رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

فرامرز حیدریان

عنوان مقاله
اندیشییدن در باره چیستی خود

دروود بر آقای ممبینی گرامی!
اندکی گپهای نامتعارف برای فراتر اندیشیدن و کاویدنهای پرسشی
1- شاهنامه، به سلاطین و شاهان تاریخ ایران، هیچ ربطی ندارد؛ زیرا «شاه»، اسم سیمرغ است و کسانی «شاه» محسوب میشوند که روشهای زمامداری آنها با «تصویر سیمرغ گسترده پر»، همتراز و همخوانی داشته باشند؛ در غیر این صورت اصلا و ابدا به زمامداری، هیچ حقّانیّتی ندارند و فاقد لژیتیماتسیون هستند و خلع و معزول کردن آنها، خویشکاری هر ایرانی است..
2- مطالعه «شاهنامه» باید با دقّت و ژرفبینی خاصّی همپا باشد؛ زیرا شاهنامه، آیینه تمام نمای «سه لایه متفاوت و متناقض» تاریخ و فرهنگ ایران را در خودش محفوظ دارد که اندیشیدن در باره آنها از اهمّ خویشکاریهای فلسفیدن و اندیشیدن است؛ چنانچه بر آنیم از زهدان «تجربیات مایه ای نیاکان و پیشینیان» خود از نو زاییده شوییم و اصالت ایرانی بودن خود را بزییم. لایه اول در خصوص تصویر کلیدی «خدایان ایرانی» است که در «خانواده سام و زال و رستم و مناسبات آنها با سیمرغ»، نهفته است و واتاب دهنده شاهرگها و شیرازه باهمستان مردم ایران در جامعیّت وجودی هستند بدون هیچ تبعیضی و تفاوتی. لایه دوم، نفوذ و مبارزه خصمانه الاهیات میترائیسم است که برای تقلیب و دگردیسه کردن تصویر «خدایان ایرانی» و تبدیل آنها به خدایان جنگجو و خلاف پرنسیپهای فرهنگ مردم ایران است. لایه سوم، پیگیری موبدان و الاهیات زرتشگیری برای تکمیل کردن جنایتها و تبهکاریهای الاهیات میترائیسم است که فاجعه دخالتها و تقلیب و مسخسازی و وارونه کردن و بی معنا کردن تجربیات مردم ایران در سمت و سوی الاهیات ایدئولوژیکی موبدان و دین حکومتی زرتشتیگری آغشته است.

حتّا ضرب المثل «شاهنامه، آخرش، خوش است»، دقیقا از زمینه فعالیتـهای جنایی موبدان زرتشتیگری بر اذهان مردم ،شیوع و رواج داده شده است؛ زیرا هر چقدر به پایان شاهنامه نزدیک میشویم، سیمای دگردیسی و متحوّل شدن خدایان و پهلوانان را به آسانی میتوان تمییز و تشخیص داد. مرده ریگ الاهیات زرتشتیگری در ادیان ابراهیم «یهودیّت، مسیحیّت، اسلامیّت» امتداد پیدا کرد و نه تنها فجایع میهنی؛ بلکه فجایع جهانی را تا امروز رقم زده اند که چیره شدن بر آنها نیز فقط از طریق سرچشمه ها امکانپذیر است.
3- تا امروز رسم بر این بوده است که به تبعیّت از استادان ادبیات فارسی، به شاهنامه، اتیکت «حماسه سرایی» را آویخته اند و در حدّ بضاعت عقیدتی خودشان که تا دامنه «زیر و بهمهای دستور زبانی و تعلیق و تحشیه نویسی و بعضی موارد نیز توضیح واضحات طبق اعتقادات دم دست» است، چیز دیگری در شاهنامه نتوانسته اند تمییز و تشخیص دهند؛ زیرا فاقد «بینش و استعداد و نگرش فلسفی» بوده اند و از «بُندهشها و تصاویر اسطوره ای و فلسفه اساطیر»، هیچ شناختی نداشته اند و هنوزم ندارند. تا امروز نیز هیچکس تا کنون از خودش نپرسیده است که چرا مثلا «سقراط» در مطالعه آثار «هُمر»، برای فهمیدن هر جمله، ساعتهای مدید به تفکّر میپرداخت؟. شاهنامه در سبک «حماسی» سروده شده است؛ ولی محتویات تمام داستانهای آن، «تراژدی باهمستان ایرانیان» را انعکاس میدهند. موضوع تراژدی، مسئله گلاویزی و تنش «اولویّت ارزشها» ست که کشمکشهای مردم را با زمامداران موجب میشوند. برای مثال «رستم»، نماینده مردم ایران در جامعیّت وجودیست که از «پرنسیپهای فرهنگ باهمستان مردم ایران» نگاهبانی میکند و «اسفندیار»، نماینده «زمامداران» است که به ناحقّ میخواهند بر پرنسیپهای فرهنگ مردم چیره شوند و فقط امتیازها و اعتقادات خود را اولویّت بدهند که البته چنین اقدام و توقّعی 0 همچون تالی آخوندها و ولایت فقاهتی- خلاف کرامت و شرافت و حقوق انسانهایی هستند که در جامعیّت جغرافیایی و فرهنگی ایران میزییند، مهم نیست که به چه قوم و نژاد و رنگ و غیره و ذالکی تعلّق داشته باشند. دقیقا تنش و ناهمخوانی و تضاد «خانواده سام»» که همان «مردم ایران در جامعیّت وجودی» هستند با «خانواده گشتاسب» که همان زمامداران و سلاطین بی فرّ و نالایق هستند، گرهگاه و تنشگاه کلیدی فجایع و مصایب ایران از کهنرتین ایّام تا امروز بوده است و در آثار منظوم و منثور و غیره و ذالک مردم ایران انعکاس پیدا کرده اند و شواهد نیم قرن اخیر تاریخ ایران تحت سیطره «خلفای الله» نیز ادامه همین گرهگاه کلیدی است که همچنان ادامه دارد. تدقیق شدن به بُنمایه های داستانهای شاهنامه و تلاش برای فهمیدن محتویات آنها میتواند کسانی را که مایه های فلسفی دارند به اندیشیدن در باره آفرینش فلسفه مناسبات کشورداری و میهنی و بهمنشی و قانون و غیره و ذالک مددیار باشند. تمام بذر ایده های «حاکمیّت و زمامداری و دولت و آیین گزینش و قانون و منش و غیره و ذالک» در تار و پود شاهنامه گسترده اند و منتظر مغزهای اندیشنده هستند تا بتوانند شکوفا شوند و در عرصه اجتماع ایرانیان بار و بر بدهند. ما در شاهنامه «ردّ پای» خودمان را میتوانیم کشف کنیم و دریابیم که اصالت ما چیست و دلایل شکستهای پیاپی و فجایع تاریخ مینهمان در کجا نهفته اند و آبشخور خود را دارند.
4- مسئله بنیادی روانپارگی ایرانی به حول و حوش این مسئله میچرخد که ایرانی، تجربه دیگری از «خدایان؛ بویژه سیمرغ گسترده پر» داشته است و آنهم «تجربه گزندناپذیری جان و زندگی، مهرورزی، دادورزی، راستمنشی»، که با تجربیات دیگر ملتها متفاوت هستند. ایرانی به دلیل آنکه نگهبان جان و زندگیست و هر گونه خونریزی و شکنجه و آزار و غارت و چپاول و ویرانگری را جنگ، علیه خدا میدانسته است و هنوزم میداند، در برابر «زندگی» بسیار بسیار شرم و حیا داشته است و هنوزم دارد و هرگز حاضر نبوده و هنوزم حاضر نیست که کوچکترین آسیبی به جان و زندگی بزند. حتّا «اهریمن» ایرانی، بسیار لطیف و ظریف و سرمشق بزرگ پهلوانیست در وفادار ماندن به پرنسیپ خویشکاری خودش. اهریمن هرگز خونریز نیست؛ بلکه فقط زدارکامه است که انسانها را به آفرینش و کشف و شناخت پتانسیلهای خودشان می انگیزاند؛ ولی هرگز خاصم خونریز و علیه انسانها نیست. اهریمن ایرانی، همچون دیگر خدایانشان، ظریف و لطیفند. هجوم ایلغارهای مختلف و شمشیر کشیهای توام با خونریزی و تجاوز و غارت و ویرانگری باعث شد که ایرانی به گرداگرد هویّت خودش، زره ای فولادین بکشد و مدام از این فاجعه دو چهره ای بودن، عذابها و زجرها بکشد تا همین امروز؛ زیرا برغم تمام تلاشها و مبارزه ها و پیکارها و طغیانها و کشمکشهایی که در طول تاریخ با انواع و اقسام سلاطین و غیره و ذالک داشته است و در ابعاد و تصاویر و روشها و سخنهای دیگران کوششها کرده است تا مهاجمین خونریز را به شرافت و کرامت شاهنشاهی و خدایی خودشان متوجّه کند بدون آنکه دست به شمشیر ببرد یا جان احدی را بیازارد، باز همچنان متاسفانه تا امروز شکست خورده است. شکستی که وفاداری و پایداری او را بر «پرنسیپهای سیمرغی اش» استوار و رادمنش و قویمایه تا امروز سرفراز و خجسته منش و تسلیم ناپذیر نگه داشته است و تا زمانی که مناسبات کشورداری و میهنی و رفتار زمامداران ایرانی بر شالوده «پرنسیپهای باهمستان فرهنگ مردم ایران» همتراز و هماهنگ و همخوان نشوند، مبارزه و کشمکشهای مردم ایران با زمامداران در ابعاد و چهره ها و روشها و تصاویر و مفاهیم و زبانهای دیگرسان بروز پیدا خواهند کرد و ادامه خواهند داشت.
5- همچنین مسئله پارگی روان ایرانی به دلیل این است که ایرانی خودش را همچون بذر درختی میدانست که تنها در شکوفا شدن و راست قامت شدن میتوانست آزادی و خوشبختی و نیکمنشی خود را تجربه کند و تا زمانی که امکانها و راههای خودزایی و شکوفایی او به دلیل گیوتینداری حُکّام بی لیاقت و فرّ، ایرانیان را به زیستن در لاک محافظتی خودشان محکوم کرده است، روانپارگی ایرانی دوام خواهد آورد و هیچکس نیز نخواهد توانست بر ذهن و روان و قلب و ذهنیّت او حاکم مطلق بماند. اندیشیدن سنجشگرانه و آفرینشی در باره پروسه «تحولات تاریخی و فرهنگی ایرانیان» از کهنترین ایّام تا امروز میتواند راه را برای شناخت معضلات و مسائل و فلاکتهای فعلی روشن و معلوم کند از بهر آفریدن «باهمستانی با انسانهای اندیشنده و قائم به ذات که هر کدام در خویشکاریهای خود برای خدا شدن» تلاشها کنند.
6- پرداختن به تاریخ و فرهنگ ایرانیان به معنای، گذشته گرایی و شیفته گذشته ها شدن نیست؛ بلکه به معنای اندیشیدن در باره «چیستی ایرانی» بودن خود است. گذشته ها را هیچکس نمیتواند از نو زنده و واقعیّت پذیر کند. اساسا گذشته یک مفهوم زمانی است که در تاریخ زیستی اتّفاق افتاده است؛ ولی اندیشیدن در باره بُنمایه های تجربیات تاریخی و فرهنگی، در تمام اعصار و زمانه ها با انسانها میمانند و به گوهر وجودی انسانها آمیخته اند. «گذشته با ریشه ها و بُنمایه های آدمی در فراسوی زمان فیزیکی» پیوند دارد؛ نه با تاریخ سپری شده در زمان فیزیکی. متاسفانه صغیر و کبیر و تحصیل کرده و آکادمیکر و کنشگر ایرانی تا امروز هیچ درک و فهم صحیحی از «زمان فیزیکی» و «زمان اسطوره ای/بنمایه ای/بُندهشی» اصلا و ابدا ندارند و به شدّت دچار اغتشاشات ذهنی هستند و پیشداوریها و کژفهمیها و عوضی فهمیدنهای فاجعه بار. «گذشته» در حقیقت با «ریشه ها/آغازه ها/ بُنمایه ها = Ursprung/Origin» پیوند دارد و آغازه ها در بیرون از دایره زمان فیزیکی هستند و همه جا و همه زمانها همراه انسانها و بی واسطه به وجود آنها آمیخته و عجین هستند. اندیشیدن در باره «تجربیات مایه ای نیاکان و پیشینیان ما» به معنای اندیشیدن در باره وجود خود ماست که در دو بیت شاهنامه نیز از زبان «فریدون شاه» بیان شده است:
«فریدون فرّخ، فرشته نبود
ز عود و ز عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکوئی
تو، داد و دهش کن، فریدون فرّخ تویی».
گذشته فقط میتواند نقش انگیزشی داشته باشد برای نوزایی از زهدان تجربیات اصیل و بی همتای نیاکان و پیشینیان ما؛ ولا غیر. آنچه که در زمان فیزیکی اتّفاق افتاده است، قرنهاست که زمانش به سر آمده و هرگز تکرار نخواهد شد. آنچه امکان به زایش نو دارد، «تخمه تجربیات نیاکان» است که به زاییده شدن توانمند هستند و منتظر اندیشندگان باغبان و دلیر و رادمنش و مستعدی هستند تا آنها را در مغز خود بیندیشند و امکانهای زایش و شکوفاییشان را در مناسبات اجتماعی و کشورداری فراهم کنند.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

د., 03.06.2024 - 19:59 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید