شناسنامه هویّتی داشتن
درووود!
اندکی انرژی هدر دادن!
فلسفیدن به جامعه و ملّت خاصّی تعلّق ندارد. هر جامعه ای که بر آن است، مناسبات اجتماعی و کشوری اش پویا و کارساز باشند، به متفکّران و دانشمندان و فیلسوفان و نظریه پردازان سرزمین خودش محتاج و ملزوم است. هر جامعه ای نیز بر شالوده تجربیات نیاکان و نسلهای متعدّد خودشان به بینشی از جهان و زندگی و غیره و ذالک انگیخته شده اند که خاصّ خودشان است و با جوامع دیگرT اینهمانی صد در صدی ندارند. ابناء بشر در زمینه فرهنگی نسبت به یکدیگر تفاوتها و تمایزات دارند. جوامع بشری اگر در دامنه امور فیزیکی و تسهیلات و ابزارها و صنایع و امثالهم، تشابهات داشته باشند، در دامنه فرهنگ به ندرت میتوان شباهتهایی قیراطی را پیدا کرد. کشورهای اروپایی و کشورهایی که کلا به نحوی در فضای مسیحیّت میزییند و شکل گرفته اند، فلسفیدنهایشان از یکدیگر متفاوت هستند؛ ولی در دامنه فلسفیدن، متاثّر از همدیگر.
داد و ستدهای فرهنگی متفکّران و فیلسوفان اروپایی مثل فرانسویها، آلمانیها، انگلیسیها، هلندیها و ایتالیاییها و سپس آمریکائیها، بر پایه تابعیّت یکی از دیگری یا بعضی از یکی نیست؛ بلکه متفکّران و فیلسوفان هر کشوری حسب موضوعات مشابه به اندیشیدن از یک طرف در باره معضلات میهنی خودشان در سمت و سوی ابعاد جهانی تلاشهای فردی میکنند و از این طریق نه تنها به کارگشایی مسائل ملّی خودشان مدد میکنند؛ بلکه تلنگرهای انگیزشی و فکری را به متفکّران و فیلسوفان جوامع دیگر سرایت میدهند تا در یک هارمونی «اندیشیدن و سنجشگری و تبادلات فرهنگی» به مردم جوامع یکدیگر مددکار باشند. کار «روشنگری و روشنفکری» به معنای نقش محلّل را ایفا کردن نیست که طیف تحصیل کرده و آکادمیکر و کنشگر ایرانی به آن از دیر باز تا امروز مبتلاست؛ بلکه کار «روشنفکری و روشنگری» به معنای اندیشیدن در باره تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم خود است از بهر همپا شدن و هماهنگی با سیر تفکّر و اندیشیدن در کنار دیگر جوامع بشری.
یک نمونه ساده و سر راستش و سپس کاستن از طول و تفصیلها.
متفکّری آمریکایی به نام «جان راولز» در باره «دادورزی/عدالت» کتابی مینویسد. دیگر متفکّران اروپایی در باره کتاب او، حسب تجربیات فرهنگی و تاریخی مردم میهن خود، نظراتی را تقریر میکنند. سپس متفکّر با مطالعه دیدگاههای دیگران، به اندیشیدن و بررسی دیدگاههای آنها حسب تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم خودش در صدد پاسخ بر می آید. کانال ارتباطی متفکّران مختلف، زبان است و مفاهیم رایج و شناخته شده فلسفی که هر کدامشان تاریخی کهنسال دارند با بار انواع و اقسام معانی. از طریق بده و بستانهای فرهنگی، روند تحوّلات مختلف کشوری و جهانی نم نم امکانپذیر میشود. پرسش و انتقادهای شدید و بی رحمانه من از مواضع نظری و ادّعایی طیف کنشگران و آکادمیکرها و تحصیل کردگان ایرانی همواره این بوده و هنوزم است که سهم ما ایرانیان در پروسه اندیشیدن و فلسفیدن در کجای این معادله مناسبات فرهنگی کشورهای اروپایی و آمریکایی و دیگر نقاط جهان است؟. شما نمیتوانید در سراسر کره زمین، یک نفر ایرانی را پیدا کنید که بتواند توضیح دهد، «خرد و خردورزی» یعنی چه؟. چرا نمیتواند؟. زیرا هیچوقت در باره «خرد و خردورزی» نیندیشیده و جستجو و تامّلات پیگیر نکرده است. همه تصوّر میکنند که خرد و خردورزی با عقلانیّت/راسیونالیستی اندیشیدن و امثالهم اینهمانی معنایی دارد. به اینگونه ساده لوحی میگویند، بلاهت معصومانه برای گریز از اندیشیدن و تمام عُمر مقلّد ماندن. «خرد و خردورزی» نه تنها هیچگونه همترازی معنایی با عقلانیّت و راسیونالیستی اندیشیدن ندارد؛ بلکه دقیقا در سمت و سوی سنجشگری آنها نیز هست. هر گاه مای ایرانی مدّعو توانستیم معضل «خرد و خردورزی» را از لحاظ فلسفی بیندیشیم، آنگاه میتوانیم به سهم خودمان در داد و ستدهای فرهنگی با دیگر متفکّران و فیلسوفان و اساتید سرزمینهای دیگر؛ بویژه اروپائیان و آمریکائیان وارد بحث و گفتگوهای انگیزشی شویم. به آنها نشان دهیم که ما نیز حرفی برای گفتن داریم. نشان دهیم که تجربیات نیاکان ما از «فلسفه زندگی و جهانداری» چه بوده است. نشان دهیم به همان میزان که روزی روزگاری نخستین آفرینشگر امپراطوری جهان بودیم و متفکّران و فیلسوفان برجسته ای را به جهان هدیه کردیم، هنوز آن مایه ها را داریم که بتوانیم پا به پای دیگران بیندیشیم و رایزنی کنیم و مبادلات فکری و ایده ای خود را با گشوده فکری استقبال کنیم.
کار روشنگری و روشنفکری، غرغره کردن محصولات قلمی و فکری دایره متفکّران و فیلسوفان و اساتید باخترزمینی نیست؛ بلکه هنر سهیم شدن در دایره گفتگوست که امکانهای باهماندیشی و تحوّلات فکری و فرهنگی جامعه خود را امکانپذیر میکند. تمام عمر، حمّال محصولات فکری و اندیشیدن دیگران شدن؛ آنهم در زبانی الکن و بی معنی و پرت و خارج از بستر تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم خود به معنای هدر دادن تمام استعداد و هنر و توش و توان خود است برای توجیه کردن عمری بردگی فکری و صغارت و حقارت متابعتی و دائم توسری خور نالایقان وطنی ماندن. تمام عُمر، مترجم آثار دیگر شدن، - آنهم تازه به شرطی که چیزی بفهمیم- هیچکس را متفکّر و فیلسوف نمیکند و اتقاقا ترجمه میتواند افکار متفکّر و فیلسوف را در زبان مقصد، تحریف و تقلیب و مزخرف و بی معنی و بی تاثیر نیز از آب در آورد. یک نمونه ساده اش نگاهی به کتاب «سنجش خرد ناب»، ترجمه زنده یاد «میر شمس الدّین ادیب سلطانی» به ما میگوید که فاجعه چقدر وسعت و عمق هولناکی میتواند داشته باشد. نمونه دومش زنده یاد «باقر پرهام» با کتاب «پدیده شناخت روح» اثر هگل. یا چهره معروف و شناخته شده ای به نام آقای «داریوش آشوری» که عمرش دراز باد. وی در ترجمه آثار نیچه، خبط و خطاهای برداشتی دارد؛ زیرا فلسفیدن نیچه را عمیق نمیشناسد و فقط در همان چارچوب زباندانی ترجمه ای میخکوب مانده است. حتّا عنوان کتاب «تبار شناسی اخلاق»، برگردانی غلط است. عنوان صحیحش در حقیقت باید «بنمایه اخلاق/منش» ترجمه میشد. زیرا Genealogie در تفکّر نیچه با «تبار شناسی» هیچ سنخیّتی ندارد. نیچه در سنجشگری اخلاق مسیحیّت و یهودیّت، ریشه و منشا اخلاق را به فردیّت اندیشنده و جوینده انسان منوط میدانست که بیشتر از هر چیزی با «Ursprung» همترازی و سنخیّت دارد. اینها فقط اشاره های گذرا هستند جهت تفهیم صحبت من.
همچنان تاکید مبرم میکنم تا زمانی که طیف تحصیل کرده و آکادمیکر و کنشگر ایرانی نیاموزد و نخواهد و تلاش نکند که بر پاهای مغز اندیشنده خودش در بستر تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم خودش استوار بایستد و قائم به ذات شود، نه تنها سگدو زدنهایشان هیچگونه تاثیری بر رویدادهای تراژیک و هولناک دم و دستگاه کشورداری در ایران نخواهد داشت، بلکه تمام عمر نیز مقهور و مطیع و تابع سیر تفکّرات باختر زمینان محکوم و ذلیل خواهند ماند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان