پرچمی افراشته، آن را نماد سرنوشت خونبار انسان نامیدند، عشق و زیبایی ها را ستودند، امتیازها را لغو، یکسانی را ارمغان آوردند و گفتند:
"خدایان چنان عاقلند که به وارثان بی نیازند". و چنین بود که اینان مفسدان و ملحدان نام گرفتند. کشت و کشتار آنان آغاز شد. ناله ها بر آسمان ها رسید. دوباره آب از آب تکان نخورد و انگار که سرنوشت بشر با جنایت و خون جاری ساختن گره خورده است تا خدایان هم در سکوت خود، ناظر آن. اما در دل این مسیر خونبار و در دل این اندیشه ها و جدال ها، همیشه فریادی با حسرت و افسوس بلند بود که بهشت و جهنم در درون خود توست، خیر و شر نتیجه ی آفرینش توست.
تو اگر توانی خود آیی، پس خود خدایی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید