رفتن به محتوای اصلی

اولین تصویری که از لباس نظامی در یاد داشتم
23.03.2022 - 06:34

کسی بدرستی نمی‌توانست ثابت کند که از کجا شروع شد/8

کشيدن لوله های نفت با مرگ بلوطها همراه بود!/9

چند سال بود که خودم نبودم (12)

۱۳

اولین تصویری که از لباس نظامی در یادهایم داشتم قبل از تر آنزمانی بود که بازی ها،جنگها و دعواهای ایران و روس در پشت بام میر جعفر و نعمت‌الله روزانه در جریان بود . ژاندارمها هرسال چند بار و به دفعاتی بیشتر از سید ها در دهات و روستاهای اطراف ما دوره می چرخیدند. بعد از فصل درو و برداشت محصولات گندم وجو نوبت چیدن انگور و تهیه دوشاب و رب انگور و بعد بریدن و برداشت برنج بود. همزمان که این جنب و جوش‌ها به آرامی تمام میشد، سیدها از دهات ناپدید می‌شدند و سر وکله ژاندارمری پیدا می‌شد.در مواجهه با سیدها مردم در موضع قدرت بودند و سیدها در موضع ضعف و التماس بودند . هرجایی هم نمی رفتند ،بچه های تخس غوره و یتیم های شرور راهشان را می بستند و مثل سگهای هار پر و پاچه آنها را می‌گرفتند. داد و فریاد و نفرین سیدها بلند می‌شد تا اینکه از دست آنها خلاص شوند. اما ژاندارمها درست زمانی سر و کله شان پیدا می‌شد که جنب و جوش ها خاموش و هرخانه و صاحب خانه ای در سکوت و اختفا به شمارش و اندازه گیری سهم خود از محصولات خود بود. برای گشت و گذار ژاندارمها همیشه شایعه و بهانه ای بود ،اما دقیق بودن زمان گشت آنها وتنظیم و تبلیغ ماموریت آنها توسط کدخدا و خانواده بالا سنگی بود. بهانه ی هر ساله گشت پاییزی ژاندارمها کشف و جمع آوری و خلع السلاح دهاتی های بی سلاح بود. برای من اولین بار واقعه بزرگی بود.پنج نفر بودند با چکمه، کمربندهای پهن،کلاه و تفنگهای براق .چه جبروتی،با دلهره به آن همه قدرت و ابهت نگاه میکردیم. یکی از آنها که چهره‌ای عبوس و سبیلی پرپشت که یک تپانچه داشت ،همانند یک کُر زنگالو به نظر میرسید،فرمانده آنها بود. همه مردان ده را و ده کناری را روی پشت بام خانه میر زمان جمع کرده‌ بودند. ده در یک سراشیبی ساخته شده بود که خانه‌ ها حالت پلکانی داشتند. ازایوان خانه کدخدا می‌توانستیم همه پشت بام ها را به غیر از بام بالا سنگی ها ببینیم. از بالا که نگاه می کردیم خانه ها افتاده وقوز کرده بود و در طول روز دودی از آن‌ها بلند نمی شد .بر روی سنگ بزرگ واقع در سمت غربی ده،دو یا سه تا بالا سنگی از غروب تا دیر وقت‌ و گاه تا هنگامی که در سیاهی شب چشم دست را نمیدید تمام آبادی را می پاییدند . جمعیت زیادی روی بام جمع کرده بودند . افراد را با نام و نام پدر را با نام ونام پدر صدا می‌زدند و آنها را به جلو در چند قدمی رئیس زنگالو نگه می‌داشتند.. زنگالو با یکی دیگر از زیر دستانش به نوبت دو بر سر وصورت آن‌ها سیلی می زد ند.پدر سوخته، راست بگو تفنگت را کجا قائم کردی. فرد بینوا اول به تمام امامزاده ها ، امامزاده علی ، امامزاده‌ها ی دور و بر ،پیرگل،امامزاده‌ محمودو غیره قسم می خورد که توعمرم تفنگ دس نگرفته ام ،یک سیلی دیگر می‌زدند و زنگالو سبیلش را تاب می‌داد.آها پس تو میخوای به من دروغ بگی ؟ بعد قسم به خدا ،امامان و سر بریده امام حسین می‌رسید. دو تا سرباز در دوطرف زنگالو با کمی فاصله می ایستادند. گم شو ،زنگالو اشاره می کرد. کدخدا چند تا تنبان بردار و دستشور هم داشت که دهاتی هارا پس و پیش می نشاندند و تو گوش آن‌ها پچ پچ می‌کردند. نوبت به عزیز پسر عموی مادرم رسید .تازه خط سبیل در آورده بود .جوانی با هیکل درشت، خوش چهره و خوشرو که حرف زدنش مثل لبخندزدن بود و دندان‌ها ی سفید و منظم اش در موقع حرف زدن نمایان می‌شد. وقتی که عزیز جلو زنگالو ایستاد ،زنگالو و همکارش شروع کردند به زدن به سر و صورت عزیز. عزیز قسمی نمی‌خورد و التماس هم نمی کرد. محکم ایستاده بود و همین باعث شد که زنگالو صدایش را بالا ببرد : نشونت میدم ،حالا دیگه برای من چک وچیلت رو باز میکنی . افرادی در گوشه جمعیت پچپچ می‌کردند و در گوشی حرف می‌زدند.تا اینکه عزیز را به سمت کتک خورده هاهل دادند. دهنم خشک شده بود و بدنم میلرزید. از پشت سر جمعیت به سمت رودخانه دویدم. در لبه رودخانه روی قلوه سنگ بزرگی نشستم . از خشم وغصه اشک ریختم و با صدای بلند گریه کردم. صدای خروشان رودخانه آرام بخش و تصلی دهنده بود. مادرانی که می‌خواستند در غم از دست دادن فرزندشان گریه کنند به کنار رودخانه می رفتند.

Missing media item.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.