خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟
محمد علی اصفهانی
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
خیلی ناسیونالیست هستید و از امروز نگران فردای تجزیهٔ ایرانید؟ من ناسیونالیست نیستم، ولی مثل شما با تجزیهٔ ایران و حتی با فدرالیسم و اینجور چیز ها هیچ میانهٔ خوبی ندارم.
اما نگرانی من، نه از بابت آنهایی که شما تجزیهطلبان مینامیدشان، بلکه از بابت موقعیتی است که گرایشهای تجزیهطلبانه، و حتی گرایشهای فدرالیسمخواهانه ـ در وجه غالب خود ـ پاسخ های عکسالعملی به آن هستند.
و بقای ج.ا بقای این موقعیت است.
ـــــــــــــــــــــــــ
میهندوستی، الزاماً معادل یا مترادف ناسیونالیسم نیست.
وقتی که از ناسیونالیسم می گوییم، باید توجه داشته باشیم که تجزیهطلبان هم دقیقاً ناسیونالیست هستند.
ناسیونالیسم، فقط ناسیونالیسم میهنی نیست. ناسیونالیسم، ناسیونالیسم قومی هم هست.
به عبارتِ شاید دقیقتر، اگر من و شما میهن را متشکل از یک دولت واحد و یک ملت واحد و یک سرزمین واحد میدانیم، تجزیهطلبان هم، مثل ما میهن را همین میدانند، و اصلاً به همین دلیل است که خواهان تجزیه، و برپایی دولت واحد در سرزمین واحد برای ملت واحد خودشان هستند!
ـــــــــــــــــــــــــ
همانطور که پیش از این نوشتهام (۱) بی توجهی به مسایل خاص الخاص پارهیی مناطق ایران با فرهنگ های محلی متفاوتشان در متن فرهنگ مشترک ملی، فضایی به وجود آورده است که چهار گروه کلی، با چهار انگیزهٔ کاملاً متفاوت، و چهار پاسخ کاملاً متفاوت، درگیر آن هستند:
گروه اول:
ج.ا با انگیزهٔ ترسانیدن مردمان از عواقب سرنگونی خودش، و متهم کردن این و آن به تجزیهطلبی به منظور سرکوب هرچه بیشتر.
گروه دوم:
خود اهالی آن مناطق، با انگیزهٔ بیان ستمهای مضاعفی که تحمل کرده اند و دارند تحمل میکنند.
در میان این گروه، ناسیونالیسم قومی، همیشه امکان قابل توجهی برای نشو و نما، و همچنین مطرح کردن خود به عنوان ناجی داشته است و خواهد داشت.
گروه سوم:
ناسیونالیستهای دو آتشهٔ میهنگرای گاه شوونیست، و گاه متعصب، و گاه مصلحتی و قلابی.
اینها تعدادشان کم نیست، و ج.ا که بیوطنترین بیوطنان، و دشمنترین دشمنان هویت ایرانی است، در میان این گروه، زمینِ بازی خوب و مناسبی برای خود یافته است و توپ را با پای تعدادی از اینها، به سمت دروازهٔ مطلوب نشانه میگیرد.
گروه چهارم:
کسانی که دل در گرو رهایی مردم دارند، و نه آنچنان ساده و خوشبین هستند که گمان برند که خطر تجزیه اصلاً فاقد اهمیت است و دستکم در شرایط فعلی نباید به آن توجهی داشت و نیرویی برایش گذاشت، و نه آنچنان نادان هستند که ترسی که گروه اول، یعنی ج.ا و شرکا، سعی در القای آن دارند، بتواند در عزمشان برای پیشبرد خیزش انقلابی جاری و پایان دادن به نظم و نظام ج.ا خللی وارد کند.
به منظور اجتناب از طولانی شدن مقالهٔ حاضر، به جای واکاوی بیشتر این مبحث معین، خواننده را به کل مقالهٔ مورد اشاره، ارجاع میدهم.
ـــــــــــــــــــــــــ
آنچه اما این روز ها، می تواند خطر تجزیه و یا حتی متلاشی شدن میهن ما را جدیتر از پیش مطرح کند ماجراجویی های مشترک طالبان افغانی و طالبان ایرانی است از سویی، و پارهیی تغییر و تحولات منطقهیی که زمینهیی را برای دخالتهای بعضی کشور های دیگر همسایه، به خصوص جمهوری آذربایجان (به نیابت از دیگران) فراهم ساخته است و می سازد از سوی دیگر.
طالبان افغانستان که مجهز به الاغ و قاطر و اسب و درشکه و دوچرخه و موتور گازی و پشم و ریش توانسته بودند در ظرف چند ساعت دوباره در افغانستان به حاکمیت برگردند، اینبار تکیهزده بر سلاحهای پیشرفتهٔ بهجامانده از ارتش آمریکا، خواب «خراسان بزرگ» را میبینند، و طالبان ایران که نه عرضهٔ آنها را دارند و نه شعور تشخیص شرایط را، یا با توجه به همذاتی خودشان و طالبان افعانستان معتقدند که این یک مشکل خانوادگی و جزیی است، و یا احیاناً با یک محاسبهٔ مطلقاً اشتباه گمان میبرند که یک جنگ محدود با افغانستان میتواند توجهها را از شرایط درونی ایران منحرف کند و مردم را هم پشت سر آنها به صف کند.
در این میان، حرف کسانی که معتقدند که آمریکا به طمعِ از میان رفتن سلاحهای باقیماندهاش در افغانستان، از چنین جنگی بدش هم نمیآید و حتی خواهان آن است، گرچه چندان منطقی نیست، شاید تا حدودی قابل تأمل باشد.
جو بایدن که طالبان را دوباره به جان مردم افغانستان (و ایران و منطقه) انداخته است، و روسیه را قدم به قدم به سوی باتلاق جنگ اوکراین هدایت کرده است، برخلاف ظاهر آرام خود، بسیار حسابگر و دقیق و برنامهریز است، و بر خلاف ترامپِ نسبتاً ضد سیستم، کاملاً داخل سیستم قرار دارد و پاسدار و نگاهبان آن است.
ـــــــــــــــــــــــــ
شرارتهای ذاتی و تنشآفرینیهای ج.ا به علاوهٔ جاهطلبیهای حاکمان جمهوری آذربایجان (مورد حمایت همسایهٔ دیگر ما ترکیه) هم زمینهٔ مناسبی برای اسراییل فراهم آورده است که در صورتی که واقعاً مایل باشد خواهد توانست از جمهوری آذربایجان به عنوان ابزاری در درگیری با ج.ا استفاده کند، و حتی وظیفهٔ یک جنگ نیابتی را هم به آن بسپارد.
اما به نظر نمیرسد که اسراییل، علاوه بر استفاده از جمهوری آذربایجان در موارد دیگر ـ در حال حاضر ـ تمایلی به آنچنان جنگ نیابتییی هم داشته باشد و به چنان امکانی فکر کند.
سفر رضا پهلوی به اسراییل، به دعوت یکی از مهمترین و کلیدی ترین وزیران کابینه که به صورتی چشمگیر و شبانه روزی در آن سفر همراه رضا پهلوی بود، نشانهٔ دیگری از عدم تمایل اسراییل به آنچنان جنگ هایی است، و بیشتر میتواند پیام اسراییل به آمریکا و غرب باشد مبنی بر همسویی خود با آنها در مورد ایران، و تشویق و تشجیع آن ها به حمایت هرچه بیشتر از رضا پهلوی.
نامهیی که آن دوازده نمایندهٔ سوپر راست و سوپر مرتجع پارلمان اسراییل، بلافاصله پس از پایان سفر رضا پهلوی نوشته بودند و خواهان تجزیهٔ ایران و الحاق آذربایجان ایران به جمهوری باکو شده بودند، به نیت تضعیف رضا پهلوی، و خنثی کردن اثرات سفر او، و با قصد بر هم زدن میز نوشته شده بود.
و این، کاری بود شبیه کار بخشی از نئوکانها و اوانجیلیستها و لابیگران صنعت سلاح و فرماندهان سابق و اسبق جنگ و کسانی دیگر از جناح های نامتعارف امپریالیسم، که فعلاً از دایرهٔ حاکمیت کنار زده شده اند، علیه رضا پهلوی به نفع مجاهدین.
اینها در ملاقاتهای پی در پی و کنفرانسهای متعددِ برنامهریزی شده توسط مجاهدین، یک محور اصلی سخنانشان حمله به رضا پهلوی است، و هر بار با مطرح شدن هرچه بیشتر او، بر میزان حملات خود به او میافزایند و آشکارا نشان میدهند که در تقابل با جناح های متعارف حاکم، برای آیندهٔ ایران چه میخواهند و چه نمیخواهند.(۲)
ـــــــــــــــــــــــــ
دو موضعگیری، یکی موضعگیری رضا پهلوی، و یکی موضعگیری رهبر مجاهدین، در ماجرای حملهٔ ۳۰ اردیبهشت به یک برجک مرزبانی در سراوان و کشته شدن سه سرباز وظیفه و دو استوار دوم:
رضا پهلوی:
«تروریستهایی که جوانان مرزبان ایرانی را در سراوان به قتل رساندند، روی دیگر سکه جمهوری تروریست اسلامی هستند که جوانان بلوچ را اعدام میکند و به قتل میرساند. با خانوادههای سربازان جانباخته میهن، عمیقا همدردی و این اقدام تروریستی را شدیدا محکوم میکنم.»
رهبر مجاهدین:
«بچه شاه بهتر از این نمیتوانست همدستی شیخ و شاه و همدردی خود را با پاسداران نظام ثابت کند.»
«وقتی قاسم سلیمانی سقط شد، عامدانه سکوت کرد. حالا برای عوامل تحتامر خامنهای ضحاک دل میسوزاند و آنها را "سربازان جانباختهٔ میهن" میخواند.»
ـــــــــــــــــــــــــ
(...)
بر گردیم به اول مقاله، و به این که بهجای جنگ و دعوا به راه انداختن بر سر فردای نیامده و تکلیف تجزیهطلبان موهوم یا غیرموهوم در آن روز، و بهجای خود را وارد منازعات در همتنیده و ریشه در ریشه دوانیدهیی کردن که با جنگ و جدال در وسط معرکهٔ امروز، و در گرماگرم نبرد مشترک همگانی و فراگیر جاری با ج.ا قابل حل نیستند، به این بیاندیشیم که:
اگر ج.ا باقی بماند، با همین رفتار های تا کنونی خود، خطر تجزیه و تلاشی ایران را هر لحظه بیشتر و بیشتر، و نزدیکتر و نزدیکتر می کند،
و بنا بر این:
در صورت پرداختن ما به یکدیگر بهجای پرداختن به ج.ا، هم تمام عواقب خطر تجزیه و تلاشی احتمالی ایران را باید تحمل کنیم، و هم تمام جنایاتی را که تا کنون، و از تاکنون تا پایان کار ج.ا بر مردم رفته است و خواهد رفت را.
در صورت غیاب اراده و حضور فعال و جهتدهنده و تعیینکنندهٔ مردم، هم خطر تجزیه، و هم خطر جنگ و هم خطر متلاشی شدن ایران در پی دخالت خارجی و یا در پی فروپاشی ج.ا در یک فراشد خود به خودی بر اثر غلبهٔ نیروی مرگ بر نیروی حیات در این لاشهوارهٔ رو به تجزیه و اضمحلال، وجود دارند.
چشم فروبستن بر خطر تجزیه، دردی را درمان نمی کند، ولی از بیم این خطر، به خطری بزرگتر، به خطری که این خطر در دل آن است که نطفه بسته است و رشد کرده است و رشد خواهد کرد، یعنی به خطر ادامهٔ حیات ج.ا تن دادن و صفوفی که در مرحلهٔ کنونی باید هرچه بههمپیوستهتر و بزرگتر و همگامتر باشند را به بهانهٔ احتمال حضور تجزیهطلبان موهوم یا غیر موهوم در آن از هم گسستن دردی بر دردی میافزاید.
یکی از تضمین های نسبی اجتناب از جنگ داخلی و تجزیه و هرج و مرج، در امروز ایران و در فردای ایران، همبستگی مردمیِ سراسری پیرامون یک نهاد رهبری کننده است.
و از آنجا که نهادی در آن سطح وجود ندارد، دستکم باید به یک نهاد هماهنگ کننده فکر کرد.
چنین نهاد هماهنگ کنندهیی اما نمی تواند با انتظار نقاط اشتراک حد اکثری از یکدیگر داشتن شکل بگیرد. (۳)
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
(۱) در باب تمامیت ارضی، و تب ادواری نگرانی از تجزیه ـ به همین قلم ـ ۱۲ بهمن ۱۴۰۱
http://www.ghoghnoos.org/aak/230201.html
(۲) در این باره، از جمله می توان به بخشهایی از سه مقالهٔ زیر مراجعه کرد:
ـ مراقب آلترناتیوسازی امپریالیستی بودن به معنای مبارزهٔ ضد امپریالیستی نیست ـ به همین قلم ـ ۷ خرداد ۱۴۰۱
http://www.ghoghnoos.org/aak/220528.html
ـ و چند کلمه هم در بارهٔ منشورها و پیمانها و برنامهها ـ به همین قلم ـ ۹ اسفند ۱۴۰۱
http://www.ghoghnoos.org/aak/230228.html
ـ و حالا در فاصلهٔ میان دو طوفانِ پیش از رنگین کمان ـ به همین قلم ـ ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
http://www.ghoghnoos.org/aak/230402.html
(۳) ده قدم تا آخرین نبرد ـ به همین قلم ـ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۸
http://www.ghoghnoos.org/aak/190514.html
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید