شهرام:
شهرام:
عباس امیرانتظام در خاطرات خود مینویسد:
...دریکی از روزهای اسفند 1357، منشی من اطلاع داد که شخصی میخواهد به ملاقات من بیاید و یک مسئله امنیتی را در میان بگذارد؛ پس از توافق من، مردی در حدود50 سال با قدی متوسط و لباس رسمی و کراوات به اتاقم آمد. من صندلی طرف راست خودم را به او تعارف کردم. پس از نشستن به من گفت که کارمند و عضو اداره ضدجاسوسی ساواک است. طبق خبر او، قرار است درساعت5 بعدازظهر امروز یکی از دیپلماتهای سفارت شوروی به دیدن یک ایرانی در ساختمانی در میدان 25 شهریور برود و چیزهایی را در اختیار فرد ایرانی قرار دهد؛ ضمناً گفت که طرف ایرانی عبدالعلی نامیده میشود؛ این فرد آمده بود تا کسب تکلیف کند.
مطالب را بلافاصله به اطلاع نخست وزیر رساندم. ایشان دستور داد که آن شخص را تعقیب کند، ولی آقای بازرگان از شنیدن نام عبدالعلی، که نام یکی از فرزندانش بود، ناراحت شده بود. کارمند اداره ضد جاسوسی ساواک به کارش ادامه داد و روز بعد از آن، کارش را به من داد که به اطلاع نخست وزیر رساندم. [بعدها] وی گفت که عبدالعلی را دستگیر کردهاند و عمل دستگیری توسط ماشاءالله قصاب انجام شده و نام واقعی این فرد محمدرضا سعادتی است که با دستگاههای عکاسی مخصوص جاسوسی که از دیپلمات روسی دریافت کرده، دستگیر شده است. من تا آن روز نمیدانستم که محمدرضا سعادتی کیست و به چه گروهی وابسته است