خشونت سرسام آور علیه خویشتن
دروووود!
اندکی زمزمه های زیرلبی برای عبور از کوچه های تاریک.
«خوارخویشتنی» وقتی به اوج تنفّر از خود برسد به ابزار خشونت علیه خود تبدیل میشود. یعنی اینکه هر چقدر انسانی از حقارت وجودی خودش، اطمینان داشته و مومن به حقارت وجودی خودش شده باشد، به همان میزان بر نفرت و گریز از خودش بیشتر تاکید و تبلیغ و سماجت میکند. از زمانی که حزب توده و دیگر گرایشهای ایدئولوژیکی در اینران پا گرفتند تا امروز که تفاله های فسیل شده آنها در اقصاء نقاط جهان پراکنده اند و همچنان مصدر پرت و پلاگوییهای مزمن هستند، پروسه «خوارخویشتنی» حضرات تابع و مطیع و دنباله رو و جنگ خصمانه و سرسام آور آنها علیه «تاریخ و فرهنگ ایرانیان» به دلیل تسلیم و تکریم و تایید و تصدیق حقارت مسلّم شده در وجودشان باعث شد که به هر تبهکاری علیه مردم ایران و تاریخ و فرهنگ آنها اقدام کنند. مسئله «خوارخویشتنی»، یک موضوع روانشناختی و مرض غالب شده بر روح و روان و مغز است که به دوره درمانگری طول و دراز محتاج است.
کسانی که هنوز نمیتوانند تفاوت «خودشان» را با دیگر انسانهای پیرامون خودشان از یکدیگر تمییز و تشخیص دهند، خواه ناخواه در هر چیزی، ابزاری و بهانه ای برای توجیه و تفسیر «خوارخویشتنی» خودشان میبینند و آن را به عنوان سند و مدرک برای اثبات بی چون و چرای «خوارخویشتنی/حقارت» خودشان در بوق و کرّنا و بلندگوهای مختلف ابراز میکنند و نشان میدهند. اینکه سرزمینهای کهن بر شالوده تجربیات مردم خودشان به کدامین «تصاویر و افکار و اندیشه ها و ایده ها» انگیخته شده اند، به گستره «تجربیات بی واسطه مردم همان سرزمین» مربوط میشود و ربطی به مردم سرزمینهای دیگر ندارد. هندیها، تجربیات خاصّ خودشان را داشته اند. چینیها، تجربیات خاصّ خودشان را داشته اند. ایرانیان، تجربیات خاصّ خودشان را داشته اند. مصریها، تجربیات خاصّ خودشان را داشته اند. یونانیان، تجربیات خاصّ خودشان را داشته اند الی آخر. اینکه در پروسه مناسبات همجواری، مردم کشورهای مختلف تا چه اندازه ای از فرهنگهای یکدیگر، تاثیر پذیرغته اند، بحث ثانویست. اصل ومطلب اینست که مردم هر کشوری، «تجربیات بی واسطه خود را» از معنا و مفهوم زندگی و کیهان و کهکشانها و غیره و ذالک داشته اند که تلاش کرده اند حسب تجربیات خودشان به امورات باهمزیستی در چارچوب محیط جغرافیایی خودشان زندگی کنند. بنابر این، مسائل مردم ایران از عصر اساطیری تا امروز، مسائلی نیستند که کسانی بخواهند با آویزان شدن به «محصولات علوم دقیقه و فرهنگی» به طور کلّی به قضاوت کردن در باره «تاریخ و فرهنگ» مردم خودشان، زر مفت زیادی بزنند بدون آنکه کوچکترین گامی برای شناخت ذرّه ای از چیستی «تاریخ و فرهنگ» مردم خودشان تا کنون برداشته باشند.
اینگونه زر مفت زنان که آمارشان بس بسیارگان هستند و هنرشان و استعدادشان فقط تابع بودن و توسری خوری و دنباله روی و غرغره و نشخوار کردن زحمات پژوهشی باخترزمینیان در زبانی مزخرف و الکن و ترجمه ای است، باعث شده اند که معضلات و مسائل ایرانیان در تحت سیطره حکومت فقاهتی همانطور که ولی فقیه – خامنه ای – آرزومند است، قرنهای قرن دوام آورند. اشخاصی که هنوز شهامت و شعور و فهم و درایت و دانش و رادمنشی و مغز سنجشگر ندارند که شخصا در برابر آخرین رسول قوم بنی اسرائیل که خاخام متقلّبی به نام «کارل مارکس» بود، صف آرایی فکری کنند، نیک است به جای اظهار لحیه در باره تاریخ و فرهنگ ایران؛ بر حقارت و ذلالت و خوار و زاری مقلّدی خودشان بگریند که تا امروز نتوانسته اند یک جمله بر تمام آنچیزهایی اضافه کنند که «کارل مارکس» از آثار متفکّران اقتصادی، کش رفته و رونویسی کرده و به نام خودش تحریر کرده است. آدمهایی که به فقر فکری و سترونی مبتلایند، بسان بیماران مبتلا به قانقاریا هستند که اگر دریاها را نیز بنوشد، هرگز تشنگیشان رفع نمیشود و مدام دنبال قاپیدن تولیدات فکری دیگرانند؛ زیرا خودشان به اندیشیدن توانمند نیستند. تا زمانی که آکادمیکرها و کنشگران و تحصیل کردگان تابع و دنباله رو و مطیع و مقلّد وجود دارند، دوام حکومت آخوندی تضمین شده است.
نکته دانان و هوشیاران را همین چند کلام بس است.
شادر زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان