چرا باید برای کشف شناخت و دلایل فلاکتهای میهنی، کریمینولوژ شد؟.
مجددا درود بر آقای ممبینی گرامی!
تحشیه ای دیگر.
پیش از ادامه سخن، از شما و خوانندگان محترم برای خطاهای تایپی عذرخواهی میکنم. شما خودتان میتوانید آنها را تصحیح کنید. من برغم اینکه مواظب هستم، ولی به دلیل سرعت در تایپ کردن و دنبال کردن فکر، کمتر حواسم به خطاهای تایپی است. بیشتر فکر را دنبال میکنم، زیرا گریزپاست و من نمیخواهم که آن را از دست بدهم. خطاهای تایپی را میشود بعدا تصحیح کرد، ولی افکار گریزپا را سخت میتوان دوباره به یاد آورد.
2- چرا واقعه هولناک 1357 و سیطره یابی طیف آخوندها و فقها بر ایران و سرنوشت مردم و فعال کردن گیوتین خونریز الهی در حقّ مردم ایران باید ایرانیان را به طور کلّی بیدار میکرد و به خود می آورد و پرسش کلیدی «ما کیستیم و چیستیم؟» را موضوع خویشکاریهای انتقادی در رویارویی با زمامداران نالایق و سنجشگری معضلات و مشکلات فرهنگ و تاریخ میهنمان میکرد؟. نگاهی جهت آگاهی عمیق از رویدادهای تاریخ کشورهای اروپایی؛ بویژه آلمان و فرانسه و انگلیس و ایتالیا و اسپانیا و کلا دایره کشورهای اروپایی که با مسیحیّت گلاویز بودند، نشان میدهد و اثبات میکند که تلاش متفکّران و فیلسوفان و شاعران و نویسندگان و رمان نویسان اروپایی در رویکرد خودشان به «اساطیر یونان و روم»، در جستجوی کدام «پرنسیپها و اصول زیرساختی» از بهر ایجاد تحوّلات بهره آور و ارزشمند و حقوقی و انسانی در بستر میهن و آیین کشورداری کشورهای خودشان بودند؟.
زمامداران و قدرتمندان حاکم که بی لیاقت و فاقد فرّ بوده اند و هستند، همیشه از کهنترین ایّام تا امروز از رویکرد کنشگران و تحصیل کردگان و کلا طیف «فرهنگیان» به تاریخ و فرهنگ جامعه، وحشت مرگبار داشته اند؛ زیرا به پتانسیلهای تخمه ای و آفریننده تجربیات نیاکان مردم که در معدن گذشته های سپری شده؛ ولی تجمع یافته در «ناخودآگاهبود انسانها» لمیده اند، آگاهند و هراس از این دارند که چنان تخمه هایی مبادا از نو زاییده شوند و تمام کاسه کوزه اقتدار و قدرت آنها را واژگون و سر به نیست کنند. [وحشت میرزای شیرازی در دوران جنبش تنباکو از بازگشت خدایان اساطیری و عصر جاهلیّت ایرانیان که دقیقا همان عصر «فرمانروایی زنخدایان و کثرت خدایان و دمکراسی سکولار به تعبیر امروزیان» بوده است، دلیل مکفیست برای اثبات خصومت و کینه توزی طیف آخوندها و متعگان آنها علیه تاریخ و فرهنگ ایرانیان] به همین دلیل است که در تاریخسازیهای حکومتی و تحریف و تقلیب و مسخسازی و اراجیفبافی در باره گذشته و فرهنگ و تاریخ مردم، خیلی تلاش میکنند و مواظب هستند که اصالتهای فرهنگی و تاریخی و تخمه های مستعد آفرینش به هیچ وجه به خاک مغز اندیشنده و پرسنده و شکّاک معاصرین نفوذ پیدا نکنند.
امّا آنانی که خود را کنشگر و دلسوز و مسئول و متعهد و با وجدان میدانند و بر آنند که بر مصیبتهای مردم میهن خود چیره شوند، باید هنر پیکارگری و خویشکاریهای رادمنشانه را از یک طرف در مصاف با مقتدرین خونریز و از طرف دیگر در آگاه و بیدار کردن و روشنگری اذهان مردم با دلاوری و استدلال و منطق و راستمنی به پیش ببرند تا مردم خودشان با حکومتگران نالایق رویارو شوند و حقّ و حقوق ذاتی خود را از آنها بخواهند و چنانچه حکومتگران نتوانند پاسخگوی خواسته های به حقّ و بنیادی مردم باشند، آنگاه مردم نیز مجاز و محقّند که آنها را سریع، خلع و معزول و چنانچه مرتکب جنایت و کشتار و تبهکاری و غارتگری و تجاوز و امثالهم شده باشند، دادگزاری حقوقی کنند.
تا چیزی از زهدان تاریخ و فرهنگ مردم در وجودشان ریشه نداشته باشد، محال است که به ضرب و زور بتوان انسانهای جامعه را به اجرای قوانین و مقرّرات و لوایحی ملزم کرد که زاییده تجربیات و آرمانها و آرزوهای خودشان نباشند. برای ایرانیان، «خدا»، تصویر و تصوّری از «آهنگ و رقص و نگاهبانی جان و زندگی و همبازی و ساقی می ریز و مطرب شادخواری» بوده است و هرگز نمیتوانسته حسب تجربیات بی واسطه نیاکان مردم ایران که نسل به نسل در آداب و رسوم و اعتقادات و رفتارها و غیره و ذالک دوام آورده اند، بپپذیرند که «خدا»، آمر به قتل و خونریزی و شکنجه و غارت و ستم و بیداد باشد. چنین تصوّری، ایرانی جماعت از «خدا» اصلا و ابدا نداشته است. وقتی که «عبید زاکانی» میگوید که: «خدا= خوان یغماست». ما امروزیان با ذهنیّت اماله ای خودمان تصوّر میکنیم که خدا، ابزار غارتگری و چپاول است. در حالیکه «یغما بودن خدا» به معنای «سفره گشوده و گسترده بودن» اوست که همه موجودات گیتی از انسان بگیر تا جانوران و پرندگان و گیاهان و غیره و ذالک بر گرداگرد آن نشسته اند و همچون میهمانانی عزیز در حضور او گرد آمده اند. «یغما» به معنای غارت و چپاول از تحریفاتیست که در پروسه جنگ خانمانسوز الاهیات زرتشتیگری بر ذهنیّت ایرانیان تحمیل شده است تا تصویر «سیمرغ» را از اذهان آنها بزدایند و به جایش «خدای نوری اهورامزدا» را بگذارند که هر چیزی از آمریّت او ناشی شود. و دقیقا همین گونه تصوّر داشتن از «خدا» علیه تجربه مستقیم و بی واسطه ایرانیان از «خدا» بوده است. چونکه ایرانی حسب تجربیات عریانش بلاواسطه با خدا هم آغوش و همبستر و همباز و همیال و همتراز و همسخن و همردیف و درهمسرشته بوده است. خدا، هیچگاه و هرگز برای ایرانی، نیرویی ماوراءطبیعی، فراسوی کائنات نبوده که آمر «کن فیکون» باشد و مصدر امریّه جات منکری و معروفی. مثلا هیچکس از خودش تا امروز نپرسیده است که چرا کردهای یزیدی مقیم عراق، نام دخترانشان را «جنده» میگذارند؟. «جه»، یکی از نامهای سیمرغ است و جنده؛ یعنی خداوند مهرورزی که همان سیمرغ است. اقوام کرد که اصیل ترین و قدیمیترین، قوم ایرانی هستند در آداب و رسوم و زبان کردی، در حفظ اصالت فرهنگی ایرانیان، بیشترین نقش را دارند. مثلا فرهنگ لغت کردی «هژار» از کوششهای زنده یاد«عبدالرحمن شرفکندی» برادر زنده یاد «صادق شرفکندی که به دست مزدوران ولایتی به قتل رسید»، یکی از شاهکارهای بی نظیر است برای راهیابی به کشف و شناخت تصاویر اصیل خدایان ایرانیان. همینطور «برهان قاطع» اثر «محمد حسین برهان تبریزی» که در نوع خودش بی همتا و معدنی عظیم از جواهرات گمشده است. «پتیاره» نیز یکی دیگر از نامهای سیمرغ است که بدنام شده است. الاهیات میترائیسم و زرتشتیگری و اسلامیت تا توانسته اند تمام نامها و نشانه های خدایان ایرانی را بدنام و زشت کرده اند تا از این طریق بتوانند دوام حکومتهای ناحقّ و ستمگر و خونریز و غصبی خود را توجیه کنند و مردم را از طغیان و اعتراض و انقلاب و مقاومت سربپیچانند. تمام آنچه که در تاریخ و فرهنگ ایران، معانی تقلیبی و ضد و نقیض دارند از پیامدهای جنگ تخریبی الاهیات میترائیسم و زرتشگیری و به دنبالش الاهیات اسلامیّت و دیگر ادیان سامی بوده است که قرنهای قرن در رقابت با یکدیگر به فلاکت اجتماعات بشری تا امروز سعی بلیغ الهی کرده اند!.
مسئله تصاویر اسطوره ای با زایش و پوست اندازی و نوزایی خود ما ایرانیان سرو و کار دارند. ماییم که بی واسطه میتوانیم با تصاویر اسطوره های خود پیوند انگیزشی ایجاد کنیم و از غُل و زنجیرهای آویخته به روح و مغز و روانمان بگسلیم و «آگاهبود فردی و اجتماعی» خودمان را پی بریزیم و کرامت و شرافت و اصالت انسانی و ایرانی بودن خودمان را رقم بزنیم. این به معنای این است که ما باید یاد بگیریم با «تاریخ و فرهنگ مردم خودمان» رویکردی «سنجشی-آفرینشی» داشه باشیم؛ نه ستیزگری و انکاری و اهمالکاری و بی اعتباری. کسانی که تاریخ و فرهنگ سرزمین خود را تحقیر و بی ارج و قرب میکنند، هیچگاه در انظار جهانیان، مردمی با کرامت و شرافت و لایق محسوب نمیشوند؛ بلکه انگلهایی به شمار می آیند که همچون پارازیتهای بی بو و خاصیت بر کره زمین پراکنده اند. فرهنگ و تاریخ برای تکبر و غرور بی جا و تعلیق و تحشیه نویس نیست؛ بلکه فرهنگ و تاریخ، زهدان نوزایی و خویشآفرینی و زایشهای نو به نو شدن و آفرینشهای تازه به تازه است. آن که غرور کاذب و تکبّر و تبختر برای به رخ کشیدن شخصّتها و آفرینشهای پیشینیان دارد، هیچ چیزی بر تلاشهای پیشینیان نمی افزاید که چه بسا بر نابودی آنها از راه غرور کاذب و بیخود نیز بیفزاید. غرور حقیقی در آفرینشهای نو به نو است؛ نه قیافه گرفتهای من آنم که فلان و بیسار. انسانها در بطن تاریخ و فرهنگشان است که هویّت دارند و شایسته احترامند. ملّتی که تاریخ و فرهنگ خودش را تمسخر میکند یا هیچ می انگارد، هیچگاه در هیچ مجامعی، محترم قلمداد نخواهد شد؛ ولو عالیترین تیتلها و استعدادها و غیره و ذالک را همچون جواهر آلات به خودش آویزان کرده باشد. کرامت آدمی، محصول اصالت وجودی خود آدم است؛ نه انگشتری عاریتی در انگشتان خویش.
هدف از اندیشیدن در باره بُنمایه های تجربی نیاکان و بویژه اساطیر و تصاویر اصیل خدایان ایرانی؛ یعنی کشف و شناخت «سی و سه خدایی» که از طرف موبدان میترائیسم و زرتشتیگری و اسلامیّت در تاریخ و فرهنگ ایران مدام تقلیب و تحریف و مسخسازی و مصادره به مطلوب شده اند تا با استقرار «تک خدایی»، حکومتگری و جنایتها و تبهکاری نالاقترینها را از بهر امتیازخواهیهای نجومی خودشان و اعوان و انصارشان توجیه تراشی کنند. آنچه را که امروزیان با کاسه گدایی و سطح فکر بی بو و خاصیّت خود در اقصاء گوشه و کنار دنیا دنبالش میگردند، باید از «زهدان تجربیات مایه ای مردم خود» زایانند تا اصالت و دوام داشته باشد. با لباسهای عاریتی هیچکس نمیتواند تمام عمرش برای نسلهای مختلف، مادری خیّاط و پدری پارجه دوز بار آورد. زهدان نوزایی مردم ایران و شاهرگهای خلع و معزول سلسله خلفای الله، دقیقا در رویکرد ما به تاریخ و فرهنگ و بُنمایه های اساطیر و تصاویر ملتمان است که امکانپذیر میشود؛ ولاغیر. آنچه در اروپا، زمینه های بازاندیشی و نواندیشی و مدرن و مدرنیته و پست مدرن و عصر هوش مصنوعی را امکانپذیر کرد، «حضور و نقش بسیار عمیق تصاویر اساطیر یونان و روم باستان» بود که چرخهای پر توان دگرگشتهای فکری و روحی و روانی و اجتماعی و دانشورزی و اکتشافات و اختراعات و غیره و ذالک را فراهم کردند و همچنان فراهم میکنند. غفلت ما از پرداختن به تصاویر اساطیر ملّت خودمان تا امروز باعث شده است که نه تنها مقهور حکومتگران نالایق و خونریز بمانیم؛ بلکه در تاثیر پذیرفتن از افکار و ایده های دیگران و استقلال فکر و زاینده ایده های بدیع شدن برای پیوستن به جهان امروز و پا به پای دیگر مردم جهان، ناکام و وامانده شویم و فقط خیلی که هنر کنیم، مقلّد و بازخور و بازگو و تابع و از لحاظ ادا و اطوارهای ظاهری، مشابه دیگران یشویم؛ امّا اصیل و متفکّر و زاینده و جوینده هرگز و هرگز. (این صحبت ادامه دارد)
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان