
با خاموشی نـدا ما بیدار شدیم.
دانلود کتاب "روشَنـــَک بیاد گیتا علیشاهــی" در اینجا کلیک نمایید
روشنک بر اثر یک شوک به بیماری فراموشی دچار میشود. رضا، دوست صمیمی روشنک، کسی که او را از دوران جوانی، دوران زندگی در دانمارک و نزدیک به سی سال است که می شناسد، از گروئلند برمیگرد، تا از علت شوک روشنک مطلع شده و بتواند کمکی باشد تا روشنک حافظه از دست رفته خود را پیدا کند. با برگشت رضا، خاطرات در او زنده میشوند. خاطرات عشق مخفیانه او به روشنک، خاطرات مبارزه مشترکشان در جنبش چپ ایران برعلیه رژیم شاه، دوران پیروزی انقلاب، آزادی، دموکراسی، شادی، امید. این دوران کوتاه جایش را دوباره به دوران سیاهی و ناامیدی می دهد. مبارزه شبانه روزی با یک رژیم دیکتاتوری جدید. دستگیری ها، شکنجه ها،
اعدام ها و بالاخره فرار و پناهندگی به دانمارک.
فراموشی، تغییر هویت، عوارضی که روشنک به آن دچار شده است را در خود رضا و تمامی ایرانیهایی که او با آنها برخورد میکند را، میتوانیم دنبال کنیم.
آیا می توان از یک فراموشی و تغییر هویت دستجمعی نام برد.؟
چرا انقلاب منحرف شد.؟
چه بر سر آرمانهای انسانی و انقلابی که بر شانه های مبارزان چپ ایران بوده، آمده است.؟
باید ارزش ها را فراموش کنیم.؟
باید از گذشته خود شرم داشته باشیم.؟
در سال 1388 موجی از اعتراضات شهرهای ایران را در برمی گیرد. بعد از سی سال ایرانیها از خواب بیدار میشوند.
با خاموشی ندا، ما بیدار شدیم.
[1] ندا آقا سلطان، در روز شنبه ٣٠ خرداد ١٣٨٨ در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ٢٢ خرداد ١٣٨٨، در محله امیرآباد تهران به ضرب گلوله کشته شد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید