یی ی
یی ی
دیروز در کلابهاوس داشتم با چند جوان سر و کله میزدم. موضوع سخن شان این بود که آیا پادشاهی پارلمانی در ایران در عصر حاضر قابل توجیه است؟ تلاش داشتند که بگویند که بازهم نظام جمهوری ارجح تر است. به آنها گفتم سوال مهمتر این است که آیا در ایران امروز دمکراسی پارلمانی قابل پیاده شدن است یا خیر. و اگر قابل پیاده شدن است به این معناست که مردم ایران به آن درجه از رشد رسیده اند که دیگر نمیتوان بر آنها دیکتاتوری اعمال کرد شکل نظام هرچه میخواهد باشد و نباید از فرد یا نظام جانشین ترسی به دل راه داد. نمیدانم آیا آقای تقی روزبه با این نظر من موافق هستند یا نه. اما به موهای سپیدشان که نگاه میکنم انتظارم این است که با من موافق باشند اما تاکید کنند که در نظام جمهوری خطر دیکتاتوری کمتر است. ما میتوانیم در این مورد باهم همنظر نباشیم و اشکالی هم ندارد. بخاطر این اختلاف نظر من به ساواک دستور شکنجه و به انفرادی انداختن آقای تقی روزبه را نخواهم داد!
اینها به کنار.. اما اصلا انتظار نداشتم از این پیر سپید موی که در این سن و سال اینقدر پرت از واقعیت نظر بدهند. نوشته اند:
آیا بفرض وقوع، او (رضاپهلوی) حاضر خواهد شد پس از عمری دوری و بیگانگی باروبندیل خود را بهبندد و در تهران سکنی گزیند؟!
واقعا این سوال پرتی آقای بهروز از واقعیت زندگی روزمره را نشان نمیدهد؟ این چه سوال پرتی است؟ پرت و نا مربوط و کودکانه! واقعا انتظارش را نداشتم. من این سوال را از خود آقای بهروز بپرسم آیا به من نگاه عاقل اندر سفیه نخواهد انداخت؟ من از کیانوش توکلی این سوال را بپرسم فکر میکنم خیال میکند که دارم به او توهین میکنم. این سوال آقای بهروز به طرز مسخره ای تلاش دارد که عمری تلاش های رضاپهلوی را به گونه ای کودکانه به این هدف برساند که او در این سالها جان خود و اطرافیانش را به خطر انداخته و هزار متلک و انتقاد امثال آقای بهروز را تحمل کرده برای چی؟ برای آنکه برود ایران زندگی کند! دیگر هیچ چیزی برایش مهم نیست. این که مردم ایران از شر رژیم راحت شوند، این که ایران پیشرفت کند این که ایران... نه... هیچکدام اینها برای رضاپهلوی مهم نیست فقط مهم این است که به کمک اسرائیل رژیم را سرنگون کند بعد برود در ایران زندگی کند. همین؟ خب اگر هدف رضا پهلوی در این 45 ساله زندگی درایران بود که از همان آغاز بجای این همه فعالیت ها یک نامه به خمینی مینوشت و با محکوم کردن پهلوی ها رژیم برایش فرش قرمز پهن میکرد و اعتنایی هم به نظرات امثال تقی بهروز یا ما سلطنت طلبان نمیکرد. تقی بهروز دقیقا تلاش دارد همچه تصویری از رضاپهلوی نشان بدهد و بگوید او اینقدر بی خاصیت است که فقط به فکر خودش هست که برود تهران در یک قنادی فالوده شیرازی بخورد. خیلی تفسیر مسخره ای بود.
از همه بی انصاف تر.. و پرت تر این که نوشته «ولی مردم ایران محکوم نیستند که بین عقرب جرار و مارغاشیه یکی را گزین کنند». حالا دیگه دوران پهلوی ها دوره مار غاشیه یا عقرب جرار شد؟ یعنی اگر تو را در ماشین زمان بگذارند بفرستند زمان شاه همچنان با او مبارزه خواهی کرد؟ اگر چنین است که نوشته هایت اصلا ارزش نگاه کردن هم ندارد.
و اما راه حل آقای تقی بهروز:
صبر کن تا دیگری پیدا شود...
کاوه ای پیدا نخواهد شد، امیّد
کاشکی اسکندری پیدا شود...
بعبارت دیگر آقای بهروز شما را به نخود سیاه حواله میدهند.
آقای بهروز.. من فکر میکنم که شما داری حق میدهی به آن جوانها در کلابهاوس که به من میگفتند بزرگترین مشکل نسل ما حضور شما پیرپاتالهایی هست که این بلا را برای ما آوردید. وقت آن است که دست از سر ما بردارید. من یکی که از این نوشته تقی بهروز نزد آن جوانان شرمنده ام... شرمنده.. برو دمبال سکندر بگرد.