شاید بهتر میبود که در نظامهای غیردمکراتیک، شهروندان و روشنفکران برای سبکتر کردن بار ستم بر اقلیتها و قربانیان تعدیات دولتی آستین بالا میزدند. متأسفانه واقعیت چیز دیگری است. در رژیمهای سرکوب کننده حقوق بشر، حقوق انسان چنان بیمقدار میشود که شهروندان و برخی از "روشنفکران" نیز در رقابت با رژیم سرکوبگر برای شرکت در جهاد حق ستیزانه وارد رقابت با دولتیان میشوند.
ننگ ملی بهایی ستیزی در ایران شاهنشاهی و ایران اسلامی و شرکت بخشی از جامعه در اعمال مؤثرتر انسان ستیزی بر علیه پیروان دیانت بهایی را، طور دیگری نمیتوان فهمید. سخنان زیر از آقای عرفان ثابتی در باره "ابتکار" آقای عمادالدین باقی برای سهم گیری از بساط نقض حقوق هموطنان بهایی، نیز یادآور نکته تلخ فوق است. این سخنان یادآور پایان نیافتن ستم بر بهاییان و یادآور پایان نیافتن شرکت "روشنفکران"، "مردم" و دولتیان در این بساط حق کُشی و انسان ستیزی است. "انجمن حجتیه" بعنوان بازوی تشکیلاتی و تئوریک بهاییستیزی در ایران، تجسم یک نهاد "مردمی" و مردمستیز با پیوندهای قوی در میان نخبگان جامعه و توأما ریشه در بستر جامعه بود.
آنچه از سخنان عمادالدین باقی مستفاد میشود، بسیار شبیه واگذاری امور نظامی و اداره زندانها در ایالات متحده آمریکا به پیمانکاران بخش خصوصی است. واگذاری بهایی ستیزی به "بخش خصوصی"، "بخش فرهنگی" و مؤسسات پیمانکاری از جنس انجمن حجتیه، چیزی جز تلاش آقای عماد الدین باقی برای دست و پا کردن یک "سیمای رحمانی" برای رژیم فقاهتی حاکم در ایران نیست. فهم نیات آقای عمادالدین باقی از طرح پیشنهاد واگذاری امری ضدحقوق بشری به بخش خصوصی، امر دشواری نیست. وی با صراحت عجیبی جواب این سوآل را به ما میهد: کاهش «قطعنامههای ضد حقوقبشری دربارۀ ایران». این کار شبیه تقاضاهای مکرر اصلاح طلبان حکومتی برای پایان دادن به اعدام و تعزیر در ملاء عام است. این جماعت بیشاز آنکه نگران نقض حقوق مردم باشند، دغدغه نجات "نمای بیرونی" رژیم فقاهتی را دارند.
سخنان آقای عرفان ثابتی: "در شمارۀ جدید «آگاهی نو» آقای عمادالدین باقی پیشنهاد دادهاند که برای کاهش «قطعنامههای ضد حقوقبشری دربارۀ ایران»، «مسئله بهائیت...از مسئله امنیتی تبدیل شود به مبارزه اجتماعی و فرهنگی و به جای اینکه حکومت متولی موضوع باشد بسپارند به جامعه مدنی». این سخنان نشان میدهد که دغدغۀ ایشان، به سیاق دیگر اصلاحطلبان، نجات «حکومت» است و نه بهروزی «جامعه». غمانگیزتر اینکه یک «فعال حقوق بشر» گمان میکند که «جامعۀ مدنی» عرصۀ «مبارزه» با اقلیتهاست! سی صفحه از این شماره به ارائۀ چهرهای «رحمانی» از انجمن حجتیه اختصاص دارد. برای مثال، «استاد» محمدرضا حکیمی در مدیحهای آقای حلبی و جانشینان ایشان را «مروج خورشید معنویت در عصر ظلمات» و آیین بهائی را یکی از «گمراهیهای استعمارپرور شیطانی» خواندهاند. حتی در آلمان نازی هم یکی از اعضای حزب نازی پیشنهاد نداده بود که حکومت «مبارزه فرهنگی و اجتماعی» با یهودیان را به جامعۀ مدنی واگذار کند تا فشارهای جهانی علیه حکومت کاهش یابد!"
آقای ایواز طاها در توضیحی بر سخنان فوق نوشته است:
"نفس قوچانی به هر چیزی بخورد آلود میشود. او عملهی یک شرارت فرهنگی نهادینه است"
البته بخلاف آنچه که آقای ثابتی اشاره میکند، آلمان نازی بسیاری از شرارتهای یهودستیزانه خود را به احساسات و اعتقادات سنتی یهودستیزانه در میان لایههای متعصب اهالی آلمان و مناطق اشغالی واگذار میکرد و عملههای شیطان در کشورهای اروپای شرقی، گاه با درجه بسیار بالاتری از قساوت و بنحوی مؤثرتر از گردانهای اس اس در یهودکُشی شرکت داشتند. آگاهی جامعه اکثریت در سطح روشنفکران و فعالین سیاسی و تلاش همهجانبه آنها برای فرهنگسازی و گسترش آگاهی حقوق بشری در میان لایههای وسیع جامعه تنها راه جلوگیری از قدرت گیری امواج پوپولیستی متکی به آرای عقب ماندهترین اقشار آلوده به تعصب دینی و مذهبی در فردای ایران است. پیشنهاد "ابتکاری" آقای عمادالدین باقی، عملی است آگاهانه در جهت عکس برای انتقال مسئولیت نابردباری و اقلیت ستیزی و بهایی ستیزی به "افکار عمومی" و پنهان کردن سیاستهای دیگرستیزانه در پس پرده "احترام به آزادی بیان و تنوع آرا" و حفاظت از رژیم جمهوری اسلامی ایران در برابر فشار ناشی از صدور «قطعنامههای ضد حقوقبشری دربارۀ ایران» است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید