رفتن به محتوای اصلی

گلدسته ای از کی-ان-گیر
16.04.2018 - 01:38

 

 

لوحه های گلی ماشین زمان اند. 
ما را چند هزار سال به گذشته می برند و در میان مردمی که چند هزار سال زندگی کرده اند پیاده می کنند. شاهد زندگی پرجوش و خروشان شان می شویم. 
در گوشه ای یکی از دست بچه های نامرتب و نامنظم می نالد و میگوید: « خدایان این جور بچه ها را نباید میدادند، و مادران هم نباید می زاییدند». در گوشه دیگر خرید و فروش می کنند. یکی نق میزند، « این سنگ مس خوب نیست، و تو به قول ات وفا نکرده ای! معامله بی معامله!»
و در کنج دیگر کاتبان به کودکان درس میدهند. مردم به اوجاق های خدایان می روند. جشن و سرور برپاست. از جنگ و حملات تاریخی بحث می کنند. در سوی دیگر پدری به پسراش میگوید« بیا خانه!» و به دختراش میگوید: « برو پیش زنها!»، دیگران نق میزنند که « این دیگر چه رفتاری ست؟ پسر را به خانه و دختر را به پیش زنها می فرستند»!

آن طرف تر، پیرامون پدیده های تازه، در روابط خصوصی زن و شوهرهای جوان حرف میزنند. یکی تأکید میکند که از زمانها قدیم تا کنون این چیزها -پدیده های جدید-در میان مردم ابداً دیده نشده است. صدای رمه و حیوانات به گوش میرسد. قایق ها و کشتی ها، تورهای ماهی گیری توجه را جلب میکنند. از روابط خوش و ناخوش آیند همسایگان دور و نزدیک بحث میکنند. در جای دیگر حرفهای بدبد می زنند و در کنج دیگر متفکران سخنان حکمت آمیز خود را بیان می کنند.

 تفاوت فرد آزاد و برده را توضیح میدهند و اینکه بهتر است از کجا و چگونه برده گیر بیاورند. از جایگاه  مهم درختان سدر در زندگی و حتی تقدس شان صحبت میکنند. از کوره های گل و فلز، از سنگهای آبی و گران قیمت، از آرایش زنان و دختران حرف میزنند و... 
آنها همه چیز و هر چیزشان را مورد تماشای ما قرار میدهند. شاید این زیباترین هدیه آنها برای ما باشد. برای مایی که چند هزار سال از آنها دوریم، ولی زیاد تفاوتی هم با آنها نداریم.
جز اینکه مقداری ناخوش آیندیم.

از فرهنگ این مردم ، توفان آب، که بعد ها معروف به توفان نوح شده ، به کتابهای دینی راه یافته است. خدایان پرشمار آنان بعدها به شکل خدایان یونان درآمده و سرودهای دینی شان، اساس آوازهای دینی دیگر ادیان قرار گرفته است. داستانهایشان به اشکال مختلف، جلد داستانهای فولکلوریک مردمان منطقه، به خصوص آذربایجان را پوشیده است. پایه گذاری علوم مختلف از جمله ریاضیات نیز جای خود دارد. که اهل فن کتابهای زیادی در این عرصه ها تدوین کرده اند.
وهمینطور سرگذشت موسی ( کودکی رها شده در سبد بر روی آب) ، که سرگذشت سارگون اکدی پدر اولین شاعره مشهور سومری " ان خودو آننا" ست. در زیر لینک آنها را میاورم :
1- توفان:
The Flood story
http://etcsl.orinst.ox.ac.uk/cgi-bin/etcsl.cgi?te…

2- سارگون از اکد- شاه سومری: راهبه بچه را در سبد به آب می سپارد و باغبانی آنرا میگیرد و به فرزندی بر میگزیند : 
Golo Mann & Alfred Heuß (Hrsg.): Propyläen-Weltgeschichte. Bd. 1: Vorgeschichte, Frühe Hochkulturen. Im Propyläen-Verlag Berlin u. a. 1961; 10 Bände. S. 547.

ویکی:https://de.wikipedia.org/wiki/Sargon_von_Akkad

Sargon and Ur-Zababa
http://etcsl.orinst.ox.ac.uk/cgi-bin/etcsl.cgi?te…

----------

 Missing media item. 

 

from #Uruk - iraq
Period #Ur III (ca. 2100-2000 BC)
Foundation canephor and tablet in National Museum of Iraq...

Transcription & Translation 

Transliteration

1. {d}inanna

2. nin e2-an-na

3. nin-a-ni

4. ur-{d}namma

5. nita kal-ga

6. lugal uri5{ki}-ma

7. lugal ki-en-gi ki-uri-ke4

8. e2-a-ni

9. mu-na-du3

10. ki-be2 mu-na-gi4

-------

1-Inanna

For Inanna,

2-nin.ani.(r)

his lady

3-Ur-nammu

Ur-Nammu,

4- nitah·kalaga

the mighty man,

5-lugal.Urim.a(k)

the king of Ur,

7-lugal.Kiengi.Kiuri.k.e

the king of Sumer and Akkad

8-e.ani

her temple

9-mu.na.(n.)du

he built.

10-ki.bi.e mu.na.(n.)gi.

he restored it to its proper place.

منبع : Shlgi Sumerian: #Ur_my_city_as_beautiful_as_the_sky

 

 

 

 

 

در میان سئوالات هزاران ساله- بین اندیشه های گرد آمده در اینجا- دو پرسش اساسی وجود دارد که هرکس می تواند جواب امروزی خود را به آنها بدهد:
1- سرنوشت چیست؟
2- رؤیای یک برده چیست؟ و نیایش او هنگام مرگ چیست؟
- سرنوشت " نظم دولت" ایست، و فرهنگ جامعه ایست، که بر فرد " تسلط" دارد، و چگونگی زندگی حال و آینده اش را ، تحت تأثیر " خاصه های جسمی و روحی فرد"،تعیین میکند.
و نمی گذارد خود « آزادانه چگونگی نظم و فرهنگ» را تعیین کند.
- رؤیای یک برده آزادی ست، از تسلط . نیایش یک برده هنگام مرگ، مرگ همه نیروهایی ست که بر او تسلط دارند. مرگ خدایان.( خدای نظم مسلط، خدای فرهنگ)

Missing media item.

gold comb of #queen_Shubad and 7 gold flowers.

Gold, 7 gold flowers supporting each other with gold wire. Lapis balls at the center of the flowers, with gold on the center of all but one of the lapis balls.

 

گلدسته ای از سومر

 اندیشه هایی از مردم " کی-ان گیر":
منبع:http://etcsl.orinst.ox.ac.uk/edition2/etcslbycat…
قسمتهای مختلف: اندیشه، ضرب المثل، اندرز و...
ترجمه : آ. ائلیار

0- هیچ چیز به خودی-خود ارزشمند نیست. اما زندگی باید شیرین باشد.
تو نباید در خدمت اشیاء باشی، این اشیاء هستند که باید در خدمت تو باشند.
1- زبان هنری، هنر و درک کلمات را جمع میکند، و شیرین زبانی، علفهای شیرین را.
بد دهنی، سند محکمه جمع میکند.
2- قایق بخوابد در آب فرو میرود، شهر بخوابد در خون فرو میرود.
3-قابل تصور نیست که چیزی برای همیشه گم شده باشد.
4-هدیه کلمات، آرامش عقل و روح است.
5- سخن پیران را سهل نگیر، از تجارب آنها استفاده کن.
6- شهری که فاقد حومه است، مرکز هم نیست. 
7-با کسی که قلب ات اجازه میدهد زندگی کن، با قلبی که پر از شادی ست.

8- کسی که  عادلانه رقابت و  مبارزه می کند، زندگی میافریند.
9- چیزی که در پیش رو قرار دارد، مقاومت می کند.
10-چیزهایم چیزها را تغییر داده اند.(اشیاء اشیاء را تغییر میدهند. مسایل مسایل را.)
11- - تو در مورد چیزهایی که یافته ای سخن نمی گویی، تنها پیرامون چیزهایی که گم کرده ای حرف میزنی.
12- ثروت خیلی دور است. فقر نزدیک.
13- کسی که چیزهای زیادی دارد، همیشه بیدار است.
14-مالکیت، اعتماد تعیین کننده ای ایجاد میکند.
15-متصرفات پرنده اند، آنها هزگز برای اقامت خود جایی نمی یابند.
16-سازمان یابی و حکمت، خوش شانسی را تقویت میکند.
17-من همیشه در مورد چیزهای ناخوش آیند سخن میگویم.
18-قلب دوست دخترم، قلبی ست برای من.
19-چه کسی می تواند، قلبی را که برای من ساخته شده، نشان دهد؟
20- قلب من، بگذار به این محل بروم.
21- تو در قلب من، موجودی انسانی هستی، اما به دیده ام انسان نیستی.
22-قلب پر، اسفناک است.
23- آنچه از قلب درخت میاید، در قلب درخت شناخته شده است.
24- قلب هرگز نتوانسته نفرت تولید کند، سخن نفرت را تولید کرده است.
25- بگذار آن کافی باشد، تا کمبودی در میان نباشد. بگذار آن غلوآمیز باشد، تا نیازی به تکمیل نداشته باشد. تا سرد نباشد، بگذار آن گرم باشد.
26-یک گیاه، چنان شیرین، مثل یک همسر، در جلگه ی بی درخت، رشد نمی کند.
27-آه! خواهرم، اگر اوجاقی در فضای باز وجود نداشت، آه مادرم، اگر رودخانه ای نبود، من از گرسنگی می مردم.
28-مادرو خواهر کوچکم چنان روی من تأثیر میگذارند...آیا مورد قضاوت قرار گیرم ، چنان کمبودی دارم که باید گونه هایم را تقدیم شان کنم؟
29- تو در یک جا نیستی، تو در همه جا هستی.

30-با زنی که انتخاب میکنی ازدواج کن،کودکان را با صمیمت قلبی بزرگ کنید.
31- کسی که از زنی پشتیبانی نمی کند، کسی که از کودکی حمایت نمی کند، دلیلی برای برگزاری جشن ندارد.( مقایسه شود با سخن نیچه: به سوراغ زنها می روی شلاق را فراموش نکن!)
32-مریض بودن قابل تحمل است، حامله بودن دردناک است، اما مریض و حامله بودن، زیاده از حد است.
33-به آب نگاه کردم، سرنوشتم گذشته بود.
34-من در روز بدی به دنیا آمده ام.
35-من کسی هستم که سرنوشت اش مشخص نشده است.
36-سرنوشت سگی ست که به موقع گاز میگیرد.سرنوشت دستمالی ست که در صحرا برای یک انسان بافته شده است.سرنوشت توفان خشمگینی ست که بر سر یک سرزمین می وزد.سرنوشت سگی ست که همیشه به دنبال آدم می دود.
37-فقیر مجبور است همیشه به وعده بعدی غذایش نگاه کند.
38-فقیر آنچه می یابد می جود.
39-چوپان گفت: امروز میروم. پسر چوپان گفت: فردا میروم. " میروم"، یعنی من خواهم رفت، و زمان میگذرد.
40- چوپان جوان وقتی خسته است حتی نمی تواند مادر خود را تشخیص دهد.
41-می خواهی حرکت کنی(این سو-آن سو بروی)، پاهایت را روی زمین نگاه دار.
42- در گوشت انسان، اشک های تلخی وجود دارد.
43-یک دست در جهت دستی که دراز شده باز میشود. یک دست برای باز کردن دستی، باز میشود.
44-تو نباید بکشی. تو نباید تجاوز کنی. نمی خواهم ببینم به خاطر دزدی با تبر شقه ات میکنند.( جمع بندی شده)
45- بی وفا شایسته ی بی وفاست. ( ترجمه با حفظ عفت کلام)
46-چیزی که در آتش می ترکد نقش ارزشمندی دارد. اما وقتی از بین رفت چیزی از خود باقی نمی گذارد.
47-کسی که چیزی میداند، چرا باید پنهان کند؟
48-او نمی توانست بر ترس اش پیروز شود،بدین جهت چیز هایی را که او را تحریک و گرم میکردند، قطع کرد.
49-آرزو کن عزیزت ترا گاز بگیرد( ببوست).
50-رؤیا های یک برده چیست؟ نیایش یک برده در حال مرگ چیست؟
51- قلبی که"حساب -کتاب"نمی داند، قلب خردمندی ست؟
52-مردی که پشت بام دراز کشیده بود، به مردی که در خانه بود گفت:اینجا خیلی روشن است.
53-چیزی که دزد برداشته، توسط کسی،با صداقت تمام، ساخته شده است.
54- تخمین زمین(بزرگی) کار خدایان است،من فقط با گرد و غبار پوشانده شده ام.

Missing media item.

55-گاو وحشی از شخم زنی آزاد است.
56-مثل یک گاونر نمی دانی چگونه به عقب برگردی.
57-آه! ای گاو، مثل گربه راه میری،به دنبال مردی که سبد علوفه، می برد.
58-مثل یک گاو متولد نشده،گوساله ای را جستجو میکنی، که وجود ندارد.
59-خر که از بارش آزاد شد گفت: حالا می توانم سنگینی بارهای گذشته را فراموش کنم.
60-شیر یک بز بیچاره را شکار کرد. 
بز گفت : بگذار بروم. مادرم،گوسفند را،به تو بدهم.
شیر گفت: برای اینکه قرار بگذاریم آزاد شوی، اسم ات را بگو.
بز گفت: اسم من،" عاقل از تو" است.
وقتی شیر به گله آمد، به بز گفت:تو آزادی.
بز گفت:در موردگوسفند:اینجا گوسفندی زندگی نمی کند! 
( در مورد حیوانات داستانکهای زیادی وجود دارد که یک نمونه نقل شد)
61-وقتی شیر وارد آغل شد،سگ پشم گوسفند داشت. 
62- اگر مقامات اداری عاقل اند، و فقیران وفا دار،به سبب تأثیر برکت آراتاAratta ست.
Aratta نام منطقه یا شهر.
اصل جمله : ğ=ng و z=ts

nir-ğal 2 ku 3 zu-am3 uku 2 šu dim4 -ma-am3 \ šu-ğar ğal 2 -la arataki_ka

When the authorities are wise, and the poor are loyal, it is the effect of the blessing of Aratta

Wenn die Behörden klug sind, und die Armen loyal sind, ist es die Wirkung des Segens von Aratta

یا با برگردان University of Zurich:

Wenn die Autoritätspersonen weise und die Armen gehorsam/vorsichtig sind 129, dann ist es die 'vorhandene gute Tatt 13o  von Arata"

این سخن ، سند قابل توجهی در مورد آراتاست.که نشانه سطح تمدن این منطقه است. در داستانEn-Merkar və Aratta " نیز نام و روابط این سرزمین با سومر قید شده است. 
آراتا مستقل از سومر بود. از نظر تعدادی از پژوهگران تاریخ آذربایجان، منطقه ایست شامل اطراف دریاچه اورمیه تا زنجان.
روابط اقتصادی نزدیکی با سومر داشت. مسئله آراتا در تاریخ شدیداً بحث انگیز است.
شاید کاوشهای باستان شناسی آینده، به خصوص در اطراف دریاچه اورمیه، مانند « گوی تپه»،  بتوانند مسایلی را روشن کنند.

63-مرد قدرتمند، آقا و خدای زمین است.
64- قدرت،از دهان یک مرد بیرون میاید.( مقایسه شود با«قدرت از لوله تفنگ بیرون میاید»)
65-قدرت نمی تواند عضوی(عنصری)از هوشمندی باشد.قدرت با هوشمندی هماهنگ نیست.
67- قدرت یک خدا را، قدرت خود من تکمیل میکند.
68-قدرت جوانی، مرا ترک کرده، مثل خر ی که فرار کرده است.
69-در قصرشاهی نادانان زیادند.

Missing media item.

70-کسی که میداند(داناست)سخن نمی گوید، احمق است.
71- کسی(غیر خردمند) با خردمند نمی تواند اشتراکی داشته باشد.
72- همسرحاکم زانو زده، برده می میرد.حاکم زانو زده، برده می میرد.
73-مرد،کفشهایی را که پاهایش را تغییر میدهند، قبول کرد!
74-تا زندگی میکنی نباید بدی را با دروغ افزایش دهی،اگر این کار را بکنی،از دست بدی رهایی نخواهی داشت،و ترا نابود خواهد کرد.
74- اینکه حال دوستمان خوب باشد و دشمنان دور شوند،آرزوی ماست.آرزو کن آنکه با تو دوستانه رفتار و زندگی میکند،به هدف اش برسد، مانند کشتی ای که به یک بندر دوست میرسد.
75-آرزو کن دشمن ات، مانند طغیان یک رودخانه،به شهر (جای) خود باز گردد.
76-کسانی که در کنار رودخانه زندگی میکنند، به کوهستان نگاه میکنند، آنها به سمت خود نمی نگرند.
77-آنها دلهای خود را خنک میکنند. 
78-در جشن، زن انتخاب نکن.(گول آرایش)
79-شهر می تواند نام اش را عوض کند، اما بگذار اسم من بماند.(من نمی خواهم اسمم را عوض کنم)
80- هرکس بار سبکی دارد می تواند برقصد.
81- قلب مرد ثروتمند مریض است.آیا واقعاً او مریض است؟مردی که قلب نا آرامی دارد،مریض است. آیا براستی او بیمار است؟
82-مردمی که خانه هایشان را از دست داده اند، به انبارهایشان برمی گردند.
83- خوردن غذای زیاد خوب است،اما وقتی بالا میاید بد است.
84-در میدان جنگ علفها از بین می روند.
85 یک شهر به شهر دیگر سلام نمی کند،اما یک شخص به شخص دیگر سلام میکند.
86-با اینکه روز های تیره پایان ناپذیر است،اما باز هم زندگی بهتر از مرگ است.
87-خانه بنا شده توسط یک مرد عادل،توسط یک خائن نابود شد.
88-قصر(شاهی) محل لغزنده ای ست. آدم می لغزد.مواظب باش،اگر قصد داری به خانه بروی.
89-قصر کج شده، اما به خودی خود.
90-درآسمان کلاغ سیاهه است.در زمین نمس هندُی(نوعی حیوان)،در بیابان شیر در غارش؛مرد من، کجا باید بروم؟
Missing media item.

91- غروب برای عروس به معنی شادی ست.
92-هرکس خانه ای را خراب میکند، ویران میکند خودش را. هرکس خانه ای را ویران میکند، خراب میکند طلا را.
93-اگر در بیرون آفتاب غروب میکند و نمی توانی دستانت را تشخیص بدهی، برو داخل خانه.
94- یک گیاه شیرین، مثل یک شوهر، یک گیاه شیرین مثل یک مادر؛ به خواست الهه ی غلات، آرزو 
کن که در خانه تو زندگی کنند.
95-پسر مرد، سایه اوست که محافظت اش میکند. دختر مرد تیمارگر کوشای اوست. عروس مرد، پلیس 
اوست. 
96-مردی لنگ گفت: آه! پاهای من، بدو!
97- خدایان مرگ را به انسان داده اند، زندگی را برای خود برداشته اند.
98-مجازات بزرگ ان لیل گرسنگی ست.
99-خدای من، روز این سرزمین روشن است، اما روز من سیاه است. اشک،شکایت، ترس، شک، در درون من(لانه کرده) است. غلبه غم بر من، چون چیرگی آن برکودکی گریان، در دست سرنوشت شوم، قیافه مرا تغییر داده، و نفس زندگیم را بریده است.
100-اینانا! بانوی من، نگهبان قدرت بزرگ خدایان،... آتشی که همیشه به سوی سومر شعله میکشید، فرومی میرد. ( سخنی از ان-خودو-آننا)

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.