رفتن به محتوای اصلی

«اهداف بلند مدت و کوتاه مدت جنبش آذربایجان»، قسمت اول
02.06.2011 - 12:50

همه دوستان علاقمند، در صورت تمایل میتوانند در پاسخ پرسش زیر ما را یاری کنند: [ از نظر شما« چه باید کرد جنبش آذربایجان» شامل چه اجزاء و سئوالاتی میتواند باشد؟ ]. پاسخ میتواند پنج تا ده پرسش باشد. هر چه کمتر بهتر. خواهش میکنم سئوالات در داخل موضوع اصلی « چه باید کرد» آذربایجان؛ باشد. یعنی اینکه «اهداف بلند مدت و کوتاه مدت جنبش آذربایجان چه چیزها میتوانند باشند»؟ یعنی اینکه راه پیروزی آذربایجان برای حل مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی خود در شرایط موجود کدام است؟ لطفاً پرسشها را مربوط به موضوع اصلی « چه باید کرد» طرح کنید. بعد از دریافت و انتخاب پرسشهای اصلی موضوع، در پی یافتن پاسخ آنها بر خواهیم آمد. خواهش میکنم به سئولات طرح شده نیز پاسخ ننویسید. چون هدف فقط گرد آوری پرسشهاست. میکوشیم این مطلب مرتباً تکمیل شود.

« چه باید کرد» جنبش آذربایجان

آ. ائلیار

کرامت عزیز، دوست دارید بعد از مطالعه پرسشهای من در پیرامون پاره ای از مسایل آذربایجان پاسخ دهید؟ سئوالات را در صفحه شما درج میکنم. در صورتیکه دوست داشته باشید میتوانید پاسخها را درج کنید که من به صفحه اول انتقال بدهم. نخست نیاز هست به پاسخ مثبت شما به مطالعه پرسشها، که من آنها را اینجا طرح کنم. بعد نیاز هست به جواب مثبت یا منفی شما. اگر منفی جواب بدهید که مسئله منتفی ست. در غیر اینصورت مسایل به صفحه اول منتقل میشوند. آیا دوست دارید سئوالات را مطالعه کنید؟

کرامت

آقاي ائلیار عزيز: شما مختاريد که هر سوالي داريد از هر کسي که دوست داريد بکنيد. سوال شونده نيز حق دارد بعد از مطالعه سوالات شما تشخيص دهد که آيا اولا معلوماتش در آن حد هست که جواب قابل اعتمادي به دهد و دوم اینکه بر حسب نوع سوالات تشخيص دهد که آیا طرح این سوالات براي ادامه بحث انحرافي است يا واقعا غرض روشنگری است. در مورد خودم مساله ديگري هم هست و آن اينکه تا يک هفته امکان درج مطلب در این سایت نخواهم داشت. اگر جوابي داشتم پس از بازگشت از مسافرت خواهم نوشت.

آ. ائلیار

کرامت گرامی، بسیار خوب. لطفاً بفرمایید: از نظر شما طرح چه سئوالاتی میتواند در مورد مسایل آذربایجان روشنگر و راه گشا باشد؟ حد اقل پنج سئوال و حد اکثر ده پرسش مطرح کنید. جمعبندی پاسخ همه سئوالات میتواند جواب این پرسش باشد که « چه باید کرد؟». در حقیقت با جواب پنج یا ده سئوال دوست داریم از نظر شما یک « چه باید کردی» داشته باشیم. بصورت سئوال مشخص ،[ از نظر شما« چه باید کرد آذربایجان» شامل چه اجزاء و سئوالاتی میتواند باشد؟ ]. پاسخ میتواند پنج تا ده پرسش باشد. هر چه کمتر بهتر.

علي رضا اردبيلي

5 سوآل از دوستان گرامي:(ظاهرا دوستان به دنبال سوال هستند. من به سهم خودم با 5 سوآل اين خواست دوستان آقايان ائليار و كرامت را اجابت ميكنم) 1. آيا ميتوان از پانتوركيسم و هر پديده ديگري در درون جنبش ملي آذربايجان صحبت كرد بدون اينكه تعريفي از اين پديده¬ها داد، مصداق تعريف مزبور بر نيروهاي مورد نظر را با ارائه مدارك قابل كنترل مستدل ساخت و وزن اين نيروها در كل جنبش را مشخص كرد؟ آيا ميتوان نوشته¬جات حجيمي در افشاي پانتوركيسم و ديگر عوامل واقعي يا من¬درآوردي منفي توليد كرد اما يك نقل قول و يك سند قابل كنترل براي خواننده ارائه نداد؟

2. آيا ميتوان تأثيرات سياست تبليغ نفرت عليه تركان، توسعه طلبي، جنگ افروزي، اشغال اراضي، قتل عامهاي وسيع عليه آذربايجان در 105 سال گذشته، در ميان تركان آذربايجان جنوبي را به احساسات و شعارهاي صادراتي از جمهوري آذربايجان يا جمهوري تركيه ناميد؟!

3. آيا ميتوان در پولميك داخلي در درون جنبش ملي آذربايجان از ترمينولوژي تهاجمي جمهوري اسلامي ايران و محافل ترك¬ستيز غير حكومتي استفاده كرد؟

4. آيا ميتوان مسئوليت اشغال جمهوري دمكراتيك آذربايجان از سوي ارتش يازدهم سرخ به فرماندهي سرگئي ميرونوويچ كيروف را به گردن جمهوري وقت تركيه و مسئوليت قتل عام در خيابانهاي باكو در ژانويه 1920 را به گردن جبهه خلق آذربايجان انداخت؟

5. آيا ميتوان در پرداختن به فجايع يوگسلاوي سابق، ماجرا را از نگاه صربستان و جلادان بزرگ تاريخ چون مليسوويچ و كاراجيج ديد؟ آيا ميتوان در اين فجايع براي قطع برق صربها، با استرس مواجه شدن كودكان صرب و با خطر روبرو شدن زنان صرب اشك ريخت و كلمه¬اي از جنايات صربها در بوسني هرزگووين، كرواتي و كوسوو برزبان نياورد؟ آيا ميتوان سرنگوني رژيم ميلوسوويچ را "كودتاي ضد دولتي بر عليه دولتي قانوني" ناميد و از هيتلر دوم اروپا در قرن بسيتم با لفظ احترام آميز "دکتر سلابادان میلوشوویچ" ياد كرد و تسليم وي به دادگاه لاهه را محكوم كرد؟

قره گؤزلو

آقای علیرضا اردبیلی، اصلا قیاس یوگسلاوی و ایران قیاسی کاملا مهلک و خطایی است غیر قابل باور، من به شما عرض کردم اول بروید دیدگاه و تحلیل خود را از ایران درست کنید بعد در مورد مسایل نظر دهید!! چه زمان در ایران نفرت نژادی وجود داشته است کجا قتل عام نژادی در ایران صورت گرفته است؟؟ پرسش‌های شما بر روی آب بنا شده و هیچ مبنای واقعی‌ ندارد، در نتیجه جوابی هم به پرسش‌های مغرضانه و بیمورد شما نمیتوان داد!! چرا شما از کشتار و قتل عام ترک‌های عثمانی در تبریز سخن نمیگویید که مردم تبریز حتّی ساگ و گربه‌ها را کشتند و خوردند. شما با تروجی دیدگاه نفرت و خشونت نسبت به فارس زبان‌ها و ساختن داستانهای تخیلی به پرورش امثال میلوسویچ‌ها در منطقه یاری میرسانید!!

ینیلیک

سوالهای من، ۱- سیاستهای خصمانه رژیم ایران با کشورهای همسایه، تفکر فارس محور، " انزوای ایران " را بزودی وارد یک فاز جدید کرده، و فضای امنیتی جنوب، شرق و جنوب غربی ایران باعث خواهد شد تنها نقطه امن ایران جهت ارتباط با دنیای خارج، شمال غرب کشور یا " آذربایجان جنوبی " باشد، ما چگونه از این فرصت به نفع آذربایجان جنوبی استفاده خواهیم کرد؟ ۲- گسست آذربایجان جنوبی از مرکز یا " فارسستان "را چگونه مدیریت و سازماندهی خواهیم کرد؟ ۳- در ارتباط با سؤال ( ۱ ) چگونه از این فرصت برای تبدیل زبان ترکی به عنوان دومین زبان رسمی‌ ایران سود خواهیم جست؟ ۴- با توجه به جمعیت ۲۵ تا ۳۰ میلیونی ترکان در ایران، چگونه تعداد نمایندگان ترکان ایران در مجلس را دست کم به ۵۰ درصد ارتقاع خواهیم بخشید؟

موضوعات مربوط به «اهداف جنبش آذربایجان» در پیام حامد:

1-خواسته های ملی .

2-باید مواظب شدتابمواضع فاشیستی وضدکمونیستی نیافتاد.

3-نظرات پیشه وری نه تنها دردرون جنبش ملی آذربایجان بلکه درکل جنبش ایران باید معیار وحدت باشد.

4-توجه به میثاق های بین المللی واعلامیه جهانی حقوق بشر و زبانی.

5-مساله دموکراسی ازحل مساله ملی میگذرد.

6-بااحترام به فارسی زبانان وزبان فارسی،برابری بقیه زبان ها مطرح شود.

7-با توجه به جنبش های ماههای اخیرکشورهای عربی ممکن است مبارزه مدنی جوابگو نبوده و یا کافی نباشد.

موضوعات مربوط به «اهداف جنبش آذربایجان» در پیام تبریزلی سیامک:

1-دموکراتیک کردن فضای گفتمان جنبش آذربایجان

2- انحرافاتی که در حرکت وجود دارند می توانند آن را از محتوای مترقی خود تخلیه کنند و ماهیتی ارتجاعی به آن ببخشند.[ نقد انحرافات]

3- دوری از شعار هایی مثل "باکی تبریز آنکارا – بیز هارا فارسلار هارا".گرداندن پرچم ترکیه و گردانندگانش را صراحتاً محکوم بکنید .[ مرز با ترکیه گرایی، تأکید به آذربایجان]

4-مبارزه علیه ستم ملی، تبعیض و تمرکزگرایی، هم وظیفه بشردوستانه، عدالتخواهانه، دموکراسی جویانه و وطن دوستانه است.[عدم تمرگز گرایی، خواهان عدالت اجتماعی، دموکراسی، رفع ستم ملی]

5-تندروی یا کندروی این یا آن گروه از مدافعان حقوق ملی ملیتهای تحت ستم، نمی تواند بهانه ای برای بی توجهی به این «جنایت علیه بشریت» و یا توجیه آن باشد.[ستم ملی«جنایت علیه بشریت» ]

6-دفاع از ملت آذربایجان و حرکت آزادی بخش آن.

موضوعات مربوط به «اهداف جنبش آذربایجان» در پیام عمران قادری مراغه:

1-من برای وطنم آذربایجان می جنگم .

2-برای ایران مبارزه نمی کنم .

3-عدم همکاری ترکها و دیگر قومیتهای موجود در ایران باجنبش سبز .

4-ما راهمان جداست و در مقابل هم قرار دارد.

5- استقلال

گرميلی

ایمیل رسیده:

سلام آقای ائلیار

در باره سئوالهای شما٬ چه بايد کرد آذربايجان

۔تشکيل دولت ملی در آذربايجان جنوبی. تضاد اصلی و عمده حرکت ملی آذربايجان است

برای حل اين تضاد اصلی:

۱۔ فراهم کردن شرايط داخلی٬ ايجاد و تبليغ ايده لوژی ملی دمکراتيک٬ که اکنون در حال اتمام است.

۲۔ جا انداختن مسئله ملی در جهان و تبديل آن به مسئله حاد روز بين المللی و کسب حمايت آزادگان دنيا. در اين مورد تلاشها ثمر بخش بوده و در حال پيشرفت است.

۳۔ ايجاد ارگانهای سياسی قوی و دمکراتيک٬ علی رغم وجود تشکيلات سياسی مختلف و فعال٬ از دل اين جريانات فعال روزی نه چندان دور در تبريز پايتخت آذربايجان مانند زمان تشکيل دولت ملی آذربايجاندر سال ۱۳۲۴ شورای رهبری انتخاب خواهد شد.

۴۔ شورای رهبری دستور ايجاد ارتش خلقی داده و نيروهای هسته های خلقی مسلح هم اکنون موجود پايه های اصلی ارتش ملی خواهند بود و وظيفه آن دفاع از حاکيميت ملی دمکراتيک و مرزهای کشور نو پا خواهد بود.

گرميلی

03.06.2011

کرامت

طرح چه سئوالاتی میتواند در مورد مسایل آذربایجان روشنگر و راه گشا باشد؟

آقاي ائليار از من پرسيده است که “طرح چه سئوالاتی میتواند در مورد مسایل آذربایجان روشنگر و راه گشا باشد؟” . پيش از آنکه اين سوال ها و يا به عبارتي ديگرموضوعات حائز اهميت براي بحث را از ديد خودم مطرح کنم لازم است دو نکته را توضيح بدهم.

اول اينکه من اين موضوعات را صرفا از ديد يک دلسوز حرکت ملي آذربايجان مطرح ميکنم. کساني با هدف مغایر قطعا تمايل خواهند داشت که موضوعات بحث را به وادي ديگري بکشانند تا بدنبال آن، بتوانند تشديد بحث هاي انحرافي، به هدر رفتن انرژي فعالان سياسي، ايجاد افتراق و انشقاق بين گروه هاي سياسي و فرهنگي اجتماعي و در نهايت تغيير جهت مبارزه از سمت حريف غدار به سمت جدال هاي دروني را نتیجه بگیرند.

دوم اينکه موضوعاتي که من در اينجا مطرح ميکنم براي بحث و روشنگري در ميان فعالان سياسي در درون حرکت ملي آذربايجان نيست. آنها منابع اطلاعاتي لازم و موضوعات مورد بحث و شيوه هاي نگرش به وقايع و اتفاقات روز جنبش را از سايت هاي مدياي فارس زبان نميگيرند. مخاطب من در طرح اين سوالات و موضوعات براي بحث، آن جمعي است که ميزان اطلاعاتي که از اهداف اين جنبش، مشکلات و چالش هاي آن و همچنين موفقيت هاي آن دارند محدود به مطالب جسته و گريخته و بعضا متناقضي است که در برخي از سايت هاي مدياي فارس که از سانسور حاکم فاصله گرفته اند درج ميشود. در ميان اين مخاطبان، خيلي از آذربايجانيهاي آسيميله شده و خيلي از روشنفکران ديگر ملت ها قرار دارند که در تفکر خود، انسانهاي آزاده و دموکراتي ميباشند اما درک درستي از حرکت ملي آذربايجان ندارند.

سوالات و موضوعات مورد بحث در اين ارتباط در شش مورد جمع بندي شده است. اين ها لزوما همه سوالات و موضوعات قابل بحث نيست اما بنظر من مهمترين آنهاست. به مرور زمان ميشود مباحث ديگري را نيز بدان ها افزود. در اين ميان بند اول مهمترين آنها است که نوع نگاه به ديگر موضوعات را تعيين ميکند.

برداشت من اينست که هر موضوع نياز به بحث هاي مفصل و توضيحات جامعي دارد که البته اغلب اين توضيحات توسط صاحب نظران کم و بيش مورد بحث قرار گرفته است اما براي مخاطب خاص در مدياي فارس، باز کردن و تو ضيح آن از سوي دلسوزان قابل استفاده است. ممکن است عوامل مامور جناح حاکم با اينکه علاقه اي به بحث در اين زمينه ها ندارند، با هوچي گري و ناسزا بدنبال مغشوش کردن محيط بحث بر آيند که در اين صورت نيز اظهار نظر آنان نيز خود به روشنگري در امر حقانيت حرکت کنوني مردم آذربايجان عميقا کمک خواهد کرد. توضيحات من در هر موضوع در دنباله سوال به صورت اجمالي آمده است.

1- ماهيت حرکت ملي آذربايجان

آيا حرکت ملي آذربايجان يک جنبش ايدئولوژيک است؟ آيا اين جنبش دنبال استقرار حکومت يک طبقه اجتماعي خاص مثل کارگران يا سرمايه داران است؟ آيا دنبال يک حکومت مذهبي يا ضد مذهبي است؟ آيا هدف اين حرکت صرفا سرنگوني حکومت فاشيست کنوني است؟ بنظر من جواب درست به اين سوال کليد درک همه بحثهاي حاشيه اي و انحرافي است. من جواب اين سوال کليدي را بصورت ساده و خلاصه در بياننامه آمستردام ميبينم.

اهميت اين جمعبندي از اهداف حرکت ملي آذربايجان از آن جهت حائز اهميت است که اولا بر بستر پرنسيب هاي عام جنبش هاي متعدد آذربايجان از دوره مشروطيت تا دوره کنوني قرار داشته ودوما در چارچوب گرايشات دموکراتيک، معضل حل ستم ملي در آذربايجان جنوبي را بصورت مشخص و فرمول بندي شده در قالب حق حاکميت ملي تدوين کرده است . نکته کليدي ديگر اينکه اين مانيفست مورد تائيد تقريبا قريب به اتفاق جريانات سياسي و صاحبان نظر در حرکت ملي آذربايجان، از جمله فدراليستها و استقلال طلبان و دارندگان گرايشات مختلف سياسي و ايدئولوژيکي قرار گرفته است. به عبارت ديگر، اين سند سياسي معتبر نه تنها حاصل جمعبندي اهداف سياسي و اجتماعي حرکت ملي آذربايجان در دوره حاضر ميباشد بلکه خود زمينه اتفاق نظر گروه هاي مختلف فعال در درون اين حرکت نيز ميباشد . اين اتفاق نظر لزوما مترادف هم نظري اين طيف ها در انديشه ها و برنامه هاي آنان در فرداي اعمال حاکميت ملي در آذربايجان نميباشد اما معرف اينست که همگرائي در مبارزه با راسيسم و فاشيسم در مرحله کنوني، مبارزه براي پيش برد اهداف سياسي و ايدئولوژيکي خاص اين جريانات را به حاشيه رانده است.

شکي نيست که گروه هائي هستند که با ابراز صميميت صوري با اين جنبش بدنبال آنند که اهداف و ماهيت حرکت را به صورتي متفاوت ترسيم کنند و از آنجا که اين صورت بندي را با واقعيت موجود در صحنه در تضاد ميبينند به اقدامات ايذائي رو مياورند.

واقعيت در صحنه اينست که هر چند حرکت ملي آذربايجان در دوره حاضر ماحصل و ميوه همه جنبش هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي قرن اخير در آذربايجان است اما لزوما با هيچ يک از آنها از نظر اهداف و تاکتيک هايش مطابقت صد در صدی ندارد. آن جنبش ها در عين حال که بستري براي حرکت کنوني به حساب ميايند اما هر يک از آنها صرفا بخشي از مولفه هاي اين حرکت را تشکيل ميدهند. به طور نمونه اگر انقلاب مشروطيت وقهرمان آن ستارخان را که يکي از سمبل هاي حرکت ملي در آذربايجان است در نظر بگيريم ميبينيم که نوع نگاه وي به حکومت مرکزي لزوما جايگاهي در حرکت کنوني ندارد. همچنین ميتوانیم ببینیم در حالي که سيد جعفر پيشه وري بصورت قهرمان و سمبل مسلم حرکت کنوني آذربايجان حائز نقشي استثنائي است اما هيچ فعال سياسي ملي در اين حرکت، انديشه ها و سياست هاي او را که برخي از آنها قطعا متاثر از شرائط آن روز بوده است وحي مسلم قلمداد نميکند.

منشور آمستردام حرکت ملي آذربايجان را داراي ماهيتي ضد راسيستي و ضد فاشيستي نشان ميدهد. بر اين اساس، حرکت ملي آذربايجان بدنبال اعمال حاکميت ملي در آذربايجان است. نگاه ايدئولوژيک ندارد. دموکراتيک است. در عين حال که ميخواهد خود را از قيد سلطه شوونيسم فارس خلاص کند قصد اعمال سلطه به هيچ مليت غير را ندارد. نرم هاي دنياي دموکرات کنوني را در ارتباط با حقوق برابر زن و مرد، مخالفت با مجازات اعدام، آزاديهاي مدني چون آزادي دين، مذهب، اعتقاد، وجدان، مطبوعات، سنديكاها، احزاب سياسي، لباس و طرز زندگي را تضمين ميکند. مبارزه بر عليه حاکميت کنوني را بدليل اينکه آنرا سمبول کنوني راسيسم فارس ميشناسد، در صدر اهداف خود قرار ميدهد.به عبارت ديگر به دنبال اين نيست که بدون داشتن برنامه و هدف مشخص و بصورت کورکورانه با حکومت کنوني مبارزه کند. بر عکس سرنگوني حکومت جمهوري اسلامي را لازمه رسيدن به حاکميت ملي آذربايجان ميداند و با ان مبارزه ميکند.

2- چپ هاي آذربايجان و نقش آنها در گذشته و حال جنبش هاي آذربايجان

دو توضيح در مورد اين مساله گفتني است. اول اينکه نقش چپ- و به صورت مشخص مارکسيسم- در مبارزات ملي در آذربايجان شمالي و در آذربايجان جنوبي را نميشود به يک صورت تحليل کرد و بر اين اساس بصورت مطلق به يک جواب يکسان رسيد . سمت مبارزه ملي در آذربايجان شمالي پس از اينکه اولين حکومت دموکراتيک شرق به رهبري محمد امين رسولزاده توسط بلشويکها سرنگون شد، مشخصا حول رهائي از سلطه حاکميت مسکو بوده و همين اواخر نيز پس از حوادث بيست ژانويه 1990 و همچنين حمايت روسيه از تجاوز کاري ارمنستان در آستانه انحلال اتحاد شوروي، سمت و سوي سياست هاي پس از استقلال آذربايجان نيز با نگاهي منفي به چپ و سوسياليسم همراه بوده است. مسلم است که اگر اين شيوه برخورد و تحليل نسبت به نقش سياسي چپ آذربايجاني به جنوب نيز تعميم داده شود به نتايجي نادرست منجر خواهد شد. اولين دليل اينست که چپ در ايران هيچوقت در حاکميت نبوده و بطور مستقل نقش سلطه گر را نداشته است و دليل دوم اينکه به گواهي تاريخ، خود فعالان چپ در آذربايجان از همراهان و پيشقراولان مبارزه براي حقوق ملي آذربايجانيها بوده اند. درست است که اين مبارزات به استثنا دوره حکومت ملی، در چارچوب ايدئولوژي مارکسيستي و در قالبي متفاوت و اغلب نیز با دید امروزی ابتدائي و پريميتو بوده است اما نميتوان آنرا با نقش کمونيست هاي آذربايجان شمالي به مثابه مجريان مستقيم سياست هاي سلطه گرانه مسکو بخصوص از نظر تضعيف حاکميت ملي آذربايجان مقايسه کرد. ما در جنوب نمونه های حيدر عمو اغلي جنبش مشروطيت،سيد جعفر پيشه وري حکومت ملی آذربایجان، صمد بهرنگي و دهقاني ها ، عليرضا نابدل و مرضيه اسکوئي های چريک فدائي را میبینیم. (در اينجا من از چپ فعال در آذربايجان نام ميبرم و طبيعي است که منظورم آن آذربايجاني هائي نيستند که در درون احزاب مرکز گراي چپ -مثل حزب توده- همپاي سيستم شونيسم حاکم، بر عليه منافع ملي آذربايجان فعالت کرده اند.)

نکته ديگر نقش چپ آذربايجان در دوره پس از انقلاب بهمن پنجاه و هفت ميباشد که خود از اساس تحليل هاي خاصي را لازم دارد و اينکه چگونه ميشود که چپ ايراني در شرائط تاريخي سرنگوني حکومت ديکتاتوري سلطنتي، خود را از پرنسيب هاي ادعائي خود جدا ميکند، در عين حال که با جان و دل به صفوف مبارزان کردستان ميپيوندد اما در کنار گوش خود، مشکل آذربايجان و ستم ملي آنرا انکار ميکند، مدافعان حقوق ملي در آذربايجان را وابستگان به امپرياليزم ميخواند و با اين کار ميدان عمل براي مبارزه با ديکتاتوري ولايت فقيه و ادامه سلطه حاکمان فارس محور را در بست به کسانی ميسپارد که سرنوشت فاجعه باري را بر جنبش ملي خلق مسلمان آذربايجان رقم ميزنند. اينها مباحث جدي است که چپ ايراني و بخصوص چپي که هنوز به جنبش ملي آذربايجان نه پيوسته است بايد بصورت جدي آنرا باز و مطرح بکند. خود را تنقيد کند و نشان دهد که دنبال مکانيزم هائي است که از تکرار اين اشتباهات در آينده به پرهيزد.

از دید من، در برخورد چپ به حرکت ملي آذربايجان در مرحله کنوني سه دسته مشخص را ميتوانیم ببینيم. نخست آذربايجانيهائي که در احزاب به اصطلاح سراسري مانده اند. خواه به دگم هاي گذشته وفادارند و خواه از آن طرف بام خود را انداخته و ضد چپ تر از هر راست شده اند. بنظر من اساسا حضور آنها در تشکيلات خود خوانده سراسري معرف دشمني آنها با حرکت ملي آذربايجان است و تا زماني که در چارچوب اين تشکيلات هستند خواه خودشان درک کنند و خواه نکنند در مقابل حرکت ملي آذربايجان ميباشند. از اين طرف در نقطه مقابل آنها شخصيت هاي چپ آذربايجاني متعددي هستند که با درک شرائط روز و ماهيت جنبش کنوني، خود را بصورت تشکيلات خاص آذربايجاني سازمان دهي کرده و آنرا بخشي از اين حرکت قرارداده اند. اينان توانسته اند با فعاليت هاي خود در غناي تئوريک اين جنبش نقش عمده اي بازي کنند. در اين ميان دسته سومي نيز هست که از نظر من هنوز تکليف خود را با خود روشن نکرده است. اين دسته خود را هنوز از آن نوع نگاهي که در محدوده آن صرفا دو اردوگاه شرق و غرب وجود داشت و همه چيز از منظر تضاد منافع اين دو اردوگاه تعريف ميشد، جدا نکرده است. هنوز در نوستالژي گذشته رويائي خود بسر ميبرد. هر چند اين را انکار ميکند اما واضح است که اهداف حرکت ملي آذربايجان را صرفا آنچيزي ميبيند که مثلا فدائيان شاخه آذربايجان دوره شاه ميديدند ، آن نگاهي را به ترکيه دارد که بنا به آموزه هاي مسکو، چپ دوره شوروي براي دور کردن هر گونه پيوند فرهنگي با ترکيه عضو ناتو داشت. جالب است که اين دسته سوم بنا به ماهيت نا متعادل انديشه خود، پر صدا تر از دو دسته ديگر به نظر ميايد. ضمن اينکه اساسا حوزه عملش مدياي فارس ميباشد، بدليل نداشتن پايگاهي در ميان هيچ يک از دو گروه فعالان آذربايجاني و فعالان مرکز گرا، و براي اين اينکه خود را در ميان فعالان آذربايجاني مطرح کند، با طرح ادعاي دموکراتيزه کردن حرکت، به ناچار بدنبال تحريک و نفاق افکني ميباشد. اگر مامورين معذور را در ميان اينها استثا کنيم، نميشود گفت که کار اينها لزوما با نيت خبيثانه انجام ميشود. اما ترديدي نيست که اين گونه پروپاگاندا عليه کليت حرکت ملي ايران از دو جهت زيان بار است . اول اينکه با هدر دادن انرژي خود اينها و انرژي فعالان آذربايجاني و همچنين با فراهم آوردن مهمات به توپخانه طرفداران راسيسم حاکم، در مبارزه کنوني مشکل ميافريند و ديگر اينکه با ايجاد نگاه منفي در ميان فعالان جوان آذربايجاني نسبت به چپ عدالت خواه ، پايگاه آن را در فرداي استقرار حاکميت ملي در آذربايجان ضعيف ميسازد.

3- نقش مانقورت هاي آذربايجان در استقرار راسيسم در ايران و نحوه بي اثر کردن آنها

در اين مقوله مساله مانقورتها را نبايستي با آسيميله شده ها يکسان فرض کرد.- کما اينکه هيچ کس تواب هاي تير خلاص زن را با کنار کشيدگان از مبارزات سياسي يکي نميداند.- آسيميله شدگان نتيجه ناگزير و طبيعي تضيقات فرهنگي و اقتصادي به مناطق آذربايجان و حاصل مهاجرت هاي بزرگ به مناطق فارس نشين ميباشد که نتيجتا نسلهائي از آذربايجانيهاي مهاجر را همراه با تحمیل رنج مهاجرت اجباری، از هويت خود جدا و در زبان و فرهنگ حاکم مستحيل کرده است. اما در مقابل، مانقورت ها ماهيت فکري و عمل متفاوتي دارند. اينان ممکن است آسيميله باشند و ممکن است نباشند، اما يک ماموریت مشخص دارند و آن مبارزه با هويت، فرهنگ، اقتصاد و سياست جماعتي است که اينان خود از آن جماعت بر خواسته اند. پديده اي شبيه به اين در جوامع ديگر نيز کم و بيش ديده ميشود اما تحليل اينکه چرا در مورد آذربايجان اين پديده وسعت زيادي داشته و همچنين تحليل اينکه چرا و تحت چه شرائط محيطي است که در دنياي کنوني و با وجود خروش همگاني مردم آذربايجان اينان هنوز به احساس شرم نرسيده اند خود به تحليل هاي تاريخي و روانشناختي مفصلي نياز دارد.

4- مناسبات حرکت ملي آذربايجان با جمهوري آذربايجان و ترکيه

بحث در اين مورد از اين نظر حائز اهميت است که خواننده اي که از طرف دولت هاي حاکم و سيستم راسيست با سياست ها و تبليغات ضد ترک بمباران شده است فرصت پيدا ميکند که بصورت غير متعصبانه پيوند هاي فرهنگي و تاريخي ترک هاي ايران با همزبانان خارج از مرز را بشناسد و بدور از تعصب، يگانگي زباني را بصورت يک عامل مثبت در سرنوشت مردم حلاجي کند. با اين بحث هاست که فرصتي ايجاد ميشود تا دوستان حرکت ملي آذربايجان که به هدف اصلي اين حرکت که عبارت از کسب حق حاکميت ملي است معتقدند، فرصت پيدا ميکنند که مساله نزديکي يا دوري فرهنگي و اقتصادي و حتي سياسي حاکميت ملي آذربايجان را با جوامع ديگر ارزيابي کنند. در سايه ارزيابي و تحليل اين مناسبات، سياست هاي آن دسته از محافل مرکز نيز که در سرفصل همه پلاتفرم هاي خود به تماميت ارضي و تحميل سراسري زبان فارسي تاکيد ميکنند مورد نظر قرار ميگيرد. بعلاوه به اين سوال نيز پرداخته ميشود که چگونه است که برخي از شخصیت ها و جريانات سياسي که حق حاکميت ملي مناطق غير فارس از جمله آذربايجان را در حرف برسميت ميشناسند، در عمل اما در مقابل اعمال این حق و اينکه اين حاکميت ها تصميمي براي دوري و يا نزديکي به حاکميت هاي ديگر بگيرند عکس العملي در حد تکفير نشان ميدهند.

5- برخورد دوگانه با مساله کمکهاي اقتصادي جمهوري اسلامي نسبت به غزه و ارمنستان

باز کردن اين موضوع ممنوعه ممکن است کمک کند که جمع زيادي در آئينه آن بتوانند سيماي هيپوکرات خود را به بينند. اين سوال را ميشود بدين صورت نيز طرح کرد که به چه دليل در شرائطي که کمک هاي جمهوري اسلامي به غزه مورد اعتراض ميباشد- که بنظر من نيز از جهات متعددي اين اعتراضات موجه ميباشد- از کمکها و حاتم بخشي هاي اقتصادي و نظامي جمهوري اسلامي به به کشور ارمنستان چشم پوشي ميشود. همچين اين سوال را نيز ميشود پرسيد که چگونه است که اوپوزيسيون ايراني در مقابل ادعاهاي کشتار جمعي ارامنه در جريان جنگ جهاني اول اينگونه حساس و دل نازک نشان ميدهد اما در مقابل سياست تجاوز کاري ارمنستان در اشغال اراضي آذربايجان ساکت مانده و حتي گاها توجيه گر اين تجاوزات ميشود. همچنين ميشود پرسيد که چگونه است که اوپوزيسيون ايران به همراه جمعي از چپ هاي آذربايجاني با ذره بين دنبال يافتن توران گرا و پان ترک در ميان فعالين حرکت ملي آذربايجان ميباشد ، اما چشم خود را به فعاليت هاي علني و رسمي داشناک هاي توسعه طلب ارمني و هم پيماني نظامي آنها با حکومت جمهوري اسلامي بسته است.

6- رابطه جريانات مرکز گرا و حرکت ملي آذربايجان

اين سوال و موضوع بحث کمي متفاوت از آن چيزي است که قبلا بار ها در محافل مختلف مورد بحث قرار گرفته است. اگر در آنها بحث پيوستن يا نه پيوستن آذربايجان به جنبش سبز مطرح ميشد در اينجا نحوه مناسبات آذربايجان و مرکز از زاويه ارتباط گيري از ناحيه محافل مرکز مطرح ميباشد . به عبارت ديگر بحث بر سر اينست که محافل مرکز چگونه ميتوانند به حرکت ملي آذربايجان نزديک شوند ، با آن تفاهم کنند، اهداف مشترکي تعريف کنند و در نهايت به برنامه عمل واحدي برسند. بحث دنباله روي حرکت ملي آذربايجان و گوش دادن به امر و نهي و برنامه رهبران خود خوانده مرکز نيست. بحث پذيرش موجوديت حرکت ملي آذربايجان و شناخت اهداف آن و همگرائي متقابل با هدف ساختمان جامعه اي دموکرات و مدرن در ايران آينده ميباشد.

من شکي ندارم که باز شدن اين بحث بخصوص کمک خواهد کرد که نيروهاي روشن بين و بي تعصب فرصتي پيدا کنند تا ارزيابي همه جانبه اي از خود و محيط مناطق غير فارس بکنند، با نقاط قوت جنبش هاي مناطق فارس آشنا شوند و فرصتي پيدا کنند تاد گم هاي رسوب کرده از دوره ملت سازي پهلوي را به کناري نهند. شايد به اين نکته برسند که در ماوراي دور تسلسل حکومت هاي ديکتاتوري که به تناوب دست به دست ميشوند و در پس پرده ایده های شکست خورده تمرکز گرائي در قالب تماميت ارضي و زبان تحميلي، ميشود به انتخاب هاي مدرن و سازگار با شرائط دنياي امروز انديشيد و ساختمان دنياي بهتري براي ساکنان ايران اعم از فارس و غير فارس را تدارک ديد.

کرامت

6 ژوئن 2011

آ. ائلیار

همه دوستان علاقمند، در صورت تمایل میتوانند در پاسخ پرسش زیر ما را یاری کنند:

از نظر شما« چه باید کرد جنبش آذربایجان» شامل چه اجزاء و سئوالاتی میتواند باشد؟ ].:

پاسخ میتواند پنج تا ده پرسش باشد. هر چه کمتر بهتر. خواهش میکنم سئوالات در داخل موضوع اصلی « چه باید کرد»آذربایجان؛ باشد. یعنی اینکه «اهداف بلند مدت و کوتاه مدت آذربایجان چه چیزها میتوانند باشند»؟ یعنی اینکه راه پیروزی آذربایجان برای حل مشکلات " سیاسی، اقتصادی، فرهنگی" خود در شرایط موجود کدام است؟ لطفاً پرسشها را مربوط به موضوع اصلی « چه باید کرد» طرح کنید.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!