رفتن به محتوای اصلی

پوزخند خدا
02.05.2018 - 10:26

ناله‌هایت را هرگز فراموش نخواهم کرد،

در هیاهوی قحطی و گرانی

در کشور من اما، مرگ ارزان‌ترین کالاست

می‌توان خرید با پشیزی سیاه!

مرگ شاعر و نویسنده،

مرگ نقاش و دستفروش،

مرگ آرایشگر و نانوا

و مرگ استاد دانشگاه....

خریداران در کوچه‌ها

بلندگو در دست مرگ را خریدارانند!

پدرم کولبر است،

راه را گم کرده است،

خسته می‌نشیند

با دردی از درون و هزاران فریاد

بر ناکشیده از ته ناف، تو را صدا می‌زند

می‌شنوی؟

مردان سیاست، گام زنان با دستانی پر از پوچی

خود را وسواس گونه به کناری می‌کشند

تا به پدرم سائیده نشوند!

پدرم رفتگر است و خانواده‌ام

همیشه در حسرت لبخندی بر لبان همیشه خشکیده‌ی او

و مادرم شب را تا شفق به دوش می‌کشد

و روز را تحویل می‌گیرند

تا در پسین، شب را پس گیرند

و این دایره‌ی دوار را بچرخانند و بچرخانند!

به آسمان نگاه می‌کنم

شاید خدا را نشسته بر عرش ببینم

و دیدم

با پوزخندی بر لب، ما را می‌نگریست

چنان چون تماشاگری که دلقکی ناشی را

چنان چون دانائی که لاف زنی را

وامانده با خشمی در مشت

و آتشی در درون،

شمایان را می‌خوانم

فریادتان می‌کنم!

آسمان دیریست چشمه‌ای خشکیده

اینجا شمایان هنوز زنده‌اید

و مرگ را ارزان نخواهید خرید

هر کدام چشمه‌ای جوشان،

نه، که اقیانوسی طوفان زده و خشمگین کف بر لب

هنوز زنده‌اید و هرگز نگوییم که با مرگ

سودا نخواهیم کرد.

برخیزیم،

برخیزیم....

 

بیژن

21 آوریل 2018

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایمیل

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.