چه شب هایی که با عشقت نهادم سر به بالین
به عشقت سجده کردم پیش پای دین و آیین
چه شب هایی زعشقت گریه کردم گریه کردم
بغل کردم به جایت گریه هایم را نمادین
چه شب هایی درون چشم من آتش فشان بود
به جز آتش ندیدم در نگاهم شعله آذین
همان آتش که از عشقت به جانم شعله ها زد
بسوزاندم بسوزاندم مرا از خشم و از کین
چه شب هایی سفر کردم به دنیای تخیل
تو بوسیدی مرا حتی به من هم سکس دادین
چه شب هایی قدم هایت شمردم توی قلبم
تو می گفتی قدم هایت به قلبش پا نذارین
تو می گفتی که عشقم یک جنون زودگذر هست
فراموش می کنم زودی ترا دیدی نشد این
تو می گفتی نباید عشق را جدی گرفت آه
تو حتی مسخره کردی مرا آری تو بی دین
که من بودم که من بودم که من عاشق ترین عاشق
تو بودی از تبار بدترین نوع شیاطین
اگر شیطان نبودی پس چه بودی پس چه بودی
که اینجوری به روی قلب من پا می گذارین
چه شب هایی که تنها حرف من با من همین بود
که من را دوست داری دوست داری یا ندارین
چه شب هایی تمام حرف تو با من همین بود
فراموشم بکن چون از سرم خیلی زیادین
ترا هرگر نمی بخشم که قلبم را شکستی
الهی بشکند قلبت که حقت بوده نفرین
مهناز هدایتی
فروردین نود ودو لندن
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید