ردّیابی سنجشی
دروووود!
اندکی صحبتهای دم دست.
این چند کلامی که مینویسم بویژه امثله ای که می آورم، فقط برای تفهیم مسئله و فهمیدن موضوع بحث است و به جزئیات اصلا نمیپردازم؛ زیرا از دامنه عمومی به گستره تخصّصی میره و بسیار پیچیده میشه.
نه تنها هوش مصنوعی؛ بلکه هر ابزار و سیستم و برنامه و غیره و ذالکی که به دست بشر، ساخته شد، تولیدی محصول ابتکارات و تجربیات بشری بود و هست. تکیه مطلق به ابزارهای ساخته و پرداخته بشر و ترخیص کردن نیروی فهم و شعور و تمییز و تشخیص خود یا به عبارت دیگر، نیروی اندیشنده و هوشیار خود به معنای فاجعه آفرینی برای خود و دیگران است. مرزهای کاربردی ابزارها و وسایل و برنامه ها را باید پیشاپیش شناخت تا به فلاکت و بدبختی در موقع کاربست آنها مبتلا نشویم. مثلا «ناویگاسیون»، وسیله ای عالیست برای رفتن و رسیدن به مقصد بدون آنکه آدم بخواهد از احدی نشانه های جاده ها و راهها را بپرسد یا نقشه ای در دست داشته باشد. امّا همین ناویگاسیون در جایی به شما میگوید، به طرف راست بپیچ. اگر شما حواستان نباشد و به سمت راست بپیچید، بلافاصله یا به اعماق درّه می افتید یا به اعماق رودخانه و غرق میشوید. همچنین ابزاری وجود دارد که شما میتوانید صحبت کنید و کامپیوتر تایپ کنه. در انتها اگر بخواهید به کامپیوتر اعتماد صد در صد داشته باشید، خواهید دید که مطلب تایپ شده به اغلاط مضحک و گاه خلاف حرفهای شما آلوده است.
بنابر این فقط باید به نیروی فهم و شعور و تمییز و تشخیص فردی اعتماد کرد؛ ولو به خطا آلوده باشد یا موجب خطا شود. در هر صورت، انسان است که میتواند در باره عواقب اقدامهای خودش بیندیشد و در صدد اصلاحگری برآید. ابزارها به چنین کاری توانمند نیستند. حتّا ابزارهای خودترمیمی مثل فیلم «ترمیناتور»، باز به برنامه ریزیهای بشری منوط هستند و از خودشان هیچ ابتکاری ندارند.
وقتی که میخواهیم در دامنه «تاریخ و فرهنگ» ملت خودمان یا ملل دیگر کند و کاو کنیم، میتوان از انواع و اقسام «ملاطهای دم دست» استفاده کرد برای کشف و شناخت ریشه های بسیاری از معضلات و فلاکتها و همچنین یافتن چاره درمانگر آنها. اینکه ما از کدام دامنه به بررسی «تاریخ و فرهنگ» خودمان میپردازیم، بحث ثانویست. اصل کلیدی در این است که محصول بررسیهای پژوهشگران و جویندگان به کدامین «تصاویر و اصول و پرنسیپها» مختوم میشوند. زبانشناسی، مبحثیست که بیشتر به شکلگیری و آفرینش لغتها و سبک و سیاق دستور زبانی و آواها و اشتقاق کلمات از ریشه افعال و ترکیبات مختلف و امثالهم توجّه دارد. همینطور «لکسیکولوژی و اتیمولوژی» که به ریشه شناسی و تحوّلات معنایی کلمات اختصاص دارند.
برای متفکّر و فیلسوفی که به اندیشیدن در باره تاریخ و فرهنگ جامعه ای همّت میکند، تمام اینها به حیث «ملاطهای دم دست» محسوب میشوند. به این معنا که متفکّر تلاش میکند با اندیشیدن در باره کلمات و پیوندهای آنها، راهی بیایبد به کشف اصل «تصویر» و سپس تجربه/تجربیات نهفته در «تصویر» از بهر فهمیدن تاروپود فرهنگ باهمستان یک ملّت. فرض کنید «تصویر مجهول»، چیزی شبیه «ماشین سواری» باشد. در جایی شما میخوانید. «میل لنگ»، «کاربراتور»، «تسمه پروانه»، «گریبوکس»، «یاتاقان»، «باک»، «طایر»، «بلبرینگ» و امثالهم. تک تک این کلمات، معنای خاصّ خود را دارند و به تنهایی، چیزی را تفهیم میکنند که به ذات خودشان هستند و انعکاس دهنده نامشان هستند. اگر برای یک نفر مکانیک، همین کلمات را پشت سر همدیگر ردیف کنید، بلافاصله به شما خواهد گفت که اینها «قطعات ماشین» هستند. ولی شما هیچ ماشینی را به عین نمیبینید؛ بلکه فقط از زبان «مکانیک» میشنوید که اینها، قطعات یک وسیله ای هستند که اصلا عینیّت ملموس و ماتریالیستی در برابر دیدگان شما ندارند تا زمانی که «ماشین سواری » در مقابل شما قرار گیرد و سپس مکانیک به شما، یکی یکی قطعات و نحوه کاربرد آنها را نشان و توضیح دهد.
فیلسوف و متفکّر با پرداختن به «خوشه معانی کلمات» تلاش میکند که به آفرینش «تصویر» دست یابد تا بتواند سپس با یافتن «تصویر» به نقش و تاثیر و تقلیب و تحریف و دگردیسه شدن آن در طول تاریخ تحوّلات اجتماعی و کشوری و فرهنگی مردم کامیاب شود. بالطّبع در پروسه کاوشگری به سنجشگری و غربالگری و پردازش و اخذ اصالت تصویر کوششهای میکند. اینکه «تصویری/مفهومی/کلمه ای»، زادگاهش کجا بوده است، یک بحث مُجزّاست که مختص همان جامعه ایست که «تصویر/ مفهوم / کلمه»، زاییده و ساخته و پرداخته شده است، اینکه تاثیرات تصویر/مفهوم/کلمه در جوامع و ملتهای دیگر، چه بوده است، بحث ثانویست و اتّفاقا از طریق پرداختن دقیق و مته به خشخاش گذاشتهای سختگیرانه نسبت به تحوّلات مختلف تصاویر/مفاهیم/کلمات در جامعه خودی و جوامع دیگر میتوان نم نم به «اصل و اصالت تصاویر» راه یافت. مثلا «تصویر و کلمه میترا»، در دنیای مردم هندوستان و مردم ایران و مردم روم باستان و دنیای مسیحیّت و یهودیّت و اسلامیّت، پروسه ای معنایی و تاثیری را ایفا کرده است که شناخت «دقیق آنها» به کنکاویهای ظریف و اساسی منوط است که خواهی نخواهی به سنجشگری و غربالگری بدون امتیاز دادن به آئوتوریته ها و مقدّس پنداشته شده ها و مسلّم انگاشته ها مختوم میشود. و همین مسئله، باعث دشواری پژوهیدن و ایجاد موانع دست و پاگیر دار میشود؛ زیرا پروسه بررسی «تحولات معنایی و تقلیب تصاویر» با «قدرت و امتیاز» حُکام و زمامداران از گذشته تا امروز گره خورده است. به همین دلیلم است که سنجشگری «تاریخ و فرهنگ و ادیان نوری» در نظر تمام قدرتمداران و ارگانهای تابع آنها از «خطرناکترین» معضلات برای «قدرت و اقتدار» محسوب میشود. آنها تا میتوانند به «ایزوله و بدنام کردن و بی اعتبار جلوه دادن و تخریب و لجنمال کردن» تلاشهای متفکّران و فیلسوفانی بر میآیند که در سمت و سوی «سنجشگری تاریخ و فرهنگ او اعتقادات جتماع» به کهنترین ریشه ها و تاریکیها تمایل مشتاق و سرسخت دارند. قدرتمداران اگر نتوانند، متفکّر و فیلسوف را سر به نیست کنند و از انتشار افکار و ایده ها و سنجشگریهایش جلوگیری کنند، خواه ناخواه میکوشند از در دیگر وارد شوند. به این طریق که متفکّر و فیلسوف را، تابعی از ایدئولوژی حکومتی خودشان جاسازی کنند و از تاثیر افکار و ایده هایش بر ذهنیّت مردم، ممانعت کنند. مثلا وقتی که «نیچه» جان داد. روزنامه های محلّی نوشتند که «شاعر دیوانه ای به نام نیچه مُرد». مسیحیّت و متولیانش تا امروز با افکار نیچه به شدّت درگیرند و نمیدانند چه خاکی به سر خودشان بریزند. تا جایی که میتوانستند و هنوزم میتوانند، به نقد و استهزا و غیره و ذالک او تلاش کردند و میکنند. امّا در جایی نیز مجبور شدند که او را جزو متفکّران مسیحی جاسازی کنند. اگر به دایرة المعارفهای مسیحی توجه کنید، نام نیچه نیز ثبت شده است. در جامعه خودمان، «خیّام» در «رباعیاتش»، سراسر اسلامیّت را متلاشی کرده است رفته. تا امروز نیز سعی میکنند با رباعیات او، مبارزه خصمانه ای را به پیش ببرند؛ زیرا هر رباعی او، در یک چشم به هم زدن، تمام هجویات اسلامی را دود میکنه و میفرسته به هوا. آخوندها و متولیّان اسلامیّت، راهی ندیدند سوای اینکه خیّام را به حیث «متفکّر اسلامی!!؟» به خورد مردم ایران و دیگر جوامع بشری دهند. ولی هر کسی که فقط یک رباعی از خیّام را بخواند یا بشنود، میداند که نه تنها اسلامیّت؛ بلکه تمام ادیان نوری را لت و پار و متلاشی کرده است.
منظور من از این صحبتها این است که «فلسفیدن» به معنای کپیه برداری و متابعت و دنباله روی از دیگران نیست؛ بلکه فلسفیدن به معنای اندیشیدن در بستر تجربیات تاریخی و فرهنگ مردم خود از راه زبانهای رایج و رسمی مردم خود است برای یافتن ریشه های هویّتی مردم میهن خود از بهر گلاویز شدن با معضلات و مسائل و مشکلات خود مردم به همّت خود مردم.
تا همین جا فعلا بسه.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان