این اولین بار نیست که رژیم بگیر و ببند را بکار بسته، جو ارعاب و خشونت غیرقابل تصور را بر جامعه حاکم ساخته است و باز اولین بار نیست که رژیم با مهارتی خاص و پیچیده، جامعه را تقسیمبندی و دشمنان خود را طبقهبندی کرده است وهربار به سراغ یکی از آنها رفته و نیرویی را که میتوانست سرآغاز جنبش فراگیر شود در نبردی نابرابر در نطفه خفه ساخته تا مانع پیوند آن حرکت با دیگر حرکتهای جامعه شود. در آخر هم این حرکتها در تنهایی و بدون حمایت و عکسالعمل دیگر جنبشهای اعتراضی سرکوب شدهاند. در این میان هربار حرکتی شده است، مدتی بارقههای امید نصیب آزادیخواهان شده و ناامیدی و یأس ناشی از طولانی بودن زمان مبارزه، جای خود را به جنب و جوش موقتی داده است. در مقابل رژیم مثل هربار با سرکوب و شکنجه و اعترافگیری از فعالین این حرکتها، چنگ و دندان خود را به رخ دیگران کشیده است و حتی با نمایش فجیعترین اعمال ضدانسانی در میدانهای شهرها و روستاها و با دار زدن و سنگسار کردن انسانها و پخش عمدی صحنههای تکان دهنده، قصد دارد بذر وحشت و ترس را در جامعه کاشته و نهایتاً کنترل خود را بر تودهها تحمیل سازد که نتیجه طبیعی آن انفعال جامعه و تن در دادن آن به سرنوشت غمبار بوده است. واقعیت این است که عمومی نشدن این مبارزات، مسئولیت سنگین آن را بر دوشهای فقط اندکی که آگاهترین بخش جامعه هستند گذاشته است که پیامد فوری آن، قربانی شدن عدهای از فعالین و آزادیخواهان بوده است. هر بار که جامعه از نیروهای بالنده و پیشرو تخلیه میشود، امید و آرزوهای انسانی هم عقبنشینی کرده و جای خود را به انتظار نشستن داده است در حقیقت این بیانگر قدرت مانور رژیم در مواجه با جنبشهای اعتراضی میباشد و این اعترافی است به ضعف اپوزیسیون که رژیم را شیر این بیشه ساخته است وگر نه هر کدام از اعمال رژیم در یک جامعه آگاه با مخالفینی خلاق، میتوانست به سلب مشروعیت رژیم منجر شده و پایان آن را رقم بزند. مسئولیت تاریخی و انسانی اپوزیسیون بعنوان ایرانی و بخشی از بشریت رشد یافته، ایجاب میکند که فارغ از احساسات و انتقامجویی که از پدیدههای جامعه سنتی است دست به آرایش نیروهای مردمی بزنند و پروسه این مبارزه را که مبارزه بین انسانیت و بربریت عریان است تسریع کنند حتی اگر چنین هم نباشد و نیروهای مترقی از زیربار مسئولیت خود، شانه خالی کنند باز جامعه دچار حرکتهای اعتراضی خواهد شد و این بار این حرکتها بیشتر بمانند شورشهای کور خود را نمایان خواهند کرد. این به معنی ناتوان بودن شعور جامعه نیست و همچنین نادیده گرفتن نقش هزاران هزار مبارز داخل ایران هم نیست منتهی ماهیت پلیسی رژیم و حرکتهای جنونآمیز آن، تعادل را میتواند هر آن بسوی هرج و مرج غیرقابل کنترل هدایت کند، تا بدین طریق حقانیت خود را حتی در لحظه مرگ خودش هم اثبات کند و داغ یک جامعه متمدن و دموکراتیک را بر دل اپوزیسیون و نیروهای آزادیخواه بگذارد. اگر این موارد فوق را که بسیار کوتاه و روش بیان شده بپذیریم و بدون اینکه وارد مقوله ماهیت رژیم و بحرانهای کشندهاش بشویم سوی دیگری میماند سوپر قدرتهای سرمایه که میتوانند نقش ناجی را ایفا کنند و حتی دایه مهربانتر از مادر باشند در این رابطه همین بس که اشاره شود بدون در نظر گرفتن تاریخ رابطه آنها نسبت به ملتهای تحت ستم و یا بدون اینکه در اینجا اشارهای به اهداف آنها شود به این اکتفا میکنم که در دنیایی که ما تحت عنوان گلوبالیزاسیون زندگی میکنیم هیچ حرکتی نمیتواند خارج از ماهیت منافع این قدرتها تعریف شود. اشاره به این مختصر هیچ هم به منزله تغییر کلی دنیا و در افتادن با کل این قدرتها نیست. وظیفه ما بعنوان ایرانی در قدم اول ساختن کشورمان و جامعهای است که عدالت اجتماعی و دموکراسی از پایههای ساختاری آن باشند تابدین طریق خود را در جهان باز یابیم این آرزویی است که بشریت از زمان موجودیت خود آن را با خود یدک کشیده و تا به امروز هم برای آن هزینه میپردازد و این مفاهیم در مالکیت هیچ قدرتی نیست و از هیچ قدرتی هم نباید این آروزها را گدائی کرد و آنچه که ما را باید بر اندیشدن وا دارد این است که علیرغم این پیچیدگی تاریخی که ما در آن بسر میبریم و این همه تونلهای تو در تو که پیش روی ما قرار دارند چکار میتوانیم بکنیم؟ در دنیائی که سوپر قدرتها براساس منافع خود آن را رقم میزنند اهرمهایی که آنها برای تأثیرگذار بر حوادث دارند حتی غیرقابل تصور است آن هم در شرایطی که ما بعنوان ایرانی باید توانایی آن را داشته باشیم که همه چیز را از نو تعریف کنیم ما در مرحلهای از تاریخ زندگی میکنیم که سرآغاز عصر جدید هم محسوب میشود عصری که باید آن را با پنجره و دید جدیدی تحلیل کرد و آنگاه تاکتیکها متناسب اتخاذ نمود. حال سئوال اساسی این است که با این سیر حوادث که شتابان از پی هم رخ میدهند برنامه پیشروی نیروهای مبارزه و عدالتخواه چیست؟ اتخاذ تاکتیک مناسب تمام معادلات رژیم و قدرتهای بازیگر را میتواند تقش بر آب ساخته و میتواند راهگشای حرکتهای بعدی باشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی اپوزیسون و جامعه عامل تعیین کننده این پارامترها هستند. انسانها در اخص و گروهها در کلان موجودیت خود را در باورهای خود محقق میبینند این باورها برای اندیشه چون آب وهوا برای جسم اهمیت دارد از همین منظر هم باید تفاوت اندیشه را قبول کرد و حتی به آن اگر برخوردی هم میشود باید برخوردی احترامآمیز و متمدنانه باشد در امتداد آن جابجایی قدرت را میتوان تصور کرد اما حذف طرف مقابل برداشتی است بسیار سادهلوحانه و ناشدنی و تاریخ گواه این امر است. در اینجا منظور رعایت قوائدیست که در روابط متمدنانه و جوامع رشد یافته مرسوم است در این قوائد خیلی از چیزها میتوانند ناخوشایند باشند اما ما مجبوریم هر چیزی را بجای خود ببینیم و اگر این دید شامل رژیم مافیائی نفتی و نظامی نمیشود یکی از دلایل آن رعایت نکرن آن قوائد متمدنانه و رفتار جنایتکارانه آن است . این رژیم از دل تاریخی برآمده که تاریکیها و جهالت از ستونهای آن بوده است بنابراین صحبتهای این نوشته شامل آزادیخواهان و اپوزیسیون میشود و آنچه که در این ارتباط میتوان گفت این است که هر کدام از نیروهای سیاسی نمایندگی بخشی از جامعه را بعهده دارند در عدم باور این فریضه صندوقهای رأی میتواند راهنمای این امر در آینده شوند و اگر باز بپذیریم که رهروان عدالت اجتماعی (چپ) سابقهای بس طولانیتر از آن دارند که بشود آن را نادیده گرفت و عین آن شامل نیروهایی میشود که همیشه چشمی به سوی غرب داشتند و آرمانهای لیبرالی را از آن الهام میگرفتند و هنوز هم میگیرند و باز نیروهایی که خود را ملی و یا ملی مذهبی میدانند از آن جملهاند. در اینجا اسم آنها مد نظر نیست بلکه صرفاً نشان دادن تفاوتهاست و چه کسی در کشوری به اسم ایران سابقه و سهم بیشتری دارد صورت مسئله را عوض نمیکند. صورت مسئله در جای دیگر میباشد آن اینکه، اگر حقیقتاً دعوا بر سر قدرت نیست که هست اما قدرت باید برای تحقق آرمانهای بشری خارج از بازیهای توطعه آمیز باشد. بنابراین میتوان یک نتیجه بدیعی را استخراج کرد، آن اینکه نه چپ را میشود نادیده گرفت و حذف کرد و نه راست را میتوان به چنین سرنوشتی دچار ساخت. حال اگر بلوغ و تکامل تاریخی ما را به چنین نقطهای رسانده است و خود ما هم از داشتن چنین جایگاهی راضی هستیم پس باید بتوانیم بدون اینکه بخواهیم بنفع دیگری حذف شویم و یا حذف کنیم و دیگران را به تغییر ماهیت مجبور کنیم که امری محال است باید باهم حرف بزنیم و صرفاً حرف بزنیم بدون اینکه از مواضع خود عدول کنیم و در تدوام این حرف زدن، زمان ما را به تعریف خود و دیگران هدایت خواهد کرد و همچین است هر آنچه که تاکنون ما را در چنبره سنتی و کلاسیک خود در اسارت خود داشته است از نو تعریف خواهند شد صف نیروهای مدرن و سنتی، نیز از نو تعیین خواهد شد دیگر هر مبارزه ای، عدالتخواهانه نیست و ماهیتی مترقی و دموکراتیک نخواهد داشت و به همین ترتیب هر لیبرالی هم دموکراتیک نیست. اما در فراسوی این تفاوتها، چیزی هست که محصول پروسه جهانی شدن است این جهانی شدن دو فاکتور گریزناپذیر را پدید آورده است : اول دو قطبی شدن فاحش جوامع و دیگری حذف نیروهایی که ماهیت ملی و بینابینی داشتند. جاگیری نیروها براساس ماهیت خود و آرایش جدید در حال تحقق میباشد سرعت این پروسه چنان سریع است که بعضی از جوامع و ساختارهای سنتی به آن واکنش خشونتآمیز نشان میدهند و خواهند داد و دلیل آن هم حذف ایدئولوژیها و سنتها که براساس اعتقادات شکل گرفتهاند و کم شدن و حتی زایل شدن نقش ادیان در این تغییرات شگرف و سریع که نمونههای آن در خاورمیانه بروز کرده است و ادامه آن هم قابل تصور است. حال از این چارچوب میشود پی برد که وظیفه نیروهای بالقوه و دموکراتیک در عبور از این پیچ و خمهای گیج کننده چقدر میتواند سنگین باشد دیگر ایدئولوژیها و ادیان و ساختارهای سنتی در توازن نیروها و صفآرائی آنها نقش نخواهندداشت. بلکه بشریت برای اولین در تاریخ خود با پدیدهای مواجه شده است که تضادها از نو تعریف خواهند شد. از عمدهترین این تضادها که مفهومی جهانی و فراملی پیدا خواهند کرد پایه قرار دادن هرچیزی براساس انسانی و غیرانسانی خواهد بود عدالت اجتماعی و برابری و آزادی و دموکراسی و پیشرفت و مدرنیسم و همه و همه براساس حقوق و ماهیت انسانی نماد پیدا خواهند کرد و ماهیت نیروها و بالندگی و مدرن بودن آنها نیز با همین معیار تعیین خواهد شد و ما این پدیده جهانی را با چالش پیآمده از آن را باید باگذشت زمان درک کنیم اما اینکه این روند جهانی شدن چه ربطی به اپوزیسون و جامعه ایرانی دارد؟ بسیار مهم است. ما بعنوان فرد و یک نیروی مدرن باید جایگاه خود را تعیین کنیم. گلوبالیزاسیون میرود که همه چیز را تحت اختیار خود درآورد و میتواند منحرف کننده تمام آرمانهای نیروهای پیشرو ایرانی باشد وظیفه تاریخی ایجاب میکند اپوزیسیون با اتخاذ روشی کارساز، کارآمد بودن خود را به نمایش بگذارد. اگر اپوزیسیون ایرانی بتواند این مرحله را پشت سر بگذارد و به یک جهانبینی مدرن و گسترده که چهره و ماهیت انسانی آن وجه غالب این جهانبینی باشد میتوان گفت که این از عظیمترین تحول محسوب خواهد شد. بدین معنی که اولین بار خواهد بود که نیروهای سیاسی بدون در نظر داشت ایدئولوژی و چارچوبهای محدود کننده و در یک میدان عمل گسترده همآهنگی خواهند داشت و بدون اینکه نیرویی خود را در این میدان بازنده و یا برنده احساس کند و بدون اینکه حاکم و محکومی از آن تداعی شود مهمتر از همه در این صفآرائی دو جبهه کاملاً متفاوت خود را نمایان خواهند ساخت: نیروهای دموکراتیک و پیشرو که حقوق بشر ساختار فکری آن خواهد بود و دیگری نیروهای واپسگرا و ارتجاعی هر چند باادعای انقلابیگری اما با عملکردی ضد انسانی که تاکنون مرزهای بین آن دو مخدوش بودند. این پروسه مهم مرزبندی، شدنی نیست، مگر با اصل قرار دادن انسان و مقوله حقوق بشر در مرکز و رأس فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و غیره....
با انتخاب این شیوه مبارزه، جامعه ایران و صف اپوزیسیون به خانه تکانی عمیق دست خواهد زد: رژیم بنابر ماهیت خود به سمتی رانده خواهد شد که قدرت مانور نخواهد داشت و حتی در انتخاب تاکتیکها برای خروج از آن وضعیت، عاجز و خلع سلاح خواهد شد. دیگر اینکه نیروهایی که تا دیروز خود را اپوزیسیون مینامیدند باز بنا به ماهیت خود، درجه فاصلهگیری و یا نزدیکی و وجه مشترک خود را با رژیم سرتاپا فاسد را عیان خواهند ساخت. مهمتر از اینکه باز اولین بار خواهد بود که جامعه با تمام تفاوتها و تضادهایش نیروهای متفاوت ولی دموکراتیک و مترقی را حول محور آرزوی مشترک و جمعی، گرد هم خواهد آورد. اگر زنان مقوله برابری را به عنوان هدف جنبش خود قرار دادهاند این خود یک مسئله انسانی و از عناصر حقوق بشر است و اگر کارگران خواهان تشکیلات مستقل خود و بهبود وضع زندگی خود هستند باز این خواستههای بر حق بخشی از حقوق بشر است و اگر جنبش دانشجویان خواهان ایفای نقش خود در جامعه هستند خود این امر نمونهای از حقوق بشر است. همچنین است اگر نیروهای سیاسی و اجتماعی خواهان حقوق برابر و فعالیت سیاسی هستند و اگر نیروهای عدالتخواه (چپ) خواهان رفاه عمومی هستند و اگر نیروهای دموکرات خواهان آزادی انسان در تمام عرصهها هستند و مهمتر از همه اگر اقوام خواهان حقوق ملی خود هستند همه اینها خواستهای انسانی و از مظاهرحقوق مسلم بشر هستند حال میتوان مجسم کرد کدام تفکری و ایدئولوژی میتواند چنین انرژی عظیمی را رها ساخته و به حرکت درآورد. غیر از این است که حقوق بشر نه تنها از ضروریات تاریخی جامعه ایران است، بلکه تنها سلاح برنده برعلیه رژیم است. انگشت گذاشتن بر خواستهای مشترک و انسانی جامعه ایران تنها راه پایان دادن سریع به رنجها و شکنجههای بخشی از بشریت در مکانی به اسم ایران است که به همان بزرگی زندانی مخوف هم است.
روشن بودن نمودن شعله این جنبش نانوشته انسانی به منزله در بن بست قراردادن رژیم خواهد بود و آرمانها و آرزوهای بعدی خود را میتوانیم در یک فضای دموکراتیک که براساس حقوق بشر بنا خواهد شد در چارچوب خانه خود ایران دنبال کنیم و حتی بخاطر آن چون همیشه مبارزه کنیم و فراتر ازآن ، آن را شدت بخشیم. اولویت فعلی خاتمه دادن به بازی رژیم با جامعه و نیروهای آن است. ضربهپذیری رژیم تنها با مقوله مشترک حقوق بشر به تحقق خواهد پیوست و نه در مبارزه پراکنده و امید بستن به قدرتهای خارجی، که ماهیتاً کاری برای مردم ستمدیده ما نخواهند کرد که سرمایه و سود در ذات آنان است و سرمایه خدای آنان است. خوشبختانه این اولین بار است که در تاریخ کشورمان چنین زمینه وسیعی موجود میباشد و حتی رگههای آن در اکثر بخشهای اجتماعی مشهود است و از همه امیدوار کنندهتر اینکه تعدادی از جریانهای سیاسی بخشاً و سایتهای اینترنتی مبنا و هدف فعالیت خود را تحقق آرمان حقوق بشر اعلام کردند. این بشارتی بس گرانبها است و در تحقق این آرمان انسانی، بگذار جمهوری اسلامی در عجز و ناتوانی با قدرتهای استعماری به توافق برسد و با آنان بده و بستان نماید و با ماسکهای گوناگون به صحنه بیاید و حتی انرژی هستهای را تعلیق کند و یا نکند اما یک چیز مسلم است، رژیم نخواهد توانست از پس این امر بر آید و مانع در هم ریختن خود شود.
مهمترین نتایج جنبش حقوق بشر رهائی از بی هویتی مزمن تاریخی و بدست آوردن یکی از عالیترین هویت تاریخ بشریت که همانا جامعه انسانی باشد خواهد بود و مدلی نه تنها برای منطقه طاعون زده بلکه میتواند پیام آور جهانی نو برای همگان باشد.
جامعه ما و انسانهایش بعد از این همه التهاب میتواند به آرامش دست یابد که به آن شدیداً نیاز دارد و از طرف دیگر گسست عمیقی در تمام لایه های اجتماع ایجاد شده است که با مقوله حقوق بشر که فراگیر هم است بار دیگر جامعه به تعادل و انسجام انسانی و عادلانه خود خواهد رسید .
قویدل
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید