اگر شما در سال 57 قرار داشتید و محمدرضاشاه اقتدار گرا آماده تقسیم قدرت بود و شما هم آگاهی امروز را داشتید به احتمال قوی عقیده داشتید که انقلاب به صلاح نیست و باید اصلاح کرد. امروز اما محمدرضاشاه مقتدر بر سر کار نیست که به جان نثاران فرمان دهد و آنها در مقابل اصلاحات کوتاه بیایند. امروز خط دهندگان شاهزاده امیرطاهری ها و سعید قاسمی نژادها با ایده اقتدارگرایی شان هستند. شاهزاده اگر با شمشیر اینها قدرت را بدست بگیرد ناچارش می کنند روی این شمشیر تا ابد بنشیند!
از طرفی شما با جامعه ای طرف هستید که سراپایش را فساد گرفته است. از معلم و استاد دانشگاهش بگیر تا قوه قضائیه و شهرداری ها و پلیس انتظامی و خلاصه نظام اسلامی جایی را سالم نگذاشته است. در چنین جامعه ای یا باید ملت به شما اعتقاد پیامبرگونه ای برای دوری از فساد داشته باشند مثل احساسی که مردم به خمینی درست در سال 57 داشتند که شما ندارید یا باید دو ملیون و چهارصد هزار نفر نیروی کارآزموده دولتی از خارج بیاورید و جایگزین کارمندان دولت و نیروی انتظامی کنید که نه دارید و نه ممکن است. لذا امیر طاهری ها و سعید قاسمی نژادهای تان هرقدر هم که پاک و منزه باشند ناچار خواهند شد به فساد حاکم تن در دهند اگرنه نمیتوانند حکمرانی کنند و یا با توسل به «سیاست تسامح صفر» (zero tolerance policy ) کارها را اصلاح کنند که باز در جامعه ای با دستگاه قضایی و پلبس فاسد بیش از پیش به طرف هرج و مرج پیش خواهد رفت. در اینجاست که ملاحظه می کنیم که نظام دمکراسی بدور از اقتدارگرایی و با حضور همه نیروهای سیاسی و ملی میتوان مردم را به دوری از فساد دعوت کرد. امری که تصور نمیرود از یک نیروی اقتدارگرای حاکم بر بیاید و با توجه به روحیه اهل فساد بهانه تازه ای برای ادامه فساد و درگیر نکردن وجدان بدست خواهند آورد.
یک زمان است که شما در سال 57 قرار دارید و به این دریافت میرسید که نظام حاکم برای اصلاح اعلام آمادگی کرده و انقلاب به صلاح نیست و باید اصلاح کرد. این روند با حسن نیت و درایت حاکمان و حکومت شوندگان و نیروهای سیاسی بدون کوچکترین صدمه ای میتواند ایران ما را به سعادت رهنمون شود. اما امروز محمدرضاشاه اقتدار گرا بر سر کار نیست که آماده باشد اقتدراش را تقسیم یا واگذار کند. پیشنهاد امیر طاهری آن است که شالوده آن نظام را بر سر کار بیاوریم و با عبرت گرفتن موافق و مخالف از تاریخ 44 ساله و وجود قانون اساسی مشروطه برای شروع کار اقدام کنیم تا کارها سامان یابد. برفرض امکان موفقیت چنین ایده ای، این ایده بر دوش چه کسانی «بناچار» به انجام خواهد رسید؟ تصور نمی کنم که از داخل رژیم نیروی سیاسی مثلا اصلاح طلبان به استقبال بروند و نیز معلوم نیست نیروهای مسلح به آنها بپیوندند. در خارج هم چپ چندان عنایتی نخواهد کرد. در نهایت تنها امیدی که میرود نیروی کف خیابان است. اما با فرض این که نیروی کف خیابان موفق شود و رژیم و نیروهای سرکوبگر و سپاه را خنثی کند رضاپهلوی بر دوش ایدئولوژی کشور داری چه کسانی به ایران باز خواهد گشت؟ نیروهای چپ؟ مجاهدین؟ جبهه ملی؟ بنظر میرسد که شاهزاده بناچار بر دوش کسانی به تخت خواهد نشست که پیرو نظریات اقتدارگرایانه سعید قاسمی نژاد و امیر طاهری و رضا تقی زاده باشند. و اینان شمشیر را از حالا از رو بسته اند و در ایران هم کم طرفدار ندارند. هیچ تضمینی در دست نیست که این نیروها حتا در صورت پیروزی طرح شان و بدست گرفتن قدرت در ایران و نیز گذشت ده سال آنطور که گفته اند قدرت را به مردم و انتخاب آنان واگذار کنند. هرگز در تاریخ رخ نداده که گروهی در قدرت باشد و قدرتمدارانه حکومت کرده باشد و این قدرت را صلح آمیز رها کند و منزل به دیگر بسپارد. شاهزاده بر دوش اقتدارگرایان باقی خواهد ماند و حتا اگر بخواهد و اصرار کند هم او را پایین نخواهند آورد. مجبورش خواهند کرد که اقتدار گرا زندگی کند (در واقع قدرت در دست آنها باشد) و اقتدار گرا در گذرد. در اینصورت بزودی از اذهان مردم زدوده خواهد شد.
اما این میان این شاهزاده است که میتواند انتخاب کند که هم پادشاه و همزمان گاندی ایران باشد یا هیرو هیتو پادشاه ژاپن در جنگ جهانی دوم زیر نفوذ نظامیان مقتدر! گزاره دوم شاید در آغاز - به دلیل عاصی شدن مزدم از رژیم اسلامی - حتا با استقبال نیز روبرو شود اما عاقبت بخیر نخواهد شد. چندی نخواهد گذشت که هیجانات و عقده ها پس از شادی ها و رقص های اولیه فروکش خواهد کرد و عقل و منطق جایش را خواهد گرفت و مردم خواهند گفت:
ما پادشاه مقتدر، کاردان و با کارنامه ای درخشان و با حسن نیت حتا اگر کارنامه خوبی داشته باشد نمیخواهیم. یک بار چوبش را خوردیم کفایت می کند. ما هزینه ندادیم و آخوند سفاک را سرنگون نکردیم که سعید قاسمی نژادها و امیرطاهری ها با اقتدارگرایی برای ما ایران را بسازند و ما فرمان ببریم. ما میخواهیم حتا با مقداری بی نظمی خودمان کشورمان را بسازیم تا دوباره سقوط نکنیم. این نخست وزیر ماست که برنامه کار برای پادشاه تهیه می بیند و پادشاه مطابق وظیفه اش آن برنامه ها را اجرا می کند و نه بالعکس! دیگر این که آن محمدرضاشاه بود که از سنین پایین داخل کش و قوس های سیاسی شد. شاهزاده نه تجربه و نه جایگاه او را دارد و نه ایران آن ایران است و نه مردم آن مردم. حتا جان نثاران لازم برای این کار دیگر فراهم نیست. جان نثاران امروز از شاهزاده فرمان نمی برند و برای بیانیه هایش که به دیگران توهین نکنند تره هم خرد نمی کنند. در نتیجه پس از سرنگونی آخوندها شاهزاده همانگونه در میان هواداران اقتدارگرایش گیر می کند که امروز علی خامنه ای گیر کرده است.
نظم و اقتدار سعید قاسمی نژاد و امیرطاهری
کدام اقتدار؟ کدام نظم؟ امیر طاهری و قاسمی نژاد حتا نمیتوانند اقتدارگرایی فرضی شان را تضمین کنند. مدعای شان فاقد بنمایه است. نمیتوانند برای موفقیت طرح شان در عمل تئوری بیافرینند که چگونه؟ با کدام نیرو؟ هیچ زمینه ای برای این کار فراهم نیست و فوج قزاقی هم در اختیار رضاشاه دوم نیست که تهران را بدست بگیرد. پس صحبت از چه می کنید؟ اینها با این طرح ماجراجویانه شان عاقبتی را برای شاهزاده فراهم می آورند که خمرهای سرخ برای شاهزاده سیهانوک فراهم آوردند و او را از کشور فراری دادند. شاهزاده خوب است که نگاهی به سرنوشت او بیاندازند.
اما پادشاهی را میتوان تصور کرد که به سرنوشت احتمالی و مفتضح پرنس سیهانوک در دوران خمرهای سرخ دچار نشود و با گاندی شدن در تاریخ جای بایسته ای بیابد. پادشاهی با روش و منش گاندی تنها کاری است که شاهزاده میتواند در آن موفق و سربلند بیرون بیاید و در مردم و نیروهای راست و حتا تندروترین چپ ها قرار بگیرد تا به هنگام ورود به صحن مجلس شورای ملی و مجلس سنا به احترامش از جای برخیزند. شرط گاندی شدن و نام نیک در تاریخ از خود بجای گذاشتن دوری گزیدن از ایده های سمی امیرطاهری ها و سعید قاسمی نژاد هاست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید