رفتن به محتوای اصلی

اشتوکهاوزن و بلبلان شیراز

اشتوکهاوزن و بلبلان شیراز

«اگر…» ؛ این واژه سه‌حرفی قالیچه پرنده‌ای است که می‌تواند ما را به سفرهای جادویی فراتر از زمان و مکان ببرد. چند روز پیش با نگاه به تقویم که پایان مردادماه را نشان می‌داد، «اگر» به سراغم آمد تا مرا به سفری لبریز از فسوسان ببرد. پایان مرداد و آغاز شهریور برای ۱۰ سال طلایی در زندگی من، مصادف بود با جشن هنر شیراز و تخت جمشید که نخست به‌عنوان خبرنگار هنری و سپس در هیئت یک هنردوست عادی، در آن حاضر بودم. 

اما امسال پایان مرداد و آغاز شهریور در ایران، میهن رنجدیده ما، مصادف بود با برنامه‌های دولتی اربعین‌ــ نمایشی از ازدحام، آشفتگی سازمانی، تصادف‌های پرتلفات، انتظار طولانی در مرز عراق، درگیری‌های موضعی میان زوار پاکستانی و افغان که از طریق ایران به عراق می‌رفتند. نمایشی که رنگ اصلی آن، گاه قطع‌شده با رنگ شله‌زرد، سیاه بنی‌عباس بود.

 

به‌عنوان یک دانشجوی تاریخ جهانی، هیچ کشوری را نمی‌شناسم که طی فقط چند دهه از رنگین‌کمان هنر، موسیقی، رقص، نمایش و از همه مهم‌تر شادمانی به رنگی رسیده باشد که بالاتر از آن رنگی نیست‌ــ آن هم در متنی از عزاداری سازمان‌یافته بر اساس گزارش‌های تاییدناپذیر از حادثه‌ای که ۱۴ قرن پیش در صحرای عراق رخ داد. 

در مرداد ۱۳۵۶ بود که دولت در تهران تصمیم گرفت جشن هنر آن سال را متوقف کند، به این امید که گروهک‌های شورشی که سرگرم آتش زدن سینماها، رستوران‌ها، مدارس دخترانه و بانک‌ها بودند، آرام خواهند شد. البته خیلی زود معلوم شد که آرامشی در کار نخواهد بود. بخشی از جامعه ایران دچار یک هیستری یا جنون موردی شده بود و بدون افکندنش در جامه تنگ ماهزدگان ممکن نبود آرام شود. ماهزدگان ما ایرانی را که آن روز داشتیم، نمی‌خواستند. آرزوی آنان رسیدن به ایرانی بود که امروز داریم.    

خوب ایران آن روز چگونه جایی بود. ایران آن روز پذیرای جشن هنر شیراز و تخت جمشید بود. مرز پرگهر سرود ای ایران می‌خواست نشان دهد که خاکش به‌راستی سرچشمه هنر است.

اما جاه‌طلبی ایران آن روز از این نیز فراتر می‌رفت. ایران که پس از قرن‌ها انحطاط و زجر‌کشی از دست دشمنان امپریالیست، اعتماد به نفس خود را بازیافته بود، می‌خواست نقش تاریخی خود را به‌عنوان یک ملت تمدن‌ساز از سر گیرد. در آن دوران جنگ سرد میان قدرت‌های غربی و امپراتوری‌های ایدئولوژیک یا مسلک‌زده، ایران می‌خواست دادوستد هنری و فرهنگی، یا به گفته شهبانو فرح، گفت‌وشنود تمدن‌ها را به‌عنوان وسیله‌ای برای تقویت مناسبات مسالمت‌آمیز در سطح جهانی عرضه کند. 

در آغاز بسیاری از ناظران تصور می‌کردند که ایران توانایی انسانی، تشکیلاتی و مالی برگزاری فستیوال هنری‌ــ‌فرهنگی با استانداردهای جهانی را ندارد. هنگامی که شهبانو فرح با تایید محمدرضا شاه، فکر چنین جشنی را مطرح کرد، نخست‌وزیر امیرعباس هویدا فکر می‌کرد که وزنه‌ای سنگین‌تر از امکاناتمان برداشته‌ایم. اما خیلی زود به‌راستی با سرعتی که امروز شگفتی‌آور به نظر می‌رسد، برنامه جشن شکل گرفت. پس از بررسی پرونده‌های چند شهر داوطلب، از جمله اصفهان و کاشان، هیئت برگزاری، مرکب از ۳۰ شخصیت به ریاست شهبانو فرح، شیراز را برگزید‌ــ شهری که از نظر آب‌وهوا در پایان تابستان و آغاز پاییز نه زیاد گرم است و نه زیاد سرد و از این گذشته، به تخت جمشید و پاسارگاد، مهم‌ترین نمادهای هویتی ایران به‌عنوان یک دولت‌ــ‌ملت دیرپا نزدیک است. 

گام بعدی مربوط می‌شد به اینکه آیا هنرمندان طراز اول جهانی حاضر خواهند بود در یک جشن نوپا و در نتیجه ناشناس، آن هم در گوشه‌ای از آسیای باختری حاضر شوند؟ در آن زمان، فستیوال‌های هنری محدود می‌شد به ایالات متحده و چند کشور اروپای غربی، آن هم در سطح محدود‌. مانند فستیوال‌‌های فیلم کن، ونیز، برلین و شیکاگو. در حالی که ایرانیان جاه‌طلب می‌خواستند فستیوالی برپا کنند که در آن همه هنرها، از موسیقی و رقص گرفته تا سینما و تئاتر، از همه کشورها عرضه می‌شود. 

علی‌رغم آیه‌های یاس، خیلی زود روشن شد که برجسته‌ترین هنرمندان بسیاری از کشورها با شوق فراوان به فستیوال نوپا خواهند آمد. از دید آنان، ایران یک سرزمین هزار‌ویک‌شبی بود که دست‌کم از نظر سیاحت، ارزش سفر کردن داشت.

دلایل دیگری نیز برای این استقبال نامنتظر وجود داشت. جشن هنر شیراز در آغاز پاییز قرار می‌گرفت؛ یعنی زمانی که دیگر فستیوال‌های مهم جهانی که غالبا در بهار و تابستان برگزار می‌شدند، پایان یافته بودند. از سوی دیگر، شرکت در یک فستیوال در خاک ایران شاهنشاهی گرفتار هیچ مانع مسلکی و سیاسی نبود. در ۱۹۶۷ میلادی ایران یک کشور بدون دشمن بود، با بهترین روابط با هر دو قطب جنگ سرد و مناسبات متکی به احترام متقابل با همه کشورهای به‌اصطلاح جهان سوم. روس‌ها و آمریکایی‌ها نمی‌توانستند در خاک یکدیگر هنرنمایی کنند اما در شیراز برای هر دو جا بود. هندیان و پاکستانی‌ها نیز ممکن نبود به‌اتفاق در یک کنسرت شرکت کنند، اما در شیراز راوی شنکر، ولایت خان، شارام رانی، رام نارایان، پران نات و نصرت علی‌ خان در خوابگاه‌های دانشجویان دانشگاه پهلوی صبحانه را سر یک میز می‌خوردند و هنر خود را یکی پس از دیگری در باغ ارم، نارنجستان، حافظیه، باغ دلگشا، تخت جمشید یا باغ جهان‌نما عرضه می‌کردند.

تا آنجا که من به‌عنوان یک دوستدار هنر می‌دانم، هیچ یک از فستیوال‌های بزرگ غربی پذیرای آن همه هنرمند از بیش از ۵۰ کشور نبودند. علاوه بر هنرمندان آمریکایی، کانادایی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی و دیگر اروپاییان، جشن هنر ما پذیرای هنرمندانی از افغانستان، الجزایر، بوتان، چین، اندونزی، عراق، ترکیه، ژاپن، کره جنوبی و کره شمالی، بنگلادش، پاکستان، فیلیپین، سنگال، مراکش، تونس، ترکیه، ویتنام، کامبوج و حتی رواندا بود.

ویژگی دیگر جشن هنر شیراز‌‌ــ تخت‌جمشید عرضه هنرهای کلاسیک در کنار هنرهای پیشتاز یا آوانگارد بود. در برنامه موسیقی جشن، آثار باخ، موتزارت، کورلی، بتهوون و هندل عرضه می‌شد، اما آوانگاردهایی مانند کارل‌ هاینز اشتوکهاوزن، یانیس زناکیس، پی‌یر بولز، مائوریتزیو کاگلی و اولیویه مسیان  نیز تازه‌ترین آثار خود را، گاه برای نخستین بار، اجرا می‌کردند. فهرست اسامی نوازندگان و رهبران ارکستر نامدار که به شیراز می‌آمدند، هر سال طولانی‌تر می‌شد. آرتورو برنشتاین، یهودی منوهین،  لورین مازل، برونو مادیرنا، کارل مونشینگر، الیزابت شوارتسکف، کتی بربریان، پندرسکی، مکس روچ و.... 

برنامه رقص جشن نیز از تنوعی بی‌سابقه برخوردار بود. از یک سو گروه‌هایی مانند الوین ایلی تا مارتا گراهام و مرس کانینگهام از آمریکا و موریس بژار از فرانسه تازه‌ترین جلوه‌های باله مدرن را نمایش می‌دادند. از سوی دیگر باله دراماتیک کاتاکالی از هند و گاملات گنگ اندونزی و رقص‌های محلی خودمان تصویر دیگری از این جلوه زیبای انسان عرضه می‌کردند.

پس از یکی دو سال، جشن هنر شیراز خود را به مقام یکی از مهم‌ترین مراکز تئاتر‌ــ هم کلاسیک و هم مدرن‌ــ تثبیت کرد. کارگردانانی چون پیتر بروک از بریتانیا، باب ویلسون از آمریکا، برژی گروتفسکی از لهستان، ویکتوریا گارسیا از اسپانیا و فرناندو آرابال از آرژانتین کارهای تجربی خود را که نمی‌توانستند در کشورهای خود به علت عدم سرمایه‌گذاری، اجرا کنند، برای نخستین بار در شیراز به صحنه آوردند. البته پس از آن، کارهای تجربی دیگر آنان در کشورهای خودشان نیز اجرا شد و با استقبال فراوان روبه‌رو شد.   

یک ویژگی دیگر جشن هنر شیراز سری گفت‌وگوهایی بود که با شرکت هنرمندان حاضر و با حضور تماشاگرانی که غالبا جوانان و دانشجویان بودند، برگزار می‌شد. بعضی از این گفت‌وگوها، به‌ویژه در زمینه تئاتر و موسیقی آوانگارد، عملا در سطح کلاس‌های درسی قرار داشت و از این نظر به تربیت نخستین نسل از منتقدان هنری ایرانی کمک می‌کرد. گفت‌وشنودهایی که برای معرفی رقص‌های فولکلوریک اوگاندا و نیجریه، تئاتر «نو» ژاپن و موسیقی محلی بوروبا (آفریقای غربی) و کاپه ورده برگزار شد، برای بسیاری از موسیقی‌دانان غربی حاضر در شیراز نیز تازگی داشت.

جشن هنر شیراز به یک دلیل دیگر نیز موردتوجه جهانی قرار گرفت و منتقدان برجسته غربی مانند اریکا مونگ و جرالدین فیتزجرالد از آمریکا، کولت گدار از فرانسه و اندور پورتر از بریتانیا را به ایران آورد: ایران نشان می‌داد که در زمینه هنر تنها مصرف‌کننده نیست، بلکه تولیدکننده نیز هست‌ــ‌ در زمینه تئاتر، کارگردانان و هنرپیشگانی مانند بیژن مفید، آربی آوانسیان، پرویز صیاد، علی نصیریان، داوود رشیدی و نمایشنامه‌نویسانی مانند غلام‌حسین ساعدی و عباس نعلبندیان می‌توانستند شانه‌به‌شانه بهترین‌های دیگر کشورها قرار گیرند. 

در موسیقی، هنرمندان ما از جمله حسن کسایی، جلیل شهناز، احمد عبادی، فرامرز پایور، حسین تهرانی، حسین قوامی، عبدالوهاب شهیدی، داریوش کلائی، نورالدین سروستانی، پریسا و…، نه‌تنها شنوندگان ایرانی بلکه موسیقی‌دانان مهمان از غرب و شرق را نیز مسحور هنر خود می‌کردند.

جشن هنر شیراز موسیقی محلی ما را‌ــ از کردستان گرفته تا بلوچستان نیز فراموش نکرده بود. به گفته اندرو پورتر، منتقد بریتانیایی، کمتر کشوری را می‌توان یافت که مانند ایران، از چنین تنوعی در زمینه موسیقی و رقص‌های محلی، بیش از ۷۰ الگوی گوناگون رقص، برخوردار باشد. 

در برنامه‌های جشن هنر، تئاتر مذهبی ایران‌‌ــ یعنی تعزیه که ملهم از سوگ سیاوش ایران باستانی است‌ــ فراموش نشد. تعزیه‌ای که در بسیار محله‌های تهران به شکل آماتوری و با شرکت بازیگران غیرحرفه‌ای عرضه می‌شد، در جشن هنر شیراز با سازماندهی حرفه‌ای، کارگردانی بهترین کارگردانان و شرکت بازیگران حرفه‌ای در بالاترین سطح جهانی هنر نمایش قرار داشت.  

جشن هنر شیراز در عین حال یکی از کم‌هزینه‌ترین فستیوال‌های بین‌المللی بود، با بودجه‌ای در حدود ۷۵ میلیون ریال. این ارزانی جشن چند دلیل داشت. نخست، گردانندگان برای استفاده از محل‌های نمایش یا کنسرت، تخت جمشید، حافظیه و باغ‌های شیراز و بازار وکیل پولی نمی‌پرداختند. اکثریت مهمانان خارجی نیز در خوابگاه‌های دانشجویان، که آن زمان هنوز در تعطیلی بودند، اسکان می‌یافتند و اجاره‌ای پرداخت نمی‌شد. مدیران پروژه از شهبانو گرفته تا رضا قطبی، مرد کلیدی جشن، فرخ غفاری، مرشد هنری، مهدی بوشهری، آچارفرانسه برنامه و ۲۵ نفر دیگری که عضو کمیته برگزاری بودند نیز، از آنجا که همگی کارمند دولت بودند، حقوق جداگانه‌ای دریافت نمی‌کردند. در همان حال، بسیاری از هنرمندان گران‌قیمت با این تصور که ایران یک کشور «در حال توسعه» است، حق ویزیت کمتری تقاضا می‌کردند. 

برخلاف تقریبا تمامی فستیوال‌های بزرگ که با پذیرفتن تبلیغات تجاری بخشی از هزینه خود را تامین می‌کنند، جشن هنر شیراز با فروش بعضی برنامه‌های خود به رادیوــ تلویزیون ملی، بودجه ناچیز خود را تا حدی ارتقا می‌داد. شرکت صدها جوان شیرازی به‌عنوان کمک‌دهندگان داوطلب و بدون دریافت مزد نیز هزینه‌های تشکیلاتی و تشریفاتی را در سطح حداقل نگاه می‌داشت.

برای من به عنوان خبرنگار هنری کیهان اینترنشنال جشن هنر شیراز یک هدیه آسمانی بود. کدام خبرنگار هنری می‌تواند در یک جا و در یک مدت کوتاه، با این همه ستاره هنرهای گوناگون‌ــ موسیقی، تئاتر، رقص و سینما مصاحبه کند؟ یک روز تمام با اولیویه مسیان، دو ساعت مصاحبه با باب ویلسون، صبحانه با گروتفسکی و گفت‌وگوهای محدودتری با هنرمندان آمریکایی، اروپایی، آفریقایی و آسیایی مانند یک دوره فشرده برای آموختن فن نقد هنری بود.

ایران نشان داد که به‌راستی می‌تواند سرچشمه هنر باشد، زیرا آنچه را لازم است، دارد: فرهنگ، تاریخ و شهروندان هنردوست و هنرآفرین. یک ایران با ثبات، یک ایران صلح‌آمیز، ایرانی که رهبران دلسوز و آینده‌نگر دارد، می‌تواند به‌سرعت عقب‌ماندگی چندقرنی خود را جبران کند و در همه زمینه‌ها در صف اول ملل قرار گیرد.

در بعدازظهری که اشتوکهاوزن اثر معروف خود مانترا را در فضای باز باغ شیراز عرضه کرد، اولین بار بود که یک قطعه طولانی از موسیقی بدون ملودی یا آتونال، خارج از اروپای غربی اجرا می‌شد. در آن بعدازظهر، شیراز مانند قطعه‌ای از بهشت بود، با نسیمی دلپذیر و رنگبازی خورشید برهنه فارس. اما در همان حال، بلبلان شیراز بی‌توجه به اثر تجربی موسیقیدان آلمانی، به چهچه خود ادامه می‌دادند. حاصل این رقابت میان موسیقی آتونال و بلبلان شیراز، سنتزی بود که شاید برای همیشه در ذهن من مانده است. 

