اشاره:
انچه که امروز بعد از چهل سال حکومت جمهوری اسلامی به ارث گذاشته است، بحران و نابسامانی های اجتماعی،فرهنگی، اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی در جامعه است ،که بدون رویکرد انتقادی و ایجاد راه حل نمیتوان این موضوعات را حل و فصل نمود .در اروپا هم همین روند وجود داشت ،که اساسا مکتب فرانکفورت توانست پاسخگوی نابسامانی های اروپا در المان باشد .انچه که امروز محسوس است مکتبی از جامعه ایران، خصوصا الیت و احزاب میبایست; پاسخگوی نابسامانی ها در ایران باشد و راهکار اساسی برای خروج از این بحران ارائه دهد .جامعه ایی چند فرهنگی و چند زبانی نیاز به اندیشیدن دارد .اندیشه هم میباست به دور از تعصبات و انحصار فکری صورت گیرد و بپذیرد که جامعه ایران چند صدایی است و میباسیت همه ایرانیان در سرنوشت خود مشارکت نمایند .اساسا دوران انحصار گرایی و تمرکز قدرت و ثروت به پایان رسیده است و فصل جدیدی به عنوان گفتمان سیاسی در مرحله رشد است .این گفتمان در عصر امروز پرسشگر و نگاه انتقادی به وضع موجود دارد .سوالاتی که در مکتب فرانکفورت هم ابراز شد ،بیانگر یک اندیشه انتقادی بود که پرسش مینمود که که چرا جامعه در بحرانهای حاد به سر میبرد.انچه که در ذهن هر ایرانی وجود دارد این است که چرا هنوز یک حکومت انحصار طلب باید در قدرت باشد ? تقسیم قدرت و ثروت در اینده ایران که متضمن دمکراسی است، دارای چه معیار و مشخصه ایی است ? تعریف دمکراسی و حکومت مردم با مردم برای مردم چه مفهومی دارد ? و صد ها سوال دیگر ......
اندیشه انتقادی رویکردی مثبت دارد
اندیشه انتقادی رویکردی پرسشگر دارد ،که اساسا یک منطق اصولی برای استدلالها و پی بردن به نابسامانی ها و ضعف ها در یک جامعه دارد .این اندیشه مدام سوالاتی را بر اساس انچه در یک جامعه در حال گذر میباشد، مطرح مینماید و بر اساس تغییر و تحولات جامعه ابراز وجود مینماید ومیتوان استدلال نمود، که به نوعی فکر انتقادی و فکر مدرن در هم تنیده شده اند .همانگونه که یک فیلسوف به دنبال کاربرد علمی در علوم اجتماعی است و اعتقادی به وحی و معجزه و شیاطین ندارد در تضاد با تفکر فاناتیک که دارای تعصبات مذهبی است و با مخالفان مذهب عداوت و دشمنی کامل دارد، میباشد و اساسا در این دو اندیشه یک رویکرد انتقادی را میتوانیم مشاهده نماییم، که در این عصر افرادی مثل ولتر و گزنفون نگاهی به اندیشه انتقادی دارند .
اندیشه و اندیشیدن یکی از فاکت های مهم اندیشه انتقادی است و اصولا وقتی در یک جامعه پرسش گری وجود نداشته باشد و یا قطع شود، حقیقت از بین میرود .همانطور که ارسطو میگوید; حیرت و شگفتی سراغاز فلسفه است ،اشاره ایی مینماید که جهان از کجا امده است و ما به کجا میرویم .همانطور که طبیب در کتاب کلیله و دمنه شخصی حیرت زده است و مدام دنبال پرسشگری است و همچنین مکتوبات اخوند زاده هم دلیلی بر همین علت است ،که کمال الدوله انتقاد مینماید و سوالاتی را از جلال الدوله پرسش مینماید و حیرت و اشفتگی را به نوعی از وضع موجود در ان زمان انتقال میدهد .در نتیجه انسانی که پرسشگر است ،دچار حیرت هم خواهد شد.
مکتب فرانکفورت یک نظریه انتقادی بود
اگر بخواهیم مفهوم اندیشه انتقادی را مورد بررسی قرار دهیم، میتوان به مکتب فرانکفورت اشاره نمود . اساسا محور كانونی اندیشه و آرای مكتب فرانكفورت را باید در مفهوم نظریه انتقادی جستجو كرد؛ كه معطوف به بررسی، مطالعه و تجزیه و تحلیل و تبیین جنبههایی از واقعیت اجتماعی است كه ماركس و پیروان ارتدكس وی، آنها را نادیده گرفته یا بدانها بیتوجهی كردهاند. به دنبال عدم تحقق پیشگوییهای «ماركس»، مبنی بر وقوع انقلاب كارگری علیه نظام تولید سرمایهداری و شكلگیری سوسیالیسم و در پی ناكامی جنبشهای ماركیستی در اروپا و عدم تمایل كارگران به انقلاب و پیروزی انقلاب بلشویكی(1917) در روسیه، بسیاری از نئوماركیستهای آلمانی برآن شدند، تا به بازخوانی اندیشههای ماركسیستی بپردازند.این نظریه كه توجه خاصی به نابرابری و ظلم دارد، ماهیت انتقادی داشته و در برخورد با مسائل جوامع معاصر، نوعی رویكرد انتقادی چند رشتهای را برای تحلیل كردن آنها، ارائه میكند.ماكس هوركهایمر و تئودور آدورنو در کنار افرادی مثل هربرت ماركوزه و اریك فروم ، والتر بنیامین ، فرید ریش پولوك ، فرانتس نویمان، هنریك گروسمن تلاش زیادی در این عرصه نمودند و رویکرد اندیشه انتقادی را به گونه ایی تبدیل به گفتمان در جامعه نمودند .هدف این مکتب تغییر اساسی در زمینه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بر اساس طبقات اجتماعی جامعه بود .اعضای این مكتب كه در مقابل نظریه پوزیتویستها كه مؤید و طرفدار وضع موجود و توصیفكننده آن بودند، تفكر آرمانی جامعه یا وضع مطلوب را ارائه كردند که در واقع به دنبال تغییر و حركت به سوی مطلوب بودند.برخی از حوزهها و رشتههای متعددی كه در این نظریه، برای تجزیه و تحلیل مسائل و مشكلات، به خدمت گرفته شدهاند، عبارتند از: فلسفه، جامعهشناسی، ادبیات، هنر، روانشناسی، اقتصاد و علوم سیاسی. البته لازم به ذكر است جریانات فكری نوین مانند هرمنوتیك، سیبرنتیك، فمنیسم، و زیبائیشناسی نیز در عرصه تحلیلها مورد استفاده قرار میگیرند.
نظرات مک کوایل واقعیت گرا بود
در اصل انچه که مورد بررسی قرار میگیرد را مككوایل اینگونه به ان اشاره مینماید .
آراء و عقاید افراد، برخاسته از جامعهای است كه در آن زندگی میكنند؛ لذا برای نیل به شناخت و نتایج عینی آن، باید به بستر زمانی و مكانیای كه افراد در آن بسر میبرند، توجه كرد.
روشنفكران، نباید در جهتگیریهای علمی– تحقیقاتی و همینطور در برخوردهای سیاسی-اجتماعی خود، عینی و برونگرا باشند و نباید واقعیت را از قضاوت ارزشی جدا كنند.
روشنفكران باید نسبت به جامعه مورد بررسی خود، موضعی انتقادی داشته باشند؛ موضعی كه هدف اساسی آن آگاه ساختن افراد و ایجاد تحول اجتماعی باشد.
با توجه به وجود مقولاتی چون حقیقت و شناخت «رویكرد هنجاری»، نظریه انتقادی به مراتب بیش از «رویكرد امر واقع» پوزیتویسم، میتواند روشنفكران را در تحقیقاتشان در زمینه علوم اجتماعی و انسانی به این مقولات نزدیك كند.
ابراز قضاوت نظریه انتقادی، به دریافت هگلی از عقل نزدیكتر است؛ تا به دریافت ماركسی از آن. براساس دریافت هگلی، تكامل و پیشرفت آزاد افراد به قوام و بنیاد عقلانی جامعه وابسته است.
این توهم كه مالكیت و سود، نقش كلیدی خود را از دست دادهاند، مردود است و به زعم نظریه انتقادی، حتی خود نظریه سنتی نیز بخشی از فرایند تولید بوده و در خدمت واقعیت موجود و به ویژه افزایش سود و تحكیم سلطه مالكیت قرار دارد.
سوالاتی که در مکتب فرانکفورت ابراز شد بیانگر یک اندیشه انتقادی بود که پرسش مینمود که سرمایهداری در رشتهای از بحرانهای حاد به سر میبرد.
بهترین راه برای درك صحیح این بحرانها چیست و چه رابطهای بین امور سیاسی و اقتصادی وجود دارد؟ و یا اینکه مناسبات اجتماعی در معرض تغییر جدی قرار گرفتهاند. جهتگیری این تغییر به كدام سو است و این تغییر چه اثری بر روند فرد دارد؟
عرصههای مختلف فرهنگ، در معرض دخل و تصرف و تحت نظارت دقیق قرار گرفته و به بازی گرفته شدهاند. آیا نوع جدیدی از ایدئولوژی در حال تكوین است؟ اگر آری، این ایدئولوژی جدید چگونه و چه اثراتی بر زندگی روزمره افراد دارد ?
در نتیجه این گفتمان ; نظریه انتقادی شامل مطالعه روابط میان قدرت، دانش و گفتمان، به لحاظ سیاسی و اخلاقی در بافتهای کشمکش و نزاع فرهنگی و تاریخی است و هدف نهایی نظریههای انتقادی این است که جامعه امروزی را به جامعه عقلانی، انسانی و اصلاحپذیر تبدیل کند.انچه که باید در مورد جامعه امروز ایران مورد انالیز قرار گیرد ،باید همانند مکتب فرانکفورت به دنبال راهکار برای حل بحران ها و نابسامانی ها در ایران بود .
منابع ...مككوایل، دنیس؛ نظریه ارتباطات جمعی،
اسولیوان
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید