکیک و پالایش معارف دینی، تنها بخشی از تنوع فکری پایگاه اعتقادی جریانهای فکری حاضر در جریان اصولگرایی را تشکیل میدهد.
آمیختگی سیاست و اعتقاد در بستر دافعهآفرینی ایمان، بخت رسیدن به توافق سیاسی در میان اینچنین باورمندانی را به نحو فزایندهای کاهش میدهد. «ولایت» و میزان «التزام به ولایت فقیه» و منویات وی یا آنچه «ولایتپذیری» نامیده میشود دستمایه اختلافات بسیاری میان گروههای مختلف اصولگرا بوده است.
«نفاق»، همراهی با «فتنه» و «عدم بصیرت» از پربسامدترین عباراتی بودهاند که طی این سالها حتی گریبان اصولگرایانی همچون علیاکبر ناطق نوری را نیز گرفته است تا آنجا که وی را در سالهای اخیر به خروج از جبهۀ اصولگرایی و پشتیبانی از مسعود پزشکیان در انتخابات اخیر سوق داد. ناطق نوری ۲۷ سال قبل کاندیدای اصولگرایان بود.
سنت نهاد مذهب، حوزههای علمیه، هیئتهای مذهبی
ماهیت نحلههای اصولگرایی را نباید متفاوت از پایگاه نهادی این گروهها و دستهجات دانست. فرهنگ و روح حاکم بر نهاد مذهب، حوزههای علمیه و هیئتهای مذهبی اصولا مبتنی بر اختلافات مبتنی بر انشعابهای پیاپی و پیوسته است.
سابقۀ تاریخی انشعاب در میان هیئتهای مذهبی امری مسبوق به سابقه و پرتکرار است. تبار بسیاری از این جریانهای اصولگرا به هیئتهای مذهبی و حوزههای علمیه بازمیگردد.
سنت سیاسی حاکم بر جریانات اصولگرا امتداد همین سنت حوزوی و هیئتی است. مسئلهای که فرصتهای کار جمعی و در نتیجه شانس رسیدن به توافق را به شدت کاهش میدهد. از هیئتهای موتلفه اسلامی تا هیئت رزمندگان اسلام و مهدیه تهران که محلی برای سازماندهی اصولگرایان تندروست همگی خاستگاه هیئتی حاکم بر جریان اصولگرایی هستند.
بحران مرجعیت
چالش دیگر فراروی اصولگرایان برای رسیدن به اجماع عدم وجود سازوکار اجماعساز و حتی وجود مرجعی اجماعساز است.
هرچند اصولگرایان در ظاهر میکوشند با فصل الخطاب قلمداد کردن رهبر جمهوری اسلامی ایران نوعی مرجعیت سیاسی برای خود تدارک ببینند. اما این در عمل نه تنها نتوانسته است به فرآیند اجماعسازی در جبهۀ متنوع اصولگرایان کمکی کند، بلکه دیگر مکانیسمهای اجماعساز از قبیل ریشسفیدی امثال غلامعلی حدادعادل و علیاکبر ولایتی را با چالشهای جدی مواجه ساخته است.
یکدست سازی حاکمیت
پس از رد صلاحیتهای گسترده که از آن به عنوان «مهندسی انتخابات ۱۴۰۰» یاد میشود و کلیدخوردن پروژۀ «خالصسازی» حکومت که نتیجهاش تسلط جریان اصولگرایی بر منابع ثروت و قدرت بود، نزاع در میان اصولگرایان بر سر سهم خواهی از کیک قدرت عملا راهبرد یکدستسازی را به ضد خود و مانعی بر سر راه رسیدن به توافق و اجماع بدل کرده است.
رقابتهای درون گروهی اصولگرایان و تمامیتخواهی بعضی جریانها در مسیر کنار زدن بخشی از این جریان قرار گرفت که در نهایت در انتخابات اخیر ریاست جمهوری عملا به درگیریهای شدید رسانهای میان طیفهای متعدد اصولگرایان منتهی شد. مسألهای که در نهایت به سود کاندیدای اصلاح طلبان تمام شد.
تغییر اقتصاد سیاسی
اقتصاد سیاسی اصولگرایان که دست کم تا پیش از انقلاب تک منبعی و عمدتا وابسته به بازار و اوقاف بود پس از انقلاب دارای تنوع و تکثر شد.
ریش سفیدان بازار، متنفذین هیئتهای مذهبی و سرداران سپاه که گاهی میتوانستند بصورتی محدود به فرآیند رسیدن به توافق کمک کنند، به واسطۀ اتصال مالی این گروهها و دستهجات به شبکههای مالی مختلف درون قدرت از استقلال مالی برخوردار شدند. این عدم وابستگی به مشایخ و پدران اقتصادی عملا گروههای کوچکتر را از همکاری در فرآیند رسیدن به اجماع باز میدارد.
اختلافات نسلی
مانع دیگر در مسیر اجماع جریانهای اصولگرایی، پدیده نسل نوظهور اصولگرایان است که حاضر به تمکین در برابر نظر بزرگترهای جبهه نیستند.
از یک سو جوانترهای افراطی مثل امیرحسین ثابتی بزرگترها را به اندازۀ کافی انقلابی نمیدانند و از طرف دیگر بزرگترهایی مثل حدادعادل خود را بزرگتر، صاحب و متولی جریان اصولگرایی میدانند.
آخرین نمونه از این برخوردها در جریان انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی و ارائه لیستهای رنگارنگ توسط اصولگرایان بازتاب یافت تا جاییکه وقتی از حدادعادل در مورد تعدد لیستها سئوال شد، او گفت: «همیشه درکنار چنار بلند (لیست شانا) چند پاجوش (لیستهای دیگر) هم زده میشود!»
به نظر میرسد در سایۀ این عوامل نتیجۀ این شکست هم نخواهد توانست شکافهای پدید آمده در میان اصولگرایان را کاهش دهد.
اینک با واگذار کردن مقام ریاست جمهوری به رقیب اصلاحطلب این وضعیت وخیمتر هم شده است و احتمالا تا مدتها پیامدهای آن گریبانگیر جریان اصولگرایی خواهد بود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
مطالب مرتبط:
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید