جناب محققی گرامی و دوست…
جناب محققی گرامی و دوست محترم شما،
درود، درود به شما و تمامی آزادگان و آنها که سخنشان بی ریا و بی شیله پیله است. سخنی که از دل بر می آید، بر دل هم می نشیند و یا باید بنشیند. از اینرو و طبق این سخن نغز با شما محترمان سخن می گویم:
- نکته اول: مشکل من پدرکشتگی با خاندان پهلوی نیست. من از روی درایت و فهم و بی غرضی سخن می گویم. حداقل سعی بر آن دارم. مشکل من با خاندان پهلوی نفرت و کینه نیست. چندتایی از مشکلاتم را با این خاندان و با سلطنت و سلطنت طلبی و پادشاهی و هر چه شما اسمش را بگذارید در پائین بر می شمرم:
- در منطق و زاویه دید من، محمدرضا شاه و خاندان پهلوی جنایات فراوانی به ایران و ایرانی روا داشتند. در اینجا نمی خواهم یک یک این جنایات را برشمرم. اما در اینجا از تنها بزرگترین جنایت شاه و خاندان او صحبت می کنم. آخوند و ملای دزد و فاشیست و تحمیق کن و فالگیر و جادوگری که اینک بر مسند ولایت تکیه زده است، بزرگترین جنایت شاه و خاندان اوست. زیرا اگر در زمان شاه برای خواندن یک «کتاب هفته»، برای یک صفحه کتاب از علی شریعتی، برای گوش دادن به ترانه های داریوش اقبالی و .... کارتان به ساواک و تیغ و درفش نمی کشید و یک آزادی سیاسی حداقل نیم بندی وجود داشت که مردم عادی از ذات و درونمایه آخوند دوزاری و ملای فالگیر آگاه و مطلع شوند، این مردم و این جامعه در سال 57 و سالهای قبل آن به دنبال ملا راه نمی افتادند. و خیر و صلاح و بهشت برین را در سخنان سخیف و رمل و استرلاب نمی یافتند. اگر در زمان شاه اجازه رشد فکری، اجازه رشد سیاسی و .. می بود، مردم ناآگاه و .. بدنبال جن گیر و ملا نمی رفتند.
عزیزان، جناب محققی عزیز، ما باید نخست ریشه مشکلات را ببینیم. باید از خود پرسید، چرا جامعه برای ولایتمداری مهیا شد!
- نکته دیگر: به سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان و مشروطه طلبان (که همگی در چشم من یکسان هستند) بنگریم، تنها و یا اکثرا افرادی را مشاهده می کنیم همانند «شعبان جعفری». یک مثال: جریان آقای محمدرضا عالی پیام را در لندن حتما هم شما شنیده اید و یا ویدیوی آنرا دیده اید. به زبان دیگر من تا کنون با کسی از این جماعت برخورد نکرده ام که با من در آرامش و با زبان استدلال و منطق بگوید که چرا فرم حکومت سلطنتی و مشروطه و ... بهتر از جمهوری خواهی است! این افراد را که من می بینم تنها تصاویر لمپنهای جلوی دانشگاه و «زهرا خانم» ها در ماههای بعد از سال 57 در ذهنم زنده می شوند.
به من بگویید چرا ایران و ایرانی همواره می بایست بدنبال اقتدارگرایی فردی برود!؟ چرا خرد جمعی از خرد فردی و اقتدارگرایی فردی بدتر است؟!
- نکته دیگر: فرض کنیم بهترین فرد و مناسبترین پادشاه را هم برای سلطنت و مشروطه و ... در ایران یافتیم. فردی که عادل و ... و دانا باشد و تمامی صفات نیکوی دیگر را هم. حتی در این حالت خواهم پرسید، با این همه فقر و فلاکت و مشکلات زیست محیطی در وطنمان، چرا باید فرم حکومتی را انتخاب کنیم که با تشریفات و هزاران هزار هزینه های رنگارنگ، از کیسه مردم و جامعه ارتزاق کرده و در کاخ و کاخهای مجلل زندگی کند! به من بگویید چرا!؟
- یکی از خصوصیات فردی و ذاتی بسیاری از ایرانیان و بخصوص افراد مسن تر «چاکر صفتی» و «تملق» و «بادمجان دور قاب چیدن» است، که متأسفانه هنوز هم نسل به نسل و سینه به سینه به نسل های دیگر و جوانان نیز منتقل می شود. بخاطر این خصوصیت پلید تاریخی، اقتدارگرایی فردی و سلطنت طلبی برای ایران و ایرانی از زهر مار هم مهلک تر است. تاریخی از این نظر، که در هزاران سال حکومتهای دیکتاتوری و سلطنتی در ایران، ایرانی به زدن صورتک، به زدن ماسک عادت کرده است. یک صورت برای خانه، یک صورت برای خارج از خانه. ریا و تزویر. چه اگر در خارج از خانه ریا نمی کرد و دست بر سینه نمی زد و چاکرصفتی نمی نمود، سرش را بر باد می داد.
در این خصوصیت ما ایرانیان و مردمان آلمان شرقی (سابق) مشترکیم. آنها نیز می بایست در آن مثلا دیکتاتوری «کارگری» دو صورت داشته باشند. تزویر و دو رویی و چاکرصفتی!
از شما عزیزان، افرادی که در شرق و ایالتهای سابق آلمان شرقی زندگی کرده باشند، متوجه می شوند من چه می گویم.
سخن آخر به تمامی عزیزان و گرامیان،
چه سلطنت طلب، چه جمهوریخواه، چه چپ، چه راست،
یکایک ما هموطنیم و ایرانی! همه ما، همه این نود میلیون ایرانی می توانند متحد شوند! حول یک محور می توان و باید متحد شد! بیایید حول محور «همزیستی مسالمت آمیز» متحد شویم! اتحاد ممکن است؛ در صورتیکه ما حق حیات را برای همه ایرانیان در ایران، با هر فکر و ایده به رسمیت بشناسیم! بدون سلاح، بدون جنگ، بدون تمسخر، بدون ناسزایی گویی به دیگران و ایده دیگری! بیایید برای یک یک هموطنانمان و یک یک ایده ها، چه راست و چه چپ احترام قائل شویم! هر ایده و فکر و گروه و حزب به اندازه وزن خود، وزن سیاسی خود در ایران و تعیین سرنوشت ایران و ایرانی محق و محترم باشد! من از احترام به ایده و فکر و گرایش سیاسی گفتم و نه از احترام به گروهها و احزابی که بخواهند در ایران آینده، ایده خود را با زور و خشونت و اسلحه به دیگران تحمیل کنند! ما نباید اجازه دهیم دیکتاتوری جانشین دکتاتور دیگری شود!
آیا نمی توان دور این محور متحد شد!!!