اتوبوسی به مقصد نوابغ سرزمین
طاهره بارئی
آنکه اتوبوس را می انبارد از نوابغ بُرنا
و می فرستدشان ته دّره
بی آنکه آب تکان بخورد در دل راننده
ازین سرزمین برنخاسته
از جهنم می آید
با ریشی از قبضه ی آتش
..........
آنکه دانشگاه را مسدود
و جوانان را ذلّه میکند
زیر «جنون خند» موتور سواران بی هوا
ازچشمه های این سرزمین آب نخورده
ازجهنم روئیده
با تسبیحی از جمجمه ها
.........
در همه ی آبها چهره خوفناک خود دیده و بس
در پی قلع و قمع زیبائی
هر بار به «زقّوم» قسم خورده
و علفی سبز برکنده به ناخن از ریشه ی سنگ
........
همه ساله
روز حادثه
آهوئی، می رساند خود را شتابان دَم درّه
و تمام چشمه های وجودش را می موید یک تَنه
سد سفید رود، دز، کرج، اکباتان، همه نرم شده
دل به آب نهاده می روند
پریشان،
در جستجوی دستهائی که باید پُلی زیرشان زد
تا بپا خیزند مگر دگر باره
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید