استقلال فکر و قائم به ذات شدن
دروووود!
مختصر و موجز.
مهم نیست شما در کجای نقطه زمین، ساکن باشید. وقتی بخواهید به هر دلیلی از بانکی وام بگیرید. متصدّی رسیدگی به تقاضانامه شما از شما مدارک و توضیحاتی را درخواست میکند. مثلا میخواهد بداند که میزان درآمد شما و مخارج و دیگر اقساط شما چقدر هستند تا سپس در باره مقدار وام درخواستی شما بتواند تصمیم بگیرد. فرص کنید شما مبلغ یکصد هزار دلار را تقاضا کرده باشید. متصدّی ذیربط بعد از بررسی مدارک و اسناد شما، اگر شرایط لازم را داشته باشید، مقدار وام درخواستی را به شما خواهند داد. اگر نداشته باشید که هیچی. اگر فرض کنیم پنجاه درصد شرایط لازم را داشته باشید، آنگاه مسئول ذیربط به شما خواهد گفت که ما فقط میتوانیم به شما چهل هزار دلار وام بدهیم. اگر مایلید تا قرارداد را ببندیم، اگر نه که تصمیم شخص شماست.
کسانی که اسم بی مسمای خودشان را گذاشته اند: «روشنفکر و روشنگر و کنشگر و امثالهم» اگر به اندازه یک ارزن، شعور و فهم و درایت و آگاهی داشته باشند، باید پیشاپیش بدانند که برای کاشتن عالی ترین بذرها و تخمه ها، بی چون و چرا باید خاکی وجود داشته باشد که آن را از قبل، شخم زده و آماده بذرافشانی کرده باشیم و سپس آبیاری و مراقبت و در انتظار بالیدن و محصول دادن باشیم. کسانی که میخواهند برای مردم خودشان بذر تحفه هایی مثل «سکولاریسم، دمکراسی، مدرنیته، لائیسیته و خزعبلات تقلیدی دیگر را از غرب به وطن بیاورند» آیا هیچگاه تا کنون در این باره اندیشیده اند که در کدام خاک شخم نازده میخواهند چنین بذارهایی را بکارند؟. اگر واقعا به اندازه یک پاپاسی درک و فهم داشته باشند، آیا در این باره اندیشیده اند که «وام بی پشتوانه» به معنای کلاهبرداری و جُرم محسوب میشود و خاطی باید مستوجب کیفرداد شود؟. چطور میتوان مردم و ملّت خود را شبانه روز به «هیچی نداشتن» متهم کرد، و مدام گفت که ما هیچی نداریم. هیچی نداریم. هیچی نداریم. هر چی در دنیا وجود دارد فقط و فقط محصول «اروپائیان» از ازل بوده و هست و خواهد بود و ما باید بی چون و چرا آنچه را که اروپائیان دارند، وارد کنیم و ادای آنها را آروریم تا به آرزوهای دور و دراز خود برسیم؟. سوال این است که کدام بانک در این جهان پهناور حاضر است به انسانی که یه ده هشاهی نیز کف جیبش نیست، وام یک ریالی بدهد؟.
آدم باید چقدر جاهل و احمق باشه که نتواند تمییز و تشخیص دهد، برای بار آوردن هر محصولی؛ ولو بذر و تخمه، بی چون و چرا، دست آورد دیگران باشد، باید حتما زمین شخم زده ای داشت و آبی برای آبیاری تا بتوان به بارآمدن و بار دادن بذر و تخمه امیدوار بود.
مسئله فلسفیدن به گرداگرد این محور میچرخد که متفکّران و فیلسوفان در باره «تجربیات مردم میهن خود» میاندیشند و تلاش میکنند که تجربیات مردم را در مفاهیم فلسفی بازاندیشند از بهر رتق و فتق کردن مسائل خود مردم. در این پروسه اندیشیدن نیز میتوانند به قدر احتیاج خود از تجربیات دیگران، وام بگیرند و به بارآوری محصولات فکری خودشان بیفزایند و سپس وام قرض گرفته را با سودش بازپس دهند. مراودات فلسفی در عرصه کشورهای اروپایی دقیقا «بگیر و بداد متقابل» است؛ نه اینکه یکی بیندیشد و دیگران لاجرعه سر کشند و فضولات خود را حتّا به جامعه اندیشنده ندهند!. افتخار «ایمانوئل کانت» به این بود که به شاگردانش؛ «فلسفیدن» را بیاموزد؛ نه آویزان شدن به تخم خودش یا دیگر فلاسفه را. او تاکید مبرم میکرد که در به کار بستن نیروی فهم و شعور خودت، دلیر و خایه دار باشد. به همین سبب، فلسفیدن به معنای آویزان شدن به تخم افلاطون و ارسطو نیست. به معنای آویزان شدن به تخم دیوید هیوم و جان لاک و توماس هابز نیست. به معنای آویزان شدن به تخم کانت و هگل و شوپنهائور و نیچه نست. به معنای آویزان شدن به تخم خاخامی به نام کارل مارکس نیست. به معنای آویزان شدن به تخم سارتر و فوکو و دریدا و امثالهم نیست. به معنای آویزان شدن به تخم رورتی و ژیژاک و امثالهم نیست. به معنای آویزان شدن به این کتاب و آن کتاب نصّی نیست. فلسفیدن؛ یعنی تلاش برای زایش و پروریدن استقلال اندیشیدن و قائم به ذات شدن خود در بستر تجربیات فرهنگی و تاریخی مردم میهن خود و کشف و شناخت مایه های استعداد زایشی-پیدایشی خویشتن از بهر آیده و افکار آفرینی برای مبادلات فرهنگی با متفکّران و فیلسوفان اجتماعات مردم سرزمینهای دیگر.
تا زمانی که تحصیل کردگان و آکادمیکرها و کنشگران ایرانی نکوشند و بر این نباشند که در بستر تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم خود در زبان مردم خود بیندیشند و راه استقلال فکر و قائم به ذات شدن خودشان را با دلاوری و رادمنشی واقعیّت ملموس دهند، محال ممکن است که بتوان بر اهرمهای سیطره جویانه حکومت فقاهتی چیره شد و اخانید معمّم و بی عمّامه را از حکومت کردن خلع و عزل و به همانجایی نشانید که لیاقتش را دارند. هر کشوری که تحولی در مناسبات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره و ذالکش ایجاد شد، سعادتش محصول اندیشیدنهای متفکّران و فیلسوفان و دانشمندان همان جامعه در باره «تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم خودشان» بود. با آویزان شدن به محصولات فکری دیگران، هیچکس اصالت اندیشیدن خودش را تجربه نخواهد کرد؛ بلکه تا عمر دارد، مطیع و مقلّد و خوار و زار و ذلیل و دنباله رو خواهد ماند و مدام در چنگال انواع و اقسام مستبدین و دیکتاتورها، دست به دست خواهد شد.
در خانه اگر شنوندگان بیدار مغز وجود داشته باشند، یک سطر نیز بس است.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان