نوع پاسخ گوئی ما به عناصر ونماد های اجتماعی مشترک در یک جغرافیائئ سیاسی بنام ایران است که جایگاه وهویت ملی ما را مشخص می کند.
سرزمینی متشکل از اقوام مختلف بازبان های مختلف ،با زیست بومی مختص بخود و مجموعه ای از آداب ،سنت ها ،اعیاد،مناسک ،مذهب ، در هم تنیدگی قرن های هم زیستی توام با مهر وتساهل و مدارا .
مقاومت در برابر هجوم بیگانه .طی طریقی سخت، افتادن ،دست یکدیگر گرفتن وبر خاستن .حراست کردن از مجموعه زیبائی که ایران نام دارد.
نامی که با خود حس های غریبی را حمل می کند .حس هائی که تمامی اقوام ساکن در این مجموعه جغرافیائی را به واکنشی مشترک وا میدارد. مجموعه ای از بازتاب های شرطی شده یک سرزمین آبائی نسبت به یک امر مشترک در طول تاریخ.
باز تاب های شرطی شده ای که محصول چگونگی بر خورد آنها با مسائلی است که طی سال ها ،قرن ها و در لحظه لحظه زندگی وپروسه تاریخی خود نا گزیر از جوابگوئی به آن بوده و به آن ها جواب داده است! سپس آنها را در حافظه جمعی و تاریخی خود ثبت کرده وبیک کاراکتر ملی و عمومی بدل ساخته است.
بازتابی حاصل ازیک. پروسه طولانی وتاریخی که در هر قدم آن گاه با پهلوانان افسانه ای همسفر گردیده ایم ، گاه چون آرش جان بر تیر نهاده وگاه از خردمندی سیمرغ افسانه ای بهره گرفته است.
باشور قهرمانی آزاده ای چون رستم به شور آمده ایم! با حسی یک پارچه بر مرگ نا جوانمردانه سیاوش اشگ ریخته واز تراژدی تلخ سهراب غمین گردیده ایم. قرن ها درسکوت مرگبار زیر شمشیر های آخته اعراب که پبوسته خون چکان بود طاقت آوردیم .هر چند به قیمت گران. افتادیم وبرخاستیم هر چند بقیمتی بس گران.
با شعر رودکی از در لفظ دری حراست کردیم.در جای ،جای ایران بر حکمت سعدی گوش سپرده برمحنت بنی آدم دلسوزاندیم تا نام آدمی بر خود نهیم . با مولانای شوریده و عاشق که نیمیش ز خون دل بود ونیمیش ز آب گل در جستجوی انسان بر آمدیم . با حافظ رندی کردیم دیوانش را در بالا ترین طاقچه خانه نهادیم.فرقی نمی کند در کجای ایران باشد. خرقه زاهدان در آتش افکندیم .بر جنگ هفتاد دو ملت عذر نهادیم.
باسهروردی در جستجوی عقل سرخ وغلبه نور بر تاریکی تا میدان گاهی حلب رفتیم و بر دار شدیم.با نسیمی در جستجوی معنای خفته در حروف که چیزی جز دست یافتن به روح ودرون خود نبود پوست تن بر جلاد سپردیم.در سیمای "مجید رهنورد" این عاشق نسل مهسا! چون حلاج بر سر دار رفتیم وبرای مردممان شادی آرزو کردیم.
از فارابی تا ابوعلی سینا ،تا رازی و خیام را از دل خود بیرون دادیم.نقش خود بر هنر وادبیات جهان زدیم .زیبا ترین فرش های جهان را با صوری از خیال از شکار گاه فرش کاشا ن تا نقش های هندسی و رنگهای جادوئی فرش هریس وتبریز وماهی درهم بیجاربهم گره زدیم ،بافتیم وحدت آفریدیم وجهانی را به تحسین وا داشتیم.
در نیشاپور مغولان از کشته هایمان کوهی ساختند. تحمل کردیم و بر پا خاستیم. برای کشیدن درد هائی چنین عظیم رگ ،پی وعصب های خود را بهم پیوند زدیم تا در وجودی یگانه آن ها راتحمل کنیم.حماسه ای بزرگ وملی بنام انقلاب مشروطه را رقم زدیم .
ماباشندگان این سرزمین تاریخی محصول چنین پیوند هائی هستیم !محصول جوشش در تیزاب های جان سوزی که زندگی و سرنوشتی مشترک ما را درون آن ها قرار داد. ما بار ها در وجود هم کشته وزنده شده ایم. ماتنبده شده درهم هستیم. ملتی با باز تاب های شرطی شده یکسان . هر فریاد ،هر درد ، دردیک هم وطن خوزستانی عینا در وجود من ترک زبان همان گونه باز تاب می یابد که در وجود مادری داغدار در کردستان .
کدام شادی ؟ کدام رسم ؟کدام آئین ؟کدام اندوه ؟کدام خواست؟ است که یک هم وطن بلوچ بخواهد و هم وطن مازندرانی با آن بیگانه باشد؟ کدام فریاد آزادی است که از حنجرهای زخمی در قربانگاه اوین برنخیزد و در گلوی میلیون ها ایرانی در اقصا تقاط این سرزمین بازتاب نیابد ؟
"مهسا "این نماد زیبائی ومعصومیت کشته شده بدست حکومتگران اسلامی نام رمز یک وحدت ملی میگردد .همبستگی ملی بوجود میآورد . قلب هر آزاده ای در هر نقطه از این سرزمین بزرگ را بدرد آورده و بر همدلی ملی می افزاید.
نسل جوان برخاسته از دل جنبش مهسا با شعار "زن،زندگی، آزادی"در سرتا سر ایران از کردستان تا آذر بایجان ،از شمال تا جنوب ،تا تهران این شهر بزرگ در بر گیرنده تمامی اقوام ایرانی حما سه می آفریدنند.
میلیون ها ایرانی مهاجر در سرتاسرجهان در یک اتحاد ملی میادین شهر ها و خیابان های کشور های مختلف جهان را با فریاد آزادی خواهی در حمایت از جنش "مهسا" پر می کنند و همایشی عظیم از همبستگی ملی رادر برابر دیده گان جهانیان می گشایند.
آری ما یک ملتیم ! ما یک تنیم ! هیچ مبارزه و بر آمد کوچک وبزرگی نیست که ما مشترکا در آن دخیل نباشیم وسهم نگیریم !ما درد و شادی مشترکیم! یک تن واحد که برای آزادی ،عدالت و دموکراسی در یک نظام سکولار بر آمده از دل یک انتخابات آزاد مبارزه می کنیم .ما یک ملتیم با تنوع و زیبای خلق های خود . این راز همبستگی یک پارچه سراسر ایران زمین است که پیوسته با چنگ ودندان از هویت ملی خود دفاع کرده وخواهد کرد.
ابوالفضل محققی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
دیدگاهها
شما تقصیرندارید.
سالام.
جناب توکلی شما تقصیر ندارید،
حق هم دارید ،سلیقه ایی برخورد کنید.
اگرمنهم جای شما بود،به دلایلی رویه
شمارا پیش میبردم،
بهرحال حقم دارید.
این تناقضات یک امر آشکار و ثابت شده است،
که تعدادی مانور عمل در گفتار و کردار
داشته باشند،
بلی،چندبار گفته اید،
ولی چندبار توهین های افرادی از بامدادان تا دوست وهم گروه را
که بدترین توهینها ی پدر ومادر
و ناموسی و غیر راندیده اید؟
حتی به خودشما چندین بار دستور
حذف داده وتهدید هایش را ندیده اید؟
برای چی میخواهی مشخصات من راداشته باشید؟
دوماه پبش ،عرض کردم،
همین نوشته هارا و دیگر نوشته هایم را در اداره اطلاعات جلویم گذاشتند،
شما میخواهید،نژادپرستان فاشیست
پالانی وساواکی هم بشناسند؟
تقصیرندارید،،
روشنفکران پان فارس تمامیت خواه
همیشه دوست دارند،یک نفر مانقورد،
پان ایرانیست تورک،بیسوادتورک،خودزن،ساده و
عوام تورک راگیرآورده ،کین خودرا،عقده های درونی خودرا،
توهینهای مرموزانه وسیاست خودرا
توسط آنها درجامعه نشر وپخش کنند،
بهمین دلیل ،ازاین پان ایرانیستهای خودزن،پان ایرانیست سوء استفاده کرده وآنهارا بزرگشان میکنید،
درجایی مینویسی ،
درموردفلان کس بنویس حذف نمی کنم،
توهینهای فوق شعبان بی مخی را
چاپ میکنی،
ولی جواب متین من را حذف میکنی،
اسم خودرا لیبرال دموکرات میگذاری
بعدمیگی ،،من خرده دیکتاتورم،
همیشه کرم ازخود درخت بوده است،
اگراین عقب مانده های خودزن درسایه
دیگران نخوابند،یا برای دیگران سنگربان نشوند،
سنگری برای سرکوب ملت آنها نخواهدبود،
این برای ما آشکاراست،
که تعدادی نژادپرست، یک تورک کم سواد،آسیمله شده،شستشوی مغزی شده راوقتی گیرمی آورند،
میگویند،،بلانسبت شما ،
شما تورک نیستید شما آذری هستید،
شما با تورکان فرق دارید،تورکان فلان
فلان فلان شده هستند،
تورکیه ایی ها تورک هستند،شمانیستید
این نوع عقده گشایی ها برای ملت و بخصوص برای روشنفکران ما دیگر
شناخته شده هستند،
حال هم شما تقصیر ندارید،
تقصیرازاین آسیمله شده های خودزن
میباشد،که نمیدانند، برای خانه کی
چراغ شده اند.
هروقت خواستی ،هرچه خواستی،
هرگونه خواستی عمل کن،
بهمین دلیل است ،که اعتقاد دارم،وداریم،که راهمان جداست،
مگراینکه سیستمی باشد،همه را چیزرا
بدرستی مشخص کند،
بهمین دلیل است،که خیلی ها وارد گروه هایی میشوند،که بتوانند بازهم
تفکرات راسیستی خودرا پیش ببرند،
بهمین دلیل انقلاب مشروطه موازی
با اصل مشروطه درست کردند.
بهمین دلیل است،که انقلاب ۵۷ شکست خورد.
بهمین دلیل است که اتحادی برای رهیافت از معضلات پیدا نمیشود،
من تمام گفته هارا بصورت واضح می
نویسم،
حالا شما بهانه اسم و مشخصات بیاورید.
سن ساغ من سالامات.
ییین جناب ع.ب.تورک اوغلی…
ییین جناب ع.ب.تورک اوغلی گرامی / 1- صد بار نوشتم لطفا با نام واقعی بیا و هر چه دل تنگت خواست بنویس و به شما اکانت داده می شود مثل محسن کردی ؛ فرامرز حیدریان و.... بنویس 2- من جلوی پرو پاگاندا یک جریان سیاسی مشخص با نام مستعار علیه اشخاص حقیقی و نویسندگان سایت را خواهم گرفت .اره جانم , من یک خورده دیکتاتورم
دیدی اعتقادی حتی به حرفتان ندارید.
سالام
بازهم جوابیه من رابه قبرستان بقیح
فرستادی،
دیدی به حرفتان هم اعتقادی ندارید.
اگرمتنی هم چاپ میشود بیشتر بخاطر بازار گرمی است.
تا فاشیست های جولان گر درسایت
جولان بیشتری بدهند.
نتیجه آزادی های دوران قاجار بیشتر
به روشنفکرنماهای ماسونی بود،
که ماسونهای روشنفکرنماهای لائیک
رضا پالانی را باکمک انگلیس روی کار
آوردند،
آزادی دودان پالانی به مولاهای ماسونی
بود، که مولاهای ماسونی راحاکم کردند،
ولی اینبار اشتباه نکنید،
دوران عوض شده ،چندین بارنوشته ام
که زمان رادر یابید،
دیگر اشتباهی درکارنیست،
اگر یک بار اشتباه کرده وخطا رویم،وگولمان بزنند،
لعنت برآنها باد،که مارا گول زدند،
اگر دوبار گول بخوریم،لعنت برخودمان
باشد، که نفهمیدیم و دوبار گول خوردیم،
اگر برای سومین بار گول بخوریم،
دیگرحق زندگی کردن نداریم،
چون حقمان مردن است.
ولی این نو لیبرالهای فاشیست وپان ایرانیست باید بدانند،
که چنین خبری نیست ،
و این آرزو رابگور خواهندبرد.
ماتورکان ایران راهمان رابدرستی
شناخته. اگر دیگران با ما همراه نگردند،
به ایران دیگر برگشتی نخواهند داشت.
حکومت وتمام اروپا وآمریکا تمام نیرویش را بکار گرفته توانش راندارند،
چندفاشیست باستانگرا اصلا فکرش را
هم نباید بکنند.
توانش راندارد
.دختر رعیت.
در سالهای نخست انقلاب که سازمانهای چپ، بعضی از استانها،ایالات و ولایات را: خلق کرد، خلق آذری، خلق عرب،خلق بلوچ . .... مینامیدند، یک احساس همبستگی زیبا در میان روشنفکران و مبازان فارس و ایرانی و غیره نیز ایحاد میشد. حتی امروزه این عنوان خلقهای ایران مناسبتر از نامیدن قوم ،و دقیق تر از نامیدن ملل ساکن ایران است.چرا اسلامیست ها، سلطنت طلبان، بیسوادان، و شونیست های ایرانی، اینهمه اصرار دارند که از واژه قوم ، یا عنوان هایی مانند:عرب زبان، ترک زبان، و غیره استفاده شود؟ بهترین تعاریف را در جوامع مترقی غرب، جامعه شناسان چپ، مارکسیست ،و سوسیال دمکرات، از مفاهیم و اقشار و طبقات و اقوام و ملل و خلقها در طول 3 قرن اخیر نموده اند و نه زبان و فرهنگ عرب زده و اسلام زده ارتجاعی زبان فارسی.
مشکل زبان در تعریف "ملت و خلق".ملت شامل خلق هاست، یا برعکس؟ آیا خلق و ملت یکی هستند یا خلق یخشی از ملت است؟ در دانشنامه های لیبرال و چپ تعاریف گوناگونی از این دو مقوله و مفهوم و واژه وجود دارد، از جمله خلقی که دارای دولت باشد، ملت نامیده میشود. ملت در آغاز بشکل ملت بورژوایی بوجود آمد و توانست از طریق قدرت اقتصادی و سیاسی، نظام فئودالیسم را کنار بزند. چپ ها و عوام معمولا به ملت، خلق هم میگویند. گاهی هم از خلق و ملت به یک معنی استفاده میشود.
ملت به زبان لاتین در غرب قرنهاست که وجود دارد. افراد آن دارای زندگی مشترک با آگاهی به گذشته فرهنگی، سیاسی و دارای اراده برای تشکیل دولت بودند. ملت ترکیب و اتحادی است از فاکتورهای اتنیکی فرهنگی و اجتماعی. ملت ها بشکل تاریخی بوجود آمده اند. لنین میگفت: ملت محصول عصر بورژوازی است و نیاز به یک زبان مشترک و بازار داخلی مشترک برای اقتصاد ملی خود دارد.
ملت گروه بزرگی از جمعیت یک کشور است که خود را از طریق: زبان، اجداد، محل زندگی، دین، مرز جغرافیایی، وابستگی فرهنگی اتنیکی، و تصورات ارزشی مشترک، تعریف میکند. ملت شکل تحول و ساختاری تاریخی، در جامعه انسانی است که از طریق زندگی اقتصادی مشترک، جغرافیا، زبان، و فرهنگ بوجود می آید. ملت بورژوایی بر اساس روابط تولید کاپیتالیستی بنا شده و بدلیل تضاد و مبارزات طبقاتی دارای وحدت نیست. در هر ملت مدرن 2 ملت متضاد وجود دارد که علیه هم فعال هستند. مشخصه ملت کاپیتایستی تضاد پرولتاریا و طبقه بورژوازی است. کوشش هر ملت تشکیل یک دولت ملی است.
خلق گروه عظیم انسانی است که بشکل تاریخی بوجود آمده و جماعتی است متحد که از طریق:زبان ریشه، و فرهنگ مشترک، در جایی سکونت دارد. خلق از طریق ارثیه فرهنگی مشترک، سرنوشت تاریخی مشترک، و زندگی مشترک، بوجود آمده. خلق، مفهوم و واژه ای است آلمانی، و مقوله ای متغیر. چون مطابق عصر تاریخی خود برای اجرای منافع عینی خود کوشش میکند. در زبان لاتین اشاره شده که ملت ها از خلق ها بوجود آمده اند و نه برعکس. خلقی که از طریق دمکراسی و قانون اساسی به استقلال برسد، تشکیل دولت ملی میدهد. اصطلاح روانشناسی خلق شامل: روانشناسی اجتماعی، فرهنگ، اتنولوگی و انسانشناسی فرهنگی است.
ملت، خلقی است که دولت سیاسی خود را تشکیل داده است و از طریق دولت ملی، وحدت سیاسی دارد. ملت یک شکل تحول در جامعه است. از جمله خصوصیات ملی: زبان، فرهنگ، و نوع زندگی مشترک است. فیلسوفانی مانند هگل، فیشته، و شلایرماخر، مردم کشور خود را دعوت به تشکیل دولت ملی نمودند. در اروپا ملت ها معمولا از طریق دولت ملی مرکزی بوجود آمدند. در بعضی از کشورها، خلقها بعدا بصورت ملت درآمدند. به این دلیل ممکن است در یک کشور چند ملت یا دولت چند ملیتی وجود داشته باشد. غیر از وابستگی فرهنگی اتنیکی، امروزه یک فرد میتواند تقاضای دارابودن ملیت یک کشور دیگر بنمایند. در فرانسه به "صنف سوم" ملت میگفتند.
بعد از کوشش برای توضیح فرق بین ملت و خلق، در اینجا به یکی از عوارض احتمالی آندو یعنی شونیسم اشاره میشود که نتیجه ناسیونالیسم افراطی است. اینگونه تعصب و جهالت موجب تنفر ملی و جنون ملی میشود که خلاف غرور ملی و تشکیل دولت ملی است. شونیسم موجب تفرقه و دشمنی میان ملل میگردد. کانت میگفت: جنون ملی باید جای خود را به میهن پرستی و جهانوطنی بدهد. ناسیونالیسم، ایدئولوژی قرون 20-19 میلادی خواهان تبدیل گروههای جمعیتی بشکل ملی بود که مثلا از طریق زبان مشترک با همسایه ها مرزبندی دارند و خواسته های سیاسی مشترک را دنبال میکنند.
در کشورهای جهان سوم ناسیونالیسم بورژوایی میتواند نقش ملی بعهده بگیرد. پرسشها، موضوعات و مشکلات ملی معمولا در ارتباط با دولتها و کشورهای دیگر و بیگانه مطرح میشوند. ایدئولوژی سرمایه داری انحصاری در راستای ناسیونالیسم ارتجاعی وآنتی کمونیسم است. گلوبالیسم کاپیتالیستی امپریالیستی متکی به ناسیونالیسم، امروزه دچار نیهلیسم ملی شده است.
شونیسم از سال 1831 میلادی واژه ای فرانسوی مرسوم، بشکل ناسیونالیسم اغراق آمیز، سیاست و ایدئولوژی ارتجاعی بورژوای و مردسالار ضد زن است که به تحقیر خلقهای دیگر میپردازد. اصرار خشن و مستقیم به سلطه بر انسانهای دیگر، و دشمنی و فشار بر ملت خود دارد. کانت میگفت: قصد ناسیونالیسم حداقل خدمت بخود است، ولی قصد شونیسم بدلیل نارسیسم و خوشیفتگی زیاد، حتی بر ملت خود فشار و سلطه اعمال میکند. شکل مقابل و مخالف ایدئولوژی شونیسم، اندیشه جهانوطنی است. خشن ترین نوع شونیسم در فاشیسم آلمانی به نمایش درآمد. شونیسم نوعی قدرت طلبی کاپیتالیستی امپریالیستی بورژوایی همراه با راسیسم و انتقام گیری در یک کشور است. سوسیالیسم و لیبرالیسم سیاسی خواهان مبارزه سازش ناپذیر علیه آن هستند.
خلقها برای گذشته زدایی ارتجاعی خود معمولا نیاز به یک "انقلاب فرهنگی" دارند. فلسفه مانند سایر علوم، دانشی عمومی، جامع و بین المللی است که مخالف نوع خلقی و ناسیونالیستی آن است. در پایان بیاد شعار، آزادی برای ایران، و خودمختاری فولکلوریک برای خلق های ایران! این نوشته را به پایان میرسانم.
مردمی که شیرازه وجودشان شعله های آتشند و رامشگری.
درووود بر ابوالفضل عزیز!
اندکی حواشی دم دست برای اندیشیدن شبانه روزی.
دست مریزاد این انسان نیک!. کمتر کسانی را میشناسم که معنای دقیق شکلگیری «هویّت ایرانی» را بدانسان که تو فهمیده ای، فهمیده باشند. سالهاست که فریادهای من بلند است که ای ملّت، خودتان را بازیابید تا بتوانید دیگران را بفهمید و از آنها بیشتر بیاموزید و بر آنها تاثیر بگذارید. ولی دریغا که آنچه ایرانیان رزمنده! تا کنون کشف نکرده اند، همانا «هویّت ایرانی» بودن خودشان است. ما تا زمانی که هویّت ملّی خودمان را و بُنمایه ها و ستونهای اصیل و استوار آن را آگاهانه از جُل و پلاسی که مثل جلیقه اجباری به تنمان کرده اند و همچون ملّانصرالدّین مدام توی گوشمان میخوانند که تو همینی که ما میگوییم، مطمئن باش ای ابوالفضل عزیز، بدبختیهایمان همچنان مثل داغ شمشیر و دشنه و چاقو به تنمان خواهند ماند و عذابها خواهیم کشید.
نگاهی مجدّد به فیلم ستودنی بهرام بیضائی به نام «باشو، غریبه کوچک»، تمام آن هویّت و اصالت ایرانی بودن را فریاد میزند. بچّه ای عرب زبان به ناحیه ای گیلک زبان در خاک میهن میرود و نه این کودک زبان آن زن گیلک را میفهمد، نه آن زنگ گیلک، زبان این کودک آواره را. فقط زبانی که محصول مشترک اقوام ایرانیست، پل اتّصالی میشود و ژرفای همبستگی «گیلک و عرب» را در سرزمینی به نام ایران نشان میدهد؛ آنهم وقتی که «باشو»، کتاب دبستان را در دستشش میگیرد و میخواند که:«ما گلهای خندانیم ...... فرزندان ایرانیم .....». فقط دریغا که بلاهتهای خواسته و ناخواسته باعث شد که بیش از چهل سال آزگار، پرپر شدن گلها و مهر و موم شدن خنده ها همچون وبا به جان این ملّت افتد.
اینکه در شکلگیری و زایش «هویّت ایرانی»، در پروسه هزاره ای، کدامین نسلها زحمتها کشیده و پافشاریها کرده و همّتها کرده و قربانیها شده، مبحثیست طول و دراز که متاسفانه در این شرایط بغرنجزا و هول و ولا فرصت پرداختن به آن نیست. «ایران و فرهنگ باهمستان مردمش در جامعیّت وجودی»، محصول زحمات و خون دل خوردن تمام آنانیست که در جغرافیای فرهنگی و جغرافیای سیاسی از کهن ترین ایّام تا امروز همّت شایان ستایشها کردند. هیچ قومی نیز بر قوم دیگر ارجحیّت و برتری ندارد. اگر کسانی از میان اقوام ایرانی، بیشتر مایه گذاشته اند، همانها نیز بیشترین افتخار را برای ایران نصیب برده اند و دلیل افتخار برای تمام ایرانیان هستند. از هنرمندان و شاعران و نویسندگان و متفکّران و فیلسوفان و بگیر تا بیا به کشورداران و وزیران و شاهان و پهلوانان و غیره و ذالک.
مسئله امروز ما باید پیدا کردن هویّت اصیل خودمان باشد. برای پوشیدن لباس خودمان؛ ولو شنرد پندری شده باشد. با خلعت و لباسهای رنگین عاریتی نمیتوان تمام عمر، ادّعای اصالت کرد؛ زیرا دروغین بودنش را همه به عیان میبینند. مهم، اصالت داشتن است؛ زیرا آنچه که اصیل است، توانمند به باردار شدن و پذیرای مایه های باردار کننده دیگران است. ولی آنکه هیچ اصالتی ندارد، اگر در بطن «دمکراسی و تمدّن و فرهنگ و امثالهم دیگران» نیز بزیید، هرگز خودش را بازنخواهد یافت؛ زیرا اصالت ندارد تا تفاوت فرهنگی خودش را با دیگران بتواند تمییز و تشخیص دهد.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان
افزودن دیدگاه جدید