حداد عادل در خرقه رئیس فرهنگستان زبان فارسی گفت: "حسن کار تشکیلاتی همافزایی است، همان که میگوید یک دست صدا ندارد. امروز بدانید وضع رسانه در دنیا به کلی با ۳۰ سال پیش متفاوت شده. ما اول انقلاب فکر میکردیم اگر رادیو و تلویزیون دست ما باشد، تمام است."
کشف بزرگ آقای عادل چنین است: "امروز در دنیا هرکسی یک تلفن همراه دستش است و کش کار از دست همه در رفته و حتی متدینین و انقلابیها تحت تاثیر قرار گرفتهاند و جنگ، جنگ ادراکی شده است. اینها کار تشکیلاتی میخواهد تا مدیریت شود."
باری چنین شد که با گرانی نان بیم آن میرود که دیگر اتومبیل و موتورسیکلت واجب باشد تا بتوان با آن اسکناسها را طبق طبق حمل کرد.
یک دست صدا ندارد
بر جا مانده
تابلو شاهکار شهره مهران، گزارشی روان است و به حق، انگار مقدمهای است برای کتابی بازگوی سختیها و دردهای به یادماندنی. از آن کتابها که بارها خوانده شد و مانده شد. دستهایی که مو میگشاید یا گره میبندد. اما انگار علمداران رفتهاند و چه باک که نشانی از آمدگان و رفتگان برجا نمانده است.
میپرسیم گره میبندد یا گره میگشاید خود. در کنار آن طبیعت خوش نقش، کدام مصیبت در پرچمهای سیاه منعکس است. دشت زیبا و البرز افسانهای کدام دیو را در قلههای خود پناه داده است. کوههای پربرف و زمینهای حاصل خیر، چه میگویند در گوش شهرزاد قصهگوی ما.
این تابلو، از مجموعهایست که در بومهای گونهگونه، بخشهای دیگری از روزگار ما را بیانگر و شاهد شدند. شهره مهران هنرمندی است، مردمگرا و عالم به کار خود.
ندوشن، پزشکزاد و براهنی
در سوک مرگ در غربت
سهیلا عابدینی در چلچراغ این شماره از رضا براهنی، ایرج پزشکزاد و محمدعلی اسلامیندوشن به یاد آورده و از آنها نوشته که در وطن خویش غریب ماندند.
به نوشته این سوگنامه: "خیلی وقت است که همه جا را بوی مرگ فراگرفته و مشام همه ما عادت کرده. ولی دل من از این گرفته که یک رسم که نه، یک قانون اجباری، یک اجبار قانونی یک قول و قرار نانوشته و نازیبا شکل گرفته که اول عالم مرگ بعضیها میآید: 'درگذشته در غربت! ' این عبارت مثل القاب سنگین در ادبیات کهن، کمرشکن میشود وقتی به کرات از آن استفاده میشود. برای مردمی که هنرمندش را نداشته و سالها از او دور بوده، حال درک و دریافت از دنیا رفتنش هم شاید سخت باشد، ولی این تاریخ هنر، این تاریخ ادبیات، این تاریخ جغرافیای ما که این روزها و این سالها دارد نوشته میشود، صفحات خوبی در آن ثبت نشده."
انگار حال دور و زمانه عوض شده و شهرها را به جایی نمیبخشند و نمیفروشند، بلکه آدمهاش را، آدمهای قیمتی و گرانبهاش را کوچ میدهند برای چند دهه، را بگیرد که به جاهای دیگر نزند، ولی همه ما زخمی شدهایم از این درد. درگذشته در غربت در تاریخ امروز ما مثل یک ننگ است که پاک نخواهد شد. ابرهای همه عالم شب و روز در تاریخ ما میگریند.
سهیلا عابدینی بر مقاله خود افزوده: "برای چند نسل، برای چندین بار تاریخ را نمیشود پنهان کرد، ما هم راهش را ببندیم، دیگرانی هستند که ما را در تاریخشان میآورند. چرا هنرمندان و دانشمندان ما درگذشته در غربت میشوند و درمانده راهی غربت میشوند و حق انتخاب و اختیار از آنان گرفته میشود، راه رفت و آمد آنها بسته میشود و چشمهای مسئول، ارزش تاریخی آنها را نمیبیند. این حجم از در وطن خویش غریب برای ما و درگذشته شدن در غربت برای آنها."
چهار فیلمساز مستند در حبس
گناه: ثبت وقایع
هفته به نیمه نرسیده بود که خبر رسید فیروزه خسروانی فیلمساز و روزنامهنگار، مینا کشاورز که با شش فیلم مستند، جلوه بسیار کرد، شیلان سعدی مستندساز و ریحانه طراوتی عکاس و فیلمبردار، هر کدام از گوشهای، از خانهشان بیرون کشیده شدند و رهسپار زندان.
