رفتن به محتوای اصلی

جوجه لات تازه به دوران رسیده
16.03.2011 - 11:50

نوجوانی در یک روستا یا شهرکی از یک استان کوچک را در نظر میگیریم. اسم او را « علی فرمان» میگذاریم زیرا که بیش از اندازه از فرمان دادن به دیگران لذت می برد و احساس خوشنودی میکند. همه میدانند که او نوجوان تربیت نیافته ای است بی ادبانه وراجی میکند، خود را به در و دیوار میکوبد، شیشه های مغازه داران را میشکند و فرار میکند تا توجه دیگران را به خود جلب کند.

به دیگران فحاشی می کرد، تهمت میزد بی آنکه کسی یا کسانی را بشناسد. بیمار بود. بیماری روحی داشت. به این نکته بعدا اشاره خواهیم کرد. دل او از خشم ها، غیظ ها، نومیدی ها، از شکستهای پی در پی دگرگون شده بود. همه چیز را با نابینی یا کم هوشی و کوتاه بینی تباه میکرد. روز ها در راههای خاکی سوت زنان قدم میزد و دستان خود را در جیب میگذاشت و با پای سمت راستش به سنگهای ریز و درشت کنار جاده خاکی لگد میزد، گویی که او با توپ بازی میکند. چندین بار او را از مدرسه بیرون انداخته بودند زیرا که با مشت به جان دیگر بچه های مدرسه افتاده بود و از آنان شیرنی یا آب نبات درخواست میکرد. نیروی او منطق نبود زیرا علی فرمان مشت گره خورده را می شناخت و به زورش میبالید. گاهی زیر پل میخوابید و یا کنار دریاچه کوچک دراز میکشید. از خانه رفتن بیزار بود چون پدرش به او امر و نهی میکرد و دستور میداد و این کودک تربیت نیافته ما حال مدرسه رفتن را نداشت. بزور پدرش میرفت ولی او ساعتی چند پس از فرار از مدرسه در میدان میوه فروش ها دیده میشد که از جعبه میوه های میوه فروشان سیبی را کش میرفت و با ولع زیاد به آن دندان میزد. با شلواری پاره ول میگشت. ژنده پوشی را دوست نداشت. دوست داشت او هم زمانی بزرگ شود تا بتواند از کراوات استفاده کند. کت و شلواری که در جشن های عروسی روستا میپوشید، رنگ و رویی نداشت و کهنه به نظر میرسید.

هر فرد با سواد درباره این جوجه لات ها کما بیش اطلاعاتی دارد. اما چون شرح زندگانی این افراد کم سواد توسط نویسندگان برحسته به رشته تحریر درنیآمده است، نگارنده تلاش میکند تا به زبانی ساده درد های این تازه به دوران رسیده ها را بازگو کند بی آنکه بلندی فکر و قوت تصور خواننده را دور از نظر نگاه دارد. مطالعه شرح زندگانی جوجه لاتهای تازه بدوران رسیده میتوانست هر شب خواب از چشم ما برباید و افکار و عواطف انسانی ما را از دنیای مادی منحرف و به عالم حقیقت متوجه سازد! از بازگویی داستان زیاد دور نمیشویم. علی فرمان و زندگی نامه او خلاف این مدعی را اثبات نمیکند. میتوان گفت که او نیز قربانی بی عدالتی اجتماعی بود. اصل او از خاندان کوچک یا متوسطی بوده است. علی فرمان زمانی که بدنیا آمده بود، بیسوادی بیداد میکرد. به همین خاطر هم تاثیر شاهکار های بزرگ ادبی و اخلاقی در وجود پدرش چندان شدید و نافذ نبود تا او بتواند بچه ای را درست تربیت کند. پدر این کودک تنها چند کلاسی سواد آموخته بود. یک قسمت جالب زندگانی علی فرمان دوران پیش از بلوغ اوست. به همین دلیل سعی میشود تا آن دوران را به نگارش در بیآوریم. زیرا که آن دوران برای این کودک بمنزله موسم کشت یک کشتزار نمیتوانست بوده باشد. پدر این جوجه لات تازه بدوران رسیده او را وادار میکرد تا درس بخواند، اما درد این بود که دل این نوجوان هرزه گرد برای تحصیلات ابتدایی ساخته نشده بود، یک کلمه از این خرفها را بگوش نمیگرفت و زیر بار هیچ اصل و قاعده ای نمیرفت.

مادر این کودک احساسات رقیقی داشت. فرزندش را با همه قلبش دوست میداشت و ستایش میکرد مانند همه مادران دیگری که ما میشناسیم. برای آنکه دانسته شود سواد این جوجه لات تا چه اندازه بود، مثالی میزنیم. در روستایی که زندگی میکرد، تقریبا کمتر کسی پیدا میشد که سواد خواندن و نوشتن آموخته باشد. برای نامه نگاری از علی فرمان کمک میگرفتند. او هر جوری که دوست داشت مینوشت زیرا که او قواعد دستوری زبان را بدرستی بلد نبود.

او در نامه ای بنا به خواهش فردی از هم ولایتی هایش چنین نوشته بود: " به غلامعلیه هم ولایتیه خود سلام میرسانم. ........انشاء ضعیف او سبب حیرت پدرش میشد و او را به باد کتک میگرفت و با دخالت مادرش این پسر بچه جان سالم بدر میبرد. حالا دیگر از مدرسه رفتن راحت شده بود. روزها و هفته ها میگذشتند و او کم کم بزرگ میشد.

جوجه لاتها با آن مقدار تاسف که شایسته است میگوییم که بسیاری از آنها ذوق ادبی ندارند. اما هستند در میان آنان کسانی که شعر از بر میخوانند و با آن ژست درس خوانده ها را میگیرند. اما علی فرمان فقط قیل و قال میکرد، مسخره میکرد، به ریش همه میخندید، میجنگید و کتک کاری را دوست داشت تا به دیگران بفهماند که او همانند قهرمانان فیلم های سینمایی دارای زور و بازو یی است. این جوجه لاتها در فاضلابها به دنبال قورباغه میکردند تا بعد از شکارشان آنها را با بیل له کنند. با تیرکمانهای دوشاخه به پرندگان سنگ اندازی میکردند. به سگهای خیابانی هم رحمی نشان نمیدادند و با سنگ و آجر آنها را زخمی میکردند. خشونت و زور گویی زبانی است که یک جوجه لات تهرانی یا شهرستانی میفهمد و خود را برتر از دیگرن میداند. کم میفهمد، مطالعه نمیکند، از این و آن که در زندگی شان نقش بازی کرده اند، تقلید میکند و گاهی امامزاده میسازد و به آن دخیل میبندد بی آنکه بداند برای چه دنبال رو این افراد مورد دلخواهش میباشد. از گذشته درس نمیگیرد، یک اشتباه ساده را هزار بار در زندگی ننگینش تکرار میکند و به دنبال گناهکار میگردد و این همیشه دیگر اندیشانند که مقصر شناخته میشوند و باید آنان را مجازات کرد، به دار آویخت. تقش یک قاضی را بازی میکند، حکم میراند. اگر چه تعدادی از آنها دین را مسخره میکنند، با یک تسبیح در دست پنجاه بار صلوات میفرستند. برای مردگانی که زیر خاک به آرامش ابدی دست یافته اند، زبان در میآورند و پوزخند میزنند. برای واژه های قلمبه سلمبه حاضر میشوند کت تنشان را هم بفروشند! جوجه لات از سنگ اندازی و کشتن حیوانات بی آزار شروع میکند. قبل از این تکامل یک ساده لوحی بیش نبوده است. از ساده لوحی تا لات راه زیادی نیست، اگر راه درست پیدا نشود!!

این کودک پریده رنگ دیروز، جوجه لات فردا میشود، اگر کسی به دردش نرسد. تنها ایران نیست که این را در تاریخ طبیعتش دارد. همه اساس بی فکری در وجود ساده لوحی خلاصه میشود. همه هرج و مرج طلبی در وجود جوجه لات است. تصور کنیم این افراد روزی صاحب مقام بشوند چه خواهند کرد؟ در ایران امروزی همین جوجه لاتها بر مسند قدرت نشسته اند و حکم میرانند و دستانشان به خون افراد بیگناه آغشته شده است. اکنون تعدادی از آنان اونیفرم به تن کرده اند و مسلح در خیابانها قدم میزنند و ادعای خدایی میکنند. باز هم از علی فرمان بگوییم. بی پروا و نسنجیده در کاری که از آن هیچگونه شناختی ندارد، دخالت میکند تا با زبان بی زبانی بگوید من را هم در بازی شرکت دهید و گرنه حسابتان با من خواهد بود. . پوزخندش نشان از آشفتگی روحی است. از هم گسستگی های ذهنی این فرد نشان از بی هویتی اوست. بی هویت زنگی میکند، در جامعه مانند انگل میلولد و تنها نقش مصرف کننده را دارد. روانکاوان متخصص هم در این زمینه برای این لاتهای هرزه گرد مشغول تحقیقات هستند و با کاربردعلم سعی میکنند، آنان را از درد بی درمانی که به سراغشان رفته است، رهایی دهند. پیش داوری، تعدی، تجاوز به حریم دیگران را اصل میدانند. فشار، بی انصافی، استبداد، تعصب یا ستمگری روا میدارند، از لات بی چاک و دهن باید پرهیز کرد! این کودک بزرگ میشود با عقده هایی که او را تا پایان عمر بدرقه میکنند. وجودش از کدامین خاک ریشه گرفته است؟، کسی نمیداند. از نخستین لجنزاری که در جامعه بوده است، تغذیه میکند. کافی است تا یک خدایی پیدا کند، نامش را هر چه بگذاریم مهم نیست. همیشه امامزاده ای برای یک جوجه لات خدایی کرده است. در پیشگاه دادگاه وجدانی سربلند بیرون میآید زیرا که قدرت تشخیص ندارد. بین خوب و بد را نمیتواند تمیز دهد. جوجه لات شهر را بیشتر دوست دارد تا روستایی که در آن بدنیا آمده است. دوست دارد در شهر بچرخد، همانند دوران کودکی از میوه های مغازه داران که در پیاده رو قرار دارند، سیبی بدزدد و به دهان بگیرد. در حال تخیل بودن را دوست دارد، پرسه میزند، به دختران متلک میاندازد و با این کار احساس بزرگی میکند.

جوجه لات ما باید دو شخصیتی بوده باشد. شخصیت اول او را تبدیل به یک موجودی میکرد که خشونت را در مورد دیگران اعمال کند، این کار را پسندیده می پنداشت. شخصیت دوم او را همانند انسانی دارای علم و شرف در مقابل دیدگانمان قرار میداد. در صورتیکه بی شرفی و بی وجدانی مناعت طبع را از او میگرفت. عزت نفس نداشت. اما در خانه اگر فرزندی هم داشته باشد، ممکن است مانند یک پدر مهربان و دلسور عمل کند و اطرافیان او فکر میکنند، چنین موجودی نمیتواند حتی به یک مورچه هم آسیب برساند. اما در بیرون و در محیطی که شناخته نمیشد، چهره واقعی خود را نشان میداد. او نیز با تمام ساده لوحی میدانست که انسان امروزی در جایی که میخوابد تف نمی اندازد! او نمیتوانست تفاوت دو شخصیت را در درونش ببیند. یکی از نور میامد و دیگری از تاریکی.

این بچه لات امروزی خود را علی قهرمان مینامد. هر لاتی به خود لقبی میدهد و این هم لقب او بود. علی فرمان تبدیل به علی قهرمان میشود. تا دیروز از سیاست اطلاع نداشت. امروز خود را یک مبارز جا میزند، افراد تحصیلکرده و آزادیخواهی که سالهای سال برای نجات کشورشان از چنگال استبداد دینی مبارزه سیاسی کرده اند را خطرناک تشخیص میدهد! او یعنی جوجه لات دیروز و لات به نهایت رسیده امروز بار ها شاخه عوض کرده است. درختان زیادی را هم پشت سر گذاشته. دیروز رفتن به نماز جماعت را برای انقلابی بودن تشخیص میداد، امروز دخیل به امامزاده محسن میبندد تا شاید مراد سیاسی اش را از این امامزاده بگیرد. کافر همه را به کیش خود میپندارد و این جوجه لات نیز زمانی که دست به دزدی میزند، فریادش به آسمان بلند میشود و میگوید: آی دزد را بگیرید که در رفت! شاید این جوجه لات تازه به دوران رسیده امروزی بتواند منکر همه ملاحظات ما باشد، اما جان آدمی را به دلیل آنکه مشهود و قابل لمس نیستند، نمیتوان انکار کرد. آخرین درجه ریاکاری، رذالت نامیده میشود. جوجه لات تهمت زدن را همانند چاقویی که حمل میکند، دوست میدارد. تهمت جنایتی است پست، ناجوانمردانه، مکارانه، فجیع و نفرت انگیز!!

همانگونه که قبلا متذکر شدیم، سطح اطلاعات سیاسی او تا دیروز بسیار پایین بوده است. اما او امروز جرات میورزد از تفاوت بین لیبرالیسم و فاشیسم اسلامی برایمان توضیحاتی بدهد و نتیجه گیری او در پایان نظراتش به سوسیالیسم میرسد، در صورتی که منظور وی شاید فدرالیسم یا کمونیسم بوده است.

او هنوز نمیداند که میان انواع گوناگون مردم‌سالاری، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانون گذاری دقیق برای جلوگیری از توزیع نا متوازن قدرت سیاسی صورت نگیرد یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک آسیب برساند. با اعتماد بنفسی عجیب که اکثر لاتها از آن برخوردارند، حکومتی که قدرت سیاسی در دست یک حاکم خودگمارده قرار دارد، را دموکرات میخواند. او همان لحظه در نمی یابد که اشتباه بزرگی مرتکب شده است. بعدا با نهایت بی شرمی میگوید، "ما مستبد هستیم" و استبداد را برای ما معنی کرده با کلمات نادرست روی کاغذ میآورد! این بیسواد لات خود را برتر میداند. هر فرد با اندک دقتی میتواند دریابد که او با سواد کم خود به شعور ما توهین میکند. چگونه ما میتوانستیم خود را با دانش کم دانشگاهی راضی نگهداریم و به آن بسنده کنیم و از همه بد تر خود را نیز عالم جا بزنیم، در صورتی که میدانیم: هر چقدر بدانیم فقط درمییابیم که هنوز هیچ نمیدانیم. پس باید آموخت و آموختن را هرگز پایانی نیست.

او سعی میکند مقام خود را تنها با خواندن چند جلد کتاب به تحلیلگر سیاسی ارتقاء دهد. اما بزودی پی میبرد که او از این نردبان ترقی توان بالا رفتن را نخواهد داشت. مغز ذلیلیش در نمی یابد که در دنیای امروزی زورگویی و گردن کلفتی مردود شناخته میشود. قانون شکنی میکند و همزمان به دیگران ایراد میگیرد و برای آنان قانون وضع میکند. طبیعی است که رفتار او نیز مانند همه ما به فعالیت‌ها و اعمالی اشاره دارد که قابل مشاهده و قابل اندازه گیری می‌باشند، اما او مشکل بزرگتری دارد که مربوط به فرایندهای ذهنی اش میشوند که به صورت مستقیم قابل دیدن و درک کردن نیستند و نمود آنها را می‌توان بطور نمونه در تفکر و یا هیجان و ترس انسان مشاهده کرد. آری او نیز با تمام لات بودنش انسان است و مانند همه ما دچار اشتباه میشود و شکی نیز در این زمینه نداریم. تلاش میکنیم تا حق انسانی او دست کم زیر پای ما لگد مال نشود تا مجرم و یا گناهکار شناخته نشویم. آری وجدان یگانه محکمه ایست که نیاز به قاضی ندارد.!!!

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

داریوش حاجبی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.