رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
بیداری و خوابنمایی

درووود بر خانم عادلخانی گرامی!
تحشیه ای نامتعارف بر دیدگاه و مواضع بیدارفهمی شما

«اعلامیه حقوق بشر»، مانیفستی است که حاصل بیش از دو هزار و اندی سال مبارزات و اندیشیدنها و سنجشگریهای فیلسوفان و متفکّران و نویسندگان و شاعران و هنرمندان و نقّاشان و دولتمردان و سازمانها و گروهها و گرایشها و اتّحادیّه ها و انجمنهای گوناگون در طول تاریخ تحوّلات اجتماعی و فرهنگی و غیره و ذالک مردم جهان است. کاربست اجرایی آن از کشوری به کشور دیگر فرق میکند و تضمین اجرای مفاد آن به سیستم کشورداری و فرهنگ مردم و نقش دولتمردان و نهادهای هر کشوری منوط است. وجود اعلامیه جهانی حقوق بشر برای تمام آنانی که سرنوشت یا به عبارت دیگر؛ «قدرت و اقتدار سیستم کشورداری» را به چنگ میگیرند، به این معنا نیست که مفاد آن، صد در صد به گونه تاییدی-تصدیقی از طرف حاکمان وقت اجرا و تضمین خواهد شد. چنین تصوّری خبط آشکار است؛ هر چند الزام وفاداری و تاکید مبرم بر تضمین مفاد آن در صدر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی گرایشهای مختلف باشد.

کشورهای مختلف، بیش از هر چیز در فکر تامین منافع خودشان هستند و مسائل کشورهای دیگر را در حیطه مسائل خودشان محسوب نمیکنند و بر این عقیده اند که مسائل فرهنگی و داخلی کشورها به امورات داخلی و کشوری ما مربوط نمیشود؛ بلکه مسئله ای داخلیست. این درست به ان میماند که شما در زندگی خانوادگی و خصوصی خودتان با فامیل و آشنا و اقوام، طور دیگری رفتار میکنید تا فرض کنیم مردم محله و شهر و استان و کشور خودتان. شما میتوانید در حدّ تذکر و تایید و تشویق و تاکید، نظراتتان را بگویید، ولی دخالت مستقیم در زندگی دیگران نمیکنید؛ مگر اینکه منافع شما یا فک و فامیل شما در معرض خطر باشند. تا زمانی که چنین اتّفاقی نیفتاده است، شما رفتارتان به قول معروف به میخ و به نعل زدن است یا به زبان غربیها، «رفتار دیپلماتیک». بنابر این، درد و چاره میهن را نمیتوان به حکومتهایی واگذار کرد که به منافع ملّی و مردم خودشان اولویّت اول را میدهند نسبت به وضعیّت ممالک و مردم دیگر در اقصاء نقاط جهان.
آنچه در ایران به نام «حکومت جمهوری اسلامی» از تقریبا نیم قرن پیش در صدر امور اجرایی مملکت تثبیت شده است بر شالوده «مبانی عقیدتی اسلامیّت و نصوص قرآنی و سیره محمّد ابن عبدالله و ائمه و مجتهدین و مراجع تقلید و غیره و ذالک» تکیه دارد؛ نه بر شالوده مفاد «اعلامیه جهانی حقوق بشر». دست اندرکاران عقیدتی اسلامیّت طبق آنچه تا امروز نوشته و منتشر و اظهار کرده اند، نه تنها پشیزی برای مفاد لایحه حقوق بشر، قائل نیستند؛ بلکه آن را گونه ای اسلحه در دست قدرتمندان جهانی به شمار می آورند که در تضاد و خصومت با مبانی عقیدتی آنهاست.
بحث حقوق بشر، مبحث «تصویر انسان در جهان و کیهان» است؛ یعنی اینکه انسان به طور عام در جهان و کیهان، چه رفتاری باید نسبت به همنوعان و دیگر موجودات داشته باشد تا شایسته نام «انسان» باشد. وقتی که به «انسان» از چارچوب ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها، نگاهی عمیق و ژرف بیندازیم، آنگاه میتوان دلایل رفتاری/موضعی/اجرایی؛نظری تمام مومنان به ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها را به عیان دید و در مدّ نظر داشت.
وقتی که صحبت از حقوق بشر میشود، تمام متفکّران و فیلسوفان و حقوقدانان از «تصویر انسان» بحث میکنند. در فلسفه حقوق از تهیه و اجرا و لغو و توسعه و غیره و ذالک قوانین صحبت نمیشود؛ بلکه از «تصویر انسان». این نکته ایست که هیچ ایرانی کنشگر و تحصیل کردن تا امروز، متوجّه آن نبوده و نیست متاسفانه و بدبختانه.
برای آنکه بتوان رفتارهای به شدّت خصمانه و خون ریزانه و سبعیّت دژخیمانه مومنان به ادیان کتابی و ایدئولوژیهای برآمده از آنها را که بعضا بیرق «علمی!» را نیز بر پیشانی خود دارند، به حالت خنثی واگرداند و مومنان به آنها را به ارجمندی انسانی و خدایی خودشان آگاه کرد، فقط سنجشگری نظری مبانی عقیدتی مومنان و مقیّد کردن آنها به رعایت حقوق دیگران کفایت نمیکند؛ بلکه بیش از هر چیز باید به بازشکافی و توضیح و تشریح «تصویر انسان که برخاسته از فرهنگ باهمستان مردم» باشد، همّت کرد. در فرهنگ ایران میتوان به تصاویری مثل: «جمشید جم، فریدون دادگر، ایرج مهرورز و دیگر تصاویر برخاسته از فرهنگ باهمستان ایرانیان» پرداخت که به کرّات در دیوانهای «شاعران ایرانی» از آنها سخن گفته شده است تا بتوان نم نم به تلطیف کردن و کم رنگ کردن تصاویر هولناکی چیره شد که برخاسته از ادیان کتابی و ایدئولوژیها هستند و با حضورشان، جامعه را به کشتارگاه آدمیان تبدیل کرده اند. بحث حقوق بشر، مبحث نظری ساده و روزمره نیست؛ بلکه مبحث اندیشیدن فلسفی در دامنه چفت و بست «فرهنگ و تاریخ و اخلاق رایج و گسترده بر ذهنیّت مردم» است. این تا اینجا.
حال اشاره ای کنم به آنچه که شما و کثیری دیگر از آن به نام «اپوزیسیون» سخن میگویید. کلمه اپوزیسیون در باره ایرانیان، اسم جمع است و طیف کثیری را مشمول میشود. امّا گر بخواهیم آن را محدود کنیم به کسانی که بیرون از مرزهای میهن هستند، آنگاه بحث ناهمبستگی آنها به حول و حوش محور تاریخچه شکلگیری آنها و مهمتر از همه ذهنیّت و اعتقادات آنها مربوط میشود. فاجعه گروهها و تشکیلات و حزبها و سازمانهای سیاسی از دوران پهلوی اول تا فاجعه 1357 و پس از آن تا همین امروز در این است که کنشگران و فعّالان گرایشهای سیاسی، هیچگونه «دانش و بینش سیاسی و تاریخی» نداشتند و هنوزم ندارند یا به عبارت بهتر از «فلسفه سیاست»، کوچکترین شناخت پیش پا افتاده نیز ندارند؛ ولی به شدّت در امور سیاسی مداخله و موجب مصیببتهای هولناک هم برای خودشان، هم برای جامعه ایرانی تا امروز بوده اند. اپوزیسیون در ذهنیّت و زبان گرایشهای سیاسی ایرانی به معنای این است که «حاکم و محقّ» به حکومت بر ایران و مردمش، فقط «تشکیلات» ما می باشد و بس. آنها هیچگاه خلاف معنای «اپوزیسیون» در سرزمینهای مادری که همانا «باخترزمینیان» باشند، خودشان را به حیث بخشی از جامعه ایرانی نمیدانند؛ بلکه خودشان را به حیث تمامیّت مردم ایران میدانند که محقّ و مجاز هستند به نام همه، دست به هر کاری بزنند بدون هیچگونه پاسخگویی و مسئولیّت پذیری. اپوزیسیون ایرانی به دلیل آنکه هرگز از دل و ژرفای رویدادهای جامعه ایرانی ریشه نگرفته اند، خود به خود نمیتوانند خودشان را بخشی از «پازل جامعیّت باهمستان ایرانی» بدانند تا بخواهند یا در صدد این باشند که دست به دست همدیگر بدهند و عوامل شرارت را که حاکم اقتلویی بر میهن و مردم شده اند از اریکه قدرت، عزل و خنثی و بی اثر کنند تا آنانی که لیاقت کشورداری را دارند به مقامهای مملکتی دست یابند و مصدر خدمتگزاری به مردم و توسعه و پیشرفت وطن شوند.
گرهگاه هرگز لاینحل گرایشهایی که خودشان را اپوزیسیون اتکیت زده اند، به این معضل خانمانسوز آغشته است که هیچکدامشان «گشوده فکر و سنجشگر تارخچه کرد و کارهای خود» نیستند و بدتر از همه، فاقد دانش کشورآرایی هستند و از تاریخ و فرهنگ ایران؛ سوای کلیّات پیش پا افتاده و میلیاردها بار نخ نما و پوسیده و متعفّن شده، کوچکترین شناخت دبستانی و آگاهی صنار سی شاهی و ریشه ای و مغز دار ندارند. به ندرت میتوان کنشگر سیاسی را پیدا کرد که بتواند بدون هیچ کژفهمی فاجعه بار، «ابیاتی» از دیوانهای شاعران ایرانی را روخوانی کند؛ چه رسد به فهم و درک آنها. تازه این فقط یک طرف قضیه است. طرف دیگر قضیه، فقدان آگاهی اساسی آنها از تاریخ تحوّلات فرهنگی و تاریخی و کشوری و باخترزمینیان مزید بر علّت است که ناکارآمدی آنها را شدّت و غلظت میدهد. به همین دلیل نیز نزدیک به نیم قرن است که کوچکترین گام مثبت نتوانسته اند برای خودشان و مردم ایران بردارند و مدام نسبت به رویدادهای میهنی و مواضع همدیگر فقط کنشها و کنشهای بسیار ابلهانه تا امروز داشته اند. از میان اینهمه مدّعو نمیتوان ده نفر را پیدا کرد که در ادغام آنها با همدیگر بتوان «یک هزارم استعداد و شعور و آگاهی اشحاصی امثال خلیل ملکی و قوام الدّوله و امیر کبیر و وزیران بسیار دانای درگذشته ایرانی» را به دست آورد.
فجایع ایران را زمانی میتوان مختوم کرد که مدّعیان بتوانند در آغار، خودشان را به «حیث ایرانی بودن بشناسند و بفهمند» و در صدد همبستگی با هم بر آیند بدون آنکه بخواهند حذف و نکبت و ذلّت و خفّت و خواری همدیگر را آرزومند شوند و از راه کنشها و واکنشهای به شدّت احمقانه و ابلهانه خودشان، به دوام و سیطره حاکمان اقتلویی، فرصت بدهند تا حکمرانان نالایق الهی بتوانند همچنان به کشتارگری و غارتگری فعّال مایشاء باشند.
مسئله حقوق بشر، در آغاز این است که هر ایرانی؛ بویژه مدّعیان عرصه های مختلف، خودشان را به حیث «انسان»، حسّ کرده و فهمیده باشند و انسان نیز موجودیست که خطاها و اشتباهات میکند و از خطاهایش اگر گشوده فکر و حسّاس و آماده آموختن باشد، میتواند بیاموزد و به مرور زمان، فرهیخته و فرزانه و موثّر واقع شود؛ اگر هم نه که تا مرگروزش احمق شیّاد میماند و در چنگال اعتقادات و ایدئولوژی حاکم بر ذهنیّتش برده اسیر خواهد ماند و بر دوام ذلّت خودش و خفّت مردم و واپسماندگی میهن با ادّعاهای آنچنانی شبانه روز همّت بی دریغ خواهد کرد!.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

س., 10.12.2024 - 12:08 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید