رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
خوانش متون کلاسیک

باز هم دروود بر آقای ممبینی گرامی!
سخنی دیگر.

3- وقتی که بر آن میشویم تا متون ادبیات کلاسیک فارسی را – فرق نمیکند دیوان شاعران باشند یا متون نثری/ادبی/تاریخی/قصّه ای/داستانی – در هر صورت در رویکرد ما به خوانش متون باید ششدانگ حواسمان را جمع کنیم که چه چیزهایی نامتعارف و غریب و شگفت و دیگرسان در قلم نویسندگان و شاعران عبارتبندی شده اند که خلاف معانی رایج و معمول هستند و در لابلای متون و ابیات شاعران، پراکنده شده اند. همچنین تصاویر و اسامی و نامهایی که آنها صحبتشان را میکنند؛ مخصوصا نام ستاره ها که با خدایان ایرانی اینهمانی دارند.
یک مثال ساده از تجربه خودم برایتان ذکر میکنم. نخستین بار که کتاب «سیاستنامه» اثر «خواجه نظام الملک» به دستم افتاد به تصحیح زنده یاد «عبّاس اقبال آشتیانی» بود. یکی از چشم و چراغهای ستودنی و دوست داشتنی و مایه دار فرهنگیان ایران. به دو مورد از مواردی که بسیارند و شایان اندیشیدن و پرسیدن و ژرفکاوی عمیق اشاره میکنم که «خواجه نظام» به صورت موجز و گریزپا از آنها ذکری کرده و سپس به روضه خوانی خودش ادامه داده است. در فصل اندر جاسوسان فرستادن می آید که: «.... و همه اسیران را آزاد کردند و من هم خلاص یافتم. دیگر باره، میان «یاوگیان» آمدم و خدمت کرده ایشان را». سپس زنده یاد «اقبال آشتیانی» توضیحاتی در باره «یاوه» در ذیل مطلب داده است که بر شالوده دانش و سواد خودش بوده است و کاملا صحت دارند ولی هیچگونه نتیجه گیری نتوانسته است از آنها بکند.

من بلافاصله به دور واژه «یاوگیان» خط کشیدم و در حاشیه کتاب نوشتم:. «یاوگیان، چه کسانی بودند و چرا نامشان یاوه بود؟.» در تحقیقاتم متوجه شدم که «یاوه»، یکی از نامهای سیمرغ است و آنانی که خودشان را «یاوگیان» مینامیدند و سپاهی را تشکیل میدادند که هیچ سردار و فرمانده ای نداشتند، در حقیقت، داوطلبان و پیکارگران آزادمنشی بودند که هر کجا، زندگی و جان در خطر بود؛ بلافاصله در همانجا برای دفع شرّ؛ نه غالب شدن و کشتار و قتل عام و غارتگری حاضر میشدند. در حقیقت، «پاوگیان»، سپاه سیمرغیان بودند که نگهبان و پرستار جان و زندگی از خطر گزند و آزار به خویشکاریهای خود همّت میکردند بدون هیچ پاداشی و توقّعی و امتیاز خواهی. سپس به دنبال مطالعه خودم رسیدم به قسمتی در باره «خروج بابک خرّمدین» و متوجّه شدم که هشت سطر آن را زنده یاد «اقبال آشتیانی» به دلیل آنکه «شایسته تدریس نبوده اند از متن، حذف کرده است»!. بلافصله کنجکاو شدم که «هشت سطر حذفی»، چه بوده اند؟. این بود که سراغ نسخه های دیگر «سیاستنامه» رفتم و متوجّه شدم که تمام اساتید ایرانی از زنده یاد «اقبال آشتیانی» تبعیّت کرده و هشت سطر را در متن، همچنان «حذف» کرده اند. من، آرام و قرار نگرفتم و گفتم بی شک، شرقشناسان و ایرانشناسان قدیم اروپایی، حتما یک نسخه آن را داشته اند و منتشر کرده اند. این بود که به جستجو افتادم و سر انجام موفّق شدم بعد از ماهها کلنجار رفتن، نخستین نسخه چاپ دو زبانه «فرانسوی- فارسی» را گیر بیاورم که چاپ اول بود و خیلی هم آش و لاش. ولی بی نهایت من از یافتنش خوشحال بودم و هنوزم دارمش. بالاخره آن هشت جمله حذفی را پیدا کردم و دیدم که «معتصم، خلیفه عبّاسی» بعد از سرکوب جنبش بابک خرّمدین، «سه تا از خواهران باکره او را دستگیر و در عرض یک شب به همه آنها تجاوز کرده بوده است». این مسئله بند یقه غیرت زنده یاد «اقبال آشتیانی» را به شدّت تنگ کرده بوده است؛ طوری که به جای رسوا کردن جنایتهای خلفای اسلامیّت به لاپوشانی و استتار و حذف آن واقعه دلخراش رو آورده است.
مسئله ما، مسئله صمیمت و صداقت و رادمنشی در رویارو شدن با تمام ناملایمات و فلاکتها و جنایتها و بیدادگریهایست که در حقّ مردم ایران تا امروز شده است. بدون رادمنشی و گشوده فکری و مسئولیّت و وفاداری به پرنسیپ «دانشپژوهی و اندیشیدن فردی» نمیتوان به هیچ شناختی دست یافت؛ طوری که بتوان با تکیه به آن، خردلی در سازندگی و تحوّل و دیگرسان کردن وضعیّت اسفناک ملّت و سرزمین خود گامی برداشت. رویکرد ما به تاریخ و فرهنگ ایرانیان باید همچون جویندگان «طلا» باشد که خروارها خاک را سرند میکنند تا یک گرم، طلای ناب پیدا کنند. نباید از یاد برد که جنگیدن علیه تاریخ و بُنمایه های فرهنگ ایرانیان در جامعیّت وجودی، سبقه ای هزاره ای دارد، نه دهه ای. به همین سبب باید خیلی با هوشیاری و مسئولیّت و دلیری به کاویدن پرداخت و با صداقت تمام، محصول کاوشهای خود را به طور مستدل و با برهانی قویمایه عبارتبندی کرد و هرگز از هیچ آئوتوریته ای نیز نهراسید و تسلیم تمسخر و انکار و تهمت وطعنه آنها نیز نشد. شناختی که محصول کاوشها و تامّلات و پرسشها و شکّاکیّت و آزمونهای فردی باشد، شرف دارد به تلقیناتی که اتیکت علمی-آکادمیکی دارند و راه به هیچ دهکوره متروکه ای نمیبرند و اصلا و ابدا کوچکترین تاثیری نیز در پروسه شناخت و دانش ندارند، اگر نخواهم بگویم که باری سنگین و مزخرف بر دانشپژوهی و سدّی صخره سان در برابر دانش و شناخت متّقن هستند. (همچنان ادامه دارد این سخن).
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

س., 04.06.2024 - 13:42 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید