در چهره و عکسهای شهیدان آبان ۹۸ پیامهای بسیاری نهفته است، اگرچه شرح قهرمانیهای این دلاوران در این مختصر نمی گنجد، اما با گلچینی از عکسهای شهیدان راه آزادی، یاد آنها را گرامی می داریم، همانها که آخرین پیام در نگاهشان این بود: «ما نترسیدیم….»
علی سرتیپی: کارگر کفاش بود. به خیابان رفت تا دیگر هیچ جوانی با فقر زندگی نکند.
عبدالله لرستانی: عبدالله به گفته شاهدان، یک ارتش تک نفره بود تا آخرین گلوله اش جنگید ولی تسلیم نشد.
علی استوان: علی ۱۷ سال بیشتر نداشت، در میدان فرمانداری رباط کریم به ضرب گلوله ماموران امنیتی جان باخت.
رضا حسنوند: پرستار ۲۶ ساله ای بود که روز ۲۶ آبان ۹۸ در شهریار با شلیک گلوله پاسداران جنایتکار به قلبش جانش را نثار راه آزادی وطن کرد.
حمزه علی نعمتی را زنده زنده در سردخانه گذاشتند. در این لحظات تلخ و دردناک همسرش بالای سرش بود، اما شقاوت مزدوران خامنه ای حد و حساب نداشت.
نوید بهبودی همه چیز داشت، در پاسخ به مادرش که به او گفت: «نرو کشته میشوی» گفت من همه چیز دارم. میروم برای آنهایی که هیچ چیز ندارند….
مهدی نیکویی علی آبادی، دانشجوی رشته حقوق، از نخستین افرادی بود که در شیراز از سوی نیروهای امنیتی تیر خورد. یک نفر گفت: «وقتی بردنش بیمارستان جان داشت» مهدی همان کسی است که وقتی تیر خورد یک نفر فریاد زد: «مردمو با تیر زدن- مردمو با تیر زدن!»
آذر میرزا پور ذهابی ۴۸ ساله، پرستار، مادر ۴ فرزند و سرپرست خانوار بود. در ۲۵ آبان در گلشهر کرج به دست ماموران خامنه ای کشته شد! فرزندانش تا ابد منتظرش میمانند! فرزندانی که پولی برای پرداخت کرایه خانه ندارند.
ساسان عیدیوندی: ساسان ۱۷سال بیشتر نداشت. روز ۲۶ آبان۹۸ وقتی مدرسه تعطیل شد با دوستانش به سمت معترضین رفت. پس از دقایقی صدای تیراندازی شنیده شد. ساسان تیر خورده بود و خودش را به سمت خانهشان میکشید که ماموران امنیتی او را سوار ماشینی کردند و دیگر از او خبری نشد. ۳روز بعد اعلام شد ساسان عیدیوندی جان باخته است.
رضا علیپور : پدری که از دیدن قد کشیدن پسرش، نیوان محروم شد، به خیابان رفت تا دیگر هیچ پدری بی پسر و هیچ پسری در ایران بی پدر نشود…
مهدی دائمی: هیچگاه از یاد نمی بریم که مهدی دائمی در آغوش مادرش جان باخت.
مهرداد معین فر: مهرداد معین فر در ۲۶ آبان ۹۸ در شهریار با گلوله مزدوران خامنه ای به شهادت رسید. مادرش گفت: «از مردم و هموطنانم میخواهم که تماشاگر ظلم و بیعدالتی نباشند، همانطور که مهردادم تماشاگر نبود.»
سرگذشت امیرحسین زارع زاده کودکی ۱۹ ساله یکی از دردناک ترین سرگذشتهای آبان خونین است: امیرحسین در خیابان های شهریار از ناحیه دست زخمی شد، در بیمارستان مجبور شدند دستش را قطع کنند، در نهایت پس از ۴۳ روز زجر و درد بسیار جان شیرینش را از دست داد.
بهروز اصغرپور:متولد ۱۳۷۱ و ساکن شهریار بود. او مغازه کلیدسازی داشت. ماموران جانی او را در شهریار با ضرب گلوله کشتند.
میلاد محققی: متولد ۱۳۷۴ و ساکن شهریار بود . او مغازه بازی کامپیوتری داشت و کمک خرج مادر و خواهرش بود. میلاد در بچگی پدرش را از دست داده بود. روز ۲۶ آبان در نزدیکی مجتمع تفریحی بازینو در مارلیک شهریار با شلیک نیروهای سرکوبگر به سرش کشته شد. پیکرش در ورامین به خاک سپرده شد.
امیرحسین داوودوند: متولد ۱۳۸۲ نوجوان ۱۶ ساله و شاد و خندان، که دلاورانه به اعتراضات پیوست و روز ۲۶ آبان ۱۳۹۸ در یزدانشهر اصفهان با شلیک مستقیم دو گلوله به ناحیه سر وشکم توسط یگانهای ویژه در دم به شهادت رسید.
آمنه شهبازی :مادر ۳ فرزند بود. آمنه رفته بود دارو بخرد که یک نفر کنارش تیرخورد. آمنه میخواست شالش را به پای مجروح ببندد که از پشت به گردنش شلیک کردند. جسد آمنه را تحویل ندادند، گفتند خاکش میکنیم و بعد به خانواده اعلام میکنیم!
امیر الوندی:۲۶ ساله ساعاتی پیش از اینکه در شیراز مورد اصابت گلوله نیروهای بسیج قرار بگیرد گفته بود: «باید بریم تا حقمون رو پس بگیریم. اگه من بشینم تو خونه کی میخواد جوونی از دسترفتهمون رو پس بگیره؟»
محمد داستانخواه:فقط ۱۵ سال داشت، با روپوش مدرسه به قلبش گلوله زدند و فقط یک کیف مدرسه خونی از او باقی ماند. مادرش گفت: «کیف مدرسه و لباس خونین محمد را نگه داشتهام و به خودم میگویم در برابر تهدیدها نباید کوتاه بیایم.»
گلناز صمصامی: باردار بود، با تیر شقاوتشان جان دو نفر را گرفتند. پسر هشت ساله اش در نامه ای به مادر شهیدش نوشت: «سلام مادر عزیزم خوبی آره؟ من که باورم نمیشه مادر جان که تو شهید شدی! کاشکی من به جای تو شهید میشدم، کاشکی من تو را میبوسیدم بعد میرفتی مادر جان، هر کار بدی کردم من را ببخش مادر جان.»
آرشام ابراهیمی: آرشام ۲۱ ساله از اصفهان و دانشجوی رشته دندان پزشکی بود. روز ۲۵ آبان ۹۸ در راه بازگشت به خانه از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خانواده او را وادار کردند جسد تنها پسرشان را شبانه به خاک بسپارند.
برادران دشتی نیا ( مهرداد و محمود): «۲۵ آبان به چشم مهرداد شلیک کردند، برادر بزرگترش محمود به سمتش رفت و همانجا به محمود هم شلیک کردند، هر دو در کنار هم به خاک افتادند».
حمید رسولی: حمید رسولی را با دو گلوله در گلشهر کرج کشتند.
ابراهیم کتابدار: ابراهیم پدر دو دختر بود. مادرش بر مزارش فریاد میزد: «خامنه ای ابراهیم من کو؟»
محسن محمدپور: جوانی که نان آور خانه بود، هیچ جرمی نداشت، نان آور یک خانه و نام آور یک نسل زحمت کش شد، نامش محسن محمدپور است. محسن محمدپور ۱۷ساله، کودک کار، باضربات باتوم نیروهای انتظامی در خرمشهر جان سپرد. نگاه محسن در تاریخ ایران برای همیشه ثبت شد.
پژمان قلی پور: پژمان قلی پور جوان دلیر ۱۸ساله و اهل لنگرود را در شهرک اندیشه با ۵ گلوله کشتند. مادرش گفت: «این صفحه میچرخه و نوبت ماهم میشه…»
بهمن جعفری: جوان ۲۸سالهای که عاشق آزادی بود. دانش آموخته رشته کامپیوتر بود و در صافکاری اتومبیل کار میکرد. ۲۶ آبان در شیراز حدود ۷۰ گلوله ساچمه ای به سرتاسر بدنش اصابت کرد و یکی از هولناکترین تصاویر آبان ۹۸ رقم خورد.
حسن حیدری: شاعر ۲۷ ساله و نخبه ادبیات عرب زبان بود که او را در آبان ۹۸ بازداشت کردند، شکنجه اش کردند و با خوراندن سم او را کشتند. حسن در شعری خوانده بود: «تا کی نابرابری که یک عده سر بر منابع زباله دارند و عده ای ثروتشان به عرش میرسد..»
رضا معظمی گودرزی: ۱۹ ساله عاشق ورزش بود و دوست داشت یک مدل معروف شود، یک سال قبل از جان باحتن کارت اهدای عضو گرفته بود و بعد از کشته شدن اعضای بدنش اهدا شد. مادرش گفت: «پسر قهرمان با غرور و افتخار نامت را فریاد میزنم؛ همون طوری که خودت بهم گفتی یک روزی تو کل جهان با افتخار میگی من مادر رضا معظمی گودرزی هستم.»
نیکتا اسفندانی: آبان خونین ۹۸ تصویریست روشن از هراسِ خودکامهای خونریز که اوجِ وحشتِ حقیرانهاش را با شلیک گلوله در قلب نیکتا اسفندانیِ ۱۴ساله به نمایش گذاشت. همان نکیتا که عاشق گیتار و نور و شادی بود….
وقتی به تک تک عکسهای شهیدان آبان ۹۸ نگاه کردیم، آخرین پیام در نگاهشان این بود: «ما نترسیدیم…»
به کانال نه به زندان نه به اعدام در تلگرام بپیوندید
https://t.me/NoToPrisonNoToExecution
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید