سرکشی و پایداری
مجدّدا دروووود بر آقای اقبالی و کردی گرامی!
اندکی توضیح دم دست.
اصلا بحث درک کردن و نکردن مطرح نیست که اگر بخواهیم هر واقعه ای را در همان موقعیّت وقوعش زیر ذرّه بین بگذاریم، آنگاه باید به تایید و تصدیق رفتار انسانها مقرّ بیاییم و بگویم «چاره ای» نداشتند و ندارند. دقیقا مسئله کلیدی قضیه برای برونرفت از دامچاله سرکوب و ذلالت به «واکنش و مقاومتی» منوط و ملزوم است که ما در برابر واقعه، «به هنگام» نشان دهیم؛ نه اینکه صبوری کنیم و تحمّل که شاید معجزه ای بشود. تغییر همواره با نسرکشی «فردیّتها» آغاز میشود. جرّقه ای خردلسان میتواند جنگلی را به خاکستر تبدیل کند. بنابر این، مسئله انتخاب و مقاومت و واپس ننشستن است که میتواند اخطاری و تذکّری اساسی به حاکمان باشد تا به آنها تفهیم کند که غفلت از مسئولیّتهایشان به معنای عزل و فروپاشی دستگاه اقتدارشان است با عواقب جزایی.
یک نفر «کاوه آهنگر» کفایت کرد تا «بیدادگری ضحّاک ماردوش را» رسوا و آشکار کند. یک نفر « فروغ فرخّزاد» کفایت کرد تا «آزاد زیستن و شادخواری» را با تمام بدنامیها و زشتگوییها و بیدادی که بر وجود خجسته او رفت، فریاد بزند و حقانیّتش را اثبات کند. یک نفر، «بابک خرّمدین» کفایت کرد تا تمام دم و دستگاه خلافت عبّاسیان متزلزل شود و فرو پاشد. یک نفرها در تاریخ ایران، بسیاران بودند و هنوزم هستند که میتوانند جرّقه ای باشند برای افروختن آتشی که نکبت و فلاکت غالب شده بر میهن و مردمش را درو و ریشه کن کند. یک نفر «نلسون ماندلا»، یک نفر «مارتین لوتر کینگ»، یک نفر «مهاتما گاندی»، یک نفر «ژاندارک»، یک نفر «پهلوان میدان همآوردی». یک نفر .....
تاریخ دگرگشتهای ریشه ای را همواره «یک نفرهای به نام و گمنام» رقم زده اند و سرنوشت و بقا و دوام را یا شایدم از سرحماقت و جهالت، نابودی جوامع بشری را رقم زده اند. آنهم با این تفاوت که مای ایرانی، «زندگی» را چگونه میبینیم و میفهمیم و در برابرش چگونه موضع میگیریم. آن یک نفر، هر کدام از ما میتوانیم باشیم که در پیوستن به همدیگر میشویم دریای طغیانگر و پر تلاطم در برابر حاکمان بی لیاقت و فرّ. هر کداممان در فردیّت و مسئولیّت و دلاوریهای خود.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان