رفتن به محتوای اصلی

چند پرسش و اندکی درنگ به بهانه ی اول ماه مه
01.05.2020 - 14:00

 

چند پرسش و اندکی درنگ به بهانه ی اول ماه مه

  

آیا می توانیم «کارگر» را به عنوان یک طبقه ی واحد جهانی در نظر بگیریم که قاعدتاً نباید مشروط به محدوده ی جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی معینی باشد؟

کارگرِ یک محدوده ی جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی معین، آیا هویت و منافع و خواسته ها و عملکرد هایش متفاوت یا متناقض یا حتی گاه متضاد با هویت و منافع و خواسته ها و عملکرد های کارگرِ یک محدوده ی فرهنگی و اقتصادی و جغرافیایی دیگر نیست؟

آیا کارگر جوامع پیشرفته ی سرمایه داری معاصر، همچنان «چیزی به جز زنجیر های خود برای از دست دادن ندارد»؟
اگر دارد، برای حفظ و افزون تر کردن آنچه دارد، چه چیز هایی را می تواند یا حاضر است زیر پا بگذارد؟
و تا کجا؟

کارگر در یک کشور پیشرفته ی غربیِ تأثیر گذار در سیاست و اقتصاد جهانی، آیا به عنوان جزیی از یک مجموعه ی واحدِ شکل دهنده ی سیاست و اقتصاد آن کشور، خواسته و ناخواسته در ستم طبقاتی و غیر طبقاتی، و سیاسی و غیر سیاسی، بر کارگران و غیر کارگران کشور هایی دیگر سهیم نیست؟
و آیا اصلاً منافع او ـ دستکم در کوتاه مدت و میان مدت ـ در موارد متعددی بستگی به تداوم آن ستم ندارد؟

همبستگی همه ی کارگران در سراسر جهان، ایده ی خوبی است، اما کارگر ایرانی آیا می تواند روی آن واقعاً حساب کند؟
اگر آری، بنا به کدام شواهد علمی یا عملی؟ و مثلاً بر پایه ی کدام تجربه در کدام مورد و در کدام زمان نزدیک؟
و اگر نه، آیا مشغول کردن کارگر ایرانی با حرف های قشنگی از این دست، در خدمت طبقه ی کارگر ایران است یا در خدمت دشمنان آن؟

آیا وا نهادن مبارزات جاری به بهانه ی خرده بورژوایی و بورژوایی و لیبرالی و نئولیبرالی بودن مفروض آن، و غلبه ی بحث های نظری بی پایان در باره ی «لیبرالیسم» و «نئو لیبرالیسم» بر فضای این مبارزات، تحمیل ذهنیت بر عینیت، و دعوت خواسته و ناخواسته به انفعال نیست؟

پلاکارد ها و شعار هایی که همزمان، از یک طرف، تمام مبارزات ِ از این سو تا آن سوی جهان را مبارزه ی واحد با «نئولیبرالیسم» معرفی می کنند، و از طرف دیگر ـ به صورت لازم و ملزوم ـ مشروعیت مبارزه را در ایران نه با شاخص مبارزه با دیکتاتوری و توتالیتاریسم، بلکه با شاخص مبارزه با «نئولیبرالیسم» محک می زنند، آیا با فرصت سوزی و مرحله سوزی، و با متزلزلزل کردن و پراکنده کردن صفوف مبارزات بالفعل یا بالقوه مشترک در خواست های حد اقلی ـ به اندازه ی وزن خود ـ به بقای ج.ا یاری نمی رسانند؟

نخستین خاکریز ی و نخستین سنگری که باید از سر راه هر حرکت رو به فردای مردم ایران به شمول کارگران برداشته شود، آیا کلیت نظام ج.ا است یا نئولیبرالیسم موهوم یا ناموهوم آن و جایگزین احتمالی آن؟

ترس از نئولیبرالیسم، و یا ضرورت مبارزه با نئولیبرالیسم، آیا باید سمت و سوی مبارزه را از دیکتاتوری و توتالیتاریسم به سمت و سوی نئولیبرالیسم ببرد؟

آیا «کارگر»، به صفت یک طبقه، در همه ی کشور ها موقعیت مشابهی دارد و از توان تأثیر گذاری مشابهی در معادلات برخوردار است؟

رشد صنعت مدرن، به خصوص بعد از رفرم اساسی موسوم به «انقلاب سفید»، می رفت تا به شکل گیری جدی و کامل طبقه ی کارگر در ایران کمک کند.
این موضوع، تا چه اندازه در بسیج روحانیت مبارز علیه شاه و انقلاب سفید او نقش داشته است؟
و چرا؟ و با چه تأثیر مستقیمی بر روند شکل گیری طبقه ی کارگر در ایران تا به امروز؟

روند شکل گیری طبقه ی کارگر در تعریف کلاسیک آن، و در هیأت یکی از دو طبقه ی اصلی جامعه در آن تعریف، بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ دچار چه اختلالاتی شد؟
چرا؟
و این اختلالات، چه پی آمد هایی داشته اند؟

در پی جنبش ماه مه ۶۸ فرانسه، نام هربرت مارکوزه و تئوری های او، به صورتی جدی در جامعه ی روشنفکری ایران مطرح شده بود. تئوری «پرولتاریای فکری» هربرت مارکوزه چیست؟ و آیا می توان آن را به شرایط امروز ایران و جهان تعمیم داد؟

آیا توده های مبارزات مدنی واقعاً موجود، در تعریفی به روز شده از «کارگر»، کارگر به حساب نمی آیند؟ و به این معنا، آیا واقعاً می توان مبارزه ی مدنی موجود را فاقد ماهیت طبقاتی، و خالی از عنصر «نبرد طبقاتی» دانست؟

اگر عنصر نبرد طبقاتی در این مبارزات را به مبارزه ی پاسداران «نظام سرمایه» در نزاع درونی میان خود با طبقه ی کارگر تعبیر کنیم، در صورت صادق بودن با خویش آیا نباید گریبان طرف رسوا شده یعنی ج.ا را رها کنیم و گریبان مبارزان را بگیریم و رسواشان کنیم و کارگران را از افتادن به دام فریب آنان بر حذر داریم؟

اگر این سخنِ به صورت کلی درست را ـ با رعایت الّا و اما ها و چند و چون های ذهن دیکته ناپذیر ـ قبول داشته باشیم که در تقریباً تمامی مبارزات تاریخ بشر، جوهر مبارزه ی طبقاتی، جاری و ساری بود و هست، چرا این جوهر جاری و ساری، آنگونه که باید، در فضای کنونی مبارزات مردمی ایران، خود را نمی نمایاند؟

آیا لازمه ی اتحاد عمل، همیشه منافع مشترک درازمدت است و از همین رو کارگران باید صفوف خود را از دیگران جدا کنند و به جدا کردن صفوف خود از دیگران تشویق شوند؟

در جامعه یی که اکثریت مطلق افراد آن را تهی دستان، و اکثریت مطلق این اکثریت را کسانی که زیر خط فقر زندگی می کنند تشکیل می دهند، آیا توقف روی کلمه ی «کارگر»، معادل عبور از بزرگ ترین بخش قربانیان سرمایه داری نیست؟

هر کدام از این پرسش ها می تواند پاسخ هایی متفاوت، و حتی متضاد داشته باشد.
تا جایی که به خودم مربوط می شود اما، پاسخ های من به این پرسش ها، پیش تر از این ـ در اول ماه مه ۲۰۱۷ ـ به تفصیل و به تشریح، در مقاله ی «ده کلمه به بهانه ی روز جهانی کارگر و بقیه ی قضایا» آمده است.
نام و نشان آن مقاله، در ققنوس ـ سیاست انسانگرا:

◄ ده کلمه به بهانه ی روز جهانی کارگر و بقیه ی قضایا

http://www.ghoghnoos.org/aak/v960211.html

 

۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
اول ماه مه ۲۰۲۰

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محمد علی اصفهانی
برگرفته از:
www.ghoghnoos.org
ققنوس ـ سیاست انسانگرا

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.