فدرالیسم راهی برای تجزیه ایران
مرور حوادث سیاسی و اجتماعی در ایران حاکی از آن است، که طی دهه های اخیر تجزیه طلبانی در میان اپوزوسیون، در برهه های تاریخی چه قبل و چه بعد از بهمن ۵۷، با استفاده از هر دستاویزی که ممکن می دانستند، در آشکار و نهان فعالیت های تجزیه طلبانه خود را به کار بگیرند. اخیراً به نظر می رسد که دستاویز و امکان موجود از نظر آنان ذیل عنوان دهن پرکن فدرالیسم فراهم می شود. حتا اگر نیت آنان نیز دمکراتیک باشد، واقعیت موجود، روند شکل گیری فدرالیسم در جهان ـ که پایینتر آن را توضیح می دهم ـ و تاریخ کشور ایران که سرزمین یک پارچه اقوام مختلف بوده است، انگیزه مناسبی برای ورود عناصری فراهم می کند که قصد برهم زدن تمامیت ارضی ایران و قوام ملی را در سر می پرورانند. در چند سال و بویژه از سال گذشته تا روزهای اخیر شاهد این پدیده هستیم که گروههای تجزیهطلب با پیشینه و حتا بدون پیشینه تاریخی روییده و به بهانه اعتراض به خطاها و ناکارآمدی جمهوری اسلامی کارزاری را بوجود آورده اند. برخی از آنان که بر مبارزه مسلحانه هم اصرار دارند، مناطق مرزی را به عرصه جولان خود تبدیل کرده و می کوشند امنیت استانهای مرزی بویژه در کردستان، سیستان و بلوچستان، و آذربایجان و حتا خوزستان را به مخاطره بیفکنند، تا جهت تحقق اهداف خودشان یعنی جدایی از خاک ایران، که زادگاه و خاستگاه اجداد و نیاکان آنها بوده، نظم و امنیت میهن را بر هم زنند. در راستای برهم زدن نظم و امنیت در کشور، تلاش برای عادیسازی نظری و تئوریزه کردن تجزیهطلبی، بیشترین سعی ها به دفعات در خارج کشور صورت گرفته است و می گیرد.
همگان بخصوص با تلاش رسانه های فارسی زبان خارج از کشور دیدند که پرچم گروه های تجزیهطلب به شکل پررنگتری در تجمع های یک سال گذشته در برخی از شهرهای اروپا، بالا رفته است. این نشان می دهد، که برای برخی از خارج نشینان تمامیت ارضی موضوعیت ندارد و به خاطر سرنگونی جمهوری اسلامی، حاضرند از میهن هزاران ساله هم بگذرند! غافل از اینکه تجزیه ایران همیشه یکی از بزرگترین آرزوهای دشمنان ایران است که متأسفانه گروههایی تجزیه طلب در داخلی و خارج از ایران اطراف تلاش آنها شکل بگیرند.
تأمین حقوق اقوام مختلف که هزاران سال است در کنار هم زیسته اند در همبستگی ملی و روشنگری شکل می گیرد. پس آنانی که میخواهند ایرانی تکه تکه شده را ایجاد کنند، باید بدانند بهتر است که بدین منظور یعنی احقاق برابر حقوقی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دست در دست هم در تحقق همگرایی تلاش کنند.
اما نگرانی بزرگ امروز این است که گروههای تجزیه طلب ناآگاه یا سر سپرده ی دشمن قصد دارند میهن یکپارچه مان را پای امیال ضدایرانی خود قربانی کرده و از تکه تکه کردن آن ابایی ندارند. و در پیگیری این هدف خصمانه مدتهای مدیدی است که به رویکردهایی نظیر قومیت طلبی، هویت طلبی و فدرالیسم متوسل می شوند. اخیرا بخشی از تجزیه طلبان به بهانه ضرورت اصلاح قانون اساسی خواهان نشاندن فدرالیسم در آن هستند. حال آنکه تمرکز زدایی و تغییرات هر از گاه لازم در تقسیمات کشوری و سازماندهی سیاسی، فضایی بر اساس گروهای جمعیتی قومی در یک حکومت متمرکز و دموکرات قابل دسترسی است و فدرالیسم را در کشوری که همواره با همه این اقوام یکپارچه بوده است، تجزیه طلبی بخوانیم چندان دور از واقعیت نیست. کما اینکه تمام کشورهایی که نظام فدرالی دارند از به هم پیوستن اقوام جدا از هم که اغلب با هم در جنگ و گریز هم بوده اند تحت شرایط خاصی و برای متحد شدن تبدیل به یک کشور فدرال شده اند. ما کشوری در جهان نداریم یکپارچگی خود را به فدرالیسم تبدیل کند. این قابل بحث و بررسی است.
دردناکترین مسئله این است در میان هر سه گروه جدایی طلب، فدرالیست،هویّت طلب یک فصل مشترک وجود دارد و آن اینکه حاضرند با دولت های خارجی متخاصم همراهی کنند! و قابل تأمل اینکه گاهی دیده ایم که آنها توام با این همراهی ها، در برهه هایی در برابر سرکوب قوم خود سکوت اختیار کرده اند! به عنوان مثال در تاریخ هست و حذف ناشدنی ست، که حزب دموکرات کردستان و کومله، زمانی که متحد صدام حسین بودند، چشم خود را به روی کشتار کردهای ایرانی و عراقی توسط حزب بعث بسته بودند. یا می خوانید که دکتر قاسملو در مصاحبه با روزنامه های فرانسوی قتل عام کردها توسط صدام را شایعه و اخبار نادرست می نامد. بعضی از هم میهنان کرد در بیان علاقه به استقلال جهت جدائی، صراحت کلام دارند، ولی مسئله ای را که به خوبی درک نکرده اند، این است که تعلق آنها به ایران بزرگ است که امکان چانه زنی و قدرت سیاسی شان را افزایش می دهد نه استقلال و کوچکتر شدنشان.
در باره مفهوم تجزیهطلبی
اگر بخواهیم جداییخواهی در فلسفه سیاسی را دقیقتر بدانیم، باید بگوییم، زمانی که گروهی به هر دلیلی خواهان کنار کشیدن از پیکره ی سیاسی یک کشور باشد، آن گروه را با نام تجزیهطلب میشناسند. البته تجزیه طلبی انواع و نوع بروز و ظهور آن، انحا مختلفی دارد؛ اما نگاهیاجمالی به گروههای تجزیهطلب نشان میدهد، مرز باریکی میان قومگرایی و تجزیهطلبی وجود دارد، به همین علت هم تا بوده و هست، تجزیهطلبی در میان اقوام نمایانگر شده است.
دکترین تجزیه طلبی در بخشهای جداگانه و تحت عناوین جذاب و عوام فریب، طرح واحدی را در نظر دارد، که وجوه متفاوت آن از سالها پیش با برنامه ریزی و تقبل هزینه و هدایت توسط دولت های غربی و سازمانهای اطلاعاتی کشورهای همسایه، هنوز هم در جریان است، تا رضایت خاطر قدرتهای بزرگ جهان علیه موجودیت ایران را جلب کنند. در رابطه با تلاش دول قدرتمند برای تکه تکه کردن ایران فکت مستند و انکارناپذیری می آورم از برنارد لوئیس مورخ مشهور انگلیسی-آمریکایی که به عنوان پدرتجزیه طلبی نیزمعروف است. او در 18 ژانویه 1999 طی سخنرانی با عنوان Iran in History ( ایران در تاریخ) که در مرکز موشه دایان، دانشگاه تل آویو ایراد شده، نقش ایران در تاریخ و تأثیر آن را بر خاورمیانه مورد بحث قرار دادهاست، و به موضوع تجزیه ایران اشاره کردهاست.
او میگوید:« تنها راه رویارویی با فرهنگ 2500 ساله ایرانی نابود ساختن آن است»، و توصیه میکند « برای تسلط بر ایران، باید آن را براساس قومیت میان چند کشور نوپا خُرد کنند؛ و کشورهایی با نامهای آذربایجان جنوبی، کردستان، بلوچستان، «عربستان ایجاد کنند.»*
نمود دکترین پدر تجزیه طلبی به عینه در تلاش برای تجزیهی ایران قابل اثبات بوده و در سامان دهی شورشهای مسلحانه جداییطلبان در مناطق مرزی بویژه در غرب کشور تجلی یافته است.
تجزیه طلبان با ماسک فدرالیسم درصدد و خواهان فدرالیسم قومی در ایران هستند که هیچگونه تعهدی به حفظ یکپارچگی، تمامیت ارضی، تاریخ، تمدن و میراثهای مشترک فرهنگ ایرانی نداشته و ناگزیر منجر به کشیدن خط جدایی در اطراف اقوام ایرانی بوده؛ اقوامی که طی هزاره ها در کنار هم زندگی مسالمتآمیز داشتهاند.
درخصوص گروههای تجزیه طلب معاصر، نمونه حزب کومله زحمتکشان در کردستان ایران قابل طرح است. هنگامی که اساس نامه ومنشور کومله را در خصوص فدرالیسم در ایران می خوانیم، به مواردی فریبنده برخورد می کنیم. کومله خواستار فدرالیسم قومی درایران است. اما مدلی ارائه می دهد که در آن ارتش، نیروهای نظامی، امنیتی و انتظامی دولت مرکزی بدون هماهنگی و رضایت دولت ناحیه ای کردستان، اجازه حضور در منطقه را ندارند. در این مدل نظام آموزش کردستان باید خودمختار و بر اساس زبان کُردی شکل بگیرد، و در عین حال کردستان سهم مناسب و قابل توجهی از درآمد و منابع نفتی کشور را در اختیار داشته باشد. فدرالیسمی که کومله مد نظر دارد،
حتی از تجزیه نیز بدتر است، زیرا دقیقا حکومت محلی هیچ امکان و خدماتی به حکومت مرکزی نخواهد داد، حتی اجازه عبور و مرور نیروهای انتظامی در کنترل حکومت محلی کومله است؛ اما همه جور امکانات و خدمات از منابع نفتی و منافع اقتصادی بدست آمده از هر کجای ایران را از دولت مرکزی ایران دریافت خواهد کرد. همچنین بخشی از کنشگران سیاسی بر آن هستند تا بر مفهوم تجزیه ایران، لباس حق تعیین سرنوشت بپوشانند. از نگاه من چنین رویکردی نیز می تواند با اهداف سیاسی خاص و به قصد باج دادن به گروههای تجزیه طلب و تحکیم روابط آنها با یکدیگر بیان شده باشد. در حقوق بینالملل، اصل تعیین سرنوشت شامل حق تجزیه یا جدایی بخشی از خاک یک کشور – بر خلاف اصل حاکمیت و تمامیت ارضی آن – نمیشود. همچنین در حقوق بینالملل، حق تعیین سرنوشت اساساً در چارچوب حق رهایی از استعمار و سرکوب خارجی به رسمیت شناخته شده است، پس این حق را به هیچوجه نمی شود به گروههای تجزیه طلب اعطا کرد؛ چون این ذهنیت را تداعی میکند که ایران اِشغالگر بخشی از سرزمینهای مورد نظر – مثلاً آذربایجان، کردستان، سیستان، بلوچستان و خوزستان است!
بنا بر این: همه دیدگاه های مبتنی بر دفاع از قومیت ها در ایران در صدد احقاق حقوق اقوام نیستند، بلکه بسیاری از آنان دست مایه تضعیف هرچه بیشتر همبستگی ملی ایران هستند. این دیدگاهها بیشتر بر انکار دیگران بنا شده است.
هرچند مراجعه به افکار عمومی برای حق تعیین سرنوشت فینفسه ایرادی ندارد و یا امر غیراخلاقی نمی باشد، ولی به دلایل سیاسی و اجتماعی و تضادی که با منافع شهروندان در داخل ایران خواهد داشت باید به مخالفت با آن برخاست.
با همه اینها، اگرچه ایران متشکل از اقوام گوناگون و چند رنگ و زبان است، و علیرغم آنکه هرروز و هرساعت با تهدیدات چندوجهی تجزیه طلبان مواجه میشود، اما چهل سال تلاش نافرجام تجزیه طلبان نشان میدهد که اقوام ایرانی، از فارس و کرد و بلوچ و آذری گرفته تا لر و ترکمن و عرب و قشقایی، ریشههای مشترک عمیق فرهنگی و اجتماعی دارند، ریشههایی که به اصالت قومی وهویت ملی قوام و دوام تاریخی داده و می دهد.
سخن آخر آنکه:
تجزیه طلبان تحت هر عنوان و لقبی که ظاهر شوند می فهمند که در ایران از بذر تجزیه طلبی فدرالیسم و خودمختاری نمی روید.
از این رو است که همه تجارب دال بر این است که تاکنون تجزیه طلبی فراتر از حرف و نظر نرفته و نمی رود.
و در پایان نوشتار باز امیدوارم که همه ما از ملی گرایان و گروههای سیاسی چپ حامی تمامیت ارضی ایران با هر دین و آیینی آن را آویزه گوش کنیم که باید علیه ندای شوم عادی سازی تجزیه طلبی در ایران صدای خود را بلندتر کنیم. ما همه گروههای میهن دوست از هر جریان و نیرویی بایستی از چنان اتحاد و ائتلافی برخوردار شویم که بتوانیم با یکدست شدن خود، تمام توطئه های دشمنان استقلال و قدرتمندی ایران را خنثی و بلااثر کنیم. امیدوار باشیم که نمایندگان اقوام مختلف فراموش نکنند اگر بخشی از ایران بزرگ باشند، بهتر می توانند منافع قومی خود را تامین کنند.
مهرزاد وطن آبادی
پانویس :
* – برنارد لوئیس (به انگلیسی: Bernard Lewis )، (زاده ۳۱ مهٔ ۱۹۱۶در لندن – درگذشته ۱۹ مهٔ ۲۰۱۸ در وورهیز، نیوجرسی)
استاد بازنشسته مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون بود. او در لندن از پدر و مادری یهودی متولد شد. تخصص وی در تاریخ اسلام و اثر متقابل میان اسلام و جهان غرب است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید