رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
اندکی بازگشایی و تشریح مطلب

درووود مجدّد بر آقای ممبینی گرامی!
بحثی کوتاه در باره نظر ارائه داده شده.
برای پرهیز از توضیح جزئیات و فنّی نشدن مطلب، ترجیح میدهم که رئوس مسئله را در زبانی سلیس و گویا شرح دهم.
1- سیمرغ، در حقیقت تصویر «گردآمد تجربیات بی واسطه ایرانیان بر حول و حوش اصل و پرنسیپ در کنارهمزیستی و تشکیل باهمستان/اجتماع/جامعه در کنار یکدیگر» است . به دلیل آنکه مفاهیم فلسفی از تلاشهای بعدی انسانهای کره زمین بوده است، مردم اجتماعات تلاش میکردند که تجربیات خود را در تصاویر اسطوره ای و بُندهشی محفوظ نگاه دارند و از طریق حکایتها و قصّه ها و داستانها به دوام آنها نسل به نسل همّت کنند. سیمرغ در اصل ، هیچ پرنده ای نیست. سیمرغ در حقیقت، «آهنگین بودن و پرنسیپ باهمآیی و همخوانی قوای آدمی در هارمونی ارکستراسیونی و رقص گونه به ذات خودش با محیط زیست و گیتی و دیگر موجودات و کیهان است». تبدیل آن از خداوند مهر و نگاهبان و پرستار جان و زندگی به عقاب جنگی از تحریفات و مسخسازیهای الاهیات زرتشتیگری است.

ناگفته نگذارم که «فردوسی» سراینده تجربیات ایرانیان به نظم بوده است و هرگز چیزی از خودش را نبافته است و تخیّلات خودش را عبارتبندی نکرده است؛ بلکه دقیقا حسب آنچه که از لحاظ متون کتبی در اختیارش بوده و همچنین با تکیه به اعتقادات رایج بر ذهنیّت مردم ایران کوشش کرده است که تاریخ شفاهی و تحریری و بنمایه های کلیدی مردم ایران را در جامعیّت وجودی به صورت نظم در سبک حماسی با محتویات تراژیک بسراید، درست عین «هُمر» که تجربیات تاریخی و فرهنگی مردم «یونان» را در آثارش «ایلیاد و اودیسه» سروده است. «شاهنامه» را باید به کردار «تاویلی» از تصاویر و تجربیات اصیل ایرانیان نسبت به زندگی و گیتی و کیهان و انسان و خدا به طور کلّی در نظر گرفت؛ نه به حیث کتابی شعری که ساخته و پرداخته ذهنیّت و خیالات و فانتزیهای فردوسی باشد!. اندیشیدن در باره «تصاویر اسطوره ای و بُنیانهای بُندهشی» به مغز فلسفی بسیار نیرومندی منوط و وابسته است که بتواند در لایه های تصاویر اسطوره ای که حجمی بسیار قوی و پیچیده از تداخل و سرشته شدن تجربیات گوناگون را در بطن خودشان حمل میکنند، با ظرافت و حوصله و ژرفبینی از یکدیگر تفکیک و گام به گام در زبان فلسفی و شایان تفکّر بازاندیشید. دامنه تصاویر اسطوره ای و بُنیانهای بُندهشی به قدری وسیع است که میتوانند همواره در تمام دورانهای نسلهای اجتماع به حیث تصاویر انگیزشی نقش ایفا کنند و نسلها را به زایش ایده ها و تفکّرات نو به نو بیانگیزانند. نگاهی ساده و عمیق به برداشتهای که متفکّران و فیلسوفان و شاعران و نویسندگان و رمان نویسان و نقّاشان و موسیقیدانان و کشورداران اروپایی و به طور کلّی دایره دنیای غرب از «اساطیر یونانی و رومی» داشته اند، نشان میدهد و اثبات میکند که تاویل اساطیر، نه به دلیل اسطوره ای بودن آنها، بلکه به دلیل انگیزشی و غنای تجربی نهفته در آنهاست که استعدادهای مایه دار را به آفرینش افکار و ایده ها و دیدگاههای نو به نو می انگیزانند و همواره در غنای خود، چشمگیر و پُرمایه تر میشوند، زیرا هر تاویلی، نه تنها سرچشمه اش از مایه های اساطیری و تصویری است؛ بلکه شاخه ای دیگرسان از اصل تصویر است که غیر مستقیم بر گستردگی و دوام و موثّر بودن تصویر مدد میکند؛ آنهم به این شکل که با گشوردن چشم اندازی نو به تحوّلات روحی و فکری و رفتاری انسانها کمک میکنند تا به چیزی بازنمانند و نپوسند؛ بلکه مدام د حالت سبکباری و شیدایی و تازگی و تری و بزییند. هیچکدام از تاویلاتی که متفکّران و فیلسوفان و کلّا فرهنگیان جوامع اروپایی از اسوطوره های یونانی و رومی کرده اند با اصل اساطیر یونانی و رومی اینهمانی ندارند. بنابر این اندیشیدن در باره تصاویر اسطوره ای و بُنمایه های بُندهشی نباید به برداشتهایی بازمانند که از «چشم انداز امروزی ما» به آنها نگریسته میشود. شانس بزرگ سالم ماندن تصاویر و اساطیر یونانی و رومی در مقایسه با «تصاویر و اساطیر و مایه های بُندهشی ما ایرانیان» در این نکته کلیدی نهفته است که اساطیر یونانی و رومی از دستبرد «تحریف و مسخسازی و تقلیب و تهیمایه کردن و بی معنا شدن» تصاویر و اساطیر مصون مانده اند. متاسفانه موبدان الاهیات میترائیسم و زرتشتیگری به دلیل آنکه میخواستند «دین دولتی-ایدئولوژیکی» از بهر حفظ و تداوم اقدار و سیطره و قدرت و امتیاز شاهان قدرتپرست و بی فرّ بسازند تا حقّانیّت و لژیتیماتسون را نه بر شالوده آفرینگویی و فرّ و فروزه و هنرهای آزمایشی شاهان؛ بلکه بر پایه ایمان و تسلیم و مطیع بودن به الاهیّات حاکم تضمین و تامین کنند به تحریف و متلاشی کردن و مبارزه با «بُنمایه های فرهنگ باهمستان مردم ایران » برآمدند. »شاه شدن» در ایران و حقّانیّت داشتن به فرمانروایی، مسئله بسیار کلیدی برای مردم ایران بوده است؛ زیرا شاه باید دقیقا گرهگاه حفظ و تامین و تضمین و اجرا کننده «بنمایه های فرهنگ باهمستان» مردم باشد؛ نه آمری که به امریّه و سیطره و قدرت و امثالهم و کاربست ابزارها و ارگانهای سرکوب تکیه و مسلّط باشد. به همین دلیل، کسانی میتوانستند «شاه» شوند که با فروزه های تصویر «سیمرغ»، اینهمانی داشته باشند و مردم، آنها را با آفرینگویی بر فرّ و فروزه هایشان انتخاب کنند. در ایران، هیچگاه و هرگز، پادشاهی، رویدادی « ارثی» نبوده است که از پدر به پسر برسد؛ بلکه پروسه ای «انتخابی و آزمایشی و پیوسته پیمان بستن نو به نو با مردم بر سر حفظ و نگاهبانی و ارجگزاری به پرنسیپهای فرهنگ باهمستان» بوده است. دقیقا همین مسئله برای آدمهای قدرتپرست، معضل ساز و مانع بزرگ محسوب میشده که زمینه را برای مبارزه و جنگ علیه مردم و بُنمایه های فرهنگشان آغاز کرده بودند. دُرست عین کاری که آخوندها و فقها با اسلام و مردم ایران تا امروز کرده اند و همچنان به جنگ و جدال علیه مردم و فرهنگشان مشغولند. مشکل کلیدی که موبدان هرگز نتوانستند آن را در تمام دستکاریها و تحریفات خود به طور کامل اجرا کنند، این بود که فرهنگ مردم ایران به قدری قویمایه و شیرازه اش مستحکم و با دوام بود و هنوزم هست که مجبور شدند فقط به تحریف معانی و شکل و شمایل تصاویر تا میتوانند کوششها کنند. به همین دلیل در مطالعه متون مختلفی که از زرتشتیگری باز مانده اند، مانند اوستا و وندیداد و دینکرد و غیره و ذالک میتوان تمام ردّپاهای تحریفات را به آسانی و با تدقیق شدن و مقایسه متون به آسانی کشف کرد و شناخت. مهمتر از همه، زبانهای اقوام ایرانی و زبان عربی، از شاهکلیدهای پر مفز و مایه برای کشف و شناخت «ریشه ها و بُنمایه های اصیل تجربیات ایرانیان و تصاویر اسطوره ای» هستند که میتوانند به ما کمک کنند تا خودمان را دقیق بشناسیم و بفهمیم که چه بر سر نیاکان و نسلهای قبل از ما در طول تاریخ هزاره ها رفته است که عواقب فلاکتهایشان به فاجعه «ولایت خلفای الله» بر سرنوشت ایران و ایرانیان مختوم شده است و رازهای دوام فلاکتها و سیطره حکومت فقاهتی در چیستند؟.
2- پروسه تحوّلات رفتاری «رستم» و دیگر چهره های مشهور در شاهنامه فردوسی را باید دقیق از چشم اندازهای مختلف تجربی در کشاکش بین مردم ایران در جامعیّت وجودی با حکومتگران مدام در پیش چشم داشت. شاهنامه، قصّه سرایی تخیّلی نیست؛ بلکه به کلام در آورده شدن تجربیات مایه ای مردم ایران است. حتّا خود فردوسی در همان آغاز شاهنامه به شیوایی میگوید که:
«تو، این را دوغ و فسانه مدان
به رنگ فسون و بهانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معنی برد....... و الی آخر»
رمز و رازهای نهفته در داستانهای شاهنامه را باید به پشتوانه پژوهشهای مته به خشخاشی و پیگیرهای انتقادی/پرسشی و از همه مهمتر رازشکافی علل دوام مغزه و شیرازه بُنمایه های فرهنگ ایرانیان به شناخت آنها راه یافت و در صدد بازاندیشی آنها در زبانی که شایسته تفکّر مدام به حول و حوش مسائل و معضلات باهمستان و راهگشایی آنها باشند، تلاشها و تمرکز کرد. شاهنامه، قصّه سرایی برای خواب کردن کودکان و سرگرمیهای نقّالی در قهوه خانه ها نیست؛ بلکه «شاهنامه» تصویری تیره و تار از «چهره اصیل خود ما ایرانیان در جامعیّت وجودی» است که متاسفانه تا امروز برای شناخت اساسی و باز آفرینی تصویر اصیل خودمان به حیث «ایرانی بودن» اهمالکاریها کرده ایم و غفلتها و متعاقبش نیز قربانی نگرش آنانی شده ایم که ما را در چارچوب تعاریف ایدئولوزیها و مذاهب و ادیان و اعتقادات خودشان گذاشته و برانداز کرده اند، عین ملّانصرالّدین که هر کسی به او میگفت تو این شخصی هستی که ما میگوییم؛ نه آنی که به ذات خودت هستی.
برای طولانی نشدن گفتار در همین جا فعلا ختم میدهم کلامم را؛ ولی همچنان توضیح خواهم داد نکاتی را که نظر رسیده مطرح کرده است در فاصله های مختلف.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

س., 04.06.2024 - 05:00 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید