رفتن به محتوای اصلی

بیداد
11.05.2018 - 15:08

بیداد

 

ای داد از این بیداد، فریاد ِ خموشانه

آن کیست خمارم برد روزی دو به میخانه ؟

مست آمد و ماتم کرد بی خویش و ثباتم کرد

بربود دلم را برد بی ساغر و پیمانه

در بی خبری آمد پنهان چو پری آمد

هشیار نمی گردم ز آن دزدی مستانه

گفتم : " به چه آیینی ؟ سیمابی و سیمینی

تنها به خیال آیی چون جلوۀ افسانه "

گفتا : بفشارم بر ، بر سینه گذارم سر

برخیزی و باز آیی زاین خواب ِ پریشانه "

افسون شرابی بود خود بادۀ نابی بود

آن بوسه که بنهادم بر روی و بر و شانه

گفتم که : "در آفاقم  پروردۀ این باغم

افسرده چه بنشینم درگوشۀ ویرانه ؟"

گفتا که : "همین ات بس ! رو دل ندهم با کس

دور تو به آخر شد، زاین مجلس شاهانه "

گفتم که : "درنگی کن ! نوشی به شرنگی کن ! "

گفتا : " به کجا یابد، عاشق سر و سامانه ؟

گر عاشق جانبازی ، می سوزی و می سازی

سوزش بکنی پنهان ز این بادۀ جانانه "

ز آن راه ِ نهان از من ، شد او به نهان از من

من ماندم و چشمانی مبهوت چو دیوانه

بینش به کجا بیند پرواز نهان خیزش

هر چند نظر دوزد بر بام و در خانه

 

                                                          محمد بینش (م ــ زیبا روز )

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایمیل

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.