در پایان کنسرت، از اشتوکهاوزن پرسیدم آیا بلبلان شیراز به کار او خدشه نزدند؟ با لبخند گفت: نه، آن‌ها کار خودشان را می‌کردند و من هم سرگرم کار خودم بودم!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ایران گلوبال
برگرفته از:
ایندیپندنت فارسی

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

دیدگاه‌ها

محسن کردی

عنوان مقاله
عدم مشارکت مردمی

ادامه نظر

پیشرفت های دوران پهلوی ها اقدام از بالا بود و از پایین دست انتظار میرفت که نظر به این که این اقدامات به نفع جامعه است جامعه «فرمان ببرد» و از این رو این اقدامات یک اقدامات «فرمایشی» به حساب می آمد. و اقدام فرمایشی هرقدر هم که به نفع جامعه باشد و جامعه استقبال هم بکند اما از طرف دیگر همچی به تن آدم نمی نشیند. این که شما گرسنه باشید و از میان همه غذاها چلوکباب کوبیده را که اتفاقا خیلی هم دوست دارید بیارند جلوی شما بگذارند و به شما بگویند که شما «باید» این چلوکباب را بخورید! نمیدانم منظورم را رساندم یا خیر. حکومت پهلوی این فرصت را نمیداد که شما برای بدست آوردن چلوکباب تلاش کنید، مطالبه کنید تا وقتی جلوی تان میگذارد به تن تان بنشیند. هرکس بگوید اعطای حق رای به زنان به ضرر زنان بود نهایت بی انصافی را کرده است. اما مشکل در همان «اعطا» کردن حق رای بود. درستش این بود که اگر چنین نیازی را حکومت حس میکرد که امکان زنان برای حق رای به نفع جامعه بود، باید جامعه را با هر دوز و کلکی شده وا میداشت که این حق را مطالبه کند نه این که این حق اعطا بشود! این به لحاظ روانشناسی بسیار مهم و تعیین کننده است. حقی را که شما بخاطرش بجنگید را شما بیشتر برایش ارزش قائل خواهید بود و راحت از دستش نمیدهید و برای نگه داشتنش هم مبارزه می کنید. وقتی حق رای به زنان اعطا شد تصور نمی کنم قضیه حتا به گوش مادر من خورده باشد! مطمئنم از همه محل مجیدیه تهران که ما ساکن آن بودیم حتا یک خانم هم نمیدانست جریان چیست و در رای گیری ها هم شرکت نمی کردند. در حالی که اگر قضیه را حکومت به صورتی مطرح میکرد که در و همسایه و همکاران در ادارات و محل کار کارگری و کارمندی بحث میشد و این که چرا زنان باید حق رای داشته باشند به رادیو و تلویزیون کشانده میشد و موافق و مخالف حرف میزدند مسلما جامعه توجه اش جلب میشد. مسلما حرفهای کسانیی مثل خمینی که مخالف حق رای زنان بودند خود را حسابی در انظار رسوا میکردند و مسلما هر تغییر انقلابی احتمالی هم در آینده در ایران رخ میداد از نوع مذهبی نمی بود. اما شاید حکومت به این می اندیشید که اگر این گونه مطالبات مطرح شود به همین یک مورد بسنده نمیشود و کم کم تبدیل به عادت برای مردم میشود که در کنار آن بسیاری مطالبات دیگر نیز از قبیل آزادی های سیاسی نیز مطرح شود که مطلوب حکومت نبود. بهرحال میشد حتا مطالبات دیگر را نیز با درایت کانالیزه کرد. اما این متد شاید مورد علاقه شاه نبود و به قدرت فائقه او خدشه وارد میکرد. این جمله آخر که آمد خود نشان میدهد که چرا حکومتی که بر اساس احساسات هرچند پاک و میهن پرستانه یک فرد بنا شود میتواند عاقبت خوبی نداشته باشد مثل حکومت شاه که عاقبت خوبی نداشت. اینها هم پندهایی است که ما باید از گذشتگان بیاموزیم و اشتباهات را تکرار نکنیم.
برای اون بیمزه های ننری که میخوان این حرف منو بل بگیرن که دیدیدی به حرف ما رسیدی خودت حکومت موروثی پادشاهی رو رد کردی... این پاسخ رو دارم که متن رو دوباره بخون.. من گفتم حکومت فردی خوب نیست. نظام پادشاهی مشروطه که حکومت فردی نیست! همانطور که جمهوری هم که نظامی مشروطه است نمیتواند فردی باشد و اگر در این کشورها گاهی دیکتاتور پیدا میشود دلیلش حکومت فردی است. حکومت فردی در هر کشور جمهوری نیز میتواند رخ بدهد.

د., 26.08.2024 - 11:48 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید