رفتن به محتوای اصلی

فدرالیسم به سبک شوروی را در ایران نمی توان پیاده کرد!
13.12.2017 - 04:15

با تلنبار شدن هست و نیست یک کشور در پایتخت و چند شهر بزرگ آن کشور پیشرفت همه بخش های آن کشور به گونه ای برابر و هماهنگ باهم شدنی نیست! در کشوری که ساختار فدرال - دموکرات دارد همه بخش های آن کشور به دست مردم آن کشور گردانده می شوند و پایتخت در کارهای آن بخش پادرمیانی نمی کند و دستمایه های آن کشور نیز به جای تلنبار شدن در پایتخت و چند شهر بزرگ برابر باهم در همه جای آن کشور پخش می شوند، کشورهای پیشرفته ای مانند آمریکا و آلمان و روسستان و چین با روش فدرالیسم دموکراتیک گردانده می شوند، البته رژیم های دیکتاتوری مانند رژیم حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای و یا رژیم اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر با ویژگی هائی که دارند هرگز با کشورداری با روش فدرال - دموکرات سازگار نیستند!

کشورهای پیشرفته ای مانند ژاپن و انگلستان و فرانسه نیز با آن که نام فدرال بر رویشان نیست اما در میدان کردار این کشورها نیز ساختار فدرال - دموکرات دارند و این چنین نیست که در انگلستان و فرانسه و ژاپن هست و نیست این کشورها در پایتخت و چند شهر بزرگ تلنبار شده و بخش های گوناگون این کشورها با فرمان های دیکته شده از پایتخت گردانده شوند! به جای داوری درباره رژیم یک کشور از روی نام آن رژیم باید به چگونگی کشورداری در آن کشور از سوی رژیم آن کشور نگریست، چنان که انگلستان و ژاپن نام کشور پادشاهی را بر رویشان دارند اما آن کس که کشورهای ژاپن و انگلستان را می گرداند نخست وزیر است که او نیز با رأی مردم برگزیده می شود و این برابر است با رژیم جمهوری نه رژیم پادشاهی مانند رژیم های پادشاهی در زمان های باستانی! فدرالیسم دموکراتیک نیز چنین پدیده ای است و با آن که رژیم های بسیاری از کشورها نام فدرال بر روی خود ندارند اما ساختار آن کشورها فدرال - دموکرات است!

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

دو گونه فدرالیسم در جهان یافت می شوند، یکی فدرالیسم حقیقی یا فدرالیسم دموکراتیک و چنان که گفته شد کشورهائی مانند آمریکا و آلمان و روسستان و چین با این روش گردانده می شوند، در رژیم های فدرال - دموکرات گرداندن کارهای هر بخش از آن سرزمین به دست مردم همان بخش از آن سرزمین است و مردم هر بخش از کشور کارگزاران آن بخش را برمی گزینند و کارگزاران نیز در برابر مردمی که آنها را برگزیده اند پاسخگو هستند و اگر مردم از آنها ناخشنود شوند می توانند آنها را برکنار کنند، در این شیوه از کشورداری همه دارائی ها و دستمایه های یک سرزمین در همه جای آن پخش می شوند و همه بخش های یک کشور هماهنگ باهم پیشرفت می کنند.

دیگری فدرالیسم دروغین یا رژیم بومشاهی است، در زمان های گذشته رژیم های پادشاهی با این روش کشورداری می کردند، در زمان های باستانی و در یک سیستم بومشاهی یک پادشاه پرزور پادشاهان دیگری را در سرزمین های گوناگون به کار می گماشت و آن پادشاهان کم زور در درون مرزهای آن سرزمین ها هر کاری که می خواستند می کردند و پادشاه پرزور که شاه شاهان بود از پایتختی که در آن فرمانروائی می کرد در کارهای پادشاهان کم زوری که آنها را به کار گماشته بود پادرمیانی نمی کرد! کاری هم که پادشاهان کم زور برای شاه پرزور می کردند دادن باج و گرد آوری سرباز برای شاه شاهان یا شاهنشاه بود! در زمان کنونی رژیم های دیکتاتوری که نام رژیم خود را فدرال گذاشته اند با این روش کشورداری می کنند و گرچه در زمان کنونی این رژیم ها نیز نام فدرال را به روی خود دارند اما فدرالیسم دموکراتیک با رژیم بومشاهی که نام فدرال بر روی خود دارد سر تا پا ناهمسان است!

چنان که رژیم سومالی نام فدرال را بر روی خود دارد و نام رژیم این کشور جمهوری فدرال سومالی است اما آیا جهانیان در سومالی رژیمی فدرال - دموکرات را می بینند؟ و آیا فدرالیسم سومالی برابر با فدرالیسم آمریکا و آلمان و روسستان و چین است؟ آن چه که همگان در سومالی می بینند فرمانروائی چند دیکتاتور در بخش های گوناگون سومالی مانند روزگار فرمانروائی پادشاهان باستانی و رژیم های بومشاهی است نه رژیمی که کارگزاران آن با گزینش مردم بر سر کار آمده باشند! آیا با این روال رژیم سومالی را می توان رژیمی فدرال - دموکرات و فدرالیسم آن را ابزاری برای مردم سالاری دانست؟

کشور آلمان هنگام فرمانروائی پادشاهان هوهنزولرن نام فدرال بر رویش داشت و کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی به فراوانی از رژیم فدرال و فدرالیسم بدگوئی کرده و فدرالیسم را نکوهیده است اما کدام فدرالیسم؟ آن فدرالیسمی که کارل هاینریش مارکس از آن بدگوئی کرده است فدرالیسم دروغین مانند رژیم بومشاهی آلمان در زمان فرمانروائی شاهنشاهان هوهنزولرن بوده است نه فدرالیسم حقیقی یا رژیم فدرال - دموکرات! چنان که کمونیست سرشناس ایرانی زنده یاد ژوبین رازانی (منصور حکمت) نیز نوشته هائی در نکوهش از فدرالیسم نوشته است اما کدام فدرالیسم؟ فدرالیسمی که زنده یاد منصور حکمت آن را نکوهیده است فدرالیسم دروغین یا رژیم بومشاهی است نه فدرالیسم دموکراتیک!

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

بپردازیم به ایران، ناسیونالیست های ایرانی و پیروان پان های رنگارنگ ناسیونالیستی در ایران گاهی از فدرالیسم نیز سخن می گویند اما فدرالیسمی که ناسیونالیست های ایرانی از آن سخن می گویند چگونه فدرالیسمی است؟ ناسیونالیست های ایرانی دیوارکشی میان مردم ایران بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و زادگاه را فدرالیسم می نامند! بی هیچ اما و اگری فدرالیسمی که ناسیونالیست های ایرانی خواهان آن هستند رسیدن به رژیمی بومشاهی مانند روزگار فرمانروائی پادشاهان باستانی آن هم در سده بیست و یکم و رسیدن به فدرالیسم از گونه سومالی است! روشن است که فدرالیسم ناسیونالیست های ایرانی هیچ پیوندی با مردم سالاری و بهگردانی یک کشور نداشته و تنها دستاویزی برای دیوارکشی های هیتلری میان ترک و فارس و کرد و عرب است! چگونه رژیم فدرال - دموکرات برابر با دیوارکشی میان مردم یک سرزمین با دستاویز فدرالیسم و با روش ناسیونالیست های ایرانی می تواند باشد؟

آیا پنجاه استان آمریکا از دیوارکشی به گرداگرد پنجاه نژاد و تبار و زبان و ملیت و اتنیک برپا شده اند؟ در فیلیپین بیش از صد زبان گویشور دارند اما فدرالیسم فیلیپین با دیوارکشی به گرداگرد گویشوران به بیش از صد زبان برپا نشده است، در چین ده ها زبان گویشور دارند که گاه شماره گویشوران این زبان ها به ده ها میلیون تن می رسد اما فدرالیسم در چین برابر با دیوارکشی به گرداگرد گویشوران به زبان های گوناگون و یا وابستگان به نژادهای گوناگون نیست! با پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی و با دیوارکشی های هیتلری میان مردم یک سرزمین بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و برپائی رژیمی بومشاهی مانند زمان فرمانروائی پادشاهان باستانی نمی توان به فدرالیسم دموکراتیک رسید و ساختار فدرال - دموکرات در هیچ کشوری با دیوارکشی های ناسیونالیستی پیوندی ندارد!

سخن کوتاه، اگر ما بخواهیم در ایران نیز مانند آمریکا و آلمان و روسستان و چین و فیلیپین و مکزیک با رژیمی که ساختار آن فدرال - دموکرات است کشورداری شود باید پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی و خاک پرستی و مرزپرستی و کهنه پرستی و مرده پرستی را دور بریزیم تا بتوانیم با راهکار: "فدرالیسم آری، ناسیونالیسم هرگز" به فدرالیسم دموکراتیک برسیم!

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

پندار نادرست بسیار کسان این است که در ایران نیز می توان فدرالیسم را به سبک شوروی پیاده کرد! این پندار نادرست در چند پندار نادرست دیگر ریشه دارد، یک پندار نادرست آن است که شوروی یک کشور یکپارچه بود، دیگری آن است که جمهوری های پانزده گانه شوروی با دیوارکشی به گرداگرد پانزده نژاد و تبار و زبان برپا شده بودند و دیگری آن است که زمان کنونی و سده بیست و یکم برابر با صد سال پیش و زمانی است که کشوری به نام شوروی پیدا شد!

یک گروه از کسانی که می گویند در شوروی میان نژادها و تبارها و زبان های گوناگون دیوارکشی شده بود و در ایران نیز می توان میان کرد و فارس و ترک و عرب دیوارکشی کرد ناسیونالیست های ایرانی هستند! شوروی برای ناسیونالیست های ایرانی دستاویزی است تا هنگام گفتگو با کسانی که ناسیونالیست نیستند برای دیوارکشی میان مردم ایران داستان بسازند! پیروان پان های رنگارنگ ناسیونالیستی می گویند مگر ندیدید که شوروی با پانزده جمهوری و از مرزبندی میان بوم های گوناگون برپا شده بود؟ پس در ایران هم می توان مانند شوروی میان ترک و فارس و کرد و عرب مرزبندی کرد و کشوری به نام ایران را با روش فدرالیسم شوروی گرداند!

گروه دیگر ایرانیانی هستند که خود را سوسیالیست و کمونیست می دانند و می گویند که ما هیچ باوری به ناسیونالیسم و نژادپرستی نداریم اما فدرالیسم برای اینان نیز برابر با دیوارکشی میان کرد و فارس و ترک و عرب با نمونه ای به نام شوروی است! آن هم با واژه های بسیار شیک و پیک و اتو کشیده و اودکلن زده ای مانند حق تعیین سرنوشت کارگران، رنجبران و دهقانان! و یا از میان بردن سياست مرکزگرائی بورژوائی با برپائی فدرالیسم در سایه فرمانروائی کارگران و رنجبران! و یا از میان بردن نابرابری و ستم ناسیونالیستی که در پیوندی ناگسستنی با سرمایه داری و بورژوازی است و .....

چنان که زنده یاد جعفر پیشه وری با آن که کمونیست بود و هیچ باوری به ناسیونالیسم و نژادپرستی نداشت دچار این پندار نادرست بود که ایران نیز می تواند شوروی دوم باشد! و یا زنده یاد قاضی محمد نیز با آن که مانند پیشه وری کمونیست بود و هیچ کمونیستی نمی تواند باورمند به ناسیونالیسم و پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی مانند نژادپرستی باشد دچار این پندار نادرست بود که در ایران نیز مانند شوروی می توان با چند جمهوری فدرال کشورداری کرد! حزب توده ایران نیز که یک حزب کمونیستی بود پیاپی از "خلق های تحت ستم" یاد می کرد و یکی از راهکارهایش برای ستم زدائی ساختن شوروی دوم از ایران بود! هم اکنون نیز فراوانند سازمان های سیاسی گوناگونی که خود را کمونیست می دانند اما دچار این پندار نادرست هستند که در ایران نیز با دیوارکشی میان ترک و فارس و کرد و عرب می توان شوروی دوم را از کشوری به نام ایران ساخت و کشورداری کرد! پندارهای این دوستان که خود را سوسیالیست و کمونیست می دانند نادرست است اما چگونه؟

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

فراوانند کسانی که هنگام سخن گفتن از رژیم شوروی پیشین دچار چند لغزش بزرگ می شوند، یکی از لغزش ها آن است که رژیم شوروی رژیمی کمونیستی بود و با فروپاشی رژیم شوروی یک رژیم کمونیستی از میان رفت! چنین کسانی چون فهم درستی از کمونیسم ندارند رژیم شوروی را برابر با کمونیسم و فروپاشی آن رژیم را برابر با از میان رفتن کمونیسم می دانند! اما کسانی که درباره کمونیسم پژوهیده اند نیک می دانند که با فروپاشی رژیم شوروی آن چه که از میان رفت کمونیسم نبود و سرمایه داری دولتی بود و پیدایش رژیم شوروی اگر با کمونیسم همراه بود از میان رفتن آن رژیم برابر با از میان رفتن سرمایه داری دولتی بود و در سال های پایانی رژیم شوروی این کشور با سرمایه داری دولتی گردانده می شد نه با کمونیسم! سخن درباره کمونیسم و سرمایه داری دولتی از آن گونه که در شوروی دیده شد بسیار بیش از آن است که در چند رج بگنجد و نیازمند نوشتاری دیگر است.

لغزش دیگر هنگام سخن گفتن درباره رژیم شوروی پیشین که بسیار کسان دچار آن هستند آن است که شوروی کشوری بود که فدرالیسم آن بر پایه دیوارکشی های های ناسیونالیستی میان مردم آن سرزمین استوار بود! این لغزش هنگامی پیدا می شود که کسی شوروی را یک کشور بداند اما ساختار شوروی برابر با ساختار یک کشور نبود و شوروی از به هم پیوستن پانزده کشور برپا شده بود و ویژگی یک کشور برابر با ویژگی پانزده کشور نیست و شوروی را برای داشتن یک حق رأی در سازمان ملل برابر با یک کشور دانستن نیز نادرست است! برای فهم این جستار که شوروی یک کشور نبود به اتحادیه اروپا نگاه می کنیم، درست است که مرز میان بسیاری از کشورهای اروپائی از میان رفته است و پول بسیاری از کشورهای اروپائی یورو نام دارد اما آیا ساختار اتحادیه اروپا برابر با ساختار یک کشور است؟ همچنان که ساختار اتحادیه اروپا برابر با ساختار یک کشور نیست ساختار شوروی نیز ساختار یک کشور نبود چون شوروی از به هم پیوستن پانزده کشور برپا شده بود!

یکی دیگر از پندارهای نادرست درباره شوروی این است که زبان روسی در سرتاسر شوروی زبان کاربردی بود و زبان های دیگر زبان های دوم بودند و این پندار نادرست یکی از زمینه های ارزیابی ها و داوری های نادرست درباره شوروی و فدرالیسم شوروی است اما به جز روسستان در جمهوری های دیگر شوروی پیشین زبان روسی زبان دوم و زبان های دیگر زبان های کاربردی بودند! برای نمونه با آن که در گرجستان چند زبان گویشور دارند اما زبان گرجی زبان کاربردی هم در زمان شوروی و هم در زمان کنونی است و زبان روسی زبان دوم است و یا در اوکراین با آن که چند زبان گویشور دارند اما زبان کاربردی زبان اوکراینی است و در جمهوری های دیگر شوروی چه در زمان شوروی و چه در زمان کنونی زبان های دیگر زبان کاربردی هستند و زبان روسی زبان دوم است! این که چرا جمهوری های پانزده گانه شوروی با چند زبان گردانده می شدند برای آن است که شوروی یک کشور نبود و از به هم پیوستن پانزده کشور برپا شده بود! همچنان که اتحادیه اروپا نیز چون یک کشور یکپارچه نیست کشورهای اروپائی نیز با چند زبان گردانده می شوند نه با یک زبان!

گرداندن شوروی با چند زبان شدنی بود چون شوروی پانزده کشور بود نه یک کشور اما اگر گرداندن چند کشور با چند زبان شدنی باشد گرداندن یک کشور با چند زبان شدنی نیست! در روسستان با آن که چندین زبان گویشور دارند اما زبان کاربردی زبان روسی است و گرداندن روسستان با چند زبان شدنی نیست چون روسستان یک کشور است نه چند کشور! همچنان که در چین با یک میلیارد جمعیت ده ها زبان گویشور دارند که شماره گویشوران برخی از زبان ها در چین به ده ها میلیون تن می رسد اما گرداندن چین با چند زبان شدنی نیست چون چین یک کشور است نه چند کشور! به هر روی در هر کشوری حتی اگر ده ها زبان گویشور داشته باشند تنها یک زبان می تواند زبان کاربردی باشد نه چند زبان! در روسستان و چین و آمریکا و آلمان و استرالیا و فیلیپین و مکزیک که با رژیم فدرال - دموکرات کشورداری می شود ده ها زبان گویشور دارند اما زبان کاربردی در این کشورها یک زبان است نه چند زبان!

از سوی دیگر فدرالیسم شوروی هیچ پیوندی با دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم آن کشور نداشت و در یکایک جمهوری های پانزده گانه شوروی نژادها و تبارهای گوناگونی که گویشور به زبان های گوناگون بودند باهم می زیستند، برای نمونه در روسستان که یکی از جمهوری های پانزده گانه شوروی بود هم در زمان شوروی و هم در زمان کنونی وابستگان به نژادهای گوناگون و گویشوران به زبان های گوناگون زندگی می کنند، در جمهوری های آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان و ازبکستان زبان کاربردی هم در زمان شوروی و هم در زمان کنونی زبان ترکی است اما وابستگان به نژادهای گوناگون و گویشوران به زبان های گوناگون در این سرزمین ها زندگی می کنند! با این روال چگونه می توان گفت که جمهوری های پانزده گانه شوروی فراورده دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم شوروی بوده اند؟ باری، از سرزمین ایران نمی توان شوروی دوم را ساخت چون شوروی پانزده کشور بود نه یک کشور اما ایران یک کشور است نه پانزده کشور!

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

برابر دانستن رژیم شوروی با رژیمی کمونیستی لغزشی دهشتناک است چون رژیم شوروی به ویژه در سال های پایانیش رژیمی بود که بر پایه سرمایه داری دولتی گردانده می شد نه کمونیسم و حتی می توان گفت فروپاشی رژیم شوروی راه را برای پیاده شدن کمونیسم حقیقی در جهان هموارتر کرد زیرا آن چه که در شوروی از میان رفت کمونیسم نبود و سرمایه داری دولتی بود اما بدبختانه کسانی که فهم درستی از کمونیسم ندارند تا کسی سخن از کمونیسم می گوید فروپاشی رژیم شوروی پیشین را مانند گرزی بر سرش می کوبند!

از سوی دیگر با آن که پانزده جمهوری شوروی بر پایه دیوارکشی های ناسیونالیستی میان مردم شوروی برپا نشده بودند اما فدرالیسم شوروی را به ویژه در سال های پایانیش نمی توان فدرالیسم دموکراتیک دانست! رژیم شوروی پیشین هم با کمونیسم دروغین و هم با فدرالیسم دروغین گردانده می شد! همچنان که در رژیم شوروی پیشین به روی سرمایه داری دولتی نام کمونیسم گذاشته شده بود چیزی هم به نام دموکراسی هنگام بر سر کار بودن رژیم شوروی پیشین در آن سرزمین یافت نمی شد که فدرالیسم آن نیز بر پایه دموکراسی باشد و فدرالیسمی که در شوروی پیشین دیده می شد چیزی مانند کشورداری با روش رژیم های بومشاهی بود نه ابزاری برای مردم سالاری!

از اینها گذشته زمان کنونی و سده بیست و یکم برابر با صد سال پیش و زمانی که کشوری به نام شوروی پیدا شد نیست! هنگام پیدایش شوروی روزنامه و رادیو در بسیاری از خانه ها به سختی پیدا می شدند اما هم اکنون پیوستن همه بخش های کره زمین با ابزارهائی مانند تلگراف بیسیم و تلفن راه دور و فاکس و اینترنت و ماهواره نمایانگر از میان رفتن مرزهای ناسیونالیستی میان کشورهای گوناگون و رسیدن جهانیان به تک میهنی هستند و مرزبندی های ناسیونالیستی که از زمان برده داری میان انسان ها پیدا شده اند مانند تکه یخی که در دیگی پر از آب جوش افتاده باشد دارند از میان می روند و با این روال روشن است که در فرجام تاریخ تنها یک کشور در سرتاسر جهان بر جای خواهد ماند، کشوری به نام کره زمین و گرداننده این کشور نیز همه مردم کره زمین خواهند بود!

اگر در سده بیست و یکم ناسیونالیست هائی در ایران پیدا شده اند که پس از ناکار ماندن دستاویزهائی مانند نژادپرستی و زبان پرستی با دستاویز دیگری به نام شوروی می خواهند برای دیوارکشی های هیتلری میان مردم ایران فلسفه بافی کنند برای چیست؟ برای آن است که ناسیونالیست ها نخستین کاری که در همه جهان و همه تاریخ انجام داده اند و انجام می دهند دیوارکشی با بهانه تراشی های گوناگون میان خودشان و دیگرانی است که آنها را خودی نمی دانند! ناسیونالیسم شش هزار سال پیش و در زمان برده داری پیدا شد و مرزبندی میان انسان ها و برپائی صدها کشور نیز فراورده ناسیونالیسم است و ناسیونالیسم فراورده مرزبندی میان انسان ها نیست بلکه دیوارکشی میان مردم جهان بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان فراورده ناسیونالیسم است! و ناسیونالیست ها در جهان کنونی و در زمان کنونی کسانی هستند که مغزشان با پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی در شش هزار سال پیش و در زمان برده داری یخ زده است!

کمونیست هائی مانند حزب توده ایران نیز که خواستار برپائی اتحاد جماهیر ایران مانند اتحاد جماهیر شوروی بودند یا هستند نه شناخت درستی از ایران دارند و نه شناخت درستی از شوروی! این که ما کمونیست باشیم و از هر گوشه جهان هر چه را که برچسب کمونیستی داشته باشد کپی کنیم و بخواهیم در ایران به کار ببریم بیراهه ای است که بدبختانه بسیاری از ایرانیانی که خود را کمونیست نامیده اند دچارش شده اند و گفتن و نوشتن از راهکارهائی مانند: "فدرالیسم ملی - جغرافیائی برای کارگران و رنجبران و دهقانان!" که فراورده اش دیوارکشی های هیتلری میان مردم ایران بر پایه نژاد و تبار و زبان و رنگ پوست و نیاکان و زادگاه و افتادن به گنداب ناسیونالیسم خواهد بود پیامد ارزیابی ها و داوری های خشک اندیشانه و نادرست درباره شوروی از سوی کسانی است که خود را کمونیست می نامند!

اگر ما کمونیست باشیم و دچار خشک اندیشی نباشیم و داوری های خشک اندیشانه و نادرست درباره شوروی را دور بریزیم خواهیم فهمید که ایران مانند شوروی نیست و شوروی هم مانند ایران نیست و نمی توان از ایران شوروی دوم را ساخت! به جز حزب توده ایران بدبختانه و با اندوه فراوان گاه دیده می شود کسان دیگری نیز که خود را چپ گرا می نامند با ارزیابی های نادرست از فدرالیسم شوروی و گفتن و نوشتن سخنان صد درصد نادرست درباره برپائی ساختار فدرال در ایران از گونه شوروی آب به آسیاب ناسیونالیست های راست گرا می ریزند! بی آن که دریابند ناسیونالیست ها وابسته به سرمایه داری و زرسالاری هستند و بی آن که دریابند ناسیونالیست ها راست گراترین راست گراهای جهان هستند! کدام ناسیونالیست ها؟ ناسیونالیست هائی مانند ناپلئون بناپارت شوونیست، کایزر ویلهلم پان ژرمن، بنیتو موسولینی فاشیست، آدولف هیتلر نازی، محمدرضا پهلوی پان آریا، صدام حسین پان عرب، اسلوبودان میلوشوویچ پان سرب و .....

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

واژگان پارسی که به جای واژگان ناپارسی در این نوشتار به کار برده شده اند:

بوم = اتنیک، قوم

بومشاهی = ملوک الطوایفی

تک میهنی = انترناسیونالیسم

خشک اندیش = دگماتیست

خشک اندیشانه = دگماتیک

خشک اندیشی = دگماتیسم

دستمایه = امکانات، مواد اولیه

رج = ردیف، سطر

زرسالار = بورژوا

زرسالاری = بورژوازی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تبریزی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!