رفتن به محتوای اصلی

باز هم چه کنیم ؟
25.07.2012 - 06:51

تکراری است، ولی تکرارش لازم است که:

- جنبش سبز یک شاهکار بود، یک جواهر سازی بود ، پدیده خارق العاده ای بود که درآن " زرنگی ایرانی" و فرصت شناسی سیاسی، فیل سبزی را از روزن تنگ فیلتر شورای نگهبان  عبور داد و مامای زیرک و با تجربه ی این " کهن مرز و بوم"، در مقابل نگاه حیران و ناباور پزشکان صاحب نام جهان، سهراب پهلوان و تنومند را سالم به دنیا آورد تا با فریاد رسای "رای  من کو؟" آغاز فصل نوینی در تاریخ ایران را اعلام کند.

- آنهایی که بعد از بهمن ۵۷، سوار بر امواج توهم و ساده لوحی، ایران تازه از زنجیر رها شده را، چند صباحی بعد از تجربه بهار آزادی، دو باره وبه تدریج به بند کشیدند، پس از آنکه از گیجی اولیه ناشی از شوک فریاد و سکوت تهران بزرگ به در آمدند، همه توان خود را به کار گرفتند تا جنبش سبز را " جمع" کنند و حاصل حدود دو سال نبرد تن به تن این شد که "سبز" در نبرد میدانی، کم آورد و ناچار شد به درون خانه ها عقب بنشیند و مترصد فرصت بماند.

-   "سبز" کم آورد، چون بسیار جوان بود و ره صد ساله را می بایست یکشبه طی کند، چون تصورش از معادلات قدرت و تحول در جهان امروز هنوز مه آلود و قرن بیستمی بود، چون فرصت نکرد که  سفره خالی محرومان کشور را از دستان آلوده به نفت باند شیاد احمدی نژاد به در آورد و چون چهره تبعیض ستیزش آنقدر شفاف نبود که کرد و آذری وعرب و ترکمن و بلوچ ، زن و سنی و اهل حق و... و همه آنهایی که از تبعیض و نا برابری به جان آمده  بودند،  تصویر خود را در آینه آن ، در پس غبار " دوران طلایی حضرت امام " روشن ببینند.

-   "سبز" کم آورد و عقب نشست! این عقب نشینی اما سراسیمه نبود. سنگرهایی فتح شدند و  استحکاماتی ساخته شدند که در دور بعدی نبرد، سخت به کار خواهند آمد:

  1. I.  بعد از سه دهه خودی و غیر خودی کردن مردم ،گفتمان " وحدت در کثرت"  در کف خیابان متولد شد و با در هم آمیزی خون جوانان سبز به گفتمان غالب در میان کنشگران سیاسی بدل گردید.
  2.  II. شبکه  بزرگی از کادر های توانا، مسولیت پذیر و با ظرفیت اداره کشور از مبارزان با ریشه های ملی، مذهبی و چپ شکل گرفت تا بستر سازی در دوران عقب نشینی را عملی کرده و نواقص گفتمان سبز را بر طرف نماید و برآمد  بعدی جنبش را مدیریت کند.
  3.  III.  رهبری جنبش حول محور موسوی و همراهی کروبی و رهنورد تاسیس شد. موسوی، به عنوان یک مبارز مسلمان، آرمانخواه و چپگرا، پس آنکه هشت سال در مقام وزیر امور خارجه و نخست وزیر ازساختار قدرت در حال شکل گیری  در جمهوری اسلامی شناخت جامعی بدست آورد، حدود بیست سال، از فاصله ای بسیار نزدیک سیر تحول در نظام را رصد  کرد و روزی که برای قبول مسولیت خیز برداشت، به خوبی آگاه بود که نجات کشور از چنگ غده بدخیم مافیای نفتی- نظامی- امنیتی و روحانیون فاسد و قدرت طلب، وظیفه ایست درنگ ناپذیر ودر عین حال  کاریست کارستان.

 مشی سیاسی موسوی ادامه منطقی و تکامل مشی جنبش اصلاحات بوده و هست. تاکید بر درونزا و تدریجی بودن روند اصلاح و تحول، نگاه مثبت به امکانات درون نظام، تاکید بر ضرورت حضور دین در حوزه عمومی و سیاست، باوربه ظرفیت های دمکراتیک و عدالت خواهانه "اسلام رحمانی" در مقابل "اسلام شیطانی" و تاکید بر خشونت پرهیزی از عناصر پایه ای و مشترک جنبش سبز و جنبش اصلاحات است، در عین حال مشی سیاسی جنبش سبز ادامه ساده راه وروش اصلاح طلبان دوم خردادی نیست و به باور من با سه خصیصه زیر از آن متمایز می شود: نخست با تاکید بر جنبش های اجتماعی به مثابه اهرم اصلی به ثمر رساندن مبارزه  و دوم  با تاکید بر فرمول " خواست حد اقلی، مقاومت حد اکثری" بجای طرح خواست های حد اکثری- " ایران مال همه ایرانیان"-  و مقاومت حد اقلی( نظاره گر خاموش کتک خوردن و زندانی شدن وزرای کابینه بودن و برگزاری انتخابات رسوای مجلس هفتم و.....) و سوم با کنار گذاشتن انحصار طلبی ، تاکید بر تکثر و تنوع و پرهیز از خودی و غیر خودی کردن مردم

اینکه تا چه میزان دست حوادث در کار بوده اند ، چه میزان پژواک صدای مردم نقش داشته و تا کجا ذ کاوت شخصی و دور اندیشی سیاسی موثر بوده اند، هر چه هست امروز موسوی از موقعیت منحصر بفردی بر خوردارست. او با آنکه  ربوده ودر گوشه ای نا معلوم بدون هیچ گونه حق و حقوقی به بند کشیده شده، اما پیش از آنکه اسیرش کنند،  با مطالبه حد اقلی " اجرای بی تنازل قانون اساسی" ولی با مقاومت حد اکثری  ، بیت و بارگاه ولی فقیه را به محاصره در آورد و امروز کیست که نداند که میلیون ها ایرانی، او را سرمایه خود می دانند و فردا – هر اتفاقی که بیفد- در قدم اول در خانه او را خواهند زد.

موسوی با تصاحب قانون اساسی،  کنار گذاشتن  خودی و  غیرخودی و بازی در زمین  تکثر گرایی،  انگشت گذاشتن بر دروغ و فسادی که تا مغز استخوان حکومت و جامعه را فراگرفته ، تاکید بر آزادی ، استقلال و عدالت اسلام رحمانی به مثابه ارزش های پایه ای انقلاب بهمن ، نقد ماجراجویی در سیاست خارجی و سر انجام  پافشاری بر خشونت پرهیزی، باور به اهمیت جنبش های اجتماعی و ضرورت ایستادگی مدنی در مقابل "حکومت  فرعونی" فراخترین میدان بازی را از آن خود کرد و تا اطلاع ثانوی نه خامنه ای و احمدی نژاد قادرند شبی را بدون ترس از سایه موسوی سر بر بالین بگذارند و نه هیچ تحول سیاسی جدی در ایران بدون حضور او قابل تصور است.

در ماه های اخیرکه تشدید تحریم ها و تداوم سیاست " غارت و زمین سوخته" کشور را در ورطه بحرانی خانمان برانداز فروبرده و خطر جنگ و حمله نظامی بار دیگر ایران را تهدید می کند، جدای از تلاش های مسولانه ای که از همه سو برای رهایی کشور جریان دارد، از دو ناحیه کوشش هایی به عمل می آید که می توان یکی را در راستای " ذبح اسلامی" جنبش سبز و دیگری را در جهت " ذبح سکولاریستی" این جنبش نشانه گذاری کرد.

 در داخل کشور " زرد" هایی که می کوشند ردای اصلاح طلبی را به تن نا راست خود راست کنند، پشت به جنبش اصلاح طلبانه و سبز مردم ایران، کاسه گدایی به دست، درب خانه " مقام رهبری" را می زنند. آنها در این گدا صفتی، اکنون تا اعلام برایت نسبت به موسوی و بریدن سرجنبش سبز پیش رفته اند واگر هنوز در علن  بدین کار مبادرت  نمی کنند ، برای آن است که از واکنش مردم بیمناکند.

در خارج اما وضع به شکل دیگری است: یکی پس از دیگری، کنفرانس ، میز گرد و سمینار و... همه هم برای " دموکراسی" در ایران، برگزار می گردد، از زمین و زمان حرف زده می شود و به نام مردم ایران هر نامربوطی بر زبان می آید، ولی با بی شرمی خیره کننده ای سه سال واندی از تاریخ متاخر کشور تحریف شده ، این حقیقت روشن تر از آفتاب نادیده گرفته می شود که در آخرین گزینش ملی، بیست و چند میلیون نفر به موسوی رای دادند و بخش عظیمی از این رای دهندگان، رهبری او را در مراحل بعدی مبارزه و مقاومت پذیرفتند و او به خاطر ایستادگی بر پیمان خود با مردم، ربوده و زندانی شده است.  بیست نهاد و نه گروه  و صد " شخصیت" و... به هر مناسبتی واز جمله به مناسبت سالگرد جنبش سبز اعلامیه، بیانیه و فراخوان صادر می کنند، بدون آنکه دست از جعل نام های من درآوردی برای جنبش سبز مردم ایران بردارند و خواستار آزادی موسوی، کروبی و رهنورد شوند.

مستقل از هر نیتی که داشته باشیم، تلاش برای دور زدن ویا عبور از موسوی و جنبش سبز ، به فراموشی سپردن رهبران ربوده شده این جنبش و مخدومه پنداشتن پرونده ملی ۸۸، چه از موضع زرد های   داخل کشور و چه از موضع سرخ نما های خارج، جز به بیراه کشاندن مردم نام دیگری ندارد. در عین حال این تلاش ها راه به هیچ قریه ای هم نمی برند، چرا که در تقابل با سیر رویداد ها و تمایل مردم قرار دارند.

واقعیت این است که مردم ایران با شتاب به سمت یک تصمیم گیری تاریخی رانده می شوند،   احمدی نژاد توانست در لباس  "دکتری از جنس مردم" ، "نظر کرده امام زمان"،" دشمن الیگارشی فاسد رفسنجانی"، و" رییس جمهوری که پول نفت را به در خانه ها می آورد"، در بخش قابل ملاحظه ای از لایه های محروم جامعه، برای جمهوری اسلامی آبرو بخرد. بحران کمرشکن اقتصادی و شکست طرح یارانه ها، همراه با افشای مداوم فساد ها، حماقت ها و عوامفریبی های دولت و حکومت، تنها به رسوایی و شکست شارلاتانیسم احمدی نژاد منجر نشد، بلکه مرگ بار ترین ضربه را به اعتبار حکومت در میان مردم و بویژه محرومان جامعه وارد ساخت، به گونه ای که می توان با قطعیت گفت که اکثریت بزرگ مردم دیگر به هیچ کس که همراه و همکار خامنه ای باشد، اعتماد نمی کنند و به بیان دیگر، تلاش برای کنار آمدن با حکومت و اصلاح امور از این طریق ، از کمترین پشتوانه مردمی هم برخوردار نیست و همین حقیقت است که زرد ها را می ترساند و انها را وامی دارد که " موسوی زدایی" را زیر نام موسوی و بیانیه ۱۷ پیش ببرند تا اگر مردم دست رد بر سینه شان زدند – که می زنند- راه برگشت باز بماند.

خشم نسبت به حکومت و ناامیدی نسبت به تحول از درون نباید باعث شادی پیش هنگام سرخ نما ها شود، چرا که مردم به شعور و غریزه در یافته اند که دخیل بستن به جماعت هایی که نه پایه و مایه ای دارند و نه اندازه می شناسند و به ناچار در جسجوی منابع قدرت در خارج از مرزها، به روابط ناسالم آلوده می شوند، عاقبتی ندارد و عراق و افغانستان همسایگان سعادتمندی نشده اند و در نتیجه اگر خشم و نفرتی هست- که هست – به کار اینگونه آلترناتیو سازی ها نخواهد آمد و مردم در نهایت ، خلع ید از حاکمیت را، به احتمال بسیار زیاد، نه بر پایه احساس که بر اساس تعقل و حسابگری و پرداخت کمترین هزینه ، زیر سقف خشونت پرهیزی و  حفظ فاصله با خارج، پی خواهند گرفت واین یعنی آنکه وقتی زمانش فرا برسد- که به نظر می آید چندان دور ودیر نباشد- به سراغ کسی می روند که بیشترین پروفیل را در این رابطه ساخته باشد واین آدم کسی نیست جز مهندس میر حسین موسوی  که باید به همراه همسرش و رفیق همراهش، مسولیت خطیر هدایت جنبش را بر همچنان عهده دار باشد و این همه یعنی آنکه  چه در روند انتخابات ریاست جمهوری دهم و چه در کنفرانس های رنگارنگمان ، اگر در خط سر بریدن جنبش سبز، به فراموشی سپردن موسوی، جعل نام های من در آوردی برای جنبش سبز مردم ایران و قاچاق بنجل های زرد و سیاه قدم برداریم دیر یا زود با مردمی سینه به سینه خواهیم شد که برای دموکراسی، آزادی و عدالت به پا خواسته اند و مباد آن روز!

به باور من، مستقل از هیاهیو های داخل و خارج ، جریان " سبز انتقادی" می تواند هم در راهبرد و هم در تاکتیک ، شعار های روشن، گویا و نافدی داشته باشد. با انسدادی که در ساختار رژیم ایجاد شده، عملا سه شعار " اجرای بی تنازل قانون اساسی "، " انتخابات آزاد" و "رفراندم قانون اساسی زیر نظر سازمان ملل" خروجی واحدی خواهند داشت، همانطور که مثلا  خروجی شعار های " شاه باید سلطنت کند، نه حکومت " و "شاه باید برود" عملا یکی شد. به این ترتیب " سبز انتقادی" ضمن آنکه مطالبه تغییر قانون اساسی را پیش می گذارد و محدودیت های دیدگاهی موسوی و نواقص گفتمان مسلط سبز را همواره و با پافشاری گوشزد می کند، نباید از "اجرای بی تنازل" که به معنی اعلام آمادگی برای ادامه زندگی زیر سقف  ولایت فقیه نیز هست، نگرانی به خود راه دهد واین را وسیله خط کشی و بهانه تقابل با گفتمان مسلط در جنبش سبز قرارداد. ، چرا که این شعار بدلیل وحشت حکومت از باز کردن فضای سیاسی، غیر قابل اجراست و در خروجی واقعی، "خامنه ای باید برود!"، ترجمه خواهد شد. در عین حال اگر – به هر دلیل – عقلانیتی در حکومت پدیدار شود و خامنه ای به آزادی مطبوعات، تحزب، تشکل و تجمع  تن داده، زندانیان سیاسی را آزاد کند و مقدمات برگزاری انتخابات آزاد را فراهم نماید،  این جام پیروزی گوارای وجود موسوی، سبز ها و مردم ایران باد!

بر پایه سیاست راهبردی مبتنی بر خواست " تغییر قانون اساسی و انطباق آن با اعلامیه جهانی حقوق بشر" ، تاکتیک " پیکار برای آ زادی موسوی "  تنها تاکتیکی به نظر می آید که می تواند بیشترین فشاربر ضعیف ترین حلقه را ایجاد کند. در این مورد در یادداشتی با عنوان  " چه کنیم؟"    http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=18195"

به تفصیل بیشتر نوشته ام. آنچه می توان در این جا بدان مطلب افزود این است که اگر همه سبز ها حول این خواسته متحد شوند و کارزاری ملی وبویژه بین المللی را سازمان دهند، هم زرد ها جرعت دور تر پریدن را از دست خواهند داد و منافع دراز مدت خود را در ادامه همراهی با جنبش سبز خواهند دید و هم سرخ ها وسرخ نما، فکر عبور از جنبش سبز را بیهوده و بی آینده  خواهند یافت و جنبش برای آزادی، دموکراسی و عدالت از همراهی نیرو های بیشتری بهره مند خواهد ماند. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

لاله موذن
ایمیل رسیده از نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.