https://kar-online.com/%d8…
https://kar-online.com/%d8%b1%d9%85%d8%b2-%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%da%a…
چرا جنبش فدایی آتش زیر خاکستر است و دوباره سر بر خواهد افراخت ؟
طهماسب وزیری : درباره اینکه حمله ۸ تیر ۱۳۵۵ از کجا آمد نظرات و صحبت های مختلفی بوده. مسئله ای که من به آن اعتقاد دارم و تجربه کردم این است که بعد از اینکه در ۲۸ اردیبهشت (۱۳۵۵) ساواک ضربات شدیدی به سازمان زد، بخشی از رفقای علنی مخفی شدند. مثلا دو تا از رفقای علنی، رفیق عباس هوشمند و رفیق مریم سطوت بعد از ضربه آمدند به تیم ما و ما تبم ۴ نفره ای را تشکیل دادیم. بخشی از اینها که توانستند مخفی شدند، بخشی دستگیر شدند و بخشی را هم ساواک آزاد گذاشت و در تور خودش نگه داشت. اینها کسانی بودند که ساواک حدس میزد میتواند در این شرایط از طریق آنها به درون سازمان نفوذ بکنند، رد هایی پیدا کند و بخصوص رفیقمون حمید اشرف را از پای در بیاورد. به همین دلیل به نظر من رفیقی که اون خانه را گرفت رفیق لایق مهربانی در تور ساواک بود. بعد از اینکه آن خونه رو گرفت ساواک خودش را سازمان دهی کرد و منتظر شد تا جلسه ای گذاشته بشه و رفیق حمید بیاد اونجا. خیلی دقیق و با حوصله کارشون رو انجام دادند و خونه محاصره شد.
خانه ای که رفیقمون حمید در آن بود سه حلقه محاصره شده بود که رفیق مطلقا نتونه از اونجا فرار کنه. در اینجا بود که رفیقمان حمید از پا در آمد و تمام رفقای تیم که آنجا بودند از پای در آمدند. رفیقمان خراط پور هم آنجا از پای در آمد ولی ساواک اسم او را حرمتی پور زد و اسم برادر من را هم متوجه نشدند تا بگذارند.
من صبح که از خانه تکی خودم به محل کارم در پارک خرم میرفتم متوجه فضای تحت کنترل پلیس شدم و فهمیدم که یکی از خانه های تیمی ضربه خورده. در پارک خرم من فقط مسلح به نارنجک و سیانور بودم. برگشتنی که به محل خانه مهر آباد جنوبی رفتم، از وسائل آنها که بخشیش رو از ما گرفته بودند، متوجه شدم که برادرم آنجا به شهادت رسیده. وقتی سر سه راه آذری سر قرار با رفیقمون غزال آیتی رفتم دیدم خیلی گریان و با اندوه فراوان آمد و گفت فهمیدی چه شده؟ گفتم میدونم تیم برادرم ضربه خورده. گفت نه، فقط برادرت نبوده، حمید رو هم زدند. او خبر ضربه را در روزنامه خوانده بود.
آن روز برای ما روز خیلی سختی بود. نا امیدی شدیدی در ما شروع کرد به رشد کردن. فکر اینکه چگونه بتوانیم سازمان را بدون حمید ادامه بدیم برای ما غیر ممکن بود. در ضربات قبلی که حدود ۴۰ رفیق شهید شده بودند ما روحیه مان رو از دست نداده بودیم چون حمید هنوز بود. اکنون میدانستیم که ما چه رفیق سازمانگر و برجسته ای را از دست داده ایم. با این همه تلاشمان را دوباره شروع کردیم. رفقای مشهد آمدند پیش ما، رفقایی که ضربه نخورده بودند. رفیق صبا بیژن زاده بود، رحیم بود، مجید عبدالرحیم پور بود، و رفیقمون منصور قبرایی بود که تازه مخفی شده بود. اینها آمدند به کمک سازمان و تیم های جدیدی در تهران زده شد.
در اینجا مهم است شما بگم که خانواده رفیقمون عبدالله پنجه شاهی یکی از کمک کنندگان و نگهدارندگان سازمان بعد از ضربه ۸ تیر بود. آنها به خاطر نفوذی که رفیق در تهران داشت و نفوذی که مادر پنجه شاهی داشت، کمک های خیلی زیادی به ما کردند. تمام امکاناتشان را در اختیار سازمان قرار دادند تا سازمان بتونه خودش رو سر پا نگهداره.
مادر پنجه شاهی چشم بسته به خانه تیمی ما هم میآمد و جلوی همسایه ها با ما صحبت میکرد تا تیم ما که من و غزال و عباس هوشمند و مریم صفوت بودیم را توجیه کنه تا ضربه ای پیش نیاید.
سازمان تاکید کرده بود که ما به هیچ وجه نباید زنده دستگیر بشیم چون امکانات مان در وضعیت شکننده ای بود و اگر دستگیر میشدیم و تیمی را از دست میدادیم دوباره ساختن آن برایمان خیلی سخت بود. به همین دلیل هم بود که فقط رفیقمان رحیم دستگیر شد. او مقاومت مطلق کرد که اگر حرف زده بود باقیمانده سازمان را در آن موقع از دست میدادیم.
در یک موقعیت دیگر رفیقمون صبا بیژن زاده که در رهبری جدید یکی از سازماندهان بعد از حمید بود به همراه بهنام امیر دبانی همه با هم هنگام دریافت سند یک ماشین هیلمن که خریده بودند ضربه خوردند و در درگیری کشته شدند.
در این موقع که سازمان مرتب ضربه میخورد و ما رفقا رو از دست میدادیم بخشی از رفقا که دارای امکانات خوبی بودند و رفقای با کیفیتی بودند به عنوان انشعابیان از سازمان انشعاب کردند.
آقای تقی شهرام هم از آنطرف فشار آورد که شما سازمانتان درب داغون شده و ما با حمید و اینها به توافق رسیده بودیم. آنها میدانستند که ما نوار جلسات گفتگویشان با حمید اشرف و سازمان را نداریم و گفتند که بیایید با سازمان ما یکی بشوید، ما به شما امکانات میدیم. یک امکاناتی هم دادند، ولی وقتی ما مقاومت کردیم و گفتیم که سازمان باید ساخته شود آنها شیوه برخوردشان رو عوض کردند و بخشی از امکاناتی را هم که به ما داده بودند را گرفتند.
در این وضعیت سخت چند چیز به کمک سازمان اومد. یکی جنبش خارج از محدوده تهران بود که توانست روحیه سازمان را تغییر بدهد. تیم های جدید و هواداران وسیع به سازمان پیوستند و کم کم توانستیم با وجود اینکه هنوز هم تلفات زیادی میدادیم بر مشکلات غلبه پیدا بکنیم. مهم ترین شانسی که آوردیم و توانست سازمان را از بحران درونی نجات بدهد آغاز انقلاب بود که سازمان را توانست به یک سازمان وسیع و گسترده در جامعه تبدیل بکند.
در رابطه با ماندگاری سازمان که موضوع این نوشته است مسئله مهم به نظر من این است که سازمان ما سازمانی است پاک و صادق، و وفادار به زحمتکشان و کارگران ایران، که به هیچ جریان خارجی وابسته نبوده و نخواهد بود. این سازمان از همان روز اولی که دست به اسلحه زد جستجو گر و پویا بود. از همان اول که مسئله سلاح مطرح شد بحث ها در این مورد بود و از همان اول نیز سازمان معتقد به دمکراسی درون سازمانی بود.