رفتن به محتوای اصلی

جهانی شدن و جرم سیاسی من! / چند نامه خواندنی در نقد نظراتم
17.05.2005 - 19:08

برای سهولت کار نوشته احتیاجی نیست نوشته بشکل مقاله تنظیم شده باشد . همین قدر که مطلب رسانده شود ، کافی است.

http://mazi.blogdrive.com/

كيانوش عزيز،

سلام. ممنون از پاسخت به اشاراتي كه به متن قبلي ات داشتم . البته با پاسخ اولت ما را دلگرم كردي كه خورده اي كنگر و انداخته اي لنگر ، يعني كه فعلا قصد ترك ما را نداري، اما در پاسخ به فرخ حرف از رفتن زده بودي كه كمي هم بوي قهر ازش مي آمد. خلاصه اميدورايم كه حرف اولت درست باشه و ما را به جايي نرسوني كه از شاعر وام بگيريم و بگيم:

" رفتي و رفتن تو آتش نهاد بر دل //// از ديجينتال چه ماند جز E-Maili به منزل.

باري اشاره به يكي ، دو سه نكته در پاسخت شايد بي مورد نباشه. اول اين كه كيانوش جان صحبت كردن تو از جهاني شدن بي شباهت به صحبت هاي اون موقع را جع به جبر تاريخ و فرارسيدن سوسياليسم و ... نيست. اين نوع نگاه تقديرگرا و مهدويت خواه است، يعني دلش خوشه كه با به منزل رسيدن جهاني شدن گويي كه امام زمان ظهور كرده و جهان را عدل وداد پر مي كنه. بي خود نيست كه به ريش همه منتقدان جهاني شدن كه مي خوان روندهاي آسيب آور اون رو مهار كنن مي خنده و معتقده كه تنها وظيفه ما "حركت در راستاي نظم نوين جهانيه كه در حال شكل گيري هست" . اين نوع نگاه مقهور حركت هست، شكل دهنده اون نيست و حتي به رغم مخالقت عمومي اش با قهر و خشونت اگر اين پديده ها رو تسريع كننده حركت جهاني شدن تلقي كنه (مثل جنگ عراق) عملا به تقديس و ستايش اون ها مي پرازه و مخالفان اين شيوه ها (جنگ) رو همكار و همفكر صدام حسين معرفي مي كنه. امروز مطلبي مي خوندم درايران امروز از آقاي هاشميان راجع به وضعيت وخيم عراق و تشديد هر روزه ضريب خشونت و امكان تجزيه اين كشور. البته ايشون هم كه از حمله آمريكا به وجد اومده بود حالا به رو خودش نمي ياره كه چندين و چند مقاله و مطلب در باره مزيت ها و فوايد جنگ آمريكا عليه عراق نوشته. ولي كيانوش جان، آدم در مورد تو مي تونه حدس بزنه كه در باره اون وجد و شعفي كه احتمالا روز عيد سال 1382 ،يعني روز‌آغاز حمله آمريكا به عراق بهت دست داد امروز نظرديگه اي داري. و اين رو جز به حساب فكر و نيت سالم تو نميشه گذاشت.

ضمن اين كه كيانوش جان خودت هم بهتر مي دوني كه ايده ها و روندهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي زماني كه جنبه واقعيت پيدا مي كنند به اين يا اون ميزان از تصورات و پيش بيني هاي اوليه متفاوت مي شن. مثلا نگاه كن به تجربه اتحاد شوروي و اميد و آرزوهايي كه به اون بسته شده بود، نگاه كن به روند 80 ساله سكولاريزاسيون آمرانه در تركيه كه امروز در اسلام گرايي جامعه و در چهره حكومت حزب اسلامي اردوغان چه سيمايي گرفته، و يا روند دمكراتيزاسيون اروپاي شرقي كه با اون خوش بيني ها و روياهاي اوليه چقدر متفاوته. نگاه كن به روند برآمد چپ گرايي در آمريكاي لاتين كه روزگاري مهد مانور و تركتازي نئوليبراليسم و سرمشق تاچر و ريگان بود، يا نگاه كن به نگراني و دلهره اي كه اروپا و آمريكا رو از بابت صدور كالاهاي چيني فراگرفته. اول امسال قراداد مربوط به محدوديت صدور محصولات نساجي در دنيا برچيده شد و صادرات اين نوع محصول از چين به اروپا 180 درصد افزايش پيدا كرد. رشته اي از صنعت كه 7 درصد اشتغال رو در كل اروپا ايجاد كرده در آستانه ورشكستگي قرار گرفت. اروپا و آمريكا تهديد كردند كه چين بايد صادراتش رو محدود كنه، مي دوني جواب چيني ها چي بود؟ گفتن: اه ، تا ديروز كه برداشتن تعرفه ها و گردش آزاد كالا به سود خودتون بود از جهاني شدن مثل نقل و نبات تعريف مي كردين ، ولي حالا كه اون روش رو ديدين يه دفعه اخ شده؟ ضمن اين كه كياجان صنايع نساجي مملكت تو هم رو به نابوديه. اميدوارم نگي اشكالي نداره ، بعدا درست مي شه. كياجان ، 70 درصد مردم آلمان اميدي به آينده شغلي و ثبات درآمدشون ندارن و آخرين نظرسنجي ها مي گه كه مردم هيچكدام از دو حزب اصلي رو در مقام و موقعيتي نمي بينن كه اوضاع اقتصادي را به راه بياره و اين يعني شرايطي خطرناك براي دمكراسي. جهاني شدن اين ها هم هست، و آيا كياجان، نبايد به اين ترتيب به جاي شوق و شعف و خلاصه كردن اين روند در مسائل مربوط به جامعه اطلاعاتي ديدي كلي تر به قضيه انداخت و جهاني شدن رو حاوي جنبه هاي خوب و بد ديد و به عنوان يك فعال سياسي اگر كاري در جهت نفي جنبه هاي منفي اش نمي كنيم دست كم هم نگيريم اين جنبه ها را ، و تلاشگران رفع اين نواقص رو هم ،همه رو به چوب نفي و تحقير نرونيم؟ آيا...

كياجان ، در ادامه پاسخت خودت، را مجرم سياسي ناميده بودي. من حقيقتش نمي دونم جرم سياسي چي هست؟ تو قانون جمهوري اسلامي در اصل 168 بدعتي گذاشتن كه چنين جرمي وجود داره و گفتن كه قانونگذار بايد تعريفش كنه و رسيدگي به اين نوع جرائم هم بايد با شركت هيتئت منصفه( جمعي به نمايندگي اجتماع ) باشه. مي دوني كه هنوز هم اين اصل تعطيله و مجلس ششم هم نتونست اون رو اجرايي بكنه. ولي صرفنظر از جمهوري اسلامي ، در جوامعي كه آزادي بيان تضمين شده است و هيچ كس رو به خاطر عقايد و مواضع سياسيش هرچند راديكال باشه زندوني نمي‌كنند، جرم سياسي و زنداني به دليل افكار و عقايد وجود نداره و مجرم سياسي كسي است كه اقدام عملي و مسلحانه عليه نظام مستقر انجام بده . تازه در اون جاهايي هم كه كمي جرم سياسي رو تعين بخشيدند مي گن كه اين نوع جرم داراي انگيزه‌هاي ديگر خواهانه و شرافتمندانه و جرم هاي ديگر داراي انگيزه هاي خودخواهانه و غير شرافتمندانه است و بايد اين دو نوع از همديگر تفكيك بشن.

از همين جا برسيم به اين نكته كه اگر من و تو انقلاب كرديم و "جرم سياسي" مرتكب شديم داراي انگيزه هاي ديگر خواهانه و شرافتمندانه بوديم. اين كه اين انگيزه ها به اون نوع كنش منجر شد و به نتايجي قسما متفاوت انجاميد( مي گويم قسما، چون نيروهاي چپ و ملي هم از گرايشات استبدادي و انحصارطلبانه بري نبودند و به قدرت رسيدن اونها هم وضع را لزوما 180 درجه متفاوت نمي كرد) آيا با آگاهي و وقوف ما به حاصل كار توام بود؟ يعني ما مي دونستيم كه چه سرنوشتي در انتظار مملكت هست؟ و اگر نمي دونستيم آيا پيامد ناآگاهي و عدم بلوغ سياسيمون نبود؟ و آيا اين عدم بلوغ و نااگاهي در بخش عمده به شرايط و فضايي برنمي گشت كه مانع آگاهي و خروج شهروند ايراني از صغارت سياسي بود؟ و آيا اين فضا و شرايط حاصل حكومتي نبود كه نطفه اش در 28 مرداد بسته شد؟ و آيا اون حكومت نشون نداد كه به اندازه پينوشه هم كه به موقع قدرت رو قسما واگذار كرد درك و درايت نداره؟ سال 1354 كه مي بايست يواش يواش فضا رو باز بكنه فيلش ياد ايجاد حزب رستاخيز كرد و شرايطي رو به وجود آورد كه زماني كه جامعه به سوي نارضايتي مي رفت فقط روحانيون صاحب درودستگاه و تشكيلات باشن و اگر صداي انقلاب رو هم شنيد زماني شنيد كه ديگه كار از كار گذتشه بود و همه رو شور و جنون فراگرفته بود.مي بيني كياجان، من و تو اگر جرمي از سر خيرخواهي مرتكب شديم در قياس با شرايطي كه ما رو به اين "جرم" هدايت كرد و در قياس با عاملان ايجاد اون شرايط چندان مجازات سنگيني برامون متصور نيست، همين كه امروز به اشتباه خودمون ، به ويزه در مورد سياست هاي پس از انقلاب اذعان كنيم و سعي كنيم كه در عمل راه و روش و منش ديگه اي رو اختيار كنيم و از سياه و سفيد كردن جهان درگذريم بهترين "مجازات" و تنبيه براي ماهاست، يه شرطي كه اين نكات رو دروني كرده باشيم و فقط حرفش رو نزنيم. در اين صورت لازم هم نيست كه شيپور رو از سر گشادش بدميم و آب تطهير برسر عاملان ايجاد شرايطي بريزيم كه نقش عمده رو در سوق يافتن ما به سوي "ارتكاب " اون "جرم" داشتند! و كياجان كسي كه امروز به رغم همه قسم و آيه ها دربيزاري خودش از امر انقلاب،‌ تنها را ه نجات ايران رو عملا در تحولي مشابه سال 1357 مي دونه ودر اين راه حتي اتحاد با حاميان دوران پيش از 1357 رو هم لازم ارزيابي مي كنه ، يا كسي كه از حمايت از اقدامات نظامي در عراق ابايي نداره و حتي حمله محدود به ايران رو هم چندان منفي تلقي نمي كنه ، آره، چنين كساني شايد تنبل ترين شاگردان مدرسه انقلاب سال 1357 و سال هاي پس از اون باشند كه به قول اصفهاني ها "شب رد شده اند."( يعني شب عبور كردند كه يا خواب بودند يا و چشمشون چيزي نديده!)

باقي بقايت

نشاني

سلام فرخ عزیز!

در نظر داشتم ، بعد از پاسخی که به نشانی نوشته بودم به مانند کش شلوارش در برم و دیگر در این ملینک پر صلح و صفا وارد نشوم ، ولی چکنیم طرح سئوالات سیاسمتدارنه از طرف تو موجب شد که چند تا پاسخ خیلی فوری بدهم :

اول از همه باید جرم سیاسی را تعریف کنم

_ جرم سیاسی به کسانی نسبت داده می شود که با تصمیم ، رفتار و حرکت خود موجب خرابی کشور و خراب تر شدن وضع توده های مردم یک کشور بیانجامد

_ کودتای 28 مرداد یک عمل غیر قانونی بود که به دیکتارتوری منجر شد ولی نه تنها کشور را خراب تر از انچه بود نکرد، بلکه وضیعت اقتصادی ایران در مقطع انقلاب ، در شکوفایی قرار داشت.

_ انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کشور را به عقب کشاند و ووضع توده های مردم به ویژه زحمت کشان ایران را هزار بار بدتر از زمان شاه کرد، تا جایی که مردم دختر شان را می فروشند و حداقل نیم میلیون جنده در تهران وجود دارد و هزار تا چیز دیگر که خودت بهتر از من می دونی.......

درحالی که جمهوری اسلامی در 26 سال گذشته نزدیک به 550 میلیارد دلار در امد ارزی بدست آورد با این وجود دست روی هر مسئله ای که بگذاری بدتر از مان شاه است

خوب خمینی حکومت اسلامی می خواست و به ارزویش رسید ، بقیه از بازرگان تا کمونیست های رنگین کمان مجرم سیاسی انتد چرا که در ویرانی کشور سهیم بودند، چون بدنبال یک اخوند دجال قرون وسطایی راه فتاده بودیم .

_ خوب اینکه کودتاچیان 28 مرداد هم جرم سیاسی مرتکب شدند شکی نیست ولی آنها حداقل وضع را در عرصه اجتماعی و اقتصادی 100 بار بهتر از قبل از 28 مرداد کردند !

حالا فکر می کنم که تظاهرات و انقلاب تا زمان زنده یاد شاهپور بخیتار درست بود ،بعد از آن همش تباهی بود و هر کس در ادامه انقلاب شرکت کرد ، مرتکب جرم سیاسی شده است و مسئول خرابی کنونی کشور می باشد.

_ حالا هر کسی( برای خود ش) از گذشته صاحب تحلیل ونظر است . خوب بعضی ها گذشته خود را پر افتخار می دانند ،بدانند ولی من خود را مجر م سیاسی می دانم!

هر چه بود گذشت ولی حالا مهم این است که حالا خطا کاران 50 سال پیش و 20 سال پیش با استراتزی اتحاد برای رفراندم کشوررا از این وضیعت نجات دهند .

_در مورد اینکه یک جا نوشتم چهل و پنجاه سال پیش و در جای دیگر نوشتم 20 :

عرض شودمحققان می گویند که فرارو یی به جامعه فراصنعتی بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد ولی بطور مشخص اثار ان در 20 سال گذشته هویدا شده است که انرا گلوبالیسم می گویند وwto بایستی ثمره جهانی شدن دانست

بنابراین اینده نگر ها اعتقاد دارند که از انجا که پارادایم ها در 2 عصر مختلف چیز های بکلی متفاوتی بوده است از این جهت " گذشته چراغ راه اینده نیست" چون شما نمی توانید با پارادایم های یک جامعه صنعتی به تو ضیح وضیعت جهان امروز( فراصنعتی ) بپردازید.

شما نگاه کنید که در این پنجاه و چند سال گذشته روشنفکر _ سیاسیون ایرانی کدام کار جدی تئوریکی را برای ایندگان انجام داده اند جز در چند مورد کوچک هیج دستاوردی جدی برای اینده گان انجام نگرفته است . نسل ما بطور جدی یک سی سالی از تئوری عقبیم ......

سرانجام با تو کاملا موافقم بجای متهم کردن یک دیگر بیایم گذشته ماقبل دیجتالی را در یخچالهای دوران صنعتی ،بدست مردگان بسپاریم . کشور ما در خاورمیانه جدا مستعد گذر به جامعه فراصنعتی است ولی

در این راه فقط یک اشکال کوچلو موجود است

انهم سد حکومت دینی بایستی شکسته شود و شکسته هم خواهد شد، چون فقط من تو و ملت ایران نیستیم که خواهان این تغییر است بلکه جهان متمدن چنین آ روزیی را در سر می پرواند وقطعا ملت مارا تنها نخواهد گذاشت ....

فرخ جان تشکر می کنم که منو نقد کردی

دوستدار شما کیانوش

کیانوش جان نوشته ای:

"چهل و پنجاه سال است که پاردایم ها در جهان عوض شده است و با جهانی شدن در بیست سال گذشته خیلی از مسایل را نیم توان با پارادایم های دوران صنعتی شدن توضیح داد . بنابرای شما چه در سی را می خواهید از دوران صنعتی شدن را برای امروز ایران و جهان مورد استفاده قرار دهید و یا چه در سی می خواهید از 28 مردا د بگیرید . اکثر بازیگران 28 مرداد امروز در قید حیات نیستند تازه چه چیزی نصیب مان می شود ."

و اضافه کرده ای:

"من نه تنها هر گز گذشته خود را فراموش نمی کنم بلکه خود را یک مجرم سیاسی تلقی می کنم و اکنو ن یگانه انگیزه فعالیت سیاسی من در حال حاضر جبران اشتباهات گذشته است."

اگر 20 سال گذشته هم هیچ درسی برای کسی ندارد پس تو چرا اینقدر از کارهایی که آنوقت کردی ناراحتی و فکر می کنی فقط برای آن زنده ای که اشتباهات گذشته را جبران کنی؟ و چرا فکر می کنی آنها که چهل و 50 سال به نفع کودتای 28 مرداد عمل کردند، اگر در قید حیات باشند، نباید ناراحت باشند و یا خود را مجرم سیاسی تلقی کنند و یا برای آن زنده باشند که اشتباهات گذشته را جبران کنند؟

این حرف تو را - هر کسی که حساب و کتاب سرش بشود - بشنود به تو می گوید: کیانوش جان این دیجیتالی میجیتالی را بگذار کنار جدا راجبش صحبت کنیم. آن را روکش قضاوت سیاسی و تاریخی خود نکن. تو می گویی "وقایع چهل و پنجاه سال پیش درسی برای ما ندارد و باید از پیش چشم ما کنار برود. ولی وقایع 20 ، 30 سال پیش همه اش درس است ونباید یک لحظه هم از جلوی چشم ما دور شود.

بیخودی برای ما "مردها" درد سر درست نکن که عده ای خیال کنند "مرد" آن است که یک بام و دو هوا حرف بزند.

اگر اشتباه برداشت کردم پس لطفا چشمم را باز کن که بهفهمم چرا "جرم سیاسی" بعد از 20، 30 شامل مرور زمان نمیشود و بعد از 40، 50 سال می شود و اصلا بعد از چند دهه "پرونده جرم سیاسی" بسته می شود.

راستش اگر من جای تو بودم تمام جرایم مربوط به دوران "پیشا- دیجیتال" را مشمول عفو عمومی می کردم و قال قضیه را می کندم. چون واقعا "نامردی" است ابزار دیجیتالی را خرج تبرئه مجرمین 40، 50 سال پیش و محکومیت مجرمین 20، 30 سال پیش کنیم.

باقی بقایت

فرخ

نشانی عزیز !

با سلام

اصلن فکر نمی کردم به این سرعت جواب دندان شکنی بهم بدی ! راستش فرق من و تو در نوشتن مثل این می ماند که تو همچون یک جوانی که در سرا زیری می دود و من پیر مردی که با سختی تلاش می کنم که بطرف قله تو چال حرکت کند ....

نوشتن برایم سخت است و در واقع زور می زنم ، بخصوص اگر بخواهم یک مقاله شسته و رفته ای بنویسم .

بنابراین مثل کش پیژامه در نمی روم، بلکه ان را بحساب کند نویسی بگذار و کار های سایت هم که قوز بالای قوز شده است.

برویم سر اصل موضوع نامه تان را که اشتباهان پاک کردم و انچه می نویسم براساس مطالبی است که از نامه شما ، بخاطرم مانده است ....

شما 4 ایراد را بر نوشته ام گرفتید که بنظر من هیجکدام شان وارد نیست :

_ از اینکه گفتم سانسور در جهان غرب رخت بست مورد اعتراض شما بود. اینکه دولت امریکا و یا پنتاگون مثلا در قضیه عراق و یا بر سر مسئله عربستان سانسور اعمال کرده اند، خوب کاملا درست است

ولی مسئله این است که دولت ها ی جهان مثل سابق قادر به سانسور نیستند و وسایل ارتباط جمعی از کنترل دولت ها خارج شده است .

نگاه کنید که در جنگ عراق صدا ها سایت مخالف جنگ اخبار جنگ سانسور شده را افشا می کردند . ما در همین "ملینک خودمونی " شاهد صد ها عکس سانسور شده بودیم . تمام مسئله این است که ابزار دیجتالی در جهان امروز چنان امکانانی را فراهم کرده است که هیج چیز پشت ابر نمی موند!!!!

بیشتر منظورم این بود که می خواستم سانسور را در اپوزیسیون ایرانی را حتی در فضای سایبر ها را توضیح دهم بطور واقیعت این است که سایت های ایرانی سانسور اعمال می کنند :

مثلا دو سال پیش در پاسخ به نوشته فرخ نگهدار که در سایت ایران امروز مقاله ای نوشته بود نقدی بر ان نوشتم با وجود اینکه مصطفی دوست و رفیق صمیمی من بود ،سریعا به من گفت که چاپ نمی کند و به من توصیه کرد که " برو بده به سایت اخبارروز..."

مقاله سانسور در زیر موجود است:

http://www.iranglobal.dk/farokh%20-noskheh%20tahs…

منهم این کاررا کردم و برای فواد فرستادم که چاپ کرد .

بنابراین فقط پنتاگون نیست که سانسور می کند بهر حال در دنیایی که در عرض 5 دقیقه می شود مجانی وبلاگی را درست کرد که باندازه تمام روز نامه های صبح و عصر یک روز ایران درش مطلب گنجاند. ...

منظور اصلی من این است که سانسور بی معنی ترین کلمه در جهان امروز شده است .و در مفاله ای ان را برابر با حمقات ارزیابی کردم

_

در مورد گذشته خودم برخلاف افرادی مثل بابک امیر خسروی و محسن حیدریان هر گز با نوشتن یک برخورد با گذشته سوار بر موج امروز نشده ام اصولا "مرد" ان است که در وقت اش در زمان حادثه درست بگوید و رفتار کند هر دو اینها از سر سپرده های و گوش بفرمان های کیانوری بودند وقتی ضربه امد و آنها امدند این طرف مرز و شکست حزب محرز شد دیگر افتخاری نیست که حقیقت را گفته باشی !! در حالی که شخصیت انانی که در اوج قدرت حزب توده در مقابل کیانوری ها ایستادند مردان و زنان تاریخ اند. و بایستی امروز سر تعظیم در مقابل انها فرود اورد.

من نه تنها هر گز گذشته خود را فراموش نمی کنم بلکه خود را یک مجرم سیاسی تلقی می کنم و اکنو ن یگانه انگیزه فعالیت سیاسی من در حال حاضر جبران اشتباهات گذشه است اگر امروز مردم ایران در چینن وضیعت اسفناکی گرفتار امده اند ، یکی اش من بودم که خود را مقصر می دانم . بنظر من تما م کسانی که در انقلاب ارتجاعی خمینی شرکت کردند از بازرگان تا کمونیست های رنگین کمان تا مردم کوچه خیابان در بدبختی نسل جوان امروزایران شریک جرم هستند.....

_

اما اینکه گفتم"

گذشته چراغ راه آینده نیست ، چرا که تاریخ تکرار نمی شود و حال سرشار از آینده است. "

و انرا نزدیک به یک سال است که بر سر در وبلاگم زده ام هیمن طوری از روی شکم نگفتم مسئله این است درس اموزی از گذشته مهم است ولی این درس ها وقتی خوب است که پاردایم ها عوض نشده باشد .

چهل و پنجاه سال است که پاردایم ها در جهان عوض شده است و با جهانی شدن در بیست سال گذشته خیلی از مسایل را نیم توان با پارادایم های دوران صنعتی شدن توضیح داد . بنابرای شما چه در سی را می خواهید از دوران صنعتی شدن را برای امروز ایران و جهان مورد استفاده قرار دهید و یا چه در سی می خواهید از 28 مردا د بگیرید . اکثر بازیگران 28 مرداد امروز در قید حیات نیستند تازه چه چیزی نصیب مان می شود .

اگر قرار است فردا را ساخت بایستی بطور مشخص جهان امروز را شناخت وگرنه جهان با ایدولوژی و ارزوی های ما تغییر نمی کند. تلاش ما زمانی نتیجه می دهد که در راستای نظم نوین جهان که در حال شکل گیر است حرکت کنیم . مخالفت با جهانی شدن مثل این ماند که در داخل ماشینی که در اتوبان در حرکت است ، نشسته باشی و شیشه ان را پائین کشیده باشی و تف ات را رها کنی ......

مثالی که در مورد فرانسه زدی، دقیقا بسود استدلال همین موضوع کافی است. چالش ناسیونالیسم و بنیادگرایی با روند های جهانی هرروز شدت پیدا می کند سرانجام این نبرد کاملا پیدا ست شکست بیناد گرایی و ناسیونالیسم است فکر می کنی بن لادن و خامنه ای تا کی می توانند دوام بیاروند. خواست مردم فرانسه همانقدر ارتجاعی است که خواست خامنه ای و بن لادن

مثال دیگر یبزنم:

من در مطلب جدا گانه ای نوشتم که رشد ابزار دیجتالی موجب رشد فرهنگ های اقلیت های ملی _ قومی در جهان شده است واز سوی دیگر افت اقتصادی دولت های مرکزی, نیروی گریز از مرکز را تشدید کرده است

اما اشتباه فاحش فعالان این حرکات ملی انجاست که گمان می کنند که جهان براساس زبان باید به پنج هزار دولت ملی جدا از هم تقسیم شود . و نادانسته خیلی از فعالین انها فریب دولت های همجوار را می خورند .

راه حل مسئله قومی _ ملی خود گرانی و یا فدرالیسم فرهنگی _ اداری است و بس!

وگرنه قرار نیست در نظم جدید ، جهان از 200 کشور به 5000 کشور تبدیل شود:

http://www.iranglobal.dk/globalism%20va%20federal…

فعلا نامه ات را در دست ندارم لطفا دوباره برایم بفرست

راستش جدا از شما متشکرم

که نوشته ام را نقد می کنی

باقی بقایت

کیا

کیانوش عزیز

از اين که دوباره افتخار داده ای و مقاله های وزينت را برای آدم های بينوانی مثل ما که به نسل قبل از ماهواره ها و ديجيتال تعلق داريم می فرستی آدم جز شور و شعف و رقص و کف و هلهله چاره ای نداره . مدتی که نبودی واقعا به ما سخت گذشت و کلی کسرديجيتال داشتيم. با اومدنت شعر مرحوم دلکش که اون هم سر از ديجيتال درنياورد و عمرش رو به تو داد بر زبون جاری می شه که : شکر دهانم ز سفر باز آمد....ولی خداوکيلی دوباره مثل کش پيژامه درنری ها!

در رساله ات نوشته ای که سانسور از جهان جديد رخت بربسته و فقط ردپاش رو در خاورميانه مي شه گيرآورد، ولی کيا جان اگر به کسی نگی دولت آمريکا از 11 سپتامبر به اين بر دوتا گزارش منتشر کرده که چندين و چند صفحه اش سياهه. يکی در باره زمينه ها و عاملان ترور 11 سپتامبر که 30 صفحه اون که به نقش عربستان سعودی در اين ترورها ربط داره سياه شده ، آخه دوستی رو آدم برای کی گذاشته؟! دولت دوست حاکم در رياض رو که نبايد رنجوند! گزارش اخير در مورد ترور عضو سازمان امنيت ايتاليا در بغداد رو هم که تو جريانش هستی. صفحات سياه اين گزارش البته با تلاش جوانی از يونان بازخوانی شد و کار دست دوستان واشنگتنی داد، ولی خوب تو حالا بگو که سانسور مانسور" یخ در" . اين که ديکتاتور خوبی مثل اسلام کريم اف که هنوز آمريکايي ها براش لازم نمی بينن انقلاب مخملی راه بندازن و قربون و صدقه اش هم می رن صدای سي سي ان و بی بی سی و ... رو تو ازبکستان بسته و ناظرانی از اروپا رو به شهر قتل عام ها (اندیجان) می بره و هم جا رو بهشون نشون می ده به جز محل جنايت، و اين که واشنگتن به انتقاد نرم و نازکی بسنده کرده برای من و تو نبايد حاوی نکات درنگ انگيزی باشه و از اين ادعاها نکنيم؟ در ضمن يادت هم نره که سال گذشته سومين گزارش توسعه در جهان عرب که به نقش منفی آمريکا در ادامه انسداد و استبداد در خاورميانه اختصاص داشت 5 ماه برای انتشار با ممانعت دوستان آمريکايي مواجه بود. سانسور که شاخ و دم نداره کياجان!

نوشته ای که "روندهای گلوبال- دیجیتال، بنیادگرایی و ناسیونالیسم را به چالش فرا می خواند." کيا جان، فکر می کنی ظرف دهه اخير بنيادگرایی قوت بيشتری پيدا کرده يا قبلا؟ تحليلت از رشد اين پديده تو فلسطين و مصر و عراق و عربستان و يمن و ...چيه؟ حتما می دونی که بر طبق گزارش سازمان ملل و سازمان امنيت و همکاری اروپا اگر همين امروز دولت مبارک و 7 دولت ديگه منطقه سرنگون بشن جاشون رو نيروهای اسلامی می گيرن. فکر می کنی علتش چيه؟ و چرا ديجيتاليسم همزمان شده با رشد چنين پديده اي؟ فکر نمی کنی با طرح ادعاهای بالا فقط نشون می ديم که تو عالم رويا و خيال به سر می بریم و وضع خاکستری جهان چندان برامون خوشايند نيست؟

يا حواست به ترس و لرزی که رهبران اروپا رو از بابت همه پرسی از مردم فرانسه در مورد قانون اساسی اتحاديه گرفته ، هست؟ مثلا می دونی که بخشی از تصميمات اتحاديه اروپا در سال 2000 ( مصوبات ليسبون) که اختيارات اقتصادی رو قسما از دولت های ملی می گيره و خصوصی سازی را شتاب بيشتری می بخشه به خاطر همين واکنش منفی مردم به قانون اساسی اروپا، فعلا به حال تعليق درآمده و بخش بزرگی از اروپا يي ها از تضعيف بيشتر دولت ملی اشون راضی نيستند؟ اين روندها هم در تحليل هاي تو جايي داره و يا همش در تلاشی که روياهات رو به جای واقعيتی بشونی؟ به خصوص که کمی پايين تر خودت رو هم به خاطر داشتن وبلاگ و سايت در دسته جوان ها جا دادی و حسابت رو از هم نسلی هايي که به ادعای تو تازه به اينترنت وصل شدن جدا کردی. "استانيسلاو جرسی لک"، نويسنده نامدار لهستان، جمله معروفی داره به اين ترتيب:" بسياری از اونهايي که آتشششان تند بود و شتاب داشتند از زمان خودشون فراتر برن مجبور شدند در ايستگاه ها و آشيانه هايي ( ذهنی و فکری) رنج آور و ناخوشايند بيتوته کنند ." چنين سرنوشتی از تو دورباد کياجان!

نوشته ای که "گذشته چراغ راه آينده نيست، بلکه اين حال است که سرشار آينده است." کياجان دروغ چرا، من در اين گزاره تو نوعی ترس و فرار از گذشته می بينم. گويي که تو برای رسيدن به درک امروزينت لازم نبوده اصلا اون گذشته رو داشته باشی و اگر دست خودت بود اون گذشته رو خط می زدی و از تاريخ حذفش می کردی ! کياجان، می گويند بی مايه فطيره، يعنی زمانی می شه حرفات رو جدی گرفت که پای اون گذشته هم بايستی ، اون رو هم جزيي از هويت و تاريخ خودت بدونی و اذعان کنی که بدون اون نمی تونستی کيای امروزی بشی. در نظر هم داشته باش که آينده تو مدتی بعد گذشته توست و تو عملا با اون حرفی که در مورد آينده هم می زنی چندان باوری نداری. خودت هم کمی تامل کنی آيا به چنين استنتاجی از حرفات نمی رسی؟ گابريل لاوب، نويسنده معروف چک که کتاب "خنده ها و لبخندهای استالين" او معروف شده می گه: "آينده زمانی است که انسان به رمز و راز گذشته به طور کامل پی می بره. مادام که انسان گذشته را قسما و ناکامل می شناسه کماکان در حال به سر می بره." کياجان بيا بکوشيم اون گذشته رو بشناسيم، اگر چنين نکنيم همونطوری که حالا شاهدش هستيم فکر و شيوه فکرمون عوض نمی شه، فقط گفتمان و موضوع فکرمون عوض می شه و ما دوباره عاشق و شيفته آخرين يافته های خودمون می شيم و نمی تونيم دريابيم که اين چيز نويافته هم امری نسبی است همونطوری که يافته های گذشته هم چنين بودند . در واقع ، اون ذهن مطلق نگر ما کماکان همراه ماست و به رغم ادعا در مورد فراتر رفتن از گذشته کماکان اسير ذهن گذشته و سازوکار متحول نشده اون هستيم.

نکاتی که در مورد نقش اينترنت در حيات سازمان ها و گروه های نيمه خاموش خارج از کشور گفته ای حاوی نکاتی واقعی اند، و کس مباد که در آن شک و ريب کند. ولی چون بدجوری روياهای ديجيتالی حواست رو پرت می کنه در زير نويس ها، نکته ای را گفته ای که آدم رو به حيرت می ندازه.. نوشته ای:"کاملًا آشکار بود که سازماندهی تظاهرات اخیر اعراب خوزستان نتیجه همکاری سایت‌ها و ماهواره بوده است، در حالی‌که جنبش دانشجویی در ۱۸ تیر به‌دلیل عدم همکاری سایت‌ها با ماهواره به شکست سنگین جنبش دانشجویی انجامید. در ان سال اکثر سایت‌ها از نظرات اصلاح‌طلبان دوم خردادی حمایت می کردند." کيا جان، نکنه تظاهرات اخير خوزستان با موفقيت توام بوده و فقط تو خبردار شده ای؟!می بينی ، در اين عصر ديجيتال هم همگان به يک اندازه به اطلاعات دسترسی ندارند و کسی مثل ما که نشانی باشيم از اين "موفقيتی" که تو ازش خبر داری غافل مونده ايم!

دستت به نوشتن رساله های بعدی توانا باد!

باقی بقايت

نشانی

سایت ها و ماهواره ها

نسلی فدا شده در تقاطع سه رویداد تاریخی_ جهانی

2

کیانوش تو کلی

‏سه شنبه‏، 2005‏/05‏/17

http://www.iranglobal.dk/

همان گونه که در بخش نخست نوشتم، سانسور، هم زمان با پیدایش صنعت چاپ و در دوران صنعتی شدن جهان پا به عرصه‌ی وجود گذاشت. این پدیده با ورود به جامعه‌ی فراصنعتی، در بستر انقلاب دیجیتالی و به‌هنگام پایان گرفتن جنگ سرد، از جهان غرب رخت بر بست.(۱)

در جهان پیشرفته‌ی امروز، سانسور، موضوعی احمقانه قلمداد می شود. ولی در کشورهای خاورمیانه‌ای این پدیده همچنان اژدهایی دوسر، هم‌زمان، در عملکردهای حاکمان وقت و نیروهای اپوزیسیون ایفای نقش می کند. سانسور در این کشورها نه تنها در مطبوعات کاغذی بلکه در سایت‌ها و در دنیای مجازی پیوسته به حیات خود ادامه می دهد.

نسل ما، روشنفکران دهه‌ی چهل و پنجاه، که دیکتاتوری پرولتاریا را در مکتب استالینیست‌های وطنی آموخت، ضدیت با غرب را از جلال آل احمد (۲) وام گرفت و رمانتیسم انقلابی را از احمد شاملو به یادگار، در فضای زهر آلود سانسور و خودسانسوری پا به میدان سیاست گذاشت.

انقلاب، شتاب زده از راه رسید و پیش از همه، فرزندانش را به زیر چرخ‌های سنگین خویش فروکشید. آنانی که جان سالم به در برده بودند، در دو سوی جنگ سرد، راهی غرب و شرق جهان شدند. بخش بزرگی از کادرهای کمونیست راهی سرزمینی گشت که ادعا می شد - زادگاه سوسیالیسم واقعاً موجود بود - و از شانس خوب آنان، دوران مهاجرت‌شان، با دوران گلاسنوست و پروستروئیکا هم‌زمان گشت.

عقده‌های صدساله، یکی پس از دیگری، سر بازکرد. "حقیقت"، از انحصار کمونیست‌ها رها گشت و انسان‌های "طراز نوین"، علیه دولت‌های سوسیالیستی خود دست به انقلاب مخملی زدند. دیوارهای لرزان و شرمنده‌ی "عدالت"، فرو ریختند و در پی آن، مهاجرت دوم کمونیست‌های ایرانی به کشورهای سرمایه‌داری غربی آغاز شد.

سوسیال‌دمکراسی که سال‌ها پیش دولتهای رفاه را از تونل‌های توسعه گذر داده بود، با از راه رسیدن گلوبالیسم، به بحرانی جدی کشانده شد. در دهکده‌ی جهانی، مرزهای اقتصادی هر روز کم‌رنگ‌تر می شدند. نسل ما که دمکراسی را لمس می کرد، به سوسیال‌دمکراسی علاقمند می شد و در اندیشه‌ی چگونگی انتیگراسیون در جامعه‌ی میزبان بود. در این راستا، تئوری‌های لنینی در ذهنش رنگ می باختند و قطار سیاست در آن سال‌ها، چه خالی و چه سبک می رفت!

نسل " ما " که نسل گمنام‌ها بود و هنوز " من " نشده بود، وقتی پا به غرب گذاشت، به آرامی از فراز آرزو فرود می آمد و از انقلاب خلقی فاصله می گرفت. این نسل که سودای صنعتی کردن ایران را در سر می پروراند، بی سر و صدا لنینیسم را رد می کرد و دل در گرو مهر تئوریسین‌های دو سه قرن پبش اروپا می بست. او در فکر قدرت بخشیدن به پارلمان ملی بود و محمد مصدق را گرامی می داشت. غافل از این که کشور میزبان، سال ها پیش، جامعه‌ی صنعتی را پشت سر گذاشته بود و قدرت پارلمان ملی‌اش روز به روز بیش تر رنگ می باخت. در پی انقلاب دیجیتالی، موضوعات ملی، جنبه‌ی گلوبال می یافت، موضوع " عدم دخالت در امور سایر کشورها "، به مقوله‌ی خنده‌داری مبدل می گشت و روندهای گلوبال- دیجیتال، بنیادگرایی و ناسیونالیسم را به چالش فرا می خواند. فاجعه‌ی ۱۱ سپتامبر در راه بود و کمربند سبز به دور " خرس روسی " اهمیت خود را از دست داده بود و متحدین دیروز به دشمنان امروز مبدل می شدند!

نسل ما که به بالای چهل رسید، کامپیوتر خرید و در پنجاه سالگی به اینترنت وصل شد و " جوان "‌ترهایش یکی پس از دیگری صاحب سایت و وب‌لاگ شدند.

انقلاب دیجیتالی میان سرخورده‌گان از انقلاب بهمن، سیاست‌پیشه‌گان و روشنفکران نسل ما، تحرک بی‌سابقه‌ای را موجب گشت. اینترنت در فاصله‌ی ده سال، جولانگاه چهار هزار سایت فارسی‌زبان شد و شصت هزار وب‌لاگ‌نویس، قلم زنی آغاز کرد. در این تکاپو، " طاغوتی "‌ها نیز بی‌کار ننشستند.

آن ها پیروزمندانه، سوار بر امواج ماهواره، در آن سوی اقیانوس‌ها و در خانه‌ی " عموسام " تلویزیون و رادیو برپا کردند (۳). برنامه‌ریزان لس‌آنجلسی، سیاست را لای بانگ رنگارنگ شادی می پیچیدند و آن را به سوی ایران پرتاب می نمودند. مردم با بدبینی، سیاست را پشت در خانه‌هاشان جا می گذاشتند و شادی، این ممنوعه‌ی زیبا را دور از چشم آخوند‌های شادی ستیز، به خلوت خانه‌هاشان میزبان می شدند و با مهربانی نوازشش می کردند.

درون‌مرزی‌ها، مردم مسلمان و " انقلابی " از ترس پاسداران جهل، همواره بر سر بشقاب ماهواره، روی بام‌ها، چادر سیاه می کشیدند!

سایت‌های سیاسی که بیش‌تر توسط چپ‌های جمهوری‌خواه اداره می شدند، یکی پس از دیگری مستقل‌تر از نشریات کاغذی، به تلاش بر آمدند. با این وجود سایه‌ی سنگین سانسور بر مطالب، به روشنی حس می شد. کم نبودند مقالاتی که در سایت‌های پرتیراژ درج می شدند، ولی نقد همان مقاله‌ها ناگزیر سر از سایت‌های کم‌بیننده‌تر در می آورد. سایتی که بر اساس " سردبیر خودم " و با زحمت و فداکاری صاحب آن اداره می شد، تک بعدی بود و بیش تر طرز فکر و جریان سیاسی خاصی را تبلیغ می کرد. گردانندگان چنین سایت‌هایی بدون آن که به فکر آینده‌سازی و مقوله‌هایی از این دست باشند، تنها در دادن پز ژورنالیستی تلاش می کردند.

نویسندگان اصلی این سایت‌ها، همان رهبران سنتی ده بار شکست‌خورده " نسل ما " بودند که مدام گذشته را با ظاهری " دمکراتیک " مرور می کردند و توجه نداشتند که گذشته چراغ راه آینده نیست، چرا که تاریخ تکرار نمی شود و حال سرشار از آینده است.

" نسل ما " هم‌چنان تحلیل‌های خود را محور قرار می داد و چنان عنایتی به موضوع " شتاب در تغییر " جهان امروز نداشت و غافل از آکادمیک‌شدن سیاست بود. این نسل به نظم نوین جهانی و طرح "خاورمیانه بزرگ" (۴) آن پوزخند می زد، تف در باد می افکند و توجه نمی کرد که تنها در صورتی زحمات شبانه‌روزی‌اش برای دمکراسی و توسعه نتیجه می‌دهد که هم‌گام با روندهای جهان گلوبال باشد.

احزاب سیاسی " نسل ما " درست در ابتدای دهه‌ی ۹۰ دچار ریزش عمومی شد و تقریبا ۹۰% نیروی خود را از دست داد.

اینترنت تاثیر دوگانه‌ای در حیات احزاب سیاسی داشت. از یک سو مانع روند فروپاشی آنان گردید، ارتباطات گسسته‌ی افراد حزبی را دوباره برقرار ساخت و به دلیل انتقال سریع اطلاعات، امکانات تازه‌ای را برای این سازمان‌ها ایجاد کرد. از سوی دیگر ساختار عمودی و هرمی آنان را به رابطه مستقیم مشارکت درونی اعضا و سازماندهی شبکه‌ای و آن‌لاین مبدل کرد. در نتیجه تحرک جدیدی در بین هواداران این گروه‌ها ایجاد شد. در این میان " پال تاک " نیز نقشی مهم و اساسی در تمرین دمکراسی داشت. امروزه به طور کلی، اینترنت و ابزار دیجیتالی در دمکراتیزه ساختن مناسبات درونی احزاب و سازمان‌های سیاسی از سهم بسزایی برخوردار هستند.

شایان ذکر است که اینترنت شکاف عظیمی را در جامعه‌ی سیاسی ایرانی ایجاد کرده است.(۵)

از سوی دیگر ایجاد سایت‌های سیاسی در چند سال اخیر، موجب پیدایش احزاب و جریانات جدید سیاسی شده است: منشور ۸۱، اتحاد جمهوری‌خواهان، جمهوری‌خواهان لاتیک – دمکرات، کانون اقلیت‌های قومی- ملی و طرح فراخوان ملی برگزاری رفراندم از جمله مهم‌ترین آن است.

اما هواداران نظام پادشاهی و مشروطه‌خواهان، در دنیای مجازی و ایجاد سایت‌ها فعالیت چشم گیری نداشته‌اند. در عوض این نیروها در برپایی تلویزیون و رادیوهای ماهواره‌ای از رقبای جمهوری‌خواه خود، به شکل چشم‌گیری پیشی گرفته‌اند و گوی سبقت را از آنان ربوده‌اند. متاسفانه نبودن همکاری میان مشروطه‌خواهان و جمهوری‌خواهان در زمینه‌ی تلاش‌های ماهواره‌ای و سایت‌ها، ایجاد شکاف‌هایی را در جنبش آزادی‌خواهی نیروهای اپوزیسیون سبب شده است(۶).

اگر کمی خوش‌بین باشیم، می بینیم که این دو رودخانه‌ی دیجیتالی در زمینه‌ی پشتیبانی از طرح رفراندوم رفته‌رفته در حال رسیدن به یکدیگر هستند و گسترش و همگرایی سایت‌ها و ماهواره‌ها می رود تا قهرمان دمکراسی در ایران گردد و میهن ما را از چنگال بنیادگرایی مذهبی رها سازد.

زیر نویس ها:

(۱) هر چند هفته‌نامه "نيوزويك" روز دوشنبه رسما گزارش قبلی خود مبنی بر بی‌حرمتی ماموران ‌آمريكايی در بازداشتگاه نظامی گوانتانامو به‌ قرآن را پس گرفت و لی این موضوع نشان می دهد که وسایل ارتباط جمعی در غرب از زیر نفوذ دولت‌ها خارج گشته‌اند

http://www.iranglobal.dk/Sanso va Hemaghat.htm

۲) «غرب‌زدگی می‌گويم همچون وبازدگی، و اگر بمذاق خوش‌آيند نيست بگوئيم هم‌چون گرمازدگی يا سرمازدگی. اما نه، دست‌کم چيزی‌ست در حدود سن‌زدگی. ديده‌ايد که گندم را چگونه می‌پوسانند؟» به نقل کتاب غرب زدگی جلال احمد.

(۳) بر طبق براورد محمد حسین ادیب ۶۰% مردم کلان‌شهر های ایران به تلویزیون ماهواره‌ای دست‌رسی دارند. برآورد می شود که حدود ۳۰ تلویزیون ماهواره‌ای، ۱۶ میلیون ایرانی را زیر پوشش قرار داده است. تا جایی که رژیم مجبور شده است که رسمیت برخی از شبکه‌های ماهوره‌ای غیرسیاسی شادی‌آفرین را به رسمیت بشناسد و به آنها اجازه بازگشایی دفتر در تهران را بدهد.

(۴) در سال ۲۰۰۳ در مفاله‌ای تحت عنوان " یک استراتژی و ۲ سیاست " در باره اختلاف سیاست اروپا و امریکا بر سر طرح خاورمیانه برزگ به تفصیل شرح داده‌ام

http://www.iranglobal.dk/farokh-noskheh tahsih shdeh.htm

(۵) رشد ابزار دیجتالی و اینترنت موجب شکاف در بین جوامع بشری شده است و بطور مشخص شکاف مابین سیاسیونی که از اینترنت در فعالیت سیاسی روزانه بهره می گیرند، با کسانی که از چنین ابزاری دورند، کاملاً آشکارشده است.

(۶) کاملً آشکار بود که سازماندهی تظاهرات اخیر اعراب خوزستان نتیجه همکاری سایت‌ها و ماهواره بوده است، در حالی‌که جنبش دانشجویی در ۱۸ تیر به‌دلیل عدم همکاری سایت‌ها با ماهواره به شکست سنگین جنبش دانشجویی انجامید. در ان سال اکثر سایت‌ها از نظرات اصلاح‌طلبان دوم خردادی حمایت می کردند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.