فیروزه خسروانی در هنرهای زیبای بررا در ایتالیا فارغالتحصیل شد و کارشناس ارشد روزنامهنگاری نیز. او که پیشتر فیلم مانکن را از سرنوشت مانکن ویترینهای فروشگاههای لباس ساخت که در سطح جهان جلوها کرد، دو سال پیش، برای مستند رادیوگرافی یک خانواده، برنده جایزه بهترین فیلم مستند بلند آمستردام شد و نیز بهترین استفاده خلاقانه از آرشیو. او در سال ۱۳۸۸ به دلیل گذاشتن گل بر مزار جان باختگان قیام ۸۸ در بهشت زهرا دستگیر و پس از چند ساعت آزاد شد.
مینا کشاورز و شیلان سعدی با ساخت فیلم مستندی با نام "من قول دادم" از زندگی هفت زن ایزدی، در جشنواره برلیناله پذیرفته شدند. و ریحانه طراوتی هم در سال ۱۳۹۳ به دلیل انتشار نسخه ایرانی آهنگ هپی به همراه گروهی چند هفته در بازداشت بود.
آخرین خبر بیانیهای است که مجتبی میرطهماسب آن را منتشر کرد که نشان میداد جمعی از فیلمسازان و کنشگران فرهنگ و هنر آن را امضا کرده و و خواستار آزادی مستندسازان شدهاند. به نوشته این بیانیه: بار دیگر نهادهای امنیتی به محل زندگی و کار چند تن از فیلمسازان هجوم برده و لوازم شخصی و کاری آنها را ضبط، بازخواستها و بازداشتها را آغاز کردهاند.
در ادامه نامه سینماگران مستندساز آمده: "در همه اینسالها نه تنها سانسور گسترده، بلکه دخالت نهادهای امنیتی در حوزهی سینما، امنیت شغلی سینماگران را به پایینترین سطح ممکن رسانده است. دخالت نهادهای امنیتی در حوزه فرهنگ و هنر، اقتصاد و دیگر امور در حالی است که از وظایف اصلی خود بازماندهاند و در یک حرکت انحرافی، کنشگران را به صرف نگرش انتقادی مورد تفتیش و آزار قرار دادهاند. این گونه عملکرد نهادهای امنیتی، آشکارا به زیان امنیت ملی و در تضاد با آزادی بیان و حقوق ملت، مصرح در قانون اساسی است. "
امضاکنندگان در این بیانیه خواستار "آزادی همه زندانیان عقیده و گستره فرهنگ و هنر از آنجمله سینماگران مستندساز" شدند.
فیلم انتخابی این روزها
مجبوریم، همه مجبوریم
رضا درمیشیان نویسنده و کارگردان "مجبوریم" پیش از این فیلم، دو فیلم جنجالی "عصبانی نیستم" و "لانتوری" را کارگردانی کرد که آن دو فیلم نیز برای اکران و دریافت مجوز با چالشهای فراوانی مواجه شدند. مجبوریم امسال در اولین نمایش خارج از کشور خود، در فستیوال بینالمللی فیلم توکیو (TIFF) یکی از معتبرترین جشنوارههای جهان حاضر شد و گل کرد.
درباره خلاصه داستان فیلم مجبوریم تاکنون هیچگونه داستانی از سوی کارگردان و عوامل اصلی آن منتشر نشده است. اما شنیدهها حکایت از آن دارد که فیلم درباره دختری کم سن و سال است که به خواست شوهرش، رحم خود را اجاره میدهد و از این طریق گذران زندگی میکند تا اینکه اتفاقات و حوادثی این دخترک را در کنار یک وکیل و مددکار اجتماعی قرار میدهد. این فیلم یکی از فیلمهای جنجالی بود و به همین دلیل از جشنواره فیلم فجر در سال ۹۸ کنار گذاشته شد.
رضا درمیشیان کارش را با دستیاری بزرگانی چون داریوش مهرجویی، علیرضا داوودنژاد و فریدون جیرانی آغاز کرد. تا سرانجام مجبوریم از دروازههای سانسور رد شد و مجوز گرفت تا اردیبهشت امسال به اکران رود.
در جلسه افتتاح نمایش مجبوریم کارگردان گفت همانقدر که خوشحالم ازاکران "مجبوریم"، ناراحتم ازاتفاقی که برای مستندسازان زن و یک عکاس افتاده و امیدوارم آنها هرچه زودتر آزاد شوند وبه خانههایشان برگردند. اشاره او به دستگیری چهار زن فیلمساز و عکاس در روزهای گذشته بود.
حاضران کف زدند و دیگر موقع تشریح موضوع فیلمی بود که داستانش را کسی نمیدانست. گفت "فیلم قصه غربت آدمها در سرزمین خودشان است. آدمهایی که در سرزمین خودشان در غربتند. داستان ایرانیان بدون شناسنامه در داخل ایران. یک تا دو میلیون ایرانی بدون شناسنامه که حتی در سرشماری آماری هم نیستند."
چند دقیقه بعد که تماشاگران مشغول تماشای فیلم و بازی خیره کننده خانم فاطمه معتمدآریا شدند، میکوشیدند هر یک از نقشها را در ذهن قضاوت کنند. در قلب قصه پردیس احمدیه بازیگر جوان است که در درون فقر زندگی میکند. او مطیع شوهرش مجبور شده برای باردار شدن و زایمان. او به مردان فروخته میشود و ناخواسته در آخرین بارداری تحت عمل جراحی توبکتومی (بستن لوله ) قرار میگیرد. در این میان یک وکیل (نگار جواهریان) به وی کمک میکند تا از خانم دکتر (فاطمه معتمد آریا) شکایت کند.
آنان که فیلم را دیدهاند معتقدند که در تمام مدت تماشا تحتتاثیر شرف یا وجدان خود بودهاند و مدام از خود پرسیدهاند چرا؟ و تکان دهندهتر وقتی که قصه، خانم دکتری را به قضاوت وامیدارد و یک وکیل را به قضاوت در مقابل خانم دکتر. و در نهایت نشان میدهد که همواره یک راه در برابر آدمی نیست. و همین جاست که در مییابیم که مجبوریم.
مجبوریم در میان فیلمهای مشهوری که جراحت زخمهای اجتماعی را میشکافند، جایی خواهد یافت. در مراسم اولین نمایش فیلم، بهمن فرمان آرا که خود در فیلم نقشی دارد از رضا درمیشیان به عنوانی جوانی یاد میکند که امید بسیار به اوست در میان فیلمسازان و نویسندگان.
تعطیل میشویم
صحنه بالا در خیابانها- فرقی نمیکند کدام شهر- فراوان دیده میشود. کتابفروشیهایی که همین چند سال با هزار امید گشوده شدند، اما تاب نیاوردند. برخی هم کتابفروشیهایی که یادگار گذشتگان هستند و چند نسل گذر روزگار را، از خاطرات حضور در این کتابفروشیها پیدا میکنند.
اسدالله امرایی مترجم صاحب نام، آگهی ختم کتابفروشی دیگر را منتشر کرد و روی آن نوشت تعطیل میشویم.
توضیح این دوستدار کتاب که خود صد کتاب آفریده، چنین بود که: کتابفروشی نوپای چهل کلاغ پس از سه سال فعالیت و تلاش برای ماندن سپر انداخت. تصمیم گردانندگان مجموعه، که از اهالی خوشفکر فرهنگاند، تعطیلی کتابفروشی است. کتابفروشی که زیر بار فروش کتابهای قاچاق نرفت، اگر قیمت کتابی از چاپهای قبلی ناشران در قفسهها مانده بود، به قیمت جدید نفروخت. فروشگاه قبلی را که در واحدی بزرگتر بود تبدیل به جای کوچک کردند تا هزینهها کمتر شود.
اما متاسفانه ... با تیتر تعطیل میشویم همه چیز تمام میشود.
مائوزر به دار
به دار آویخته
نمایشنامه "مائوزر" را هاینر مولر نوشت و با ترجمه ناصر حسینی مهر فارسی شد. طراح و کارگردان این نمایش پارسا گلدار و تهیه کننده دیبا گلدار است.
بازیگران: بردیا رحمتی، نازنین ذوالفقاری، آیت بیغم، هامون خان محمدی، محمدرضا خانگلی، میلاد بهاری، علیرضا دهقانی، یوسف مقدم و علی ایزدی.
شاهکار مولر را در یک سطر بخوانید. مامور اعدامی که دیگر نمیخواهد اعدام کند، از طرف انقلاب خیانتکار شناخته شده و خود باید اعدام شود. و او تنها نیست.
اما نمایشنامه مائوزر مانند "هملت ماشین" از مهمترین و جنجالیترین آثار هاینرمولر است، به ویژه اینکه موضوع این نمایشنامه در رد آثار آموزشی "برشت" است، به همین دلیل در زمان نگارش آن، سر و صدای زیادی به پا شد.
تماشاگران لذت برند وقتی بدانند: این نمایشنامه نوعی مقابله با اصول تبلیغی و خشکی است که انقلابیون از جمله برتولت برشت روی صحنه تئاتر به آن میپرداختند. این اثر، که از زمان نگارش تا زمان فروپاشی دیوار برلین ممنوعالاجرا بود، همچون دیگر آثار مولر ساختاری پیچیده و زبانی شاعرانه دارد. ولی فوق العادهاند وقتی چنین آزاده به جنگ غولی میروند با نام برتولت برشت.
ارسلان شهبازبیگی از جمله تماشاگران نمایش نظر داده که: مائوزر نمایشی دغدغهمند در روزهایی که فضای تئاتر را عموما موضوعاتی خارج از فضای زیستی مردمان کف خیابان شکل داده غنیمت است. انرژی و انگیزه و تلاش بازیگران در همان ابتدا مخاطب را جذب فضا میکند و تقریبا تا پایان نیز بدون حس خستگی همراه خود نگه میدارد.
ظفر سهرابینیا هم در ستون نظرات تیوال نوشته: این روزها که مافیا داره تیشههای آخر رو به ریشه تئاتر میزنه یه همچین کارهای مستقلی که حاصل عشق مطلق و تلاش طولانی و بدون چشم داشت هست رو باید دید